ارتش، سیاست و جامعه

در بسیاری از کشورها در سراسر جهان رهبران نیروهای مسلح حکومت می کنند یا در برخی از دوره های اخیر حاکم بوده اند. به دست گرفتن قدرت توسط نظامیان در قرن حاضر در بیشتر کشورهای آمریکای جنوبی، و بسیاری از
شنبه، 25 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتش، سیاست و جامعه
 ارتش، سیاست و جامعه

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

حکومت و نفوذ نظامیان

در بسیاری از کشورها در سراسر جهان رهبران نیروهای مسلح حکومت می کنند یا در برخی از دوره های اخیر حاکم بوده اند. به دست گرفتن قدرت توسط نظامیان در قرن حاضر در بیشتر کشورهای آمریکای جنوبی، و بسیاری از کشورهای جهان سوم در آفریقا، خاورمیانه و آسیا رخ داده است. حکومت نظامیان، به گونه ای، در بعضی نقاط جهان پدیده ای "عادی" است، و در طول پنجاه سال گذشته بیشتر معمول گردیده است. دو نوع جامعه نسبتاً از حکومت نظامیان مصون بوده اند: جوامع صنعتی دموکراتیک لیبرال غرب و جوامع اروپای شرقی، از جمله اتحاد شوروی. چرا باید چنین باشد؟ چرا همه ی جوامع تحت حکومت نظامیان نیستند، با اینکه آنها به مراتب سازمان یافته تر از هر گروه غیرنظامی بوده، و انحصار نیرومندترین سلاحها را به دست دارند؟
دلایل متعددی وجود دارد. نخست، هرچه سطح صنعتی شدن یک جامعه بالاتر باشد، نظام اداری آن باید پیچیده تر باشد. نیروهای مسلح که معمولاً به قوانین درونی انضباط و وظیفه ی خاص خود وابسته اند، برای به عهده گرفتن وظیفه ی اداره ی یک نظام اجتماعی پیچیده مجهز نیستند. همان گونه که می توان از تجربیات حکومتهای نظامی متفقین در دوره ی اشغال آلمان و ایتالیا به دنبال جنگ جهانی دوم استنباط کرد، برای حکومت بر چنین نظامهایی مدیران غیرنظامی متخصص ضروری اند. قدرتهای اشغالگر اگرچه با جمعیتهای شکست خورده و مطیع رو در رو بودند، و نه ملتهای سرکش و طغیانگر، لازم دیدند که کارکنان نظامی خود را با تعداد زیادی صاحب منصبان غیرنظامی متخصص تقویت کنند.
دوم، نظامیان فاقد مشروعیت- حق اخلاقاً پذیرفته شده- برای حکومت اند. حکومت با زور، زودگذر است. برای حفظ قدرت سیاسی مستمر، داشتن حق حکومت یک گروه می باید توسط عده ی زیادی از مردم به رسمیت شناخته شود. در جوامعی که دارای سنتهای پایدار حکومت غیرنظامی هستند، دستیابی به چنین چیزی برای نظامیان بسیار دشوار است. خواه در نظامهای چندحزبی، مانند غرب یا نظامهای یک حزبی مانند اروپای شرقی، تشکیلات کاملاً توسعه یافته ی حزبی وجود دارد که با مکانیسمهای حکومت پیوند یافته است.
سوم، در جوامعی که فاقد سوابق تاریخی حکومت نظامی هستند، معمولاً جدایی آشکاری میان نیروی نظامی و پلیس وجود دارد، که در طول یک دوره ی زمانی پدید آمده است. در طی دوره ی توسعه ی نیروهای پلیس امروزی در غرب، از اوایل تا اواسط قرن نوزدهم، برای فرونشاندن آشوبهای شهری اغلب نظامیان فراخوانده می شدند. اما هرچه نظم عمومی بیشتر توسط پلیس حفظ شود، نقش نیروهای مسلح بیشتر در ارتباط با تهدید خارجی تعریف می شود. پلیس ممکن است مسلح باشد، و جوخه های شبه نظامی ضد شورش خود را داشته باشد، اما نیروی آتشی که پلیس در اختیار دارد بسیار کمتر از نیروهای مسلح است و پلیس نمی تواند مانند ارتش دست به کودتا (تصرف حکومت) بزند. (Finer, 1962) در جایی که نظم عمومی به وسیله ی یک نیروی پلیس حفظ می شود که وظایف آن به طور صریح تعریف شده، و نیروهای مسلح تنها با "دفاع" سر و کار دارند، فرصتهای تصرف حکومت با استفاده از نیروی نظامی به حداقل کاهش می یابد.
از این ملاحظات نمی توان نتیجه گرفت که در کشورهای صنعتی حکومتهای نظامی هرگز نمی توانند به وجود آیند، یا این که یک خط آشکار جدایی میان دنیای توسعه یافته و جهان سوم از لحاظ حکومتهای نظامی وجود دارد. برخی از کشورهای جهان اول و دوم دوره هایی از حکومت توسط نیروهای مسلح را تجربه کرده اند- که از آن میان اسپانیا، پرتغال، یونان و لهستان را می توان نام برد.
حتی در جوامعی که نظامیان در آنها حکومت نمی کنند، آنها تأثیر مهمی بر زندگی سیاسی دارند. این واقعیت که نیروهای مسلح امروزی به درآمد مالیاتی وابسته اند که از طریق حکومت تحصیل می شود عملاً این موقعیت را تضمین می کند. نفوذی که نظامیان می کوشند بر تصمیمات سیاسی اعمال کنند به طور قابل ملاحظه در جوامع امروزی فرق می کند. رهبران نظامی می توانند از وسایل مختلفی برای تأثیرگذاری یا کنترل برنامه های سیاسی و اقتصادی استفاده کنند. در یک انتهای طیف، آنها ممکن است خود را به استفاده از مجاری معمولی برای تأثیر گذاردن بر سیاستمداران و رهبران تجاری محدود کنند. یعنی یک گروه تحمیل گر یا گروه فشار مانند هر گروه دیگری تشکیل دهند، و خارج از فرایندهای مرسوم سوداگری سیاسی گام ننهند. در انتهای دیگر طیف، ممکن است با تهدید به استفاده از خشونت یا استفاده عملی از آن از مقامات مسئول کشوری باج خواهی کرده یا آنها را مرعوب سازند. بدین سان در ژاپن، در اواخر دهه ی 1930 ارتش در قتل سیاستمداران برجسته و رهبران اتحادیه های کارگری، درگیر شد و به یک مبارزه ی تهدید و ارعاب علیه دیگران دست زد. نیروهای مسلح فرانسه در الجزایر با اعلام اینکه از همکاری با هرگونه سیاستها و برنامه های حکومت خودداری خواهند کرد مگر اینکه ژنرال دوگل به قدرت برسد از حکومت باج خواهی کردند.

مجتمع نظامی- صنعتی

حتی در دولتهایی که نقش مستقیم نظامیان در سیاست نسبتاً محدود است، امکان درآمیختگی منافع نظامی و صنعتی هنوز وجود دارد. برخی ناظران معتقدند که در جوامع صنعتی که دارای سازمان عظیم نظامی هستند این امر به گونه ی فزاینده ای تحقق یافته است. آیزنهاور، رئیس جمهوری آمریکا اصطلاح مجتمع نظامی- صنعتی را برای توصیف پیوستگی نزدیک توسعه نظامی و اقتصادی در زمینه ی جنگلهای امروزین به کار برد. او در ابتدا این اصطلاح را به منظور کمک به پیشرفت کاربرد منظم علم و تکنولوژی در تولید نظامی ابداع کرد. اما، بعدها، به وجود آمدن چنین ارتباطاتی را خطرناک دانست، بیمناک از این که مجتمع نظامی- صنعتی به آنچنان قدرتی دست یافته است که تصمیمات مهم مؤثر در زندگی اجتماعی و اقتصادی در خارج از قلمرو سیاسی گرفته می شوند. بسیاری از ناظران بعدی استدلال کرده اند که در نتیجه ی جنگ سرد (دشمنی میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که به افزایش تسلیحات در هر دو سو در دهه های 1950 و 1960 انجامید). مجتمع نظامی- صنعتی به ویژه در ایالات متحده و اتحاد شوروی برجسته گردیده است.
این دیدگاه تا چه اندازه معتبر است؟ بدبختانه، مفهوم مجتمع نظامی- صنعتی اغلب به شیوه ی مبهمی به کار برده شده است، و میزان قدرت و نفوذ آن بر جریان تصمیم گیری به جای آنکه مستقیماً مشخص شود، تلویحاً بیان گردیده است. اما، اگر گفته شود که چنین نظامی حاکم بر یک اقتصاد امروزی است، به طور ضمنی به دو شرط اشاره می شود: 1) این که حوزه های وسیع فعالیت اقتصادی برای رونق خود به تولید نظامی وابسته اند؛ 2) که در نتیجه ی این امر، افرادی که در مقامات حکومتی قرار دارند خود را ناچار می بینند که به خواستهای صنعتی رهبران نظامی و سازندگان تسلیحات تن در دهند.
در بعضی از کشورهای غربی پیمانکاران دفاعی شرکتهای بزرگ هستند. تقریباً سه چهارم شرکتهایی که بزرگترین قراردادهای نظامی را با حکومت آمریکا منعقد کرده اند در میان 500 شرکت بزرگ آمریکا قرار دارند. پیوندهای مستند بسیاری میان رهبران نظامی و مدیران اجرایی بالا در این شرکتها وجود دارد.
در طی جنگ ویتنام، حدود 40 درصد معاملات بزرگترین بیست و پنج پیمانکار نظامی مربوط به تولیدات دفاعی بود. پانزده سال پس از پایان جنگ، این رقم به کمتر از 10 درصد کاهش یافته بود. (Gansler, 1980). به سخن دیگر، میزان مشارکت در تولید نظامی معمولاً با نیازها و فشارهای سیاسی مطابقت می کند و نه برعکس.
می توانیم نتیجه گیری کنیم که یک مجتمع نظامی- صنعتی که سیاستهای غیرنظامی را آلت فعل قرار دهد در آمریکا وجود ندارد. با وجود این، تولید کالاها و خدمات نظامی بخش مهمی از اقتصاد را تشکیل می دهد، و هزینه های مربوط به آنها یکی از مسائل مهم سیاسی است. از این روی، رهبران نظامی و سازندگان و تجهیزات نظامی، که گاهی به عنوان گروههای فشار توأمان عمل می کنند، اغلب می توانند نفوذ مستقیم و غیرمستقیم قابل ملاحظه ای بر تصمیمات سیاسی اعمال کنند. تا اندازه زیادی همین مطلب را در مورد سایر کشورهای صنعتی می توان بیان کرد، اگرچه کشورهایی هستند (مانند کانادا) که در آنجا نفوذ نظامیان به ویژه ضعیف است.

نیروی مسلح در جهان سوم

چرا باید این همه کودتا، و حکومتهای نظامی، در کشورهای در حال توسعه وجود داشته باشد؟ برای رسیدن به پاسخ، باید ماهیت متمایز این جوامع را درک کنیم. بسیاری از این کشورها وحدت اداری اندکی دارند. آنها میراث رژیمهای استعماری یا ملتهای جدیدی هستند که در مناطقی ایجاد گردیده اند که پیش از این در آنها هیچ گونه حکومت متمرکزی وجود نداشته است. رژیمهای استعماری آرمانهای مشارکت دموکراتیک را تشویق نمی کردند، و هنگامی که عمرشان به پایان رسید اغلب اساس محکمی برای احساسات وحدت ملی وجود نداشت. در کشورهایی که در آن وفاداریهای گوناگون قومی، قبیله ای و منطقه ای وجود دارد، و بیشتر مرد ممکن است آگاهی اندکی از مکانیسمهای حکومت مرکزی داشته یا چندان علاقه ای به آنها نداشته باشند، نظامهای حزبی بسیار بی ثبات اند. گروههای ویژه ذینفع بسیار مهمترند، و در این شرایط ارتش به عنوان گروهی که از لحاظ درونی منسجم و دارای منافع ویژه است، اغلب به طور مستقیم به عرصه ی سیاسی گام می نهد. در بسیاری از این گونه کشورها تمایز میان ارتش و پلیس مبهم است، و این دو غالباً از طریق واحدهای اطلاعات نظامی که برای حفظ فرمانبرداری در میان مردم غیرنظامی مورد استفاده قرار می گیرند، با یکدیگر ارتباط دارند. (Janowitz, 1977) یک نظام جداگانه ی حفظ نظم و امنیت داخلی، مشابه نظامهای موجود در کشورهای صنعتی، به طور مؤثر به وجود نیامده است.
در بیشتر کشورهای جهان سوم که در آن نیروهای مسلح حضور برجسته ای دارند، حکومت نظامی نسبتاً غیرمستقیم است. رهبران نظامی سیاستمداران دست نشانده ای را که خود فعالیتهایشان را کنترل می کنند، در مسند قدرت قرار می دهند. چنانچه سیاستمداران از سیاستهای مورد نظر منحرف شوند، رهبران نظامی دست به کودتا می زنند و پیش از آنکه حکومت را به رژیم دست نشانده دیگری واگذار کنند موقتاً قدرت را در دست می گیرند.

انواع حکومت نظامی

در جایی که نیروهای مسلح می کوشند قدرت مستقیم حکومتی را حفظ کنند، آنها همیشه ناچارند نوعی بنیان مشروعیت را در میان دست کم بخشهای قابل توجهی از جمعیت به وجود آورند. اموس پرلموتر سه نوع حکومت نظامی عمده تشخیص می دهد. (Perlmutter, 1977) در حکومت نظامی خودکامه، استبداد ساده نظامی، یا حکومت نظامی یک فرد، وجود دارد. در این وضعیت، یک رهبر نظامی از تسلط بر نیروهای مسلح برای دستیابی به قدرت و حفظ آن استفاده می کند. اما این رهبر نظامی معمولاً سعی می کند حمایت عمومی را به میزان زیادی کسب کند و ممکن است سمت ریاست جمهوری را بر عهده بگیرد. چندان کوششی یا هیچ کوششی برای برگزاری انتخابات، حتی انتخابات صوری به عمل نمی آید، اما اگر در نتیجه ی سیاستهایی که دنبال می شود تا حدودی حمایت عمومی ایجاد گردد، موقعیت فرمانروا تنها به طور نسبی مستحکم می شود. یک نمونه ی این گونه حکومتهای استبدادی حکومت عیدی امین در اوگاندا بود. این نوع حکومت نظامی بی ثبات است، زیرا قدرت بسیار زیادی در دست یک فرد قرار گرفته است، و حمایت در میان عامه مردم یا عمدتاً وجود ندارد یا ناپایدار است. شورش علیه چنین فرمانروایی چنانچه بخشی از نیروهای مسلح از شورش پشتیبانی کنند می تواند موفق شود.
نوع دوم حکومت نظامی گروهی است. در این نظام، یک کابال(1) یا خونتا(2) (شورا) متشکل از رهبران نظامی بر کشور حکومت می کند. مجری اصلی در این گروه کوچک قدرتمند ممکن است یک شخصیت نظامی یا غیرنظامی باشد که منحصراً از جانب نیروهای مسلح حمایت می شود. این نوع گروه حاکم معمولاً درصدد برمی آید صورت ظاهری از حمایت انتخاباتی را به دست آورد- اما در واقع نتایج هرگونه فرایند رأی گیری را که دنبال می شود تحت کنترل دارد. بسیاری از حکومتهای اخیر در کشورهای آمریکای جنوبی در این دسته قرار می گیرند از جمله، برای مثال، رژیم نظامی ای که تا سال 1985 در آرژانتین قدرت را در دست داشت.
نوع سوم پراتوریانیسم اقتدارگر است. در اینجا سازشی میان حکومت نظامی و غیرنظامی وجود دارد. ائتلافی از رهبران نظامی و غیرنظامی بر کشور حکومت می کند. انتخابات انجام می شود، اما دامنه ی انتخاب به حزب یا احزابی که مورد تأیید گروه حاکم باشد محدود است. یک نمونه ی این نوع حکومت حکومتی است که به رهبری ژنراا ضیاالحق در سال 1987 در پاکستان قدرت را در دست داشت.
به طور کلی، حکومتهای نظامی به همان اندازه ی حکومتهای غیرنظامی که به طور غیرقانونی جایشان را می گیرند بی ثبات هستند. جوامع زیادی که سابقه ی طولانی حکومت نظامی با ثبات داشته باشند، وجود ندارند؛ بلکه تصویر واقعی معمولاً حاکی از دوره هایی از حکومت نظامی مستقیم است که به دنبال آنها دوره های قدرت غیرنظامی آمده است. بیشتر حکومتهای نظامی از نظر جهت گیری محافظه کار بوده، اغلب با منافع ملاکان بزرگ و صاحب صنایع ارتباط دارند. از سوی دیگر، نمونه هایی از حکومتهای نظامی وجود دارد که از هدفهای سوسیالیستی یا رادیکال حمایت می کنند. نمونه ای از این گونه حکومتها، حکومت سرهنگ قذافی در لیبی است.

تروریسم و جنبشهای چریکی

در مقایسه با نظامهای اجتماعی سنتی، جوامع امروزی بسیار آرام- از نظر داخلی مسالمت آمیز- هستند. بدیهی است، خشونت قابل ملاحظه جنایی، خانوادگی و انواع دیگر خشونت وجود دارد. با وجود این جز در مواردی که جنبشهای نیرومند انقلابی ظهور می کنند، هیچ کدام از عوامل داخلی جامعه توانایی رویارویی با نیروهای مسلح را ندارند. در جوامع سنتی به ندرت چنین وضعیتی وجود داشت، و قدرت حاکم غالباً توسط فرماندهان نظامی محلی، دزدان دریایی، راهزنان و دیگران مورد تهدید قرار می گرفت.

تروریسم

تنها پدیده ی مغایر با آرام سازی داخلی دولتها، پدیده ای است که آن را تحت عنوان تروریسم می شناسیم. تروریسم را می توان تهدید یا استفاده از خشونت، برای مقاصد سیاسی، از سوی افراد یا گروههایی تعریف کرد که در غیر این صورت دارای هیچ گونه قدرت سیاسی رسمی نیستند. در این مفهوم، تروریسم اهمیت خاصی در دولتهای امروزی کسب می کند، دقیقاً به این علت که تنها حکومتها مدعی داشتن حق انحصاری استفاده از خشونت به خاطر انگیزه های سیاسی- به عنوان تهدیدی علیه ملتهای دیگر، یا در جنگهای واقعی- هستند. بدین سان تروریسم از همان نمادهای مشروعیت سود می جوید که حکومتهایی که با آنها مخالف است. تروریستها معمولاً اظهار می کنند که اعمالشان "قانونی" است و اغلب خود را سرباز می نامند، اصطلاحات نظامی را برای سازمانهایشان برمی گزینند- مانند ارتش جمهوریخواه ایرلند (آی. آر. اِ)؛ بریگادهای سرخ در ایتالیا و غیره. آنها از "حقوق سیاسی" سخن می گویند و برگزاری "محاکمه"، "حکم مجازات" و "اعدام" را اعلام می کنند. (Wardlaw, 1983; Wilkinson, 1986)
اگر اکثریت جمعیت این ادعا را که فعالیتهای گروههای تروریستی فعالیتهای مشروع نظامی است نپذیرند، محتمل است که آنها را گروههایی بدانند که به خشونت افسارگسیخته دست می زنند. یکی از شخصیتها در نمایشنامه ی شون اوکیسی(3) تحت عنوان سایه مرد مسلح(4) هنگامی که از مقاومت مسلحانه در برابر حضور بریتانیا در ایرلند سخن می گوید، این نگرش را توصیف می کند:
این غیرنظامیها هستند که آسیب می بینند، هنگامی که یک حمله ی غافلگیرانه انجام می شود آنها نمی دانند که به کجا فرار کنند. تیراندازی از پشت سر برای نجات ایرلند! من خودم ناسیونالیست هستم، درست..... من به آزادی ایرلند معتقدم و به این که انگلستان حق ندارد اینجا باشد، اما برای من مسأله فرق می کند هنگامی که می شنوم مردان مسلح به خاطر مردم می میرند، تا هنگامی که ببینیم این مردم هستند که به خاطر مردان مسلح می میرند! (O'Casey, Wilkinson, 1974; p.87)
جدول شماره 1 رویدادهای عمده ی تروریستی، آوریل 1985- آوریل 1986، در اروپا و مدیترانه،
به استثنای ایرلند شمالی و ایالت باک اسپانیا

 

تاریخ

 

محل

 

اماج

 

تلفات

گروهی که ادعا شده است مسئول ترور بوده

12 آوریل1985

مادرید

رستوران

18 کشته، 82 مجروح

جهاد اسلامی

13 آوریل 1985

پاریس

3 بمب در ادارات و یک بانک اسرائیلی

هیچ

اقدام مستقیم و گروه کماندویی سانا (کوماندو سانا) مهیدله(؟)

14 ژوئن 1985

بیروت

ربودن هواپیمای بوئینگ تی.دبلیو.ا

1 کشته

گروه فلسطینی احتمالاً مرتبط با حزب ا...

19 ژوئن 1985

فرانکفورت

فرودگاه

3 کشته؛ 42 مجروح

واحد عرب ازگروه ابونضال(؟)

1 ژوئیه 1985

مادرید

دفاتر تی.دبلیو.اِ. و بریتیش ایرویز

1کشته؛ 27 مجروح

گروه محرومین

8 اوت 1985

پایگاه راین آمریکا

بمب کار گذاشته شده در اتومبیل

2 کشته

اقدام مستقیم و جناح ارتش سرخ

3 سپتامبر 1985

آتن

بمبهای کارگذاشته شده در هتل

18 مجروح

احتمالاً سپتامبر سپاه

16 سپتامبر 1985

رم

کافه دوپاری

38 مجروح

مسلمانان انقلابی سوسیالیست

25 سپتامبر 1985

رم

دفتر بریتش ایرویز

1 کشته؛ 14مجروح

فلسطینیان وابسته به مسلمانان انقلابی سوسیالیست

7 اکتبر 1985

مدیترانه

ربودن کشتی آشیل لورو

1 کشته

گروه فلسطینی

23 نوامبر 1985

آتن

ربودن هواپیمای مصری

58 کشته

گروههای مصری و ابونضال

24 نوامبر 1985

فرانکفورت

فروشگاه اختصاصی ارتش آمریکا

35 مجروح

شناخته نشده

7 دسامبر 1985

پاریس

بمبهای کار گذاشته شده در فروشگاهها

39 مجروح

سازمان آزادی فلسطین

27دسامبر 1985

رم و وین

فرودگاهها

20 کشته؛ 110مجروح

شورای انقلابی الفتح

3 فوریه 1986

پاریس

بمب گذاری در شانزالیزه

8 مجروح

کمیته ی زندانیان سیاسی خاورمیانه(5)

4 فوریه 1986

پاریس

بمب گذاری درکتابفروشی؛

4 مجروح

شناخه نشد

بمب گذاری در برج ایفل (خنثی شد)

هیچ

شناخته نشد

5 فوریه 1986

پاریس

بمب گذاری در لزال

9 مجروح

شناخته نشد

20 مارس 1986

پاریس

بمب گذاری در شانزالیزه؛
بمب خنثی شده در مترو

2 کشته؛ 28 مجروح

کمیته ی همبستگی با زندانیان خاورمیانه(6)

2 آوریل 1986

آتن

بمب منفجر شده در هواپیمای مسافربری تی.دبلیو. اِ در پرواز رم

4 کشته

شناخته نشد

5  آوریل

برلین غربی

بمب گذاری در دیسکوتک

2 کشته؛ 230مجروح

جبهه ی ضد آمریکایی آزادی اعراب(؟)

در رویدادهایی که در این جدول نشان داده شده 113 نفر جان خود را از دست دادند، و نزدیک به 700 نفر مجروح گردیدند.
منبع: Social Studies Review, March 1987, p.3
جدول شماره ی 2- برخی از گروههای اصلی تروریست که طی دهه ی گذشته فعال بوده اند

نام

هدف/ نوع گروه

 آماج

حوزه ی عملیات

ابونضال

دولت فلسطین

اسرائیل و حامیان اسرائیل

اروپای غربی

اقدام مستقیم

انقلابی ضدسرمایه داری

نظامی، تجاری، آمریکا ودفاعی

فرانسه

الجهاد الاسلام

دولت فلسطین

ارتباطات اسرائیل و آمریکا

اروپای غربی، خاورمیانه

اتونومیا

ضدسرمایه دار

تجاری و نظامی

ایتالیا

آوانگارد یا ناتسیونال

گروه فاشیست

حملات اتفاقی

ایتالیا

باکونین،گدانسک،پاریس

انقلابی ضدسرمایه داری

بنگاههای سوداگری

فرانسه

سپتامبر سیاه

دولت فلسطین

اسرائیل و حامیان اسرائیل

اروپای غربی

سلولهای رزمندگان کمونیست (سی سی سی)

انقلابی ضدسرمایه داری

نظامی و تجاری

بلژیک (ارتباط با فرانسه)

الفتح

دولت فلسطین

اسرائیل و حامیان اسرائیل

اروپای غربی، خاورمیانه

اوزکادی تا آسکاتاسونا (اِتا)

ناسیونالیسم باسک

پلیس و حکومت اسپانیا

اسپانیا (گاهی فرانسه)

دسته های ارتش انقلابی
لبنان (اف. اِ .ار. ال)

دولت فلسطین

اسرائیل و حامیان اسرائیل

فرانسه، خاورمیانه

جبهه ی آزادی برتانی- ارتش جمهوریخواه برتانی (اف. اِل. ب- آر. ار. ب)          

ناسیونالیسم برتانی

دولت فرانسه

فرانسه

جبهه ی آزادیبخش ملی کُرس
(الف. ال. ان. ث)

ناسیونالیسم کرس

دولت فرانسه و اموال آن به ویژه بنگاههای سوداگری

فرانسه

فرانسیا

ناسیونالیسم ضدکرس

ناسیونالیستها

کُرس

گروه عمل انقلابی
بین المللی (گاری)

سوسیالیسم انقلابی

منافع سرمایه داری

فرانسه

گروههای مقاوت ضد
فاشیست (جی. آر. اِ. پی. او)

ضد فاشیسم

حملات اتفاقی

اسپانیا

ارتش آزادیبخش ملی
ایرلند (آی. اِن. اِل. اِ)

ناسیونالیسم ایرلندی

نیروهای امنیتی و حملات اتفاقی

انگلستان

ارتش جمهوریخواه ایرلند (آی. آر. اِ)

ناسیونالیسم ایرلندی

نیروهای امنیتی

انگلستان

هسته های مسلح برای خودمختاری خلق

سوسیالیسم انقلابی

حملات اتفاقی

فرانسه

ارتش موقت جمهوریخواه ایرلند (پی. آی. آر. اِ)

ناسیونالیسم ایرلندی

نیروهای امنیتی و حملات اتفاقی

انگلستان

سازمان آزادی فلسطین (پی. اِل. او)

دولت فلسطین

اسرائیل و حامیان اسرائیل

اروپای غربی، خاورمیانه

پورتره اوپرایو

سوسیالیسم انقلابی

بنگاههای سوداگری

ایتالیا

جناح ارتش سرخ (آر. اِ. اف)

سوسیالیسم  انقلابی

تأسیسات نظامی و سوداگری

آلمان غربی (مظنون به داشتن ارتباط با ایتالیا)

بریگادهای سرخ

سوسیالیسم انقلابی

تأسیسات نظامی و سوداگری

ایتالیا

کمیته ی همبستگی برای زندانیان سیاسی عرب

رهایی زندانیان عرب؛
دولت فلسطین

در حال حاضر کارکنان و تأسیسات دولت فرانسه

فرانسه

رزمندگان آزادی آلستر
(یو. اف. اف)

وحدت ایرلند شمالی
با انگلستان

آی. آر. اِ/پی. آی. آر. اِ؛
ناسیونالیستهای ایرلندی

انگلستان

گروههای بسیار دیگری، به ویژه گروههای ناسیونالیست و منطقه ای، در اروپا فعالیت دارند؛ این گروهها ارمنیها، یوگوسلاوها، تیرولیهای جنوبی و ژوراسینها را شامل می شوند.
منبع: همان مأخذ، ص 5.
واژه "تروریسم" ریشه در انقلاب سال 1789 فرانسه دارد. هزاران نفر- در آغاز افراد طبقه ی اشراف، اما بعدها بسیاری از شهروندان عادی دیگر- توسط مقامات سیاسی تحت پیگرد قرار گرفتند و به گیوتین سپرده شدند. از آن زمان تاکنون ترور، به معنای استفاده از خشونت به منظور ارعاب، توسط حکومتها در مقیاس وسیعی به کار برده شده است. اعمال نازیها در آلمان، یا پلیس مخفی روسیه در دوران حکومت استالین، نمونه های به ویژه هولناک آن هستند.
دولتها به مراتب بیشتر از گروههای شورشی در طول دو قرن گذشته مسئول تجاوز و بی حرمتی علیه شئونات و حیات انسانی بوده اند. اما به منظور احترام از ابهام، شاید بهتر باشد که اصطلاح "تروریست" را فقط در مورد کسانی به کار ببریم که به ویژه قصد رویارویی با اقتدار دولتها را دارند. اما، حتی این تعریف نمی تواند کاملاً دقیق و روشن باشد. تروریستها ممکن است از جانب سازمانهای بزرگتری، که در مرحله ای خودشان می توانند به قدرت حاکم تبدیل شوند حمایت گردیده، یا حتی جزئی از این سازمانه باشند. بعضی از افرادی که بعدها شخصیتهایی برجسته در حکومت اسرائیل گردیدند، هنگامی که در دهه ی 1940 برای ایجاد دولتی جدید در سرزمینی که آن هنگام فلسطین نامیده می شد تلاش می کردند در فعالیتهای تروریستی شرکت داشتند. برعکس، سازمان آزادی فلسطین (پی. اِل. او) را امروز بسیاری از فلسطینیان به عنوان حکومت مشروع و قانونی خود در نظر می گیرند- اگرچه این سازمان از اعمالی حمایت کرده است که دولتهای دیگر آنها را اعمال تروریستی می دانند.

جنبشهاي چريکي

تروريسم در قرن بيستم ارتباط نزديک با جنبشهاي چريکي داشته است، و اين دو را در واقع بايد يکجا در نظر گرفت. تنها اختلاف واقعي بين اين دو اين است که معمولاً تصور مي شود چريکها(7)، به ويژه بر ضد هدفهاي نظامي دست به فعاليت مي زنند، و تروريستها بر ضد هدفهاي غيرنظامي- اما اين تفاوت در عمل ابهام پيدا مي کند. چريکها نيروهاي رزمي نامنظم هستند، که قدرت نظامي سازمان يافته و پرسنل تحت فرمان نيروهاي مسلح منظم را ندارند. آنها از اعمال خشونت پراکنده به عنوان وسيله اي براي جلب توجه به هدفشان استفاده مي کنند، زيرا نمي توانند اميد داشته باشند که در نبرد آشکار برنده شوند. نمونه هاي بسيار زيادي از جنبشها و جنگهاي چريکي در قرن بيستم وجود دارند، که گروههايي با اعتقادات سياسي نابود گرديده اند؛ در موارد ديگري آنها در ايجاد دگرگونيهاي سياسي عمده موفق بوده اند.
جنبشهاي مقاومت که آلمانيها را در دوران اشغال در جنگ جهاني دوم، در فرانسه، هلند، بلژيک، اسکانديناوي، قسمتهاي اشغال شده روسيه و جاهاي ديگر به ستوه آوردند سازمانهاي چريکي بودند. جنبشهاي تحت رهبري مائوتسه تونگ در چين، يا فيدل کاسترو در کوبا نيز قبل از تصرف موفقيت آميز قدرت حکومتي اين چنين بودند. جنبشهاي چريکي شورشيان الجزاير که فرانسويها را مجبور به پايان دادن به حکومت استعماريشان بر آن کشور در دهه ی 1960 کردند، شورشهاي مائومائو(8) در کنيا تقريباً در همان زمان؛ جنبشهاي توپامارو(9)ها در اروگوئه و مونته نرو(10)ها در آرژانتين در دهه هاي 1960 و 1970؛ گروههايي که در ويتنام فعال بودند و در دوره ی جنگ ويتنام با آمريکاييها مي جنگيدند، و گروههاي اسلامي مخالف حضور روسها در افغانستان در دهه ی 1980 را شامل مي شوند.
سازمانهاي چريکي اکثراً در شرايطي به وجود مي آيند که يا استبداد سياسي شديد، يا توزيع بسيار نابرابر ثروت وجود دارد. با وجود اين تفاوتهاي زيادي ميان وضعيتهايي که در آن فعاليت چريکي وجود داشته مشاهده مي شود و همان گونه که والتر لاکر مي گويد، "جنبشهاي چريکي موضوع نامناسبي براي تعميم محسوب مي شوند." (Laqueur, 1976, p.389)
لاکر برخي از ويژگيهاي اصلي جنگ چريکي قرن بيستم را توصيف مي کند که آنها را مي توان به صورت زير خلاصه کرد.
1- جنبشهاي چريکي در نواحي نسبتاً دسترسي ناپذير، که در آن ارتش منظم به آساني نمي تواند از تعداد و قدرت آتش برتر خود استفاده کند به وجود مي آيند. چريکها معمولاً از نواحي دشوار کوهستاني، بيشه ها، جنگلها يا باتلاقها دست به عمليات مي زنند. آنها معمولاً هرچندگاهي پايگاههاي خود را تغيير مي دهند تا به صورت هدف آشکاري براي حمله ی دشمن در نيایند.
2- جنگهاي چريکي اغلب در مناطقي رخ مي دهند که در آنجا قبلاً جنگها و نبردهاي متعددي به وقوع پيوسته است. بديهي است اين امر تا اندازه اي از آن روست که اين گونه مناطق از لحاظ وابستگيها و وفاداريهاي سياسي شديداً مورد منازعه هستند. عواملي که موجب حکومت نظامي مي گردند نيز ظهور جنبشهاي چريکي مخالف با رهبران نظامي را تسهيل مي کنند.
3- جنگهاي چريکي معمولاً در کشورهاي کمتر توسعه يافته، که ساختهاي اجتماعي سنتي تحت تأثير پيوندهاي سياسي يا اقتصادي با جهان صنعتي فرو پاشيده اند مشاهده مي گردند. دهقاناني که توانايي تأمين معيشت خود را ندارند، يا مي خواهند از سلطه ی زمينداران بزرگ بگريزند، يک منبع گزينش نيرو براي جنبشهاي چريکي را تشکيل مي دهند.
4- سه نوع جنگ چريکي اصلي در اين قرن وجود داشته است. يک نوع شامل عمليات جنگي بر ضد مهاجمان بيگانه است؛ نوع دوم جنگهايي است که توسط جنبشهاي جدايي خواه صورت مي گيرد که در ستيز با حکومت مرکزي هستند (مانند ارتش جمهوريخواه ايرلند؛ نوع سوم عبارت است از فعاليتهاي چريکي که عليه حکومتهايي که فاسد و استثمارگر پنداشته مي شوند صورت مي گيرد (مانند مورد توپاماروها يا مونتنروها در آمريکاي جنوبي).
5- جنگ چريکي همراه با امروزي شدن جنگ(11) به طور کلي پيشرفت کرده است. جنبشهاي چريکي نمي توانند انواع سلاحهاي پيچيده اي را که در دسترس ارتشهاي رسمي است به کار گيرند. از سوي ديگر، به ويژه با داشتن زمين مناسب، آنها مي توانند وسايل مقابله با اين ارتشها يا خنثي کردن آنها را به وجود آورند و به وجود مي آورند. بدين سان چريکهاي ويت کنگ در ويتنام، در مقايسه با آمريکاييها سلاحهاي بسيار اندکي داشتند، اما با وجود اين توانستند تاکتيکهايي به کار برند که سرانجام تکنولوژي نظامي پيشرفته اي را که عليه آنها به کار گرفته شده بود با شکست روبه رو کرد- مانند سيستم ماهرانه ی تونلهاي زيرزميني که پس از انجام دادن حملات در آنها ناپديد مي شدند.
6- بيشتر جنبشهاي چريکي مستقلاً فعاليت نمي کنند؛ آنها از دولتهاي خارج از منطقه ی خاصي که در آن فعاليت مي کنند کمک مالي يا حمايت دريافت مي کنند. تأمين منابع مالي و حمايت از جانب هر يک از دو اتحاد نظامي عمده (که پيرامون آمريکا يا شوروي متمرکز گرديده اند). به اين معناست که مبارزات چريکي امروز اغلب امتداد رقابت جهاني ميان قدرتهاي بزرگ است. به اين ترتيب هم آمريکا و هم شوروي منابعي براي جنبشهاي چريکي در نقاط مختلف آفريقا آمريکاي لاتين و آسياي جنوب شرقي فراهم کرده اند. (Laqueur, 1976, chapter 9)

چريکهاي شهري

در طول بيست سال گذشته، تاکتيکهايي که در آغاز اساساً توسط جنبشهاي چريکي مورد استفاده قرار مي گرفت به گونه اي فراگير توسط گروههايي که در محيطهاي شهري فعاليت مي کنند، به ويژه در اروپا و ژاپن به کار گرفته شدند. ربودن هواپيماها، آدم ربايي، قتل افراد برجسته و بمب گذاري به صورت رويدادهاي آشنا در بسياري از کشورها درآمده اند. کساني که در اين گونه فعاليتها شرکت مي کنند عقايد سياسي مختلفي از چپ افراطي گرفته تا راست افراطي دارند و شامل انواع گروههاي جدايي خواه و ناسيوناليست مي شوند. در اواخر دهه ی 1960 و اوايل دهه ی 1970 بمب گذاريها، آدم رباييها و قتلها توسط گروه رنگو سکيگون(12) در ژاپن، جناح ارتش سرخ(13) در آلمان غربي و بريگادهاي سرخ(14) در ايتاليا انجام مي گرديد. در ايالات متحده وِدِرمن(15)ها و پلنگهاي سياه(16) از استراتژيهاي خشونت شهري طرفداري مي کردند. در اواسط دهه ی 1960، موج ديگري از فعاليت چريکي شهري در ميلان، پاريس، برلين و شهرهاي ديگر اروپايي پديد آمد. بيشتر گروههايي که در اين عمليات دخالت داشتند نسبتاً زودگذر بوده، يا با محکوميت همه جانبه روبه رو گرديدند و بنابراين نتوانستند عضوگيري کرده يا منابع پولي مورد نياز خود را به دست آورند و يا توسط مقامات حکومتي درهم شکسته شدند. گروههاي ديگر منابع تأمين مالي بادوام تري دارند و نماينده ی آرمانهايي هستند که تا اندازه اي از حمايت عمومي برخوردار است، به ويژه در مواردي که اين گروهها با جنبشهاي جدايي خواه مرتبط اند. اين گونه گروهها ارتش جمهوريخواه ايرلند(17) (آي. آر. اِ) و سازمان جدايي خواه باسک(اِتا) (18) را شامل مي شوند. (Lodge, 1981)
بيشتر گروههايي که حتي به طور دايمي تر سازمان يافته اند به صورت گروههاي کوچک باقي مانده اند. خشونت به منظور ايجاد هيجان پيرامون هدفهاي خاص، ايجاد نگرانيهايي که ممکن است انعکاس نامطلوبي در مورد صلاحيت حکومت داشته باشد، و به دست آوردن طرفدار در ميان کساني که تحت تأثير اين واقعيت قرار مي گيرند که اين گونه جنبشها فقط "حرف" نمي زنند بلکه "جدي هستند"، مورد استفاده قرار مي گيرد. از آنجا که اين گونه گروهها به طور فزاينده اي توسط دولت مورد تعقيب و آزار قرار مي گيرند و مجبور مي شوند بيش از پيش به صورت مخفي فعاليت کنند، بنابراين ارتباطات آنها با اجتماع بزرگتر تضعيف مي گردد و استفاده ی آنها از خشونت گاهي بي رحمانه تر از قبل مي شود. (Mommsen, 1982)
در مطبوعات اغلب تروريستها را به صورت افرادي که تشنه ی خونريزي بوده و انگيزه هاي غيرقابل درکي براي اعمالشان دارند نشان مي دهند (Schmid, 1982; Grenshaw, 1983) اين گونه توصيفها معمولاً بسيار دور از واقعيت است. بيشتر گروههايي که آماده اند براي پيشبرد هدفهايشان از خشونت استفاده کنند فلسفه اي منسجم درباره ی اين که چرا بدين گونه عمل مي کنند دارند. هرچند که عقايد آنها ممکن است مجادله انگيز باشد، اين گروهها معمولاً از افرادي تشکيل نشده اند که مدعي باشند به خشونت به خاطر خود آن ارج مي نهند. مقامات سياسي و عامه مردم اغلب نگرشهاي متضاد، يا حتي رياکارانه اي نسبت به تروريسم دارند. آنها ممکن است از وحشيانه بودن فعاليتهايي که در داخل مرزهايشان توسط گروههايي انجام مي شود که از وسايل خشن استفاده مي کنند به شدت احساس خشم کنند، اما در عين حال جنبشهاي چريکي را که از تاکتيکهاي مشابهي در ساير مناطق جهان استفاده مي کنند حمايت و تشويق کنند. چه تفاوتي ميان يک "مبارز راه آزادي" و يک "تروريست" وجود دارد؟ تروريستها و چريکها قدرتي را به خود اختصاص مي دهند که دولتها مي خواهند در انحصار خود نگه دارند- حق استفاده از وسايل خشن براي تعقيب هدفهاي سياسي.

پي نوشت ها :

1. cabal
2. junta
3. Sean O'Casey
4. The Shadow of a Gunman
5. نام این گروه ظاهراً در نیمه ی اول سال 1986 تغییر کرده است؛ اکنون به نظر می رسد به عنوان "کمیته ی همبستگی برای زندانیان سیاسی عرب" Solidarity Committee for Arab Political Prisoners معروف باشد و در جدول شماره ی 2 به همین عنوان نامیده شده است.
6. نام این گروه ظاهراً در نیمه ی اول سال 1986 تغییر کرده است؛ اکنون به نظر می رسد به عنوان "کمیته ی همبستگی برای زندانیان سیاسی عرب" Solidarity Committee for Arab Political Prisoners معروف باشد و در جدول شماره ی 2 به همین عنوان نامیده شده است.
7. guerrillas
8. Mau Mau
9. Tupamaro
10. Montenero
11. modernization of warfare
12. Rengo Sekigun
13. Red Army Faction
14. Red Brigades
15. Weathermen
16. Black Panthers
17. Irish Republican Army (IRA)
18. ETA

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط