مسابقه ي تسليحاتي

تجارت اسلحه به گسترش مسابقه ي تسليحاتي جهاني- رقابت ميان دولتها براي برابري با ديگران يا پيش افتادن از آنها از نظر نيروي نظامي- کمک مي کند. براي درک منشأ اين رقابت، بايد بفهميم چرا دولتها به طور کلي معمولاً...
شنبه، 25 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسابقه ي تسليحاتي
 مسابقه ي تسليحاتي

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

تجارت اسلحه به گسترش مسابقه ي تسليحاتي جهاني- رقابت ميان دولتها براي برابري با ديگران يا پيش افتادن از آنها از نظر نيروي نظامي- کمک مي کند. براي درک منشأ اين رقابت، بايد بفهميم چرا دولتها به طور کلي معمولاً علاقمند به افزايش نيروي نظامي خود هستند.
نخست، کشوري که از نظر نظامي نيرومند است مي تواند اميدوار باشد که ديگران را از اينکه زور عليه او به کار برند باز دارد. دوم، نيروي نظامي مي تواند براي به دست آوردن سرزمينهاي جديد يا تلاش براي تحقق منافع ملي از طريق پيروزي در ستيزه ي جدي يا جنگ مورد استفاده واقع شود. به گفته ي فون کلاسويتس، جنگ وسيله اي براي دستيابي به مقاصد ملي است در جايي که اقدامات مسالمت آميز يا ديپلماتيک کاري از پيش نمي برند. (von Clausewitz, 1908) سوم، در زمان صلح، قدرت نظامي مي تواند به عنوان وسيله ي اجبار مورد استفاده قرار گيرد، زيرا تهديد کاربرد آن ممکن است براي دستيابي به يک هدف مطلوب کافي باشد. چهارم، چنانچه کشوري مورد حمله ي ديگري قرار گيرد قدرت نظامي شالوده اي براي دفاع فراهم مي کند. "دفاع" به عنوان واژه اي مترادف با نيازهاي نظامي به کار برده مي شود، زيرا هيچ حکومتي نمي خواهد خود را به عنوان يک متجاوز احتمالي عليه ديگران معرفي کند.
اين ملاحظات از نخستين مرحله ي صنعتي شدن جنگ در اواخر قرن هجدهم تاکنون در پس رقابت در زمينه ي پيشرفت نظامي ميان کشورهاي مختلف وجود داشته اند. از آن زمان به بعد، مسلم گرديده است که جنگ به پيشرفت تکنولوژيکي و بالا بردن دايمي سطح تسليحات بستگي دارد.
کانون اصلي مسابقه ي تسليحاتي امروز ميان دو توليدکننده ي اصلي اسلحه در جهان: ايالات متحده و اتحاد شوروي است. مسابقه ي تسليحاتي بين دو ابرقدرت با آنچه که کنش- واکنش نام گرفته است مشخص مي شود- حکومت هر کشور به نوآوريهايي که در کشور ديگر جريان دارد مي نگرد تا برنامه ي توسعه ي تسليحات خود را با آن تطبيق دهد. نظاميان در هر يک از اين دو جامعه نيز بر ادعاهاي خود در مورد آنچه که به گمان آنها رهبران نظامي طرف ديگر برنامه ريزي مي کنند، پا مي فشارند. براي امکان پذير ساختن همه ي اينها تحقيق مي بايد به طور پيوسته ادامه داشته باشد. غالباً رهبران سياسي يا نظامي براي دانشمندان هدفهايي را معين مي کنند که مي بايد براي دستيابي به آنها تلاش کنند. براي مثال، چنين حالتي در مورد ساختن نخستين بمبهاي اتمي در آستانه ي پايان جنگ جهاني دوم وجود داشت. براي ساختن سلاح اتمي يکي از بزرگترين گروههاي علمي که تا آن زمان سابقه نداشت اختصاصاً گرد آمدند. از سوي ديگر، چون مطالعات علمي در مورد توسعه ي سلاحها به صورت فعاليت دايمي درآمده است، گاهي نخست سلاحي اختراع مي شود که معمولاً پس از آن نيروهاي مسلح دليلي براي نيازمندي به آن پيدا مي کنند. بدين سان هنگامي که آشکار شد که مي توان چندين کلاهک بر روي يک موشک بين قاره اي قرار داد که داراي هدفهاي متعدد است، نيروهاي مسلح مشتاقانه اين تکنولوژي جديد را پذيرفتند. هنگامي که اين تکنولوژي دگرگونيهاي بيشتري يافت استدلال آنها در مورد ضرورت آن تغيير کرد. (Sheehan, 1983)

بحث بازدارندگي

مسابقه ي تسليحاتي به ويژه از هنگام توسعه ي موشکهاي دوربرد قطعاً تحت تأثير ظهور سلاحهاي هسته اي قرار گرفته است. هيچ گونه دفاع مؤثري در برابر موشکهاي هسته اي وجود ندارد. بازدارندگي(1) فقط يکي از دلايلي بود که سبب مي شد دولتها خود را مسلح نگه دارند، اما در مورد سلاحهاي هسته اي فوق العاده ويرانگر، تنها دليل ممکن است. از آنجا که نتايج استفاده از سلاحهاي هسته اي براي همه مصيبت بار خواهد بود، اين سلاحها ظاهراً تنها براي بازداشتن طرف ديگر از کاربرد آنها نگهداري مي شوند.
بازدارندگي اساساً يک مفهوم روان شناختي است، زيرا آنچه مهم است اين است که هر يک از طرفين معتقد است که طرف ديگر اگر مورد حمله قرار گيرد تلافي مي کند و نتيجه آنچنان ويرانگر خواهد بود که هيچ گونه خطر تجاوز نظامي را نمي توان پذيرفت. استراتژي بازدارنده ي ايالات متحده چندين سال است که بر مبناي دو مفهوم قرار داده شده است. نابودي متقابل قطعي (2) (ام. اِ. دي) وضعيتي را توصيف مي کند که در آن هر طرف آنچنان زرادخانه ي هسته اي عظيمي در اختيار دارد که هيچ يک نمي تواند با دست زدن به حمله اي ناگهاني ديگري را از پاي در آورد. براي هيچ کشوري عقلاني نيست که جنگي هسته اي را آغاز کند، زيرا هر يک مي داند که جمعيت و منابع آن عمدتاً نابود خواهد شد. اين طرز نگرش از چند ديدگاه مورد انتقاد قرار گرفته است. فعالان جنبش صلح استدلال مي کنند که در واقع اين دکترين وضعيت متناقض بي نهايت خطرناکي را ايجاد مي کند. براي کارگر افتادن مفهوم نابودي متقابل قطعي، هر طرف بايد باور کند که طرف ديگر، اگر خود مورد حمله قرار گيرد، آماده خواهد بود که موشکهايش را رها کند، و به طور همزمان معتقد باشد که طرف ديگر قصد استفاده از سلاحهاي هسته اي خود را ندارد. هر يک بايد از استفاده از سلاحهايش بيمناک باشد، و بايد باور کند که ديگري نيز همين گونه از کاربرد آنها بازداشته مي شود؛ و با وجود اين هر يک بايد بپذيرد که ديگري در صورتي از آن سلاح استفاده خواهد کرد که به اين کار وادار شده باشد. جاناتان شل مي گويد:
ما نمي توانيم هم خودمان را با چيزي تهديد کنيم و هم اميدوار باشيم که با وجود تهديد کردن از همان چيز احتراز کنيم- همه قصد داشته باشيم که کاري را انجام دهيم و هم قصد داشته باشيم که آن را انجام ندهيم. تناقض آشکار ميان اين هدفها جريان متقابلي از تنش در سياستهاي هر يک از ابرقدرتها به راه انداخته است. در يک لحظه ممکن است امنيت مورد تأکيد قرار گيرد و در لحظه ي بعد اين "وحشت" است که برجسته مي شود. و از آنجا که دکترين بازدارندگي امنيت و وحشت را در کنار هم قرار مي دهد، و اولي را وابسته به دومي مي سازد، دنيا مطمئن نيست که از امروز تا روز ديگر کدام يک از اين دو حاکم خواهد بود- در واقع اگر بتوانيم اصولاً بين آنها تمايزي قايل شويم. (Schell, 1982, pp. 201-2)
ديگران، که به محافل حکومتي نزديکترند، استدلال کرده اند (عليه دکترين مذکور) که اگر شوروي نخستين ضربه را بزند، ممکن است نتايج آن قدر براي غرب ويران کننده باشد که تنها معدودي از سلاحهاي تلافي کننده به مقصد برسند؛ و اين در صورتي است که پرتاب همين تعداد نيز اصولاً ممکن باشد. در يک حمله ي غافلگيرکننده، ممکن است شوروي سلاحهاي هسته اي آمريکا را پيش از آنکه بتوان آنها را فرستاد نابود کند. آنها استدلال مي کنند که آنچه مهم است اندازه ي کلي نيروي هسته اي نيست، بلکه توانايي باقيمانده ي(3) آن- آنچه بعد از حمله ي اوليه باقي مي ماند- است. بازدارندگي تنها در صورتي مي تواند مؤثر باشد که روشن باشد حتي پس از يک حمله ي غافلگيرانه ي نيروهاي شوروي، خسارت عمده اي بر آن کشور وارد مي شود. اين استدلال در اوايل دهه ي 1960 توسط حکومت آمريکا پذيرفته شد، و در نتيجه مفهوم مجموعه ي سه گانه(4) يا سيستم بازدارندگي سه گانه(5)، به وجود آمد. اگر سلاحهاي هسته اي نه تنها در موشکهاي مستقر در زمين، بلکه همچنين در ناوگانهاي هوايي که برخي از آنها دايماً در هوا هستند، و بالاخره در زير درياييهاي حامل موشک نگهداري شوند، هيچ حمله ي غافلگيرانه اي نمي تواند توانايي تلافي کنندگي را نابود کند.
يکي از نتايج اين تغييرِ دکترين، شتاب در مسابقه ي تسليحاتي بود. هر بخشي از مجموعه ي سه گانه در صورتي که هر دو بخش ديگر نابود مي گرديد، مي بايد قادر باشد مناطق بزرگي از شوروي را مستقلاً نابود سازد. بديهي است، اين امر به نوبه ي خود، به تشديد توسعه ي سلاحها در شوروي انجاميد. شواهدي وجود دارد که شوروي، تا اندازه اي به علت تفاوت نوع استراتژي، گرايش به نشان دادن واکنش بسيار سريع نسبت به توسعه ي تسليحاتي نظامي واقعي يا محسوس در آمريکا دارد. تفکر استراتژيک شوروي پيرامون تجربه ي اتحاد شوروي در جنگ جهاني دوم، که ميليونها نفر جان خود را از دست دادند، بنا گرديده است. موقعيت جغرافيايي ايالات متحده آمريکا اين کشور را کم و بيش از تهاجم وسيع ايمن مي سازد، در صورتي که اتحاد شوروي با وجود اينکه از نظر نظامي نيرومند بود، مورد تهاجم نازيها قرار گرفت. به نظر مي رسد بازدارندگي در آن زمان براي اتحاد شوروي مؤثر نيفتاد.
بر طبق تفکر شوروي استراتژي نظامي کشور بايد بر اساس اين شناخت باشد که شوروي جنگ را خواهد برد. فرض گرديده است که قدرتهاي غربي، به ويژه ايالات متحده، دشمن هستند، و اگر بتوانند در صورت حمله بختي براي دستيابي به نتيجه اي مطلوب داشته باشند، حمله خواهند کرد. برنامه ريزي استراتژيک شوروي بر مبناي روشن ساختن اين مطلب بنا گرديده است که هرگونه ماجراجويي از اين قبيل به شکست نظامي خواهد انجاميد. هيچ گونه واژه ي مترادف دقيقي براي کلمه ي بازدارندگي در زبان روسي وجود ندارد؛ ديدگاه رسمي شوروي اين است که «نابودي متقابل قطعي» نوعي ايدئولوژي است که عملاً به مسابقه ي تسليحاتي دامن مي زند. رهبران مختلف شوروي از پذيرفتن اين انديشه خودداري کرده اند که هر کشوري بايد بتواند از "نخستين ضربه" در امان بماند تا به وضع دفاعي قابل قبولي دست يابد. به اين دليل، نيروهاي هسته اي شوروي تقريباً به اندازه ي نيروهاي هسته اي آمريکا پراکنده نيستند، و در واقع در برابر نخستين ضربه از جانب ايالات متحده آمريکا کاملاً آسيب پذيرند.

"جنگ ستارگان"

تا اندازه اي درک نگرش شوروي بود که منجر به عقب نشيني از نظريه ي نابودي متقابل قطعي در آمريکا در طي دهه ي 1970 گرديد. اين نظريه تا حدودي برابري ميان تواناييهاي هسته اي ابرقدرتها را مي پذيرد، اما تقويت اين دکترين خود منجر به افزايش قدرت تسليحاتي روسها گرديد، تا آنجا که با احساس امنيتي که موازنه قدرت مي بايست ايجاد مي کرد سازگار نبود. در هر صورت، باور کردن اين که موازنه تسليحاتي فرض شده در نظريه ي نابودي متقابل قطعي اصولاً مي تواند دست يافتني باشد، دشوار است. اين موازنه بر اساس سلاحهاي تهاجمي است؛ بنابراين همان تسليحاتي که به يک طرف احساس امنيت مي بخشند به طور طبيعي طرف ديگر را تهديد مي کنند، و اين باعث مي شود توان ويران کننده ي سلاحهاي خود را افزايش دهد.... و غيره و غيره. انگيزه ي کوشش براي متوقف ساختن اين فرايند غيرقابل کنترل در پي تسليم شدن به آن مطرح مي شود.
گفتگوهاي محدوديت سلاحهاي استراتژيک(6) (سالت) توسط ابرقدرتها در موارد متعددي انجام شده و منجر به امضا دو مجموعه موافقتنامه يکي در سال 1972 و ديگري در سال 1979 گرديده اند. اما اين موافقتنامه ها مانع از افزايش مجدد هزينه هاي نظامي توسط ابرقدرتها در اواخر دهه ي1970 و دهه ي1980 نگرديده اند. اين افزايش هزينه هاي نظامي با برنامه ي جنگ ستارگان، رئيس جمهور ريگان- که رسماً به عنوان ابتکار دفاع استراتژيک(7) (اس.دي.آي) ناميده شده است- شتاب بيشتري يافت. هدف اين برنامه ايجاد يک سيستم دفاع ضد موشکي با استفاده از سلاحهاي فضايي و ليزر است. محتمل است که در شوروي نيز بر روي زمينه هاي مشابهي کار مي کنند اما آنها به اندازه ي آمريکا در اين زمينه سرمايه گذاري نمي کنند. به طور مسلم، هم آمريکا و هم شوروي دست کم مدت بيست سال است که سرگرم توسعه سلاحهاي فضايي هستند. (Bulkeley & Spinardi, 1986)
با در نظر گرفتن جنبه هاي غيرمعقول نظريه ي نابودي متقابل قطعي، بديهي است که امنيت متقابل قطعي(8) چنانچه تحقق يابد (اگر ممکن باشد که سلاحهاي دفاعي به طور مؤثر توسط هر دو طرف توسعه داده شود). کاملاً مرجح خواهد بود. حتي اتخاذ چنين سياستي معمولاً هرگونه اعتباري را که ممکن است نظريه ي نابودي متقابل قطعي داشته باشد از بين مي برد، زيرا فرض مي کند که دفاع مؤثر در برابر حمله ي هسته اي به هر حال عملي است. منتقدان استدلال مي کنند که ابتکار دفاع استراتژيک هرگز نمي تواند مؤثر واقع شود، زيرا براي اينکه مؤثر واقع شود بايد عملاً کامل باشد. ممکن است سيستمي 99/9 درصد مؤثر باشد، و با وجود اين با توسعه ي کنوني موشکها باز هم هشت کلاهک بتواند از آن عبور کند، که در نتيجه خواهد توانست شصت ميليون نفر را در آمريکا نابود کند. از آنجا که سطح هزينه ي مورد نياز براي نيل به وضعيت امنيت متقابل قطعي بسيار بالاست، نتيجه ممکن است افزايش بيشتر مسابقه ي تسليحاتي باشد. به علاوه، شورويها ممکن است به اين نتيجه برسند که بهترين استراتژي متقابل، توسعه ي سلاحهاي تهاجمي است تا بتوانند حتي بر سپر پيچيده ي اس. دي. آي غلبه پيدا کنند. از سوي ديگر، موافقان ادعا مي کنند که ابتکار دفاع استراتژيک با تغيير جهت از سيستمهاي ويران کننده به سيستمهاي حفاظتي در حقيقت ثبات را افزايش خواهد داد. به نظر آنها اس. دي. آي امکانات به مراتب زيادتري براي صلح جهاني در آينده ي نسبتاً نزديک فراهم مي سازد تا اتکاء کنوني به سلاحهاي تهاجمي.
آمريکا و شوروي در سال 1988 به توافق رسيدند که موشکهاي هسته اي ميان برد مستقر در اروپا را از ميان بردارند. اين ابتکار در آغاز توسط رهبران غربي پيشنهاد گرديد، اما با دستور جلسه ي مشخصي که آقاي گورباچف، نخست وزير شوروي براي مذاکره مطرح کرد به صورت انتخاب واقع گرايانه اي درآمد. اجراي موفقيت آميز اين توافق، نشانه ي نخستين حرکت مؤثر در جهت خلاف مسابقه ي تسليحاتي است.

پي نوشت ها :

1. deterrence
2. mutual assured destruction (MAD)
3. residual capability
4. triad
5. three-fold system of deterrence
6. Strategic Arms Limitations Talks (SALT)
7. Strategic Defence Initiative (SDI)
8. mutually assured security (MAS)

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط