نويسنده: آناهيتا فرهادي*
منبع: راسخون
منبع: راسخون
چکیده؛
طهماسب قلی که بعد ها به نام نادرشاه یکه تاز صحنه سیاسی بود توانست در زمانی که ایران دچار بحران چندپارگی، حتی بد تر از دوران مغولان بود سرو سامان بدهد و افغان ها را از ایران بیرون کند.او حکومت را به صفویه باز گرداند، اما نالایق بودن شاهان بازمانده صفویه کمکی نکرد. این زمان تنها نادر را می خواست که که ایران را از این اوضاع اسف بار نجات دهد. پژوهش حاضر در صدد نشان دادن زندگی نادر و چگونگی رسیدن او به حکومت و جنگ های مهم او چون جنگ با هند و عثمانی است.واژگان کلیدی:
نادر، کلات، طهماسب، هند، افغان، رضاقلی، ملک محمود
نگاهي به زندگي نادر
نادر شاه افشار که به قول مورخین اروپایی ملقب به ناپلئون شرق است، (مجدالاسلام کرمانی؛ ج2، 506) از طایفه افشار که در سال 1100 هجری در دره گز که بعد ها به مولود خانه شهرت پیدا کرد متولد شد. وی را به نام جدش نادر قلی بیگ خواندند. استرآبادی طایفه افشار را از جنس ترکمنان می داند، که مسکن اولیه آنها ترکستان است.(استرآبادی؛ 1341: 26-27). معروف است كه از بيم مغول طايفه افشار تركستان را ترك كرده و در آذربايجان استقرار يافتهاند. شاه اسمعيل شعبهاى از اين قوم را به خراسان شمالى كوچانده و در سرچشمه ميابكوبكان از مضافات ابيورد ساكن كرد. قشلاق آنها در حوالى دستگرد و درگز بود، نادر به شعبه قرقلو افشار انتساب داشت، زبان مادرى نادر طبعاً تركى بود و با اين زبان با پادشاه هند و جاثليق ارمنستان گفتگو ميكرد. خانواده نادر از خانواده های فقیری بودند که مورخ معروف او در مورد تبار نادر به این جمله بسنده می کند که «گوهر شاهوار را نازش بآب و رنگ ذاتى خود است نه بصلب معدن». (مینورسکی؛ 1387، 7). نادر در نوجوانی به همراه مادرش توسط ازبکان خوارزم به بردگی برده شد. اما توانست از آنجا فرار کرده و به خراسان بیاید.ورود به صحنه سیاسی:
نادر به دلیل ایلیاتی بودن و همچنین شغل ساده پدرش که دارای جایگاه رفیعی نبوده است. در آغاز جوانی در نیروهای چريکی ساده افشار مشغول بوده است. راهزنی از جمله کارهای این گروه ها بوده است. پیشرفت نادر و در حقیقت وارد شدن به صحنه سیاسی او زمانی است که در سلک خدمتکاران بابا علی بیگ کوسه احمدلو، رئیس ایل افشار و حاکم شهر ابیورد، در آورد. و با نشان دادن رشادت ها و کاردانی در زمان کوتاهی نه تنها به فرماندهی نگهبانان رسید، بلکه با دختر او نیز ازدواج کرد. رضا قلی میرزا نتیجه این ازدواج بود. پس از فوت علی بیگ کوسه زمامداری ایل افشار به نادر سپرده شد. در حدود 1723 هنگام بروز هرجومرجى كه پس از فتنه افغان رخ داد، مشهد بتصرّف ملك محمود آمد كه حكومت تون داشت و نسب خود را بپادشاهان صفّارى بلكه بشاهنشاهان كيان مي رسانيد. ملك محمود ميان اقوام ترك و كرد خلاف انداخت و هنگامى كه شاه طهماسب از آذربايجان سردار خود رضا قلى خان را مأمور دفع ملك محمود كرد ميان او و نادر منازعه شروع شده بود. ابتدا نادر چندان كمكى به قزلباشها نكرد و به ابيورد رفت امّا چون ملك محمود نيشابور را تصرّف كرد، نادر مجدّدا به جنگ او كمر بست. (مینورسکی؛ 1387، 8). پس از فرار شاه طهماسب از دست افغان ها به مازندران آمد. وی سردار خود معیرالممالک را به جانب نادر فرستاد و از او تقاضای کمک کرد. قتل فتحعلی خان قاجار به دست نادر در این زمان بی تأثیر از این مذاکره نیست. وی به خراسان آمد. و در سال 1726 میلادی مشهد را تسخیر کرد و ملک محمود از حکومت کناره گرفت. بعد از آن نادر امور خراسان را در دست گرفت و خانواده و نزدیکان خود را به مشهد آورد. در این زمان نادر که در سن سی و نه سالگی بود توانست به شجاع ترین سردار شاه طهماسب تبدیل شود. بعد از پیروزی نادر در مشهد، کدورت بین طهماسب قلی و شاه طهماسب در گرفت. طهماسب که در این زمان جوان نالایق و ساده بود با مشورت عده ای از بزرگان تصمیم گرفت به خبوشان برود و کردان را علیه نادر بشوراند. نادر در یک عملیات سریع توانست شاه و کردان را غافلگیر کند. اما هنوز برای برکنار کردن طهماسب از پادشاهی زود بود. (لکهارت؛ 1383، 277). رضا قلی میرزا با یکی از دختران شاه سلطان حسین ازدواج کرد. نتیجه آن شاهرخ نوه محبوب نادر شاه بود. این ازدواج تشکیل حلقه ای مناسب ، برای تصمیمات بعدی نادر بود. (ملکم،1380،ج2: 470). بعد از تمام کشمکش هایی که در این زمان به وجود آمد. نادر به فکر بیرون کردن افغان ها افتاد. اولین نبرد نادر با افغان ها در دامغان نزدیک رودخانه مهمان دوست اتفاق افتاد. با کشته شدن پرچم دار افغان ها از میدان نبرد فرار کردند و پیروزی برای نادر رقم خورد. (لکهارت،1383، 289). در جنگ سر دره خوار و آخرین جنگ مورچه خورت توانست تمام نیرو های اشرف را منهدم کرد. بعد از آن به اصفهان آمد و شهر را تسخیر کرد. طهماسب در این زمان از تهران به اصفهان پایتخت اجدادش باز گشت. (قدیانی،1387، 291). وجود رشادت های نادر سبب مشوش شدن شاه طهماسب شد. وی برای کوتاه کردن دست نادر با توجه به توصیه مشاورانش تصمیم گرفت از خود نشانی بروز دهد. در زمانی که نادر مشغول خراسان بود به تبریز آمد. وی بیستون افشار حاکم دست نشانده نادر را معزول کرد. و تسخیر ایروان رفت. شاه به دلیل نداشتن آذوقه کافی سلطانیه آمد و شکست خورد. این شکست موجب عهدنامه بغداد با عثمانی شد. (مینورسکی، 1387، 15). نادر پس از اشتباه شاه تهماسب در صدد حذف او برآمد. در پی جشنی که در اصفهان برپا کرده بود، شاه طهماسب در اثر افراط در نوشیدنی بیهوش شده بود. نادر بزرگان را دعوت کرد، و بی کفایتی شاه را نشان داد. شاه طهماسب خلع و فرزند خردسالش به نام عباس سوم به حکومت رسید.شورای دشت مغان؛
پس از يك نبرد خونين و با به قتل رسيدن سردار عثمانى، سپاه عثمانيها منهزم گرديد، و متعاقباً گنجه، ايروان و تفليس نيز به دست ايرانيان افتاد. نادر، پس از پيروزى، توسط گنجعلى خان، والى گنجه، شرايط صلح را به دولت عثمانى اعلام داشت، در ضمن، ميرزا مهدى خان را هم براى ابلاغ شرايط صلح پيش احمد پاشا روانه نمود، و خود در نهم رمضان 1148 بيست و سوم ژوئن در دشت مغان فرود آمد. نادر، كه توانسته بود با پيمان رشت، رمضان 1144/ فوريه 1732 و گنجه، محرم 1147/ ژوئن 1735 روسها را از ايران براند و كليه سرزمينهاى ساحل درياى خزر، شيروان، داغستان، دربند و باكو را پس بگيرد، و عثمانيها را نيز در طى جنگهاى متمادى شكست دهد، موقعيت را براى تغيير سلطنت مناسب ديد. در اجتماعى كه به همين منظور تشكيل شده بود شرايط خود را براى قبول سلطنت اعلام داشت .(نصیری؛1364،11) نادر جمعی از بزرگان را در عید نوروز در دشت مغان جمع کرد و در روز پنج شنبه بيست و چهارم شوال 1148/ نهم مارس 1736 تاجگذارى نمود. تنها مخالف پادشاهی وی در آغاز پادشاهی به قتل رسید. چنان که رستم الحکما می گوید: «حسب الامرش، همه در مكانى نشستند و قيلوقال و گفتو شنيد بسيار در اين باب با هم نمودند. يكى از اين اكابر مىگفت كه: "اين شخص را نسب و سببى نمىباشد. پسرامام قلى پوستيندوز را به پادشاهى، چه كار است؟ بايد از نسل خليفهسلطان، كسى را بر تخت شاهى نشانيد".... عالىجاه، تهماسب قلى خان، مكالمات ايشان را شنيده، از پس ديوار و ايشان را احضار فرمود. عالىجناب، ميرزا رحيم شيخ الاسلام را به خلعت گرانمايه، سرافراز نمود.و آن شخص بيهودهگو را فرمود طناب به حلقش افكندند و او را خفه نمودند.» (رستم التواریخ؛ 1382: 207-208). نادر در این زمان برای قبول پادشاهی شروطی گذاشت از قبیل، موروثی کردن پادشاهی در خاندانش. و از همه مهم تر تغییر مذهب شیعه صفوي به مذهب تشيع جعفری. در واقع هدف اصلی نادر از این رویگردانی، قطع کردن وابستگی های موجود به صفویه که در اذهان مردم بود. وی برای علنی کردن این تصمیم در راه برگشت از دشت مغان با گرفتن اوقاف از روحانیون و واریز اموال آن به حساب ارتش علنی کرد. این تصمیم از جمله عواملی بود که در دوران شورش های مردم علیه نادر بی تأثیر نبود.حمله به هند؛
از دیگر رويدادهای مهم نادر حمله به هند بود که همراه با غنایم بسیار از جمله الماس معروف کوه نوربود. نادر همراه غنائم خود تعداد زیادی صنعت گر برای استفاده هنر آنها در شهر آورد. از دلایل اصلی حمله وی به در بار هند، وجود ثروت انبوهی که چشمان فاتحان را به هند خیره می کرد. در این زمان به دلیل اطلاع کافی افغان ها از اوضاع اداری ایران و قتل و غارت، خزانه ایران کاملا تهی بود.هند بهترین گزینه ای بود که می توانست مقداری از مشکلات را حل کند. از دیگر بهانه های نادر برای حمله به هند نافرمانی حاکم هند مبنی بر دستور نادر برای راه ندادن افغان های فراری از ایران بود. نادر در این سفر رضا قلی را به نیابت خود گذاشت. ونصرالله فرزند دیگر را به همراه خود برد. استرآبادی جنگ را این گونه گزارش می دهد:« بعد از ورود نادر به سرحد هند جاسوسان خبر آوردند كه محمد شاه به فرمانداران خود دستور فراهم كردن سپاه را داده و نظام الملك هم با سيصد هزار سپاه دكن در كرنال آماده نبرد شده است. نادر از شنيدن اين خبر خشنود شد. ديگر بار جاسوسان خبر دادند كه برهان الملك با سپاهيان فراوان به پانىپت سه فرسنگى كرنال آمده است. نادر جمعى از دليران را مأمور پانىپت و جنگ با برهان الملك كرد. چون برهان الملك تاب مقاومت در خود نميديد به كرنال متوجه شد. و جمعى از سربازان او گرفتار شدند. نادر روز چهاردهم ذيقعده از پل رودخانه فيض گذشت و از محاذات كرنال به پانىپت كه ما بين كرنال و شاه جهان آباد واقعست رفت. هر چند اسير شدگان عده سپاهيان محمد شاه را گزارش داده بودند، نادر بدان اخبار اعتنا نكرد و با چند تن از دليران تا حوالى اردوى محمد شاه رفت و پس از ملاحظه اردوى او و تعيين مواضع حمله به لشكرگاه بازگرديد. روز ديگر نادر سوار شد. چون سپاهيان بين كرنال و پانىپت موضع گرفتند. برهان الملك و صمصام الدوله آماده نبرد آنان شدند. محمد شاه نيز بيارى اميران هندوستان با لشكرى بزرگ آماده كارزار گرديد. از آن سو نادر نيز لشكر آراست جناح راست و چپ را به سرداران و قلب را به نصر الله ميرزا سپرد. پس جنگى سخت در پيوست و سى هزار تن از لشكر هند كشته شد.صمصام الدوله با پسر و برادر و كسان خود كشته شد. و برهان الملك و جمعى از سران اسير گرديدند و بقيه سپاه گريختند و هزار فيل و اموال و اسباب و فرش و چهار پاى بسيار نصيب سربازان ايران شد و محمد شاه به كرنال فرار كرد. نادر چند هزار سوار را فرمان داد تا اردوى او را فرا گرفتند. محمد شاه چون پيروزى نادر را مسلم ديد از در معذرت در آمد و نظام الملك را نزد نادر فرستاد تا مراتب اطاعت او را بنمايد. نظام الملك بار يافت و درخواست او پذيرفته شد و جنگ پايان يافت. روز ديگر محمد شاه و بزرگان دولت گوركانى نزد نادر آمدند. نادر تا در بارگاه از او استقبال كرد و او را كنار خود بر تخت نشاند و از وى دلجويى كرد و باين ترتيب صلح و صفا و دوستى برقرار گرديد. نادر روز اول ذوالحجه سال هزار و صد و پنجاه و يك عازم شاه جهان آباد شد و در نهم ماه بدانجا وارد گشت. روز ورود وى محمد شاه كليد خزانهها را همگى بنادر داد و زر و گوهرها و پيلان و نفائس بسيار تقديم كرد كه از جمله تخت طاوسى معروفست.»(استرآبادی: 1384، 746-745).
نتیجه
نادر تنها فرد مناسب دراوضاع آشوب زده ایران بود که توانست تا حدودی شرایط را بهبود بخشد. نادر خیلی خوب توانست شرایط را به نفع ایران تغيير دهد اما متاسفانه ایلیاتی بودن وی وهمچنین روحیه جنگجوی او مانع رشد ایران در زمینه فرهنگی شد. این روحیه خشن در دوران بیماری نادر و ظنين شدن او به اطرافیان، سلسله افشار را به قهقرا فرستاد. با روی کار آمدن وی فصل جدیدی در تاریخ ایران شکل گرفت و آن هم نداشتن فره ایزدی و یا نسب مهم برای شاه بود. تا قبل از نادر تمام شاهان ایران خود را به نسب مشخص و مهمی متصل می کردند. برای داشتن مشروعیت سیاسی و مقبول بودن در نزد عامه، اما با ورود نادر در صحنه سیاسی تمام تابو های قبل شکسته شد. داستان معروف نادر که خودر را فرزند و از خلف شمشیر می داند گویای همین امر است. از این زمان تا پایان شاهنشاهی در تاریخ ایران دیگر هیچ فردی که دارای نسب عالی باشد روی کار نیامد.پينوشتها:
* كارشناس ارشد تاريخ ايران اسلامي
کتابنامهاسترآبادی، میرزا مهدی؛(1341)، جهانگشای نادری؛ تصحیح عبدالله انوار؛ تهران، انجمن آثار ملی.
استرآبادى، ميرزا مهديخان؛(1384)، دره نادره تاريخ عصر نادرشاه، تصحیح سيد جعفر شهيدى، تهران، علمى و فرهنگى چاپ سوم.
ا.آ.گرانتوسکی؛ م.آ.داندامایو؛(1359).تاریخ ایران از زمان باستان تا به امروز، ترجمه کیخسرو کشاورز، تهران، پویش، چاپ نخست.
رستم الحكماء محمد هاشم آصف، ؛ (1382) رستم التواريخ، تصحیح ميترا مهرآبادى، تهران ، دنياى كتاب، چاپ نخست.
قديانى، عباس ؛(1387)، فرهنگ جامع تاريخ ايران، تهران، آرون، چاپ ششم.
لاكهارت،لارنس؛(1383)، انقراض سلسله صفويه، ترجمه: اسماعيل دولتشاهى،تهران، علمى و فرهنگى، چاپ سوم.
ملكم، سر جان؛(1380)، تاريخ كامل ايران، ترجمه: ميرزا اسماعيل حيرت، تهران، افسون، چاپ نخست.
مجد الاسلام كرمانى، احمد؛ سفرنامه كلات، تصحیح محمد خليل پور، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
مينورسكى؛(1387). ايران در زمان نادرشاه،ترجمه رشیدیاسمی، تهران، دنیای کتاب، چاپ پنجم.
نصيرى، محمد رضا؛ (1364)، اسناد و مكاتبات تاريخى ايران، دوره افشاريه، گیلان، جهاد دانشگاهی، چاپ نخست.
/ج