نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي
مجمع البيان تأليف فضل بن حسن طبرسي است. ابوعلي امين الاسلام يا امين الدين فضل بن حسن طبرسي از اعلام تشيع و از معاصران زمخشري صاحب کشاف، و ميبدي صاحب تفسير کشف الأسرار است. او طبق تحقيق عميقي که استاد دکتر حسين کريمان در کتاب دو جلدي طبرسي و مجمع البيان ( چاپ دانشگاه تهران، 1341، تجديد چاپ شده در سال 1361 هجري شمسي ) انجام داده اند اهل تفرش است که امروزه از نواحي اراک است و در قديم جزو نواحي قم به شمار مي آمده است. لذا نام او را بايد طبرسي بر وزن و معناي تفرشي تلفظ کرد. نام او يعني طبرسي، چنان که قرن ها به غلط مشهور بود، منسوب به طبرستان نيست، زيرا منسوب به طبرستان را طبري گويند. چنان که محمد بن جرير طبري بزرگترين مفسر و مورخ عالم اسلام نامش منسوب به طبرستان است. در تاريخ بيهق که پانزده سال پس از فوت طبرسي تأليف يافته و قديمترين و نخستين اشاره به احوال امين الاسلام در آن آمده است، درباره ي شهرت و نسبت او چنين نوشته شده است: « طَبرِس، منزلي است بين قاشان ( کاشان ) و اصفهان و اصل ايشان از آن بقعت بوده است » ( تاريخ بيهق، تصحيح مرحوم بهمنيار، ص 242 ).
سال ولادت او به تحقيق دکتر کريمان 469 يا 468 ق است. منشأ و اصل او از تفرش است، ولي زادگاه او به احتمال بسيار در مشهد بوده است. او پنجاه سال از عمرش را در مشهد و سبزوار زيسته است.
او در سال 548 ق در سبزوار درگذشت و جنازه اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در فاصله ي دويست و پنجاه متري شمال شرقي حرم حضرت ثامن الائمه (عليه السّلام) مدفون و آرامگاه او مشهور و از زيارتگاه هاي اهل علم است. خياباني که جنب آرامگاه او احداث شده به طبرسي معروف است.
عبدالجليل قرويني در کتاب النقض - که در حدود سال 556 ق يعني ده - پانزده سال پس از تأليف مجمع البيان نوشته شده است - در اشاره به او و مفسران بزرگ شيعه مي نويسد: « و اگر شيعه اماميه خواهند که از مفسران خود لافي زنند از جماعتي نامعتبر و نامعروف نزنند که خواجه آورده است، از تفسير محمدباقر لاف زنند و از قول جعفر صادق و از تفسير حسن عسکري(عليه السّلام) و بعد از آن از تفسير شيخ کبير بوجعفر طبرسي، و تفسير محمد فتال، و تفسير خواجه بوعلي طبرسي و تفسير شيخ جمال الدين ابوالفتوح رازي، رحمة الله عليهم، و غيرهم، که همه خبير و عالم بوده اند. اوليان همه معصوم، و آخرين همه عالم و امين و معتمد ».
شيخ طبرسي شاگرد فرزند شيخ طوسي، يعني ابوعلي حسن بن محمد بوده است. ابن شهرآشوب صاحب معالم العلماء و قطب الدين راوندي از شاگردان مشهور طبرسي هستند.
طبرسي در علوم زباني، علي الخصوص نحو، استادي بي نظير بوده است و از اين نظر با زمخشري قابل مقايسه است. بعضي از آثار او عبارتند از: اعلام الوري بأعلام الهدي. همچنين صاحب سه تفسير است: تفسير کبير او مجمع البيان، و تفسير وسيط او جوامع الجامع و تفسير وجيز او، الکافي الشافي است. دو تفسير اخير را بر مبناي تفسير زمخشري و با اقتباس از آن نوشته است؛ ولي به هنگام نگارش تفسير مجمع، نظر به همعصري با صاحب کشاف و اين که هنوز نسخه هاي تفسير کشاف چندان که بايد و شايد تکثير نشده و هنوز در محافل علمي شهرت نيافته بوده است، از تفسير کشاف بااطلاع نبوده و طبعاً از آن استفاده نکرده است.
مجمع البيان در ده مجلد است و حجم آن تقريباً کمي بيش از تبيان و در حدود سه چهارم تفسير طبري، و دو برابر کشاف زمخشري است. نظم و شيوه ي تدوين و تبويب اين تفسير در ميان همه ي تفاسير قرآن، اعم از تفسيرهاي اهل تشيع و اهل تسنن و عربي يا فارسي بي سابقه و بي نظير است. شيخ طبرسي در مقدمه اش تفسير تبيان را به حق مي ستايد و وجوه اهميت و امتياز آن را باز مي گويد و تصريح دارد که تفسير تبيان اثري است که من از پرتو انوار آن سود جسته و در تأليف تفسير خود، آن را مقتدا قرار داده ام. ولي سپس با کمال ادب از اين که نظم تفسير تبيان پريشان است و غثّ و سمين دارد انتقاد مي کند. در واقع شايد تأسف از بي نظمي و روشن نبودن ابواب و مباحث و نداشتن عناوين اصلي و فرعي در تفسير تبيان است که شيخ طبرسي را به تأمل و انديشه وامي دارد و سرانجام اين نظم و فصل بندي بي سابقه را براي کتاب خود برمي گزيند.
روش او در مجمع البيان اين است که ابتدا گروهي از آيات هر سوره را نقل مي کند، سپس تحت چند سرعنوان از نظرگاه علوم و معارف مختلف آن گروه آيات را بررسي و حلاجي مي کند. ابتدا از نظر قرائت و اختلاف قراآت و قضاوت در بين قرائت هاي مختلف ( تحت عنوان « حجة » )، سپس از نظر لغت و مشکلات لغوي، سپس از نظر اعراب، سپس از نظر اسباب النُزول، سپس معناي مبسوط و منقح آن گروه آيات را به دست مي دهد، و سرانجام تحت عنوان « نظم »، ربط و پيوند معنايي آيات را به همديگر، و نيز ربط هر گروه از آيات را به گروه قبلي و بعدي و نيز ربط سوره ها را به يکديگر باز مي نمايند. اين شيوه و اين سبک شيوا و فصل بندي شده، به مراجعه کننده امکان مي دهد که مشکل خود را که طبعاً در ذيل يکي از اين ابواب و فصل هاي فرعي مي گنجد به سرعت بازيابد و مانند ساير تفسيرها ناچار نباشد که گمشده ي خود را در لابلاي صفحات بسياير جست و جو کند.
تفسير مجمع البيان با آن که از آغاز عصر تأليف، در ميان شيعيان با قبول عام و شايسته اي مواجه شده، در محافل علمي اهل تسنن، چنان که سزاوار مقام و طراز علمي عالي است، نفوذي پيدا نکرده بوده است. شايد فقط فخر رازي، از ميان مفسران بزرگ، به آن نظر داشته است. تا در قرن اخير که بر اثر گسترش نهضت هاي اصلاحي و احتمالاً انعکاس انقلاب مشروطيت که پرچمدار آن علماي شيعه بودند، توجه جهانيان و علماي مسلمان ساير بلاد اسلامي به ايران و فرهنگ شيعه جلب شد و به دنبال آن با افزايش تفاهم و تقريب بين علماي شيعه و اهل سنت، مي توان گفت علماي اهل سنت مخصوصاً رؤسا و استادان دانشگاه الأزهر اين تفسير را کشف کردند و پس از گذشت نهصد سال اين تفسير گران قدر، چنان که سزاوار است، در فراسوي محافل شيعه، در سراسر جهان اسلام به اصطلاح قدر ديد و به صدر نشست.
و شايد بعضي از دلايل اقبال اهل سنت به اين تفسير، اين است که غلو و تعصب غير علمي در آن نيست و از احاديث اهل سنت بسيار نقل کرده است. به واقع، لحن و بيان و ادب و متانت مجمع البيان هم در ميان تفسيرهاي قرآن مجيد، که طبعاً جايگاه برخورد عقايد و معتقدات فرقه ها و مذاهب اسلامي است، ممتاز است.
عبدالمجيد سليم رئيس پيشين جامع الأزهر، در نامه اي که به جمعيت دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه نوشته، اين تفسير را « جليل الشأن ( گران قدر )، غزير العلم ( سرشار از نکات علمي )، کثير الفائده ( فايده رسان )، حَسَنُ الترتيب ( خوش تدوين ) » مي نامد و مي گويد: « اگر آن را مقدم بر کتب تفسير قدما بشمارم، سخنم را حمل بر مبالغه نکنيد » ؛ و در جاي ديگر از همان نامه، آن را « حلالِ معضلات » و « کشاف مبهماتِ » قرآن مي نامد. شيخ محمود شلتوت، رئيس بعدي جامع الازهر، شرح عالمانه و خاضعانه اي در معرفي و ارزيابي آن نوشته و ترتيب و تبويب و تنسيق و تهذيب آن را در ميان کتب تفسير، بي سابقه و بي لاحقه مي خواند و بر آن است که اين تفسير براي شرح مشکلات واقعي قرآن است، نه بحث هاي لغوي بي پايان و گزارش خدمات ادبا و بلغا و فقها و نحويان به قرآن؛ و در آن از فلسفه ي يوناني و داستانسرايي، نشانه اي و اثري نيست و حتي جانبداري شيعي نيز در آن از حد و اندازه خارج نشده است.
اين تفسير بارها در ايران و مصر و لبنان به طبع رسيده است. طبع اول آن در سال 1262 تا 1268 ق با چاپ سنگي در دو مجلد در ايران انتشار يافته است و بارها به همان شيوه در تهران و تبريز تجديد طبع يافته است. همچنين در سال هاي 1333 تا 1355 ق در صيدا به طبع رسيده است. در سال هاي اخير چاپ هاي آن با تصحيح و تعليقات حاج سيد هاشم رسولي محلاتي انجام گرفته و در سال 1379 ق برابر با 1339 هجري شمسي منتشر شده و سپس بارها از سوي انتشارات دار احياء التراث العربي تجديد چاپ شده است. گفتني است که تفسير مجمع البيان دو دهه ي پيش، به کوشش عده اي از فضلاء از جمله آقايان احمد بهشتي و محمد مفتح به فارسي ترجمه شده و منتشر گرديده است.
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389 )، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم.
/ج