شاه غازی رستم باوندی

نصیر الدوله مشهور به شاه غازی رستم، شاهی غازی از سلسله‌ی محلی اسپهبدان باوندی طبرستان بوده که در فاصله‌ی سال های 466 تا 606 ه. ق بر بخش وسیعی از سرزمین های واقع در سواحل جنوبی دریای خزر فرمان می راندند.
شنبه، 8 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاه غازی رستم باوندی
شاه غازی رستم باوندی

 

نويسنده:زمانه حسن نژاد*
منبع: راسخون




 

مقدمه

نصیر الدوله مشهور به شاه غازی رستم، شاهی غازی از سلسله‌ی محلی اسپهبدان باوندی طبرستان بوده که در فاصله‌ی سال های 466 تا 606 ه. ق بر بخش وسیعی از سرزمین های واقع در سواحل جنوبی دریای خزر فرمان می راندند. تقارن زمانی باوندیان اسپهبدیه با تحولات سیاسی و اقتصادی، عصر حاکمیت ترکان (سلجوقیان و خوارزمشاهیان) در ایران و جهان اسلام، زمینه ساز چالش ها و دستاوردهای نوینی برای طبرستان و حتی تمامی سرزمین های حاشیه‌ی جنوبی دریای خزر بوده است. چند تن از شاهان این سلسله‌ی محلی، در مطرح نمودن طبرستان به عنوان میزبان و کانون این تحولات نقشی اساسی ایفا نموده اند. شاه غازی رستم از جمله‌ی این شخصیت های سیاسی بوده که هرگاه سخن از خاندان باوندی می رود، نام وی نیز مطرح می گردد.
اگر معتقد به تقسیم بندی که به دور تسلسل حکومت ها مبتی است، باشیم، هر حکومتی پس از دوران تاسیس یا movement به دوران اوج یا عصر طلایی خویش رسیده که در همین نقطه، دوران انحطاط و رو به فساد و تباهی رفتن آن آغاز می گردد. عصر میانی حاکمیت که به نوعی دوران تبیت نیز می باشد، از یک سو با رونق و شکوفایی و از سوی دیگر با دور شدن از ارزش های نخستین یا مبانی فکری که ساختارهای حکومتی بر آن بنا گشته، همراه می باشد.
حاکمیت سیاسی باوندیان اسپهدیه طبرستان در این مدل و چارچوب ساختاری قابل بررسی می باشد، اگر حسام الدله شهریار باوندی را متعلق به دوران انقلابی و تاسیس این سلسله و شاهی چون علاءالدوله حسن را در زمره‌ی شاهان دوران انحطاط بدانیم، شاه غازی رستم را نیز باید از شاهان دوران میانی یا عصر طلایی دانست. دوران حاکمیت وی، به تبعیت از این الگو، هرچند با دور شدن از باورها و هنجارهای باوندیان نخستین و حتی ساختارهای سیاسی و اقتصادی رایج نزد حکومت های محلی این ناحیه همراه بوده اما دورانی از رونق و شکوفایی اقتصادی را برای مردم طبرستان به همراه داشته است.
شاه غازی مدتی نسبتا طولانی، در دو نقش ولیعهد و شاه در عرصه های سیاست، اقتصاد و علی الخصوص نظامی گری به عنوان چهره ای مطرح در میان نام آوران دنیای سیاست در تاریخ قرون میانه‌ی سرزمین های شمالی ایران به ایفای نقش پرداخت. تصویری که منابع آن عصر از وی ارائه نموده اند، دوپهلو و محافظه کارانه می باشد. علی رغم این ابهام شایسته است شاه غازی را همان گونه که لقب غازی وی نمایان می باشد، به بیان امروزی، شاهی با سیاست های میلیتاریستی دانست. وی با دستاویز امنیت و به نام فتوحات، غزا و جهاد، اقدام به سرکوب مخالفان خویش در گوشه و اکناف طبرستان و خارج از آن نمود. به نظر می رسد رشد و شکوفایی مطرح شده در طبرستان عصر شاه غازی، ناشی از دو عامل؛ سیاست های اصلاحی شاه غازی و ورود ثروت قابل ملاحظه به طبرستان در نتیجه سیاست های میلیتاریستی وی بوده است.
اقدامات شاه غازی در دو عرصه های سیاست، اقتصاد و مذهب به شدت از اندیشه های میلیتاریستی وی تاثیر پذیرفته، وی با اتکا به نظامی گری، از یک سو به مشروعیت بخشی و تثبیت حاکمیت خویش در طبرستان پرداخت. و از دیگر سو با امنیت کاذبی که همراه با ارعاب در قلمرو ش فراهم نمود، دست به تغییرات و اصلاحاتی – که شاید ناخواسته بود - در بافت اجتماعی و اقتصادی ناحیه زد. هرچند این تحولات در داخل طبرستان در جهت مشروعیت بخشی به پایه های لرزان حاکمیت شاه غازی صورت پذیرفت اما ابعاد اجتماعی و اقتصادی آن بر حیات و معیشت مردم ناحیه تاثیرگزار بوده است. زمینه ها و سیر تحولات سیاسی، اقتصادی و طبقاتی سیاست های شاه غازی رستم در این نوشتار مورد بررسی واقع خواهد شد.

1- تحولات سیاسی عصر شاه غازی

شاه غازی رستم پسر علاء الدوله باوندی در جسارت و جنگاوری شهرت داشت، قلمرو او در ابتدا شامل نواحی کوهستانی و جلگه ای طبرستان، استرآباد و نواحی غربی گیلان بود که از پیشینیانش به ارث برده بود اما وی با سیاست های نظامی که در پیش گرفت، به زودی نواحی بسطام و ری را نیز بر قلمرو خود افزود (مرعشی، 1363: ص 23؛ الغرناطی، 2003 م:130).
نخستین بار با نام شاه غازی در منابع محلی زمانی مواجه می شویم که وی کودکی بیش نبود و پدرش علاءالدوله برای حفظ جان وی از جنگ های درون خاندانی، شاه غازی را به همراه اتابکی به نام باکالجار بن اباجعفر کولایج که فردی سیاس و با تدبیر بود به قلعه‌ی کیسلیان فرستاد. علاءالدوله علی، پدر شاه غازی با شورش برادر زاده اش به نام فرامرز بن رستم مواجه بود؛ فرامرز با همراه نمودن محتشمان کوهستان (بزرگ مالکان شهریارکوه) با خود، حاکمیت و مشروعیت علاءالدوله را به چالش کشید (ابن اسفندیار، ج 2،1320: صص 51، 45). علاءالدوله در نهایت موفق به غلبه بر وی گشت اما موضوع عدم حمایت و تائید از سوی بزرگان خاندان باوند و بزرگ مالکان شهریارکوه برای شاه غازی رستم به ارث گزارده شد.
بخش قابل ملاحظه ای از سال های ولایتعهدی شاه غازی در نبردهای متعدد داخلی و خارجی گذشت، وی در سن نوجوانی از سوی پدر به فرماندهی سپاهی از بزرگان باوندی به یاری سلطان سنجر در نبرد خراسان فرستاده شد (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 55؛ ابن خلدون، ج 4،1368: 2-131). این موفقیت های نظامی علاوه بر ایجاد شهرت برای وی، شاه غازی را به عنوان یک مدعی در عرصه‌ی سیاسی مطرح نمود که برای بزرگان خاندان باوندی و بزرگ مالکان کوهستان ها اعتبار چندانی قائل نبود. شاه غازی در دوران ولایتعهدی در محله‌ی مسجد زنگوی ساری مورد حمله ای به سبک حملات اسماعیلیه واقع شد که جان سالم به در برد و فرد ضارب، همان دم به قتل رسید، منابع تاریخی کشتار اسماعیلیه توسط شاه غازی را عامل این واقعه معرفی نموده اند (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 68) اما به نظر می رسد این سوء قصد با توطئه‌ی مخالفان وی و در بیشتر در جهت تهدید و ترعیب تا قتل شاه غازی طرح ریزی شده بود. این استدلال زمانی قوت می یابد که به این نکته توجه نمائیم که دوران دشمنی و قصاوت شاه غازی با اسماعیله، سال ها بعد و پس از قتل فرزندش گردبازو توسط اسماعیلیه آغاز می گردد (اولیاء الله آملی، 2536: ص 128).
تاج الملوک برادر شاه غازی رستم، مهم ترین فرد از خاندان باوند بود که از دوران ولایتعهدی، مخالفت خویش را با وی آشکار ساخت، تاج الملوک پس از جلوس شاه غازی در سال 534 ه. ق با حمایت سلطان سنجر سلجوقی و همراه نمودن بزرگان باوندی و حتی بخش قابل ملاحظه ای از مردم طبرستان، مدعی تاج و تخت گشت (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 80،81،82).
شاه غازی علاوه بر عدم مقبولیت و مشروعیت نزد بزرگان خاندان باوند، در بین بزرگ مالکان طبرستان نیز منفور بود. مرزبان طبرستان، استندار لارجان و شهریوش بن هزار اسپ از ملوک استنداران رویان از جمله‌ی مطرح ترین اکابر و محتشمان طبرستان بوده اند که بر عدم مشروعیت شاه غازی تاکید می نمودند. عدم محبوبیت شاه غازی نزد این طبقات تا جایی بوده که منوچهر مرزبان لارجان به وی لقب شال مازندران (شغال مازندران) داده بود (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 78،82؛ اولیاءالله آملی، 2536: صص 124،125). این اتحاد بزرگ مالکان با مرداویج و همراهی مردم طبرستان، بیان گر جو وسیعی ار مخالفت ها با شاه غازی و عدم محبوبیت وی در طبرستان، علی رغم جنگاوری ها و دستاوردهای نظامی وی می باشد.
در برابر این اتحاد بزرگ کوهستان ها به رهبری مرداویج، شاه غازی رستم تنها با حمایت اسپهبد دابوئی، راه شهر جلگه ای ساری را در پیش گرفت (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 82). انقلاب سیاسی و شاید طبقاتی که شاه غازی در بدو سلطنت با آن مواجه گشت ناشی از عدم پذیرش وی نزد طبقات فرادست بوده؛ بزرگ مالکانی که رعایای فرودست را نیز با خود همراه نمودند. بی توجهی شاه غازی در امر تقسیم قدرت با این طبقات (بزرگ مالکان کوهستان ها)، زمینه های این انقلاب سیاسی را فراهم نموده بود.
مرداویج برادر شاه غازی رستم با حمایت بزرگ مالکان، به مدت 8 ماه بر طبرستان مسلط شد (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 83) اما به دلیل ناتوانی در ایجاد امنیت و مقابله با حملات و ستم ترکان که ساکنان نواحی شرقی مازندران علی الخصوص استرآباد را مورد آزار قرار می دادند، موفق به ادامه‌ی حاکمیت خویش بر ناحیه نشد. حملات ترکان به استرآباد زمینه ساز از دست دادن حامیان عمده ای برای مرداویج در استرآباد که از دیرباز والی آن بود، گشت. ظاهرا این حامیان از میان سادات و اصناف شهر بوده اند، مهم ترین این اشخاص، فردی به نام سید جمال الدین علوی، نانوای رسته‌ی استرآباد و فردی به نام محمد آهنگر بودند (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 93، 107) که به رهبری جمعی از مردم استرآباد از شاه غازی رستم طلب یاری نموده و شاه غازی رستم نیز به آنان پاسخی درخور و شایسته داد.
عدم حمایت نیروهای محلی (خاندان های زمیندار و بزرگان باوندی) از شاه غازی در نبردهای آغاز دوران سلطنت، وی را به ضعف نظامی و ناتوانی در تامین امنیت در قلمروش آگاه ساخت. بی اعتمادی حاکم بر روابط شاه غازی با نیروهای محلی، وی را به استفاده از نیروی غلامانی خارج از خاستگاهش سوق داد. ظاهرا شاه غازی از آغاز نبرد با بزرگ مالکان به استفاده از هسته‌ی نظامی غلامان غیر بومی نظر داشت، شاه غازی برای از میان برداشتن برادرش تاج الملوک مرداویج در استرآباد، یک غلام روس به نام سنقر سرخ را برگزید (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 93). وی پس از تثبیت امور نیز به دلیل بی اعتمادی و شاید تقلید از خلفای عباسی به تشکیل هسته‌ی نظامیان هواخواه خویش از میان غلامان دست زد، شاه غازی شیر مردانی از گیل و دیلم را با دادن مبالغی از سی تا هزار دینار به فراخور شجاعت و نیازشان به آنان دهند. وی به 500 نفر از اهالی گیل سپر، پر چم، ستاول و شمشیر داد، همچنین دستور داد 400 غلام زرخرید ترک را در ساری اسکان داده و اجازه نداد به غیر از این شهر تاهل اختیار کنند؛ به هریک از این غلامان هر روز 10 من نان و 2 من گوشت می داد، این شیوه به تبعیت از شاه غازی تا پایان عصر باوندیان ادامه یافت (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 88،89).
روش سیاسی شاه غازی رستم را باید شیوه ای خشن و نظامی دانست که - علی رغم توسعه‌ی اقتصادی-، نارضایتی نخبگان سیاسی را در پی داشت. اسپهبد خورشید المامطیری الطبری از دانشمندان و شاعران دربار اسپهبد شاه غازی رستم بوده و اشعاری به طبری دارد، وی در این ابیات به خوبی فضای فکری دوران حاکمیت شاه غازی بر طبرستان علی الخصوص قدرت و خشونت وی را انعکاس داده است:
تدبیر کرده ای کاری کی کوشک بسوجن او که سی کوشک پرنده تابلوجن
تون کشور بدین کهون اورجن تدبیر کرده کاری دیر هارموجن (مرعشی، 1363: ص 67). ظاهرا این اشعار پس از نبرد شاه غازی با استندار رویان کیکاوس، در شرح وقایع خانمان برانداز پس از این لشگرکشی در وصف شرایط حاکم بر بزرگان و مردمان این خطه سروده شده (اولیاءالله آملی، 1348: ص 138) که تاکیدی بر خشونت و مشی شاه غازی در برخورد با مخالفانش می باشد.
در عصر شاه غازی رستم، سلجوقیان و پس از آنان، خوارزمشاهیان در تحولات و وقایع سیاسی طبرستان حضور داشته اند، از میان سلجوقیان، سلطان سنجر، بیشترین چالش را با شاه غازی داشته است. سلیمان سلجوقی، برادر سنجر که به یاری شاه غازی به قدرت رسیده بود، اداره‌ی ری را که شهری مهم بود به شاه غازی سپرد، شاه غازی نیز شخصی به نام شرف الدین یحیی بن محمد را با اختیارات فراوان به حکومت ری نسب کرد، آثار و ابتیه‌ی منتسب به باوندیان در ری و نقاط مرکزی ایران به این عصر تعلق دارد. رو به ضعف رفتن سلجوقیان و مطرح شدن خوارزم شاهیان، مقارن با شاه غازی رستم سبب شد باوندیان با استفاده از این اوضاع بسطام و دامغان را تصرف نمایند (مرعشی، 1363: صص 30، 96)، پس از مرگ سنجر بسیاری از فرماندهان وی به اسپهبد باوندی (شاه غازی رستم) پناهنده شدند. حملات غزان به سرحدات طبرستان عاملی دیگر در نزدیکی شاه غازی با حکومت های وقت بود. هرچند غزان با وعده‌ی سهیم نمودن شاه غازی در نیمی از متصرفاتشان، وی را به اتحاد دعوت نمودند اما او نپذیرفت و سپاهی به یاری خوارزمشاه برای نبرد با غزان تدارک دید؛ در منشآت رشید الدین و طواط نیز نامه ای از آتسز به شاه غازی باوندی برای طلب همکاری در دفع غزان آمده است. تکش خوارزمشاه که هم زمان با شاه غازی در خوارزم در حال بسط قدرت خود بود از شاه غازی برای پایان اوضاع آشفته‌ی خراسان در برابر تجاوزات غزها طلب کمک می طلبد (مرعشی، 1363: ص 19)، تکش خوارزمشاه که قصد تصرف عراق را داشت، می بایست امنیت راه های مسیر خراسان به عراق را به دست می آورد. یکی از این مسیرها طبرستان بود که در دست اسپهبدان بود این امر زمینه ساز روابط شاه غازی و جانشیناش با خوارزمشاه شد.
آشنایی باوندیان با خوارزمشاهیان به دوران آتسز باز می گردد. آتسز برای دفع ترکان از شاه غازی طلب کمک کرد و او سی هزار نیرو از گیل، دیلم، رویان، لارجان و مازندران و کبود جامه نیرو آماده کرد و بر غزان پیروز شد (مرعشی، 1363: 96). وطواط دبیر دیوان رسایل خوارزم شاه در نامه ای به اسپهبد طبرستان، باوندیان را قدیمی ترین خاندان طبرستان می داند (تویسرکانی، 1338: 23). تحولات سیاسی طبرستان در عصر شاه غازی به شدت متاثر از شرایط سیاسی – نظامی حاکم بر قلمرو سلجوقیان و خوارزمشاهیان بوده است؛ هرچند شاه غازی در حاکمیت خود بر طبرستان وارث خاندانی محلی بود که چند صد سال بر این ناحیه حاکم بود اما نباید از یاد برد طبرستان در تقسیمات سیاسی سلجوقیان اقطاع سلطان سنجر بوده (بنداری اصفهانی، 2536: ص 155) و این امر عامل اصلی منازعات و برخورد منافع شاه غازی و سایر شاهان باوندی با سلجوقیان بود. در ابتدا زوال قدرت سلجوقیان و مطرح شدن خوارزمشاهیان به شاه غازی رستم، این فرصت را اعطا نمود که در فضای سیاسی شمال ایران موقعیت چشم گیری کسب نماید اما در نهایت، فشار ها و حملات خوارزمشاهیان و اسماعیلیه مانع از تداوم این قدرت شد. این روابط با مرگ شاه غازی رستم دگرگون شد، چرا که تکش خوارزمشاه پس از تسلط بر خراسان قصد تصرف عراق را داشت یکی از راه های غلبه بر عراق از راه طبرستان بود، همین موضوع موجب جدال با باوندیان گشت.
شاه غازی رستم با وجود تهدیدهای خارجی و مخالفان داخلی، مدتی طولانی یعنی بین سالهای 535 تا 558 هـ. ق حکومت نمود، وی در این سال بر اثر بیماریی نقرس در گذشت (مرعشی، 1363: ص 24). پس از مرگ شاه غازی، اعیان طبرستان علاء الدوله حسن شرف الملک را به جای او برگزیدند او همان ابتدا برادرش را که رقیبش بود به قتل رساند و از ابتدا سیاستی خشن تر از پدر را در پیش گرفت تا جایی که به او لقب چوب حسنی دادند (مرعشی،1363: ص 246). شاه غازی رستم برخلاف اسلافش دوران حکومتش را تنها صرف نبردهای داخلی و خارجی و نزاع های سیاسی ننمود بلکه شاخصه‌ی عصر شاه غازی توسعه‌ی اقتصادی و فرهنگی بود. البته به نظر می رسد که این امر به دلیل برهه‌ی زمانی طولانی تر و ضعف سلجوقیان بوده باشد.
امروزه آثار فراوانی از دوران شاه غازی در تختگاه او ساری باقی مانده است؛ مقبره‌ی شاه غازی در محله‌ی گاوپوستی ساری که ظاهراً مکان مدرسه ای بوده که او تأسیس نمود. آب انباری نیز به نام شاه غازی وجود دارد، محله‌ی مسجد زنگو در ساری نیز مکانی است که شاه غازی در آن مورد حمله‌ی اسماعیلیه قرار گرفت، ابن اسفندیار نیز از دار الکتبی به نام شاه غازی نام برده است. از شاه غازی بنایی به یاد گردبازو فرزندش در همدان نیز وجود داشته که اتابک پهلوان از اتابکان ایلدگزی پس از مرگ وی سه روز در این بارگاه - گردبازو فرزند شاه غازی که به دست اسماعیلیان کشته شده بود-، به یاد وی در مزارش که مدرسه ای بود که در همدان بنا کرده بود تعزیت گرفت و بسیاری از امرا و بزرگان در مراسم شرکت کردند (مرعشی، 1363: ص 19؛ رشید الدین فضل الله همدانی، 1386: 114).
دوران شاه غازی رستم را می توان دوران طلایی نامید که با رشد و شکوفایی سیاسی به معنای مطرح شدن باوندیان به عنوان یک سلسله‌ی محلی تاثیرگزار در بازی های سیاسی جهان اسلام همراه بود. شاه غازی تا پایان حیاتش یعنی سال 558 ه. ق علاوه بر طبرستان بر جرجان، جاجرم، فیروزکوه، دماوند، بسطام و دامغان نیز تسلط داشت (مرعشی، 1363: صص 20،23؛ ابن خلدون، ج 4، 1368: 132)، در این دوران با تغییرات گسترده در جنبه های مختلف و تأثیر پذیری از روند و تعاریف رایج در نزد سایر حکومت های وقت مواجه هستیم و باوندیان به عنوان قدرتی منطقه ای در سرزمین های حاشیه‌ی دریای خزر خود را مطرح نمودند. دوران زوال باوندیان نیز در همین دوران آغاز می شود و در عصر جانشینان او و در نهایت دوران حسام الدوله اردشیر به نهایت خود می رسد.

1- تعریف شاه غازی از اقتصاد

شاه غازی رستم، علی رغم کارشکنی های بزرگان باوندی و جنگ های متعدد، با غلبه بر حریفان، بر تخت قدرت تکیه زد. به بیان منابع او در نخستین گام در جهت بهبود معیشت ساکنان قلمروش، تا 3 سال خراج را از ممالکش برداشت تا ولایت وی معمور شود (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 83) و تباهی که بر اثر جنگ ها و درگیری های داخلی بر مردم طبرستان مستولی گشته بود، برطرف گردد. نظامی گری و شیوه‌ی سرکوبی که شاه غازی پس از تثبیت قدرتش در طبرستان به کار گرفت، شمشیری دو لبه بود که از یک جهت موجب نارضایتی نخبگان سیاسی و ایجاد جو رعب و وحشت برای مخالفانش و در جهت دیگر در پناه امنیت کاذب ایجاد شده در سرتاسر سواحل جنوبی دریای خزر آسایش و رفاه اقتصادی برای مردم پدیدار گشت و در سایه‌ی این امنیت، تجارت و بازرگانی توسعه یافت. ابن اسفندیار مورخ دربار باوندیان در توصیف این فضا می گوید:
" هیچ آفریده را به جمله طبرستان زهره نبود که سر از چنبر و پای از دایره طاعت او بیرون برد و رعب و هیبت و سیاست چنان در ضمایر متمکن بود که اطراف آرمیده و آسوده بودند." شاه غازی برخودی شدید و خشن نسبت به مخالفان و معترضان در پیش گرفت، وی مخالفانش پای می برید و گردن می زد و مردم از بیم جان، رضای او را می کوشیدند "(ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 80، 84).
سیاست ها و روش اقتصادی شاه غازی رستم در دو سطح رشد شهرنشینی در داخل و توسعه‌ی تجارت و بازرگانی با خارج از مرزهای ناحیه قابل بررسی می باشد. همان طور که پیش تر اشاره شد، شاه غازی در جنگ های داخلی کسب قدرت در ساری موضع گرفت و با حمایت اصناف و تجار بر مخالفان غلبه نمود (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 82، 93، 107). به نظر می رسد شاه غازی و کارگزارانش، توجه ویژه ای نسبت به توسعه‌ی شهرها، اماکن و مشاغل شهری نمودند. توسعه‌ی شهر ساری و گسترش بازار، اصناف و رواج تجارت و بازرگانی در آن به این عصر باز می گردد، برای نمونه شاه غازی برای تامین مایحتاج گارد ویژه‌ی نظامی خویش که از میان غلامان ترک و روس تبار بود – که برای محافظت از خویش، آنان را در ساری اسکان داد -، دکان های قصابی و نانوایی در شهر ساری پدید آورد یا مرزبان لارجان، منوچهر که همواره در پی دلجویی و کسب رضایت از شاه غازی رستم بود، عده ای از اهل حرف را از هند، روم، مصر و شام در کهرود (نزدیک به آمل) ساکن نمود (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: صص 88،99). این روند موجب توسعه‌ی بازار و اصناف در قلمرو این سلسله‌ی محلی طبرستان گشت، هرچند جانشینان شاه غازی در پی گرفتن این سیاست ها ناکام ماندند.
شاه غازی رستم مانند بسیاری از اعضای خاندان باوندی، علاقه‌ی فراوانی به ساخت بناهای عام المنفعه‌ی عمومی به شکل وقف و غیر وقف داشت، این اماکن عمومی از کاروانسرا و گرمابه تا دکان و بازار داشت. ثروت خاندان باوندی که اکنون برای شاه غازی به ارث مانده بود، پشتوانه‌ی وی در این اقدامات بود. برای نمونه، علاءالدوله علی، پدر شاه غازی خواهری دیندار داشت که در آمل صاحب هشتاد پاره دیه، چهل پاره رستاق، آسیا، دکان و گرمابه بود. وی برای اداره‌ی این مجموعه‌ی وسیع به طور جداگانه از مستوفی، مشرف و شحنه بهره می گرفت و پس از مرگش در قراکلاته خانقاهی از خود به جای گزارد. ابن اسفندیار بر این عقیده بوده که شاه غازی رستم وارث ثروت این زن سرشناس و خیر باوندی بوده و در ساخت رباط ها، سنگ پشت ها و سایر اماکن عام المنفعه از ثروت این زن بهره برده بود (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 77). این اقدامات و ساخت و سازها موجب تحول در ساختار شهرهای قدیم ناحیه و تبدیل برخی قصبات به شهر های جدید گشت، قلب تپنده‌ی اقتصادی این شهرها بازار بود، امری که تا پیش از این در تاریخ طبرستان کمرنگ بود. اقدامات شاه غازی محدود به طبرستان نبود، او مبلغی را برای بنای یک مدرسه‌ی وقفی در ری در اختیار یکی از سادات قرار داد (اولیاء الله آملی، 1348: ص 130). کاروانسرا، گرمابه، بازار، مسجد و مدرسه از مهم ترین اماکن وقفی بوده که شاه غازی رستم به ساخت آن در قلمروش اهتمام نمود که برخی از این آثار تا امروز از عصر شاه غازی به یادگار مانده اند.
رشد اقتصاد در داخل طبرستان موجب افزایش مبادلات و توسعه‌ی تجارت و بازرگانی با خارج از مرزها گشت، او پس از تثبیت پایگاه سیاسی اش در راستای توسعه‌ی تجارت، دستور داد 400 کشتی بزرگ به قصد تجارت از مسیر دریای خزر با سقصین، باکویه و دربند به دریا بیندازند، شاه غازی نمایندگان تجاری در نقاط دور نزدیک برای تجارت مشخص نمود. ابن اسفندیار اشاره می کند:
"به هر شهری از شهرهای بزرگ وکیلانی برای بازرگانی تعیین کرد، در بغداد خواجه کیا و در اصفهان و چلاب .... و دربند ابوالحسن تجر و خوارزم صاین طبری تعویذی و ری عزالدین محمد مختار و سقصین احمد عصار و مکه زعفرانی و سیواس محمد جاری، این جماعت وکیلان او بودند که بصدهزار و دویست دینار تحویل ایشان بودی که به جهت دیوان ایشان خرید و فروش کردندی و پانصد استر با ده مرد آخورسالار همیشه غله او باسترآباد در دامغان بردندی برای فروختن " (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 89).
صاحب و سرمایه گزار اصلی این تجارت پرسود، شخص شاه غازی رستم باوندی بوده، او علاوه بر حمایت از تجار و بازرگانان طبری، اغلب مبلغی را به عنوان ودیعه و یا کسب سود در اختیار تجاری که به تجارت نقاط دور دست عازم بودند، قرار می داد تا به این طریق بر دارایی خویش بیفزاید و از سود آن بهره مند گردد.
در عصر شاه غازی رستم و جانشینانش، تاجران مسلمان به همراه کالاهایشان برای رفتن به سرزمین خزران از گرگان و طبرستان عبور می کردند. برخی نیز از سواحل طبرستان سوار بر کشتی شده و در اتل شهر بندری خزران پیاده می شدند و از آن جا سوار بر قایق به اروپای شرقی به ویژه سرزمین بلغارها می رفتند (ادریسی، ج 2، بی تا: ص 832). سیاست های شاه غازی سبب رشد و رونق تجارت دریایی از مسیر طبرستان شد؛ اقدام شاه غازی در ساخت کشتی و به آب انداختن آن ها در دریای خزر (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 89). زمینه ساز تشویق سفرهای دریایی از مسیر طبرستان گشت؛ در حالی که تا پیش از این کشتی های تجاری در این ناحیه آمد و شد نداشتند. مسیر دریایی که با سیاست های حمایتی شاه غازی فعال شده بود به احتمال فراوان از طبرستان و بندر عین الاهلم آغاز و با حرکت در کرانه ها به گیل و دیلم می رسید و از آن جا به شروان و سپس به سمندر و اتل که دو شهر مهم خزران و در نهایت به دربند و بلغار اتصال می یافت (مسودی، ج 1، 1367: ص 123). دو نمونه در استفاده از مسیر دریایی خزر به قصد سفر مورد اشاره‌ی منابع واقع شده است. اسپهبد علاءالدوله حسن فرزند شاه غازی، سوار بر کشتی به گیلان رفت (ابن اسفندیار، ذج 2، 1320: ص 98). علاوه بر وی، خاقانی شروانی، شاعر سرشناس این عصر که در دربار شروان در ناحیه‌ی اران می زیست، برای سفر به خراسان از مسیر دریای خزر بهره گرفت، چنان که خود به این قضیه اشاره کرده است:
سی دریا روم و بر طبرستان گذرم که افتخار طبرستان به خراسان یابم
چون ز آمل رخ آمال به گرگان آرم یوسف دل نه به گرگان به خراسان یابم (خاقانی شروانی، 1368: ص 297). این ابیات بیان گر سفر خاقانی از قفقاز در مسیر دریای خزر به خراسان است، رونق این قبیل سفرها از مسیر دریای خزر در نتیجه‌ی تشویق شاه غازی رستم شاه طبرستان از این امر بوده است.
شاه غازی با حمایت از برخی تولیدات کشاورزی چون نیشکر، داد و ستد این محصولات کشاورزی را با نقاط دور دست توسعه داد و حتی کارگاه هایی برای افزایش تولید آن در سایر نقاط تاسیس نمود. " او دستور داد نیشکر بکارند بعملگاه آمل هر سال بیست و پنج هزار من ببزرگ قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی به دابوئی پانزده هزار من و از خوزستان محمد خوزی و علی خوزی گفتند که کارگاه ها و شکرخانه به حکم ایشان بودی، شکر سپید سه من کوچک بعهد او بدانگی و نیم زر سرخ بود (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 90). علاوه بر شکر و نبات، روغن، حصیر و برنج نیز از دیگر تولیدات طبرستان بوده اند که در عصر شاه غازی و با حمایت وی به در سایر نقاط خریدارای داشت.
رفاه اقتصادی و امنیت طبرستان در عصر حاکمیت شاه غازی رستم را مظفری شاعر در این بیت به نیکی اشاره نموده است:
جنت عدم است گویی کشور مازندران در حریم امن اصفهبد اصفهبدان (اولیاءالله آملی، 2536: صص 126،127).
در دوران حکومت شاه غازی بر طبرستان و پس از او، در ناحیه‌ی دربند و آبخاز جنگ شدیدی برپا بود که مقصود از این نبردها اغلب گسترش قلمرو دولت های محلی یا تسلط بر مسیرهای تجاری زمینی و دریایی خزر بود. شروان و دربند که متکی بر سلجوقیان و ایلدگزیان بودند مورد هجوم نیروهای متحد خزر، روس و آلبانی قرار گرفتند. انگیزه اصلی این تهاجم تسلط بر راه دریایی خزر بود؛ فرمانروایان سرزمین های حاشیه‌ی دریای خزر برای حفظ موجودیت سیاسی و اقتصادی خود در آینده در صورت تسلط دشمنان متحد بر ناحیه در کنار شروان جنگیدند که اصفهبد طبرستان نیز در شمار این متحدان قرار داشت (مسعودی، ج 1، 1367: ص 123؛ کندلی هریسچی، 1374: 48). ظاهرا در این دوره دولت های محلی حاشیه‌ی دریای خزر در مقابل تهاجمات روس ها با یکدیگر متحد شدند که در این اتحاد از اصفهبد طبرستان که به نظر می رسد شاه غازی رستم باوندی بوده نیز یاد شده است.
به نظر می رسد اقتصاد و معیشت در نظر شاه غازی رستم، اصولی در راستای سیاست های او بوده است. شاه غازی در جهت تحکیم پایگاه سیای و مشروعیت بخشی به اقداماتش دست به تغییراتی در عرصه‌ی اقتصاد زد تا به این شکل برخی از گروه های اجتماعی طبرستان را با خود همراه سازد، این اقدامات نتایج و آثاری در حیات اجتماعی مردمان طبرستان داشته و موجب تغییراتی در بافت طبقاتی ناحیه گشت. بخشی از اصلاحات و اقدامات اقتصادی شاه غازی رستم متاثر از شرایط سیاسی داخلی طبرستان در عصر شاه غازی و بخشی دیگر ناشی از شرایط اقتصادی و تجاری حاکم بر سراسر قلمرو اسلامی – شرایطی که با رشد تجارت و شهرنشینی همراه بود – بود؛ در واقع رشد تجارت و شهرنشینی در طبرستان عصر شاه غازی رستم با توجه به شرایط حاکم بر سرزمین های اسلامی و دولت های همسایه، امری اجتناب ناپذیر بود.

2- مذهب و شاه غازی رستم

باوندیان اسپهبدی شیعه مذهب بوده اند به گفته‌ی قزوینی در مازندران قلم و تیغ (دیوان و سپاه) در دست شیعیان بوده است (قزوینی رازی، 1358: 435)، دربار باوندیان پناهگاه برخی از شیعیان نیز به شمار می رفت. اما آن چه مسلم به نظر نمی رسد شیعه‌ی 12 امامی بودن همه‌ی شاهان باوندی است، حتی سال ها پس از سقوط آنان تشییع دوازده امامی به معنای امروزی آن در طبرستان پیروان چندانی نداشته است. شاه غازی رستم از این جمع مستثنی است و گرایش وی به تفکرات امامیه مسلم به نظر می رسد. با این حال سایر شاهان باوندی نیز نسبت به شیعیان رفتار دوستانه ای داشته اند، چرا که هم فردوسی که شاعری شیعه‌ی امامی بوده به دربار آنان پناهنده می شد و هم ناصر خسرو که شیعه‌ی اسماعیلی بود (صفا، ج 1371.2: 49). این نمونه ها بیان گر تسامح مذهبی شاهان نخستین اسپهبدی، البته تا پیش از شاه غازی می باشد عمادی شهریاری که حسام الدوله شهریار را مدح کرده در بیتی اشاره به اعتقادات شیعه‌ی باوندیان دارد:
آنچه برآمد تراز کلک روان بخش آنچه علی را به ذوالفقار برآمد (عمادی شهریاری، 1381: 67)
شاه غازی رستم برخلاف سایر شاهان باوندی در امر مذهب فردی متعصب و جزم اندیش بوده و قائل به هیچ گونه تسامح دینی نسبت به غیر شیعیان نبود، وی نخستین شاه باوندی بوده که مذهب را به عرصه‌ی سیاست کشاند. بخش عمده‌ی سیاست های مذهبی شاه غازی رستم که بعضا با مطامع اقتصادی همراه بود، به نبردها و سیاست هایی است که به اسماعیلیه‌ی الموت – که در همسایگی باوندیان بودند – مربوط می شد. لقب غازی وی نیز از غزاهایی که وی از دوران ولایتعهدی تا پادشاهی با اسماعیلیه داشته، به وام گرفته شده است.
باوندیان تا پیش از سال 513 ه. ق با اسماعیلیه‌ی الموت، هیچ گونه تضاد منافع یا درگیری نداشته اند اما قدرت یابی سنجر و تغییر سیاست های این شاه سلجوقی نسبت به اسماعیلیه زمینه ساز ورود اسماعیلیه در وقایع طبرستان گشت. در این سال ها که با دوران ولایتعهدی شاه غازی رستم هم زمان بود، طبرستان مورد هجوم فردی اسماعیلی به نام محمد بن حبشی قرار گرفت که از حمایت سلطان سنجر سلجوقی برخوردار بود (بنداری اصفهانی 1353: 312). اسماعیلیه نیز در این سال ها شروع به تبلیغات و تلاش برای کسب هواخواهانی در نواحی کوهستانی طبرستان نمودند، حسن صباح – مقارن با شاه غازی رستم بر الموت حکومت داشته است - ظاهراً داعیانی را برای جلب پیروانی به شهریارکوه در مازندران فرستاده بود و حتی خود، مدعی بوده که در دستگاه حکومتی طبرستان پیروانی یافته است (هاجسن، بی تا: ص 114؛ موید ثابتی، 1346: ص 37)، پس از حسن صباح، روابط خصانه‌ی شاه غازی با جانشین وی، کیا بزرگ امید تداوم یافت (اولیاءالله آملی، 2536: ص 128).
حادثه‌ی ترور گردبازو فرزند شاه غازی رستم که متون مذهبی، وی را در زمره‌ی شهدای شیعه قرار داده اند (قزوینی رازی، 1358: ص 132)، زمینه ساز عداوت بیشتر شاه غازی رستم نسبت به اسماعیلی مذهبان گشت. گردبازو که به گروگان نزد سنجر فرستاده شده بود، در گرمابه‌ی سرخس توسط ملاحده به قتل رسید و در مشهد علی بن موسی الرضا دفن گردید (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 86). پس از این رویداد تلخ، شاه غازی با سلطان سنجر که وی را عامل این واقعه می دانست، قطع رابطه نمود، وی نامه ای به حاکم الموت نوشته و ضمن این که از او با تحقیر با نام کیا کور محمد یاد کرد و حاکم الموت را تهدید به مرگ کرد (اولیاءالله آملی، 2536: صص 128،129). او بسیاری از قلاع اسماعیلیه را به تصرف در آورد، دشمنی شاه غازی با اسماعیلیه یا به گفته‌ی منابع ملحدان به حدی بود که وی پس از تصرف رودبار و کشتار هجده هزار تن از اسماعیلیان در یک نوبت، از سرکشتگان اسماعیلی مناره ساخت (اولیاء الله، 1348: ص 127؛ مرعشی، 1363: 57). شاه غازی تا آخر حیاتش به قصد انتقام خون فرزندش به آزار اسماعیلیه و کشتار اسماعیلی مذهبان پرداخت. او با پرداخت سی هزار دینار به استندار کیکاوس خواهرزاده اش که ملوک استنداران رویان بود، وی را به قصد تنبیه ملاحده و جهاد با آنان در سرحدات قلمروش با اسماعیلیه‌ی الموت یعنی؛ ارتفاعات غربی طبرستان و دیلمان گماشت (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 95).
شاه غازی علاوه بر شیوه‌ی نظامی که نسبت به مذهب اسماعیلیه در پیش گرفت، به اقداماتی در جهت تقویت شیعه‌ی امامیه در راستای تضعیف شیعه‌ی اسماعیلی که در این عصر رونق و هواخواهان فراوانی داشت، دست زد. شاه غازی بسیاری از معاریف، قضات و سادات را در دستگاه خود به کار گرفت، سادات و فقهای شیعه در دستگاه شاه غازی از جایگاه شایسته ای برخوردار بودند (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 91). شاه غازی بخشی از اموال خود را که شاید از غنایم جنگ با اسماعیلیه بود، وقف ساخت اماکن مورد استفاده‌ی شیعیان، علی الخصوص طلاب شیعه نمود که نمونه‌ی آن ساخت مدرسه ای در محله‌ی زامهران ری بوده که امکانات و مایحتاج متولیان و فقهای آن هرساله از طبرستان تامین می شد. متولی این مدرسه‌ی شیعی با فردی به نام علی بن بابا بود و سدید الدین حمصی از متکلمان شیعه‌ی امامیه به عنوان مدرس آن بر گزیده شد (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 91؛ مرعشی، 1363: ص 19). این انتخاب و گزینش انعکاسی از جهت گیری و یا گرایش مذهبی شاه غازی رستم در دوران اقتدارش می باشد.
شاه غازی رستم را باید شیعه ای دیندار و متعصب دانست، او بر خلاف سایر شاهان باوندی، فردی جزم اندیش و خالی از روحیه‌ی تسامح در امر مذهب بود. هرچند شاه غازی پیش از پادشاهی با علوم و فقه آشنا بود (ابن اسفندیار، 1366: 79) اما بخشی از سخت گیری مذهبی شاه غازی ناشی از کینه کشی او نسبت به اسماعیلیه و سلطان سنجر در حادثه‌ی قتل فرزندش گردبازو توسط اسماعیلی مذهبان بود. این حادثه بخش قابل ملاحظه ای از سیاست های شاه غازی را در عرصه‌ی سیاست و مذهب تحت تاثیر خود قرار داد، رویکرد شیعی شاه غازی رستم و تا حدی گرایش به تشیع دوازده امامی در سیاست های وی به خوبی نمایان می باشد، امری که او را از نیاکانش در عرصه‌ی مذهب متمایز می سازد.
بخش قابل ملاحظه ای از سال های حاکمیت شاه غازی رستم (558 – 534 ه. ق) در جنگ با اسماعیلیه‌ی الموت گذشت که حاصلی جز رو به ضعف گزاردن باوندیان و رو به سراشیبی رفتن این سلسله‌ی محلی شمال ایران در پی نداشت. شاه غازی تا پایان عمر در اندیشه‌ی غزا با اسماعیلیه بود، توجه فراوان وی به سادات و فقهای شیعه زمینه ساز استفاده‌ی شاه غازی از آنان در دستگاه حکومتی اش و اختصاص موقوفات و امکانات فراوان به این طبقات گشت. شاه غازی اماکن عام المنفعه‌ی فراوانی در قلمروش، چه در داخل طبرستان چه در سرزمین های تحت حکومتش در ری و بسطام وابسته به این طبقات بنا نمود (مرعشی، 1363: 19-18). او مدارس و کتاب خانه هایی نیز تأسیس نمود که به احتمال فراوان تحت تأثیر نظامیه های دوری سلجوقی بودند. وی حتی هفت پاره ده خرید و وقف ساخت مدرسه نمود؛ معروف ترین آن مدرسه‌ی شاه غازی در ری بود که ابن اسفندیار از آن صحبت کرده است (ابن اسفندیار، ج 2، 1320: ص 91). این ابنیه، علاوه بر نقشی که در توسعه‌ی ساختار شهری این عصر داشتند، اغلب اماکنی فرهنگی و محل تجمع علما و متفکران دینی شیعه بوده اند لذا در زمره‌ی سیاست های دینی و مذهبی شاه غازی می گنجد.

3- نتیجه گیری

عصر شاه غازی رستم را باید دوران اوج و در عین حال آغاز انحطاط باوندیان اسپهبدیه دانست. شاه غازی که منابع او را چهره ای مذهبی و مستبد معرفی نمودند، از یک سو به توسعه‌ی شهرنشینی و حمایت تجار و بازرگانان پرداخت و در دیگر سو دست به کشتار مخالفانش، به ویژه اسماعیلی مذهبان زد. در واقع اقتصاد و مذهب، دو وجه اصلی سیاست های شاه غازی رستم و فصل تمایز او در مقایسه با پیشینیانش در مدت فرمانروایی وی بر طبرستان بود.
شاه غازی رستم باوندی را باید در زمره‌ی شاهان محلی تاثیرگزار در تاریخ طبرستان قرار داد. اقدامات وی در عرصه‌ی سیاست، اقتصاد و مذهب زمینه ساز تغییراتی وسیع در آینده و حیات اجتماعی مردمان طبرستان در قرون میانه گشت. هرچند اقدامات اصلاحی وی در جهت تایید مطامع سیاسی و اقتصادی وی بود اما در بعد اجتماعی سایر گروه ها و طبقات را نیز از آن بهره مند ساخت، با وجود تحولات عمده ای که طبرستان در عصر شاه غازی رستم از آن برخوردار گشت، وی به دلیل شیوه‌ی حکومت داری اش نزد عامه‌ی مردم و برخی طبقات – علی الخصوص بزرگ مالکان - عصرش از محبوبیت و مقبولیت چندانی برخوردار نبود.
علی رغم این آثار و اقدامات عام المنفعه‌ی منتسب به شاه غازی و بزرگان هم عصر وی، زوال قدرت باوندیان شاخه‌ی دوم از اواخر دوران شاه غازی آغاز گشت، سیاست های اصلاحی که شاه غازی در کنار شیوه‌ی خشن و نظامی که وی در پیش گرفته بود در بلند مدت زوال قدرت حاکمیت محلی باوندیان را اجتناب ناپذیر می نمود. به نظر می رسد اقدامات عام المنفعه ای که شاه غازی انجام می داد برای کمرنگ نمودن شیوه‌ی نظامی و خشونت او در سیاست بود، شاه غازی علی رغم تمامی اقدامات و آثار مثبتی که در این برهه از تاریخ طبرستان داشته، در عصر خویش از مقبولیت چندانی برخوردار نبوده و در سن 61 سالگی پس از 24 سال حکومت در سال 558 ه. ق درگذشت. شاعری در ابیاتی مرگ او را اینگونه توصیف نمود:
دیو سفید سرز دماوند کن برون کاندر زمانه رستم مازندران نماند
ای پرده دار، پرده فرو هل که بار منیت بر تخت، رستم بن علی جاودان نماند

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی دکتری تاریخ محلی دانشگاه اصفهان

منبع مقاله :
- ابن اسفندیار کاتب، بهاءالدوله محمدبن حسن. تاریخ طبرستان. تصحیح عباس اقبال. چ 2. تهران: کلاله خاور، 1320.
- ابن خلدون. العبر تاریخ ابن خلدون. ترجمه عبدالحمید آیتی. ج 4. تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.1368.
- ادریسی، الشریف. نزهة المشتاق فی اختراق الافاق. ج 2. دمشق: مکتبة شقافة الدینیة، بی تا.
- آملی، اولیاءالله. تاریخ رویان. تصحیح منوچهر ستوده. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 1348.
-بنداری اصفهانی، فتح بن علی. تاریخ سلسله سلجوقی. ترجمه محمد حسن جلیلی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 2536.
- تویسرکانی، قاسم. نامه های رشیدالدین وطواط. تهران: دانشگاه.1338
- خاقانی شروانی، دیوان اشعار. تصحیح ضیاءالدین سجادی. تهران: زوار. 1368.
- کندلی هریسچی، غفار. خاقانی شروانی حیات، زمان و محیط او. ترجمه میر هدایت حصاری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی،1374.
- صفا، ذبیح اله. تاریخ ادبیات در ایران. ج 2. تهران: انتشارات فردوسی. 1371.
- عمادی شهریاری. دیوان عمادی شهریاری. تهران: طهوری. 1381.
- الغرناطی، ابوحامد محمد. رحلة الغرناطی. بیروت: الموسسة العربیة للدراسات والنشر.2003 م
- قزوینی رازی، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل. نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فصائح الروافض. تصحیح میر جلال الدین محدث. تهران: انتشارات انجمن آثار ملی. 1385.
- مرعشی، ظهیرالدین. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. مقدمه از محمد جواد مشکور، به کوشش محمد حسین تسبیحی. تهران: نشر گسترده،1363.
- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی. مروج الذهب. ترجمه ابوالقاسم پاینده. ج 1. چ 4. تهران: بی جا.1367.
- موید ثابتی، سید علی. اسناد و نامه های تاریخی از اوایل دوره های اسلامی تا اواخر عهد شاه اسماعیل صفوی. تهران: طهوری. 1346.
- هاجسن، مارشال. فرقه اسماعیلیه. ترجمه فریدون بدره ای. موسسه انتشارات فرانکلین تبریز، تهران، نیویورک. بی تا.
- همدانی، رشیدالدین فضل اله. جامع التواریخ. تهران: نشر میراث مکتوب. 1386.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.