نويسنده: مرتضي يوسفي راد
ارزش و فضيلت صداقت و وظايف معاشرت با اصدقا از ديدگاه محقّق دواني
محقق دواني در کتاب لوامع الاشراق في مکارم الاخلاق از محبت و فضيلت آن به عنوان يک امر ضروري در حيات اجتماعي بلکه حيات سياسي سخن به ميان مي آورد. وي محبت را يکي از موضوعات اساسي فلسفه سياسي خود که نقشي اساسي در ايجاد الفت حقيقي ميان افراد اجتماع دارد، مي داند که نتيجه آن، پيدايش وحدت حقيقي در جامعه سياسي است. (1) دواني در لمعه ششم، به نوعي از رابطه ميان افراد جامعه مي پردازد که با انس و الفت به حد دوستي و صداقت که اعلي مرتبه محبت است، حاصل مي شود. او در فضيلت صداقت از اصل فلسفي خود کمک مي گيرد که انسان در نيل به کمال نيازمند کمک گرفتن از هم نوعان خود است و اگر ميان افراد جامعه انس و الفت و محبت نباشد انگيزه اي در ياري رساندن به يکديگر ايجاد نمي شود و بدون ياري به يکديگر، استعدادهاي کمالي انسان ظهور و بروز نمي کند. اما گاهي ميان بعضي از افراد جامعه انس و الفت و محبت از شدت بيشتري برخوردار است و آنها در رفع نيازهاي مادي و معنوي همکاري بيشتري دارند، در چنين شرايطي دست يابي به کمالات زودتر و آسان تر صورت مي پذيرد. بنابراين، اگرچه وجود چنين رابطه اي در ميان افراد کم رخ مي دهد، شرايط فعليت يافتن استعدادهاي کمالي بيشتر فراهم مي شود. خواجه طوسي فرد کامل و سعيد را کسي مي داند که در کسب دوستان، نهايت سعي و تلاش خود را بنمايد و خيراتي را که نصيب او شده، نصيب دوستش نيز بکند. (2)دواني بعد از ذکر سخني از ارسطو در ارزش و فضيلت صداقت مي گويد: تحصيل دوستي حقيقي که تمام عيار باشد، بسيار سخت است. اين، سعادت بزرگي است که کسي از نعمت دوستي برخوردار باشد، هر چند از مال و منال دنيا چيزي نداشته باشد. اما سعادت بزرگ تر، اين است که کسي با وجود برخورداري از شأن و منزلت پادشاهي، از سعادت دوستي و صداقت برخوردار باشد. پادشاه موظف است که بر همه امور جزئي و کلي امور مملکت خود و آنچه که مصالح زيردستان را تأمين مي کند، اطلاع داشته باشد و آنها را سياست گذاري کرده و به اجرا در آورد تا افراد جامعه و زيردستان بدان ها دست يابند. روشن است که اطلاع يافتن بر تمام آنچه که مصلحت رعيت و زيردستان را تأمين مي کند، به تنهايي کافي نيست. بلکه پادشاه با ايجاد رابطه دوستي و صداقت مي تواند مالک چشم و گوش و دل مردم شده و به نيازهاي کلي و جزئي همه آنها اطلاع يابد و با کمک آنها امور مملکت را سامان دهد.
دواني در ادامه در مورد راه هاي دوست يابي و ويژگي هاي يک دوست خوب مي گويد: بايد ابتدا از حالات و روحيات و اخلاقيات فرد اطلاع پيدا کرد و ديد که او در دوران کودکي با پدر و مادر خود چگونه رفتار کرده است، آيا حقوق آنها را رعايت کرده يا نه. اگر معلوم شود که حقوق پدر و مادرش را رعايت نکرده، نبايد او را به دوستي گرفت و به او اعتماد کرد، زيرا کسي که حق پدر و مادر را ناديده بگيرد و دچار عاق آنان شود، هيچ طمع خيري نمي توان از او داشت. خداوند رضايت خود را بر رضايت پدر و مادر متوقف کرده و احسان به آنها را عبادت خود دانسته است:
( وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً )؛ (3)
پروردگار تو حکم کرد که نپرستيد مگر او را، و به پدر و مادر خود نيکويي کنيد.
ديگر آن که از برخورد او با دوستان و معامله با آنها جست و جو شود، هم چنين در کيفيت استفاده از نعمت هاي الهي خاصه در شکر و کفران نعمت بزرگان و عالمان بايد اطلاع کسب کرد تا اگر معروف به کفران نعمت است. با او رابطه دوستي برقرار نکرد. در وصف افراد شقي، هيچ صفتي بدتر از کفران نعمت آنان نيست و در وصف افراد سعيد، هيچ صفتي بالاتر و پسنديده تر از شکر نعمت نمي باشد. ديگر اين که نبايد بر مال و شهوت حريص بود و نيز اگر در او ميل به ترفع و غلبه يافتن قوي است نبايد او را براي دوستي انتخاب نمود، چون کسي که انگيزه غلبه يافتن دارد، رعايت انصاف از او سر نمي زند. هم چنين اگر او به انواع لهو و لعب ها و استماع سازهايي که نفعي براي آن نيست، شعف و علاقه دارد و با زنان بي حيا زياد معاشرت مي کند، نبايد او را به دوستي گرفت.
اگر به دوست حقيقي دست يافته شود که به يکي اکتفا کرد، چون رعايت حقوق آن نسبت به افراد مختلف که سليقه ها و گرايش هاي مختلفي دارند، بسيار سخت است. بايد که حقوق او را برخورد واجب دانست و با ملاقات او اظهار شادي و نشاط کرد و او را بدون آن که تملق و نفاقي در کار باشد، ثنا گفت و صرفاً نبايد به محبت باطني و رعايت اخلاص اکتفا کرد، زيرا علم و اطلاع از آنچه در دل است مخصوص خداوند علام الغيوب مي باشد. بايد به معايب کوچک بي توجه بود و از آن اغماض کرد، چه اين که ابناي بشر از آن به دور نيستند، ضمن اين که اگر زياد به اين امور توجه شود ممکن است از نعمت دوستي و صداقت محروم شود.
وظايف دوستي
از وظايف دوستي آن است که دوستان را در نعمت ها و مناصب و رتبه ها و کرامات شريک کرد و دامن کرامت خود را در توزيع نعمت ها از منت گذاري دور نمود، چون منت گذاري باعث ابطال اجر و پاداش شده، خاطر دوست را پريشان مي سازد. اگر دوست اش به بلا و مصيبتي گرفتار آيد با مال و نفس خود با او شريک شود. مشارکت با دوست در بلا و حوادث ناگوار از کمک در نعمت ها و مشارکت در آنها بهتر است. نبايد منتظر درخواست کمک باشد، بلکه وجود شواهد بر اين که او مستحق کمک است، کفايت مي کند. اگر ضعف و سستي در دولت مشاهده کرد از دوست خود فاصله نگيرد، بلکه به او نزديک تر شود، زيرا شايد به قطع دوستي بينجامد. دوستان را از تعليم علم و ادب نبايد محروم سازد و اگر از دوست عيبي ديد از او فاصله نگيرد، بلکه با برخوردي لطيف او را متوجه عيش نمايد؛ مثلاً حکايت و مثلي را براي آن مورد بياورد، اگر فايده نداشت با کنايه عيب او را گوشزد کند، اگر آن هم فايده اي نداشت در خلوت با ذکر مقدماتي، مطلب را براي او بيان کند و آن عيب را به دوستان ديگر نگويد و بايد سخن چينان را از خود دور داشت تا لطمه و ضرري به دوستي وارد نشود و در آخر، بايد در حفظ محبت موجود ميان افراد سعي زياد شود، چون محور اساسي حفظ و دوام و بقاي جامعه و سياست بر آن، و تأمين مصالح مردم، به وجود محبت بين آنان است.لمعه هفتم
اين لمعه به عنوان آخرين لمعه اي است که محقق دواني در بخش سياست مدن بدان مي پردازد. او در اين لمعه، نظر به نوعي سياست گذاري دارد که مي توان آن را در جامعه سياسي به کار گرفت تا بتوان رفتار جمعي افراد جامعه را تنظيم و تعديل کرد. به اعتقاد دواني، چنين رفتارهايي بر اساس مباني هستي شناسانه و انسان شناسي فلسفي که عالم روابط انساني را مراتبي مي بيند، است. وي آن را بر اساس مباني اعتقادي و اخلاقي که از شريعت اخذ نموده، تجويز مي کند و بر آن است که چگونه بايد بر حسب طبقات و طوايف مختلف، رفتار و معاشرت مناسب با آنها را پيش گرفت تا به بهسازي و سالم سازي محيط جمعي و پيش گيري از رفتارهاي ناهنجار از افراد نامطلوب مثل دشمنان و حسودان منجر شود.دواني مي گويد: در نحوه معاشرت و تنظيم رفتار و برخورد با فرد يا گروه بايد خود را با اصناف مردم مقايسه کرد و ديد که در کدام صنف قرار مي گيرد. فرد در مقايسه با فرد مقابلش از حيث مرتبه و طبقه اجتماعي يا از مرتبه ي بالاتري برخوردار است يا مساوي است و يا در مرتبه پايين تري قرار دارد. (4)
اگر فرد با صنفي که از خود بالاتر است، معاشرت کند به مرتبه پايين تر کشيده نمي شود. اما معاشرت با صنف و گروهي که در يک مرتبه باشد، بر سه نوع است: نوع اول، آن است که با دوستان خود اعم از حقيقي يا غير حقيقي باشد. در لمعه ششم کيفيت معاشرت با دوستان حقيقي و ضرورت آن به تفصيل بيان شد. اما اگر دوست، غير حقيقي بود و با ظاهر سازي و تملق خود را دوست معرفي کرد بايد تا آنجا که ممکن است با او با احسان و نيکويي برخورد نمود و در ادامه، در جذب قلبي او تلاش شود تا شايد دوستي ظاهري او به دوستي حقيقي تبديل گردد. از چنين شخصي بايد اسرار، ميزان دارايي و عيوب خود را پنهان داشت، در عين حال نبايد وي را به خاطر ضعف ها و عيب هايش مواخذه کرد. اگر وي از مال و مکنت و جاه و منزلت بيشتري برخوردار شد، نبايد معاشرت و دوستي را با او بيشتر کرد، چون موجب کم شدن شأن و منزلت و سبکي خود مي شود.
نوع دوم، معاشرت با دشمنان اعم از نزديک يا دور مي باشد و اين دو، يا دشمن ظاهري و يا دشمن پنهاني هستند. بايد از دشمن نزديک چه دشمن ظاهري يا پنهاني دوري کرد، چون موجبات اطلاعات بيشتر او بر حالات و زندگي مان را فراهم مي کند و در همه حال بايد از او مواظبت نمود. بايد اصل کلي و اولي در برخورد با دشمنان را، زدودن بغض از دلش قرار داد تا دشمني او قطع شود و بعد از نااميدي از آن، به داشتن ارتباط ظاهري با او اکتفا کرد و هيچ گونه اظهار دشمني صورت نداد، چون از بين بردن شر از راه خير و معقول بهتر از دفع دشمن از راه شرّ است. پرهيز از هر گونه مقابله با دشمن مطلوب مي باشد، چون مقابله و خصومت ورزيدن موجب از بين رفتن و تخريب بسياري از منابع و معادن و امکانات و فرصت ها و رو آوري فساد به آنها و دولت مي شود.
در برخورد با دشمن بايد از دور انديشي غفلت نکرد. لوازم دور انديشي آن است که در کسب اطلاع از وضعيت او سعي شود و وقتي اطلاعاتي به دست آمد بايد آنها را جز در وقت ضرورت مخفي داشت، چون افشاي عيوب دشمن سبب مي شود که دشمن، آنها را تکرار کند. اما اگر حالات و وضعيت او جز در وقت ضرورت افشاء نگردد، به ضعف دشمن و پيروزي بر او مي انجامد.
نبايد به دشمن کذب و بهتان بست، چون موجب خواري مي شود و او را آن بهره مي برد. بايد از دشمن نزد بزرگان و حکام شکايت برد تا آنان از حال و مقاصد او مطلع شوند و سخنان او را قبول نکنند و در مقابل، بر او سوء ظن يابند. بايد بر اخلاقيات دشمنان آگاهي يافت تا در برابر آنان به تناسب روحيات و اخلاقيات شان مقابله کرد و نيز نقاط ضعف و اضطراب آور دشمن را شناسايي نمود تا در وقت مناسب از آن عليه وي استفاده شود. بايد از هر گونه ناسزاگويي و لعن و نفرين بر دشمن دوري کرد که آن عادت کم عقلان است و موجب متعرض شدن او بر عرض و آبروي خود مي شود. نبايد دشمن را به ضربه و آفتي که به او مي رسد دشنام داد، چون اگر آن آفت به خود روي آورد، دشمن هم دشنام مي دهد. اگر دشمن پناه آورد يا بر حرف و قول او عمل کند نبايد به او خيانت نمود، چون از انصاف و مردانگي به دور است و بايد که اخلاق نيکو و عمل به تعهدات داشت تا همگان بر آن، علم يابند.
محقق دواني سه راه را براي دور کردن هر نوع خطر و ضرري که ممکن است از ناحيه دشمن وارد شود، مطرح مي کند: يکي، با دشمن برخورد محبت گونه و اصلاح داشته باشد که دست از دشمني خود بردارد؛ دوم، اگر راه اول ميسر نشد، شخص منصفي به حل اختلاف دو طرف بر آيد تا ضرر دشمن از اين طريق دفع گردد؛ سوم، اگر دو راه اول ثمر نداد يا امکان انتخاب آن دو نبود، از طريق مقابله وارد شده و به از بين بردن آن بر آيد؛ البته دشمني که از شرارت ذاتي برخوردار است و راهي براي دفع او متصور نيست. اگر با دشمن ديگر دفع شود بهتر است. دواني در شيوه برخورد با حسود مي گويد: نزد او بايد از نعمت الهي و فضايل و ديگر کمالات سخن گفت تا از راحتي غير خودش در مشقت افتد و نبايد اسرار او را محفوظ داشت تا مردم از منويات او آگاه شوند.
اما نوع سوم، معاشرت با کساني است که نه دوست و نه دشمن هستند (5)، با اينان اگر از افراد نصيحت گر و شايسته باشند بايد معاشرت داشت تا هر نوع ملالتي که از اينان وجود دارد، سلب شود؛ نبايد زود به قول اين افراد اعتماد کرد، بلکه ابتدا بر اعراض آنها اطلاع يافت و بعد اعتماد کرد؛ اگر صالح باشند و به حل و فصل امور مردم بپردازد بايد او را تعظيم نمود. اگر جزء سفها بودند بايد با صبر و بردباري معاشرت داشت و به افعال سفيهانه او هم توجهي نکرد؛ اگر متکبر باشد با او هم بايد تکبر ورزيد تا به او نيز تألم دست دهد و شايد متنبه شود؛ اگر از فضلا باشد بايد به او احترام کرد و استفاده از او را غنيمت شمرد؛ اگر از همسايگان باشد و اخلاق و رفتار بدي دارد بايد که او را تحمل کرد.
اما معاشرت با کساني که مرتبه شان پايين تر است، (6) اگر از شاگردان باشد بايد هم چون فرزند، او را گرامي داشت و استعدادش را شناسايي، و در تعليم و تربيت اش سعي نمود؛ اگر از دسته نيازمندان و مستمندان آبرومند بود بايد نيازش را به قدر امکان بر طرف کرد. اما اگر نيازش را زياد ابراز مي کند و دايم اصرار دارد بايد او را از اين کار منع نمود، البته اگر اصرار و مداومت اش ناشي از اضطرار و نياز واقعي باشد بايد خواسته اش را اجابت کرد؛ مظلومان را نيز بايد کمک کرد تا مطلوبيت از آنها رفع شود و در آخر، بايد در تمام خيراتي که انجام مي دهد هدفش قصد قربت و خير محض باشد تا به شأن خلافت الهي نايل شود.
محقق دواني تمام آنچه را که در لامع سياست مدن - چه از نوع بحث هاي حکمت مدني و فلسفه سياسي و چه از نوع بحث هاي آداب ملک داري و سياست ورزي و مديريت سياسي و تدبير جامعه اي که اصناف و طوايف و استعدادها و امکانات و فرصت هاي مختلف دارد - بيان مي کند، در ترسيم جامعه و دولت فاضله مي باشد و حکمت را عين شريعت مي داند و هيچ گونه تعارضي بين آنها قائل نيست.
پي نوشت ها :
1. همان، ص 238-242.
2. اخلاق ناصري، ص 321.
3. اسراء، آيه 23.
4. اخلاق جلالي، ص 313.
5. اخلاق جلالي، ص 319.
6. همان، ص 320.
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول