منبع: راسخون
تنها راه کشف کردن حدود ممکن این است که جرأت کنیم به کمی جلوتر از آنها به درون ناممکن برویم.
هر تکنولوژیی که به اندازهی کافی پیش رفته باشد از جادو قابل تشخیص نیست.
- آرتور سی. کلارک
برای سالها، پیش رفتهای علم و تکنولوژی بر روی دنیای اطراف ما تأثیر گذاشته و به آن شکل داده است. از لوازم خانگی ساده گرفته تا کاوشگرهای فضا و عملهای جراحی پیچیده، تکنولوژی همهی جنبههای زندگی ما را دچار انقلاب کرده است.در پایین گزارشی از چند آزمایش که به عنوان ترسناکترین آزمایشها دنیای علم شناخته شدهاند آورده شده است. چیزی که بیشتر از پروسهی آزمایشها لرزه بر اندام میاندازد، این است که از موجودات زندهی بیگناه به عنوان مورد آزمایشی استفاده شده است.
برق دادن به اجساد
مکان: اروپا
زمان: 1780 – اوایل 1800
اشخاص: لویگی گالوانی و گیوانی آلدینی
در اوایل 1800 یک فیزیک دان ایتالیایی به نام گیوانی آدینی به سراسر اروپا سفر کرد، و توانایی خود را در استفاده از الکتریسیته و به رقص درآوردن و منقبض کردن ماهیچههای اجساد به نمایش درآورد. نمایشی که بیش از باقی نمایشهایش شناخته شده مربوط به ژانویه ی 1803 میباشد، که در آن به جسد یک قاتل اعدام شده به نام جرج فاستر برق داد.
لویگی گالوانی یک فیزیک دان و پزشک بود، که پیش گام در مطالعه بر روی تأثیرات الکتریسیته بر بافتهای حیوانی بوده است. او وجود الکتریسیتهی حیوانی را پیشنهاد کرد که از مغز به ماهیچهها جریان دارد، و این گونه حرکاتشان را کنترل میکند. آزمایشها او در سال 1781 تکان خوردن القا شده توسط الکتریسیته را در ماهیچهی اعضای یک قورباغهی مرده به نمایش گذاشت. بر اساس این مشاهدات بود که نوهی او گیوانی آلدینی کتاب منتشر کرد و با اجساد چندین حیوان علاوه بر انسان این را نمایش داد.
"... فک آن شروع به لرزیدن کرد و ماهیچههای متصل به آن به طور وحشتناکی منقبض شدند و چشم چپش حتی باز شد... حیات ممکن بود، حتی، به او باز گردانده شود، اگر عوامل بسیاری آن را غیر ممکن نساخته بودند."
-گزارش آلدینی
او سیمهای برق را به دهان و گوش متصل کرد که باعث منقبض شدن ماهیچههای صورت شد. در یک مورد او سیمی را به گوش و دیگری را به درون راست روده متصل کرد که باعث انقباضهای سریعی در بازوها و لگد پراندن پاها شد. این نمایش عجیب عمومی برق دادن به جرج فراستر تتیر روزنامهها شد و توانست ببینندهای را تا حد مرگ بترساند.
سگهای دو سر
مکان: مسکو، روسیه
زمان: 1954 - 1995
اشخاص: والدیمیر پی. دمیخو
با این که ممکن است ما فکر کنیم که موجوداتی مانند سگهای دو سر فقط در داستانهای تخیلی و افسانهها وجود دارند، این قضیه در مورد آزمایشگاه دکتر والدیمیر در روسیه صحت ندارد. او برای پیش گامیاش در پیوند عضو به خوبی شناخته شده بود، اما برای سگهای دو سرش ناشناخته بود.
دکتر و تیمش با دقت سر (و حتی در بعضی موارد پنجههای جلویی) یک سگ کوچکتر یا توله سگ را جدا میکردند و آن را به بدن یک سگ بزرگتر بخیه میزدند.
اولین عمل حدود 12 ساعت طول کشید، با بیش از 20 عمل مانند این مدت زمان آن به حدود سه ساعت و نیم کاهش یافت. سگهای حاصله زنده ماندند و با هر دو دهان میتوانستند بخورند و بنوشند. با این حال، سگها به علت پس زدن پیوند میمردند و بیشترین مدت زنده ماندن ثبت شده 29 روز بود.
در اوگنک شوروی، جورجی بلوک نمایشی شور انگیز را در یک همایش اخیر جامعهی جراحان مسکو توصیف میکند. بر روی سن نزدیک به مهمانهای افتخاری یک سگ بزرگ سفید در حالی که دم تکان میداد، ایستاده بود. از یک طرف گردنش سر توله سگ کوچک قهوهایی بیرون زده بود. در حالی که جراحان نگاه میکردند، سر توله سگ نزدیکترین گوش سفید را گاز گرفت. سر سفید غرغر کرد.
- علم: سر پیوند زده شده؛ دوشنبه، 17 ژانویه 1995
علاوه بر این، آزمایشگاه دکتر والدیمیر حیوانات جالبتری داشت مانند سگهایی با دو قلب، سگهایی با دستگاههای کمک قلبی و غیره. در هر صورت، او اولین کسی بود که عمل پیوند قلب، پیوند ریهها، پیوند ریه – قلب، عمل بایپس، و بسیاری دیگر را انجام دهد. او تکنیکهای مبتکرانهای در زمینهی جراحی ابداع کرد، که بسیاری از آنها امروزه بخشی از یک عمل معمولی هستند. به همین دلیل، او به عنوان یکی از بزرگترین جراحان تجربی قرن 20 شناخته شده است.
آزمایشهای انسانهای ژاپنی
مکان: مانچوکو، ژاپن (شمال شرقی چین امروزه)
زمان: 1935 - 1945
اشخاص: ستوان ژنرال شیرو ایشی
در مکانی دور افتاده در پینگفنگ، مانچوکو، در آزمایشگاهی به نام بخش 731 یا "دخمهی آدم خوران" واقع شده بود، که توسط ستوان ژنرال شیرو ایشی سرپرستی میشد. ساخته شده در 1935-36 طی جنگ جهانی دوم و دومین جنگ چین-ژاپن، مقری برای مطالعه بر روی سلاحهای بیولوژیکی و شیمیایی بود. آزمایشهای مخوف بر روی انسانها تحت پروژهی مخصوصی به نام ماروتا مطالعه میشد، و به قربانیان به عنوان کندههای درخت اشاره میشد. این انسانهای مورد آزمایش زندانیهای جنگی بودند، و بیشتر زندانیهای چینی را شامل میشدند.
آزمایشها مهیبی که در آن جا اتفاق میافتادند شامل آلوده کردن زندانیان با باکتریهایی که باعث به وجود آمدن سیاه زخم، وبا، مرض سل، و غیره میشدند بود. سپس این افراد مبتلا شده مورد زنده شکافی (کالبد شکافیهای موجودات زنده بدون اعمال بی هوشی)، برای آن که بتوانند تأثیر و پیشرفت بیماریها را مطالعه کنند. کالبد شکافیهای موجودات زنده بنا بر منطق این که مرگ فیزیولوژی را تغییر میدهد، و ممکن است نمایانگر دقیق شرایط بیماری نباشد "توجیه" میشد. اعمال دیگری که به آنها نسبت داده میشود شامل آویزان کردن سر و ته افراد تا هنگام مرگ، چرخاندنشان در ماشین کره گیری، زنده دفن کردن زندانیها، تزریق کردن هوا درون رگهایشان، و حتی گداختن و بریدن اعضای بدن آنها، برای مطالعه بر روی تأثیر سرمازدگی.
اطلاعات در مورد قساوتهایی که در بالا به آنها اشاره شد بیشتر از طریق مصاحبههایی با زندانیها و جراحان به دست آمده است. اینها با حفاریهایی که قبرهای دسته جمعی را آشکار کردند تکمیل شدند. گزارشهای رسانهای نشان میدهند که تمام اطلاعات این آزمایشها به ایالات متحدهی آمریکا منحصر شد، که در عوض آنها، دولت ژاپن در برابر این جرمها مصونیت پیدا کرد.
آقای میزوبوچی که یک افسر ضمن خدمت در آن بخش بود بیان کرد "آنها برای من کندههای درخت بودند، کندههای درخت به عنوان انسان در نظر گرفته نمیشوند. آنها یا جاسوس بودند یا خیانت کار." به همین عنوان، او گفت، "آنها قبلا مرده بودند. پس حالا آنها برای بار دوم میمردند. ما فقط یک حکم مرگ را اجرا میکردیم."
-نیویورک تایمز چهارم مارچ 1999
با این که علیه دولت ژاپن داد خواست اقامهی دعوی شد، آن را به دلیل کمبود مدرک سندی و ضبط شدهی محکم بیپایه شمردند. در هر حال، این "دخمهی آدم خواران" به عنوان یکی از بزرگترین و غیر انسانیترین برنامهی تسلیحات جنگی بیولوژیکی شناخته خواهد ماند.
آزمایش زندان استنفورد
مکان: دانشگاه استنفورد، کالیفورنیا، ایالات متحدهی آمریکا
زمان: 1971
اشخاص: پروفسور فیلیپ زیمباردو
این آزمایش روان شناختی که در زیر زمین ساختمان روان شناسی در دانشگاه استنفورد در کالیفورنیا انجام شد، به وضوح نشان داد که رفتار شرورانه میتواند به افراد خوب القا شود. آزمایش شامل گروهی 24 نفره از دانش جویان میشد، که نصف آنها به عنوان زندانی انتخاب شدند، و باقی قرار بود که نگهبان آنها باشند. زیر زمین ساختمان به عنوان زندان ساختگی به کار میرفت. با این که به نظر آزمایشی نسبتا ً معمولی میآید، نتایج فراتر از حد تصور هر کسی بود و آزمایش در تنها شش روز متوقف شد.
دانش جویان داوطلب در خانههایشان بازداشت شدند و با کمک پلیس محلی پالو آلتو، و بر روی آنها اعمالی مانند عکس گرفتن و ثبت کردن اثر انگشت انجام شد، که مشابه آنها بر روی مجرمان واقعی انجام میشد. آنها سپس به زندان ساختگی برده شدند، و اموالشان ضبط شد، به آنها لباسهای فرم زندانیها داده شد، به هر یک از آنها یک شناس نامهی خاص تعلق گرفت که به عنوان هویت آن ها به کار میرفت، و پاهای آنها زنجیر شد. مشابها ً، به نگهبانان دستورات لازم و یونیفرمهای خاکی رنگ و باتونهای چوبی داده شد. اگر چه، به آنها دستور داده شده بود که به زندانیها صدمهی فیزیکی وارد نکنند.
روز اول روز ساکت و خسته کنندهای بود، با این حال، در روز دوم، به نظر میرسید که دانش جویان نقشهایشان را زیادی جدی گرفتهاند.
"ناگهان، به دلیل این که آنها این را باور کردند که با زندانیهای خطرناکی سروکار دارند تمام روند تغییر کرد، و در آن مرحله این دیگر یک آزمایش نبود.... آزمایش کار درستی برای انجام دادن بود، کار اشتباه این بود که بگذاری بیش از روز دوم ادامه یابد."
- پروفسور فیلیپ زیمباردو
بی قدرت بودن و از دست دادن فردیت زندانیها، با قدرت مضاعفی که در دستان نگهبانها بود همراه شد، و باعث تغییر در روشی که با هم برخورد میکردند شد. با وجود اخطارهایی که از طرف کارمندان گروه تحقیقات داده شده بود، نگهبانها شروع به انجام شکنجههای فیزیکی و روحی کردند. زندانیها با کوبیدن تختهایشان به درهای سلولها واکنش نشان دادند. نگهبانها به طور افزایندهای بیرحم شدند و بیشتر آنها تمایلات سادیسمی نشان دادند. هنگام شب بدترین زمان برای زندانیها و بهترین برای نگهبانها بود، زیرا مجازاتهای وحشتناکی در آن زمان داده میشد. زندان انفرادی، تحقیر، اجبار کردن زندانیها به تمیز کردن کاسههای توالت، درآوردن لباسهایشان، گذاشتن کیفها روی سرشان و غیره، بخشی از آنها بود.
آزمایشها نازیها بر روی انسان
مکان: بازداشتگاه اسرای سیاسی و جنگی نازیها
زمان: 1933- 1945
اشخاص: پزشکهای آلمانی
بازداشتگاههای اسرای سیاسی و جنگی نازیها و شکنجههایی که در آن جا انجام شدند به خوبی ثبت و شناخته شدهاند. طی جنگ جهانی دوم، به تعداد20000 زندانهای کمپی و کمپ فرعی به وسیلهی آلمان نازی بر پا شده بود، که در بین زندانیهای جنگی، یهودیها و هم چنین اشخاص غیر نظامی وحشت ایجاد میکرد. دلیل این وحشت، بیرحمیهای پزشکیای بود که توسط دکترها و جراحان نازی انجام میشد، مخصوصاً آنهایی که توسط دکتر جوزف منگل، که هم چنین او را به عنوان "فرشتهی مرگ" میشناختند انجام میشد.
علاقهمند به علم وراثت، منگل دوقولوها را جدا میکرد و از آنها به عنوان خوکچههای هندی برای "آزمایش" خود استفاده می کرد. در یک آزمایش، دو قولوها به هم بخیه زده شدند تا دو قولوهای به هم چسبیده به دست بیاید. جفتهای ایجاد شده به دلیل عفونت در محل جراحی و قانقاریا سریعاً میمردند. دیگر آزمایشها شامل کشتن 14 جفت دو قولو و تشریح کردن آنها برای مطالعه کردن تشابهات و تفاوتهای کالبد شناختی آنها میشد. او رنگها را به چشم کودکان تزریق میکرد تا ببیند که آیا رنگ چشمانشان تغییر میکند. دیگر عملها شامل قطع عضو و زنده شکافی میشد. این "فرشتهی مرگ" بر روی هزاران کودک آزمایش انجام داد، که شامل حدود 1500 جفت دو قولو میشد.
چکمههای واکس خورده که کمی از هم جدا ایستادهاند، انگشت شستش به روی جای هفت تیرش، شکارش را با آن چشمهای مرده و سوراخ کننده ورانداز میکرد، مرگ در سمت چپ، حیات در سمت راست. چهار صد هزار جان – اطفال، بچههای کوچک، دختران جوان، مادرها، پدرها، و پدر و مادر بزرگها – گفته میشود که با بی تفاوتی با یک تکان چوب دستی که در دستی دست کش پوش گرفته شده بود به سمت چپ فرستاده میشدند.
- منگل: داستان کامل
دیگر آزمایشها وحشتناک در کمپهای متمرکز شامل زندهشکافی زنان باردار، عفونی کردن باکتریایی و ویروسی عمدی، قطع عضو و اعصاب بدون بی هوشی و پیوند زدن آنها به دیگر قربانیها، عقیم سازی اجباری، بارداری مصنوعی، و بسیار چیزهای دیگر. در یک تلاش برای یاد گیری دربارهی صدمات وارد به سر، یک زندانی به صندلیای بسته شد که بالای سرش یک چکش مکانیکی قرار داشت که در فواصل منظم ضرباتی بر سرش وارد میکرد.
کلاهخود خدا
مکان: اونتاریو، کانادا
زمان: 1980
اشخاص: دکتر میکائیل پرسینگر
دکتر مایکل پرسینگر، یک عصب شناس همراه با دانشمندی کرهای، استنلی کورن، در دانشگاه لارنتین در کانادا یک کلاهخود به وجود آورد که می توانست میدان های الکترو مغناطیسی مغز را تغییر دهد. اگر چه به عنوان کلاهخود خدا نام گذاری شده بود، برای تست کردن عمل کرد مغز در ارتباط با تجربیات فراروانشناختی و روحانی طراحی شده بود.
شرکت کنندگان وادار شدند کلاهخود را به سر بگذارند و در یک محفظهی عایق صدا بنشینند، ایزوله شده از هر موج رادیوییای به جز میدان مغناطیسی زمین. چشمان آنها و عینک حفاظ داری که درونش را از دستمال کاغذی پر کرده بودند را بر روی چشمانشان قرار دادند. در چنین تاریکی ایزوله شده و با امواج مغزی دست کاری شده، افراد در اطراف خود احساس حضور موجود یا موجوداتی دیگر میکردند. تجربههای آنها شامل دیدن نورهای روشن، احساس این که در اطراف در حال حرکت هستند، موجودات شیطانی، و هم چنین تجارب خارج از بدن بودن، میشود. حدود 80 درصد از افراد احساس حضور کسی در اطراف خود را گزارش دادند. در حالی که 1٪ از آنها بیان کردند که حضور خدا را احساس نمودهاند.
"من احساس وجودی را پشت سرم و سپس در سمت چپ خود احساس کردم. وقتی سعی کردم روی مکانش تمرکز کنم، آن وجود حرکت کرد. هر بار که سعی میکردم حس کنم که کجا هست، در اطرافم حرکت میکرد."
- یک شرکت کننده
بنابر نظر پرسینگر، آگاهی انسان از خود به وسیلهی ترکیبی از فعالیت های عصبی از نیمکرههای چپ و راست است؛ و اختلال در هماهنگی این دو باعث میشود که فرد دو خود متفاوت احساس کند. الکترودهای موجود بر روی کلاهخود سپس تابش الکترو مغناطیسی به دقت کنترل شدهای میفرستاد، که در امواج لوب تمپورال مغز تغییر ایجاد میکردند. با این حال، گفته شده است که این آزمایش یک آزمایش بدون اطلاع قبلی یا کور کورانه نبود، و شرکت کنندگان از قبل میدانستند که کلاهخود چه تأثیری بر آنها خواهد گذاشت. در این وضع، تجارب آنها ممکن است به دلیل این دانش و نه کلاهخود باشد. با وجود این، این آزمایش مطمئناً برخی از شرکت کنندگان را زهره ترک کرد.
پروژهی ام کی آلترا
مکان: ایالات متحدهی آمریکا
زمان: 1953 - 1973
اشخاص: آژانس مرکز اطلاعاتی (سیا)
پروژهی ام کی آلترا یک برنامهی تحقیقات بر روی انسان بود که توسط بخش اطلاعات علمی سیا در آمریکا انجام شد. این برنامه که به طور رسمی در سال 1953 شروع شد، از شهروندان آمریکایی و کانادایی برای مطالعه بر روی کنترل ذهنی استفاده کرد و چندین تکنیک برای دست کاری کردن ذهن آنها به کار برد.
برای دو دهه، سازمان سیا 149 پروژه به وسیلهی 185 محقق غیر دولتی در 44 دانشگاه، 12 بیمارستان، زندانها، و شرکتهای داروسازی انجام داد. با این که موضوع اصلیای که بر رویش تمرکز شده بود الاسدی (لیزرجیک دی اتیل اسید) بود، دیگر روشها شامل استفاده از توهم زاها، هیپنوتیزم، سوء استفادهی فیزیکی، و ایزوله کردن میشد.
"باید احتیاط کرد تا نه فقط از لو رفتن عملیات در برابر نیروهای دشمن جلو گیری شود، بلکه تا هم چنین این فعالیتها را از مردم آمریکا به طور کلی پنهان نگه داشت. دانش این که آژانس عملیات غیر اخلاقی و غیر قانونی انجام میدهد انعکاس جدیای در چرخههای سیاسی و دیپلماتیک خواهد داشت و می تواند به موفقیت دست یافتن صدمه وارد کند."
-بازرس سیا ژنرال لیمن (1957).
موردهای مطالعهی این آزمایشها به شرکت کنندههای داوطلب محدود نمیشد بلکه هم چنین شامل چندین شهروند از همه جا بیخبر هم میشد. فعالیتهای غیر قانونی شامل دارو خوراندن به قربانیها توسط فاحشهها، اسپری کردن گازهای غیر قابل تشخیص (که احتمالا ً حاوی الاسدی بودند) در خیابانها و متروهای شهر نیویورک، استفاده از داروهایی که فراموشی میشد، آزمایشها بر روی شست و شوی مغز، و غیره میشد.
بمبهای خفاشی
مکان: ایالات متحدهی آمریکا
زمان: 1942 - 1944
اشخاص: دولت ایالات متحده
همه چیز از ژانويهی سال 1942 شروع شد، زمانی که یک جراح و مخترع اهل پنسیلوانیا در نامهای به رئیس جمهور روزولت پیشنهادی برای یک حملهی غافل گیرانه به ژاپن داد. عنصر غافل گیر کننده قرار بود خفاشهایی باشند که به دم آنها مواد آتش زا به همراه یک تایمر که در درونش ساخته شده است متصل شده باشد.
"این موجود پست، خفاش، قابلیت این را دارد که در هنگام پرواز مقدار کافیای از مواد آتش زا را حمل کند که بتواند آتشی را روشن کند."
-لیتل اس. آدامز (در نامهاش به رئیس جمهور)
یک سری آزمایش انجام شد، و خفاشهای حامل پرورش داده شدند که شامل حدود 1040 خفاش غیر فعال میشد. این حاملها را از هواپیماها شلیک میکردند و در ارتفاعات مناسب آزادشان میکردند. خفاشها به ترکها و درزها و هم چنین سایر مکانهای غیر قابل دست رس ساختمانهای ژاپنی میرسیدند و در آن جا پنهان میشدند. به کمک تایمرهایی که در درون بمبها ساخته شده بود، انفجارها در یک منطقهی وسیع اتفاق میافتادند.
با این حال، در طول آزمایش، برخی از خفاش ها به طور تصادفی در فرودگاه ارتشی پایگاه هوایی کمکی کارلزباد آزاد شدند. آنها زیر مخزن سوخت مخفی و بعد از آن منفجر شدند و صدمات زیادی وارد آوردند. این پروژه پس از آن به نیروی دریایی ایالات متحده، که در آن آزمایشها بعدی صورت گرفت منتقل شد. در مقایسه با 167-400 آتش سوزی ایجاد شده توسط بمبهای معمولی، این بمبهای خفاشی میتوانستند باعث روشن شدن حدود 625 تا 4748 آتش سوزی شوند. با این وجود، این پروژه در سال 1944 به دلیل پیش رفت کند و پیش رفت نسبتا سریع در توسعهی بمبهای اتمی متوقف شد.
آزمایش سفلیس تاسکیگی
مکان: تاسکیگی، آلاباما، ایالات متحدهی آمریکا
زمان: 1932 - 1972
اشخاص: خدمات بهداشت عمومی ایالات متحده
به طور رسمی به عنوان "مطالعهی تاسکیگی بر روی مردان سیاه دارای سفلیس مداوا نشده" نامیده شده، این آزمایش در سال 1932، به منظور مطالعه بر روی تأثیرات و پیش روی سفلیس مداوا نشده، شروع شد. سفلیس یک بیماری است که از طریق تماس جنسی منتقل میشود و به دلیل وجود باکتریی به نام تریپونما پالیدیوم ایجاد میشود. در آن دوران، هیچ رژیم مداوایی به وجود نیامده بود، و کمکهای پزشکی بیشتر بر روی مداوای علائم تمرکز داشت.
این "مطالعه" شامل یک سریِ 600 نفری از مردان آفریقایی- آمریکایی میشد که 399 نفر از آنها مبتلا به سفلیس بودند و 201 نفر عادی بودند. به این مردها غذای مجانی، آزمایشهای پزشکی، و درمان برای بیماریهای جزئی داده میشد، این گونه آنها را برای مطالعه به دام میکشیدند. به آنها اطلاع داده میشد که آنها دارند برای "خون بد" مداوا میشوند، که یک اصطلاح محلی برای چندین بیماری از جمله خستگی، کم خونی، سفلیس، و بسیاری دیگر بود. آنها از بیماری خود بی خبر بودند، و بدون هیچ مداوا و احتیاطی، تعداد افراد مبتلا زیاد شد.
با وجود این که مداوا توسط پنیسیلین به عنوان یک روش درمان استاندارد برای سفلیس در اواخر سالهای 1940 تأیید شده بود، این مطالعه تا سال 1972 (برای یک دورهی 25 ساله) ادامه یافت. چندین مرد مردند و این عفونت به زنان و فرزندان بسیاری از آنها انتقال پیدا کرد. بالاخره در جولای سال 1972 بود که این مطالعه برملا شد، و به صورت تیتر روزنامههای معتبر درآمد. یک مشاور پنلهای تبلیغاتی موضوع را بررسی کرد، و یک داد خواست از طرف شرکت کنندهها و خانوادههایشان پر شد. این داد خواست با پرداخت بیش از 9 میلیون دلار توسط دولت ایالات متحده به عنوان غرامت، و ساخته شدن برنامهی سود رسانی سلامتی تاسکیگی (تی اچ بی پی) برای کمک درمانی رساندن ، خدمات کفن و دفن، و بسیاری دیگر از خدمات مجانی خاتمه یافت.
"به زندهماندگان، به زنان و افراد خانواده، فرزندان و نوهها، چیزی را که میدانید میگویم: هیچ قدرتی بر روی زمین نمیتواند زندگیهایی که از دست رفته است، دردی که کشیدهاید، سالهای زجر و شکنجههای درونی را به شما بازگرداند. چیزی که انجام شده است نمیتواند انجام نشود. اما ما میتوانیم به سکوت پایان دهیم. میتوانیم به چرخاندن سرمان و ندیده گرفتن پایان دهیم. ما بالأخره میتوانیم به چشمان شما نگاه کنیم و از طرف مردم آمریکا بگوییم، کاری که دولت ایالات متحدهی آمریکا کرد شرم آور بود، و من متأسفم."
-رئیس جمهور بیل کلینتون (ماه می 1997)
پیوند روح
مکان: دارمستادت، آلمان
زمان: اوایل 1700
اشخاص: یوهان، کانرد دیپل
یک الهیات دان، فیلسوف، و شیمی دان، یوهان کانرد دیپل امروزه برای کشف رنگی به نام رنگ دانهی آبی رنگ آهن دار، شناخته شده است، ولی به خاطر آزمایشهای که با اجساد حیوانات و انسانها انجام داده بود، و مخصوصاً به گفتهی بعضی برای تلاشهایش در پیوند زدن روح به بدی شناخته شده بود. چیزی که حتی بیش از آن در رابطه با این مرد ترسناک است این حقیقت است که او در قلعهی فرانکیشتاین به دنیا آمده بود.
"...کسی که به کارهای شرورانه دست میزد... و من او را پستترین شیاطین خطاب میکردم."
-امنوئیل سویدنبورگ، یک الهی دان سوئدی
(کتابخانهی سویدنبورگ، نشریههای 14- 15)
مانند تمام شیمی دانهای آن دوران، دیپل هم به دنبال "اکسیر حیات" بود، اما ایدهها و دیدگاههای جدال انگیزی که فراتر از عرف معمول آن زمان بود را به میان آورد. به دنبال این اکسیر، او اجساد چندین حیوان را مطالعه و تشریح کرد، استخوانها و گوشتشان را جوشاند و تقطیر کرد، و روغنی به نام روغن دیپل به وجود آورد. علاوه بر این، گفته میشد که او اقدام به پیوند روح به اجساد انسانهای مرده کرد و حتی او را متهم به قبر دزدی کردند. این آزمایشها بر اساس این ادعای او بود که روحها میتوانند از بدنی به بدن دیگر با استفاده از یک قیف منتقل شوند.
بعدها، فهمیدن این اقدامها باعث شد اهالی شهر او را از شهر بیرون کنند. با این که آزمایشها پیوند زدن روح بین شیمی دانها رایج بود، برای هم چنین چیزی هیچ مدرک معتبری در دست نیست. گفته میشود که اینها چیزی جز شایعه نبودند و هیچ سندی برای اینها وجود ندارد. با این حال، سری آزمایشها او با گوشت و استخوان باعث کشف رنگ مهم رنگ دانهی آبی رنگ آهن دار شد، که مصارف بسیاری در صنعت رنگ و همچنین پاتالوژی و پزشکی دارد.
از آن جایی که این آزمایشها یک ضربهی شدید به صوررت انسانیت بودهاند، و نشانگر چیزهای خوف انگیزی است که به نام علم میتواند انجام شود، به آنها با وحشت نگاه میشود. اگر چه، به همان اندازه هم این درست است که بیشتر این آزمایشها کمک بسیار قابل توجهی به دانش ما در مورد آناتومی انسان و فیزیولوژی و هم چنین اعمال جراحی کردهاند، آنها هنوز هم غیر قابل توجیه باقی میمانند و همواره بر آنها اخم میشود.
/ج