از شهادت پيامبر (ص) تا خلافت منافقان

آينده اي بس روشن و سعادت بخش و انساني، که شر و فساد از بيخ و بن برکنده خواهد شد، در انتظار بشريت است. اين نظريه، الهامي است که دين مي کند. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي موعود (عليه السلام) در اسلام، در زمينه اين الهام است
يکشنبه، 6 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از شهادت پيامبر (ص) تا خلافت منافقان
از شهادت پيامبر (ص) تا خلافت منافقان

 

نويسنده: مهدي طائب




 

« آينده اي بس روشن و سعادت بخش و انساني، که شر و فساد از بيخ و بن برکنده خواهد شد، در انتظار بشريت است. اين نظريه، الهامي است که دين مي کند. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي موعود (عليه السلام) در اسلام، در زمينه اين الهام است ».(1)

شهادت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)

مطابق روايات معتبر، رسول گرامي اسلام، با شهادت از دنيا رفته است.(2) برخي شهادت حضرت را بر اثر سمي دانسته اند که زني يهودي در عمليات خيبر، در گوشت گوسفند کرده و به ايشان خورانده بود.(3) اما اشکال بزرگي بر اين نظر وارد است؛ با توجه به فاصله چهار ساله عمليات خيبر تا شهادت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) آيا اثر کردن اين زهر چهار سال طول کشيده است؟ بنابراين، نمي توان پذيرفت که اين سم مربوط به خيبر باشد. شايد در تاريخ دست برده و کلمه « خيبر » را بدان افزوده باشند تا خطي را در کوره راه هاي تاريخ گم کنند. شهادت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در برهه حساس و مهمي رخ داد. درست در زماني که آن حضرت سپاه اسامه را بسيج کرده بود تا به سوي موته پيش رود و شکست پيشين مسلمين را در اين منطقه جبران کند، به يکباره و بدون هيچ سابقه اي، حال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دگرگون شد. اگر اسامه در اين نبرد پيروز مي شد، سد مستحکم يهود به سوي قدس فرو مي ريخت و از سوي ديگر باشکست يهود، نفاق نيز در مدينه شکست مي خورد و يهود، آخرين پايگاه اميد خويش را هم از دست مي داد. بنابراين، يهود براي جلوگيري از فتح قدس به دست پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) دست به کار شد. اگر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تنها يک ماه ديگر زنده مي ماند و اين سپاه به جنبش درمي آمد، مرگ يهود قطعي بود، اينجا بود که منافقان مدينه، براي حفظ حيات خويش و يهود، به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) زهر نوشاندند.(4)

يهوديان دو چهره

گفتيم که يهود براي مقابله با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عملياتي را در سه مرحله تعريف کرده بود:
1- ترور يا جلوگيري از تولد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
2- ايجاد استحکامات و موانع بر سر راه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي جلوگيري از رسيدن ايشان به قدس؛ که آخرين عمليات در موته با وفات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متوقف شد؛
3- نفوذ در سيستم حکومتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در صورت تشکيل آن.
تاکنون به دو محور نخست عمليات يهود پرداخته ايم. اکنون مي خواهيم چگونگي نفوذ يهوديان در سيستم حکومتي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بررسي کنيم.
يهود درباره اسلام، اطلاعات جامعي داشت؛ نه تنها درباره نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)(5)، بلکه اطلاعات مربوط به جانشينان او را نيز در کتاب هاي خود داشت و اهل بيت (عليه السلام) را همانند فرزندان خود مي شناخت، علائم ظهور منجي آخرالزمان (عليه السلام) در کتاب هاي دانيال، ارميا، حزقيل و اشعيا آمده بود. يهود مي دانست که بر اين اساس، رسالت نبي اکرم (عليه السلام) با جانشينان او ادامه مي يابد. بنابراين، اگر پرچمي که در موته متوقف شده بود، به دست علي (عليه السلام) بلند مي شد و او آن عمليات را ادامه مي داد و قدس را مي گرفت، گويي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را گرفته و فتح کرده بود. پس اگر علي (عليه السلام) هم سرزميني را فتح مي کرد، ديگر آن سرزمين از دست مسلمين بيرون نمي رفت. اگر آنها توانستند نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در موته متوقف کنند، علي (عليه السلام) پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين کار( فتح قدس ) مبادرت مي کرد و به هر حال، يهود شکست مي خورد. پس مي بايست براي اين شرايط نيز تدبيري مي چيدند؛ و اين گره، جز با نفوذ دادن عواملشان، باز نمي شد.
يهود براي نفوذ در حکومت مسلمانان، گروهي را سازماندهي کرد و درون حکومت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرستاد. اين گروه که برخي از آنان را با نام منافقان مي شناسيم، کساني بودند که در ظاهر، اسلام آورده بودند، ولي دل در گرو آن نداشتند و درصدد يافتن فرصتي مناسب براي ضربه زدن به اسلام بودند.
خداوند در آيات بسياري، آنان را سرزنش کرده است و صفاتشان را بر مي شمارد. به گزارش تاريخ، بسياري از اين افراد، پيش از اسلام ظاهري خويش، يا در کسوت يهودي بوده اند، يا با يهوديان ارتباط مکرر داشته اند. برخي کتاب ها به نام اين افراد نيز اشاره کرده اند.(6) هر چند نام برخي ديگر را نمي توان در کتاب ها يافت، از نحوه سلوک آنان و تاريخ زندگي و چگونگي اسلام آوردنشان مي توان به يهودي بودن يا ارتباطشان با يهود پي برد، بلاذري، از رفت و آمد اهل نفاق به کنيسه يهود خبر داده(7) و در جاي ديگر ضمن برشمردن عالمان يهودي پناهنده شده به اسلام، مي گويد: مالک بن ابي قوقل، عالم يهودي بود که به اسلام پناه آورده بود، ولي اخبار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را به يهوديان مي داد.(8) به دليل يهودي بودن شماري از منافقان، رابطه خوبي ميان اين دو گروه درصدر اسلام وجود داشت. تلاش عبدالله بن ابي، يکي از منافقان رسوا شده، در دو حادثه بني قينقاع و بني نضير، براي نجات دوستان يهودي اش، دليل ديگري بر اين مطلب است.
يهود با نفوذ پيروزمند خويش در دين مسيح، مسيحيت يهود ستيز و اصلاح گر را به ديني بي محتوا و بي پايه تبديل کرد تلاش هاي پولس، نفوذي يهود در مسيحيت، به اندازه اي به بار نشست که پس از يک قرن، اثري از مسيحيت راستين بر زمين نمانمد. اين تجربه موفق يهود، در جلوگيري از گسترش اسلام به کار يهود آمد، اما آنان اين بار، نه پس از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، بلکه هم زمان با آغاز رسالت او، تلاش خويش را براي نفوذ در دين اسلام آغاز کردند. از اين روي، ميان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و همه پيامبران پيشين تفاوت اساسي وجود دارد. همين نفوذ دشمن و جلب قلوب عوام الناس بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي آزرد؛ به اندازه اي که زبان به شکوه گشود و فرمود:
« ما أوذي احدٌ مثل ما اُوذيتَ؛ »؛(9)
هيچ پيامبري همانند من آزار نديد ».
عناصر نفوذي يهود در دو چهره ظاهر شدند: برخي همانند عبدالله بن ابي، رفاعة بن زيد، مالک بن ابي قوقل و... با تلاش هاي يهودپسندانه و دفاع از يهوديان، خواسته يا ناخواسته، ماهيت خويش را به ديگر مسلمانان نمايانده بودند؛ اما برخي، وظيفه اي ديگر برعهده داشتند و مامور بودند که هرگز ماهيت خويش را ابراز نسازند و حتي با ظاهرسازي هاي دروغين، تا راس هرم قدرت نيز پيش روند. البته چنين نيست که اين افراد، هيچ ردپايي از خويش به جاي نگذاشته باشند؛ مي توان نفوذ آنان را اثبات کرد، اما آنان توانستند کار خويش را به درستي پيش برده، همچنان قلوب عوام الناس را همراه خود سازند و حمايت آنان را پس از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به دست آورند.
از آنجا که بسياري از ياران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تحمل پذيرش حقيقت را نداشتند، رسوا ساختن آن نفوذي ها نيز کاري از پيش نمي برد؛ چنان که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بارها اين کار را کرد، اما تاثير چنداني در روند تاريخ و نفوذ يهود نداشت. پس از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، اميرالمومنين (عليه السلام) نيز براي رسوايي خط نفاق بسيار تلاش کرد. خطبه شقشقيه آن حضرت(10) در کوفه که شهر ارادتمندان آن حضرت بود، ايراد شده است؛ اما او پس از بيان مقدماتي، از سخن، بازماند؛ چرا که مخاطبان ظرفيت پذيرش نداشتند.
در واقع، سازمان نفاق، متشکل از عده اي يهودي، عده اي قدرت طلب و عده اي بود که تنها با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دشمن بودند؛ مشرکان، قدرت طلبان و يهوديان.
بسياري از مشرکان، همانند ابوسفيان که دشمن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، به دروغ مسلمان شدند؛ آنها هنگامي اسلام را پذيرفتند که اسلام رشد و گسترش يافته بود و آنها توان مقابله با آن را نداشتند. در واقع با اين کار، ابتداي جان خويش را حفظ کردند و سپس زمينه دست يافتن به قدرت را در زمان هاي بعد فراهم آوردند. گروهي نيز مسلماني بودند که در پي قدرت بودند. بنابراين از اين عده نيز استفاده مي شد. دسته سوم نيز اصالتا يهودي بودند و هرگز ايمان نياوردند، اما به ظاهر اسلام را پذيرفتند.
افراد اين سازمان بايد به اندازه اي قدرت و پايگاه مي يافت که بتواند پس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) قدرت را به دست گيرد؛ به اندازه اي که جانشين رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را کنار زند و در راس هرم قدرت جايگزين شود.
اما چرا پس از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مردم به دنبال علي بن ابي طالب (عليه السلام) نرفتند؟ چند گونه مي توان به اين پرسش پاسخ داد:
1- پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هرگز حضرت علي (عليه السلام) را معرفي نکرده بود. اين پاسخ غلط است؛ چرا که به دلايل پرشمار و متواتر، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير خم، علي (عليه السلام) را به ولايت
وصايت منصوب کرده و فرمود:
« من کنت مولاه فهذا علي مولاه »؛(11)
2- مردم علي (عليه السلام) را نمي شناختند. اين نيز غلط است؛ چرا که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در حوادث مختلف، شان علي (عليه السلام) را به مردم معرفي کرده بود. افزون برآن، علي (عليه السلام) داراي چنان مناقبي بود که مردم نمي توانستند او را نشناسند.
3- مردم پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را قبول نداشتند. اين نيز غلط است؛ چرا که توده هاي مردم مدينه، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را به گونه اي دوست داشتند که نمي گذاشتند آب وضوي او بر زمين بريزد، بلکه براي تبرک برمي داشتند.(12)
4- بر اثر نفوذ سازمان نفاق در اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، مردم، کسان ديگري را نيز به موازات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قبول داشتند و به اوامرشان گوش مي سپردند؛ به اندازه اي که با پيروي از آنان، از بيعت با علي (عليه السلام) سر باز زدند. اين فرمانبري به حدي بود که زهرا(س) پس از پدر آزارهاي بسيار ديد و در راه رسوا ساختن خط نفاق و دفاع از ولايت به شهادت رسيد؛ اما مردم زبان به اعتراض نگشودند و عاملان شهادت او، بر اريکه قدرت باقي ماندند. اين در حالي است که مردم ديده بودند رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) بارها دهان فاطمه (س) را مي بوسيد و مي گفت: « فاطمه (عليه السلام) پاره تن من است. هر کس او را بيازارد، مرا آزرده است؛(13) رضايت خدا در خشنودي او و خشم خداوند در خشم اوست »؛ (14) و يا مي فرمود: « او سرور زنان جهانيان است ».(15)

پي نوشت ها :

1- مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي، ص 59.
2- تفسير العياشي، ج1، ص 200؛ تهذيب الاحکام، ج6، ص 2.
3- السيرة النبوية، ج2، صص 337 و 338.
4- ر.ک: تفسير العياشي، ج1، ص 200.
5- قرآن در دو آيه به اين نکته اشاره دارد: بقره، آيه 146؛ انعام، آيه 20.
6- السيرة النبوية، ج1، ص 527؛ انساب الاشراف، ج1، صص 274-282.
7- انساب الاشراف، ج1، ص 277.
8- همان، ج1، ص 285.
9- الجامع الصغير، ج2، ص 488.
10- نهج البلاغه، خطبه2، معروف به خطبه شقشقيه.
11- الکافي، ج8، ص 27.
12- اعلام الوري، ج1، ص 221؛ مناقب آل ابي طالب، ج1، ص 178.
13- السنن الکبري، ج5، ص 97.
14- الامالي مفيد، ص 260.
15- اعلام الوري، ج1، صص 295 و 296.

منبع مقاله :
زير نظر جت الاسلام والمسلمين مهدي طائب؛ (1392)، تبار انحراف، قم: ولاء منتظر، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط