نويسنده: آندره شاراک
مترجم: ياسمن مَنو
مترجم: ياسمن مَنو
( Matérialisme )
* آن طور که روسو در شهادت نامه ي نايب کشيش ساووايي ماده گرايي را نقد مي کند، آن را مکتبِ فرقه اي فلسفي مي داند، اما نظريه هايي که با آنها اين رقيب را تعريف مي کند، چندان درخور متفکرين زمانش ( هولباخ(1) و به ويژه اِلوسيوس(2) و ديدرو(3) ) نيست. ماده گرايي که نايب کشيش رد مي کند به اين خلاصه مي شود که ماده آن طور که درمکانيک شناخته شده، داراي اصل تحرک و حساسيت است و ماده گرايي نفي آزادي انساني است.** نظريه هاي مادي گرايانه ي قرن هجدهم فرضيه ي لاک را ( بدون آن که کاملاً بر آن صحّه بگذارند ) از سر گرفتند، به طوري که اين فرضيه حس ( يعني شکلي ازتفکر پس از دکارت ) را به ماده منتسب مي کند. عليه اين مؤلفان، روسو به فيلسوفاني استناد مي کند که « [به انسان ها] تفاوت بين دو جوهر را توضيح مي دهند [....] و براي آن ها ثابت مي کنند که بر خلاف گفته ي لاک، با اتکا به خواص خود ماده، فرضيه ي ماده ي متفکر واقعاً بي معناست ».(4) نايب کشيش عناصر قابل استناد براي رد اين نظريه را ارائه مي دهد و نشان مي دهد که مشخصه ي ماده اندازه، شکل و حرکت انتقالي است و شامل علّت اولّيه ي حرکت انتقالي جسم نمي شود و داراي هيچ نوع حساسيتي نيست: « علل اوليه ي حرکت به هيچ رو درخود ماده وجود ندارد، بلکه ماده حرکت را دريافت مي کند و آن را انتقال مي دهد، ولي توليد نمي کند ».(5) با اين حال، اين بحث کاملاً تلويحي باقي مي ماند، چرا که روسو قبل از هر چيز در ماده گرايي مسئله ي نفي اختيار را رد مي کند: به گفته ي نايب کشيش، « فلاسفه » عمل ارادي را به تعيّن هاي مادي آن تنزل مي دهند، بدون آن که متوجه باشند که عمل ارادي قدرتي فعال و غير قابل تنزيل به عمل ناشي از نيروهاي مادي را به کار مي گيرد.
*** با اين حال، ماده گرايي براي روسو به تصوير ساده شده اي که در شهادت نامه ي نايب کشيش ساووايي ارائه مي دهد، خلاصه نمي شود. از يک طرف، اهميت حساسيت در زندگي انسان تجديد نظر در اصول انتزاعي اخلاقي و در نظر گرفتن شبکه ي ارتباط هاي تعيين کننده ي هستي مادي انسان را لازم مي کند. با درک اين که رفتارهاي مختلف موجود حساس اساساً معلول « تأثير قدامي موضوعات خارجي » است، روسو به اثري انديشيد « که عنوانش اخلاق حسي يا ماده گرايي عقلا بود » و در آن تمامي اوضاع و احوال تجربي که شرايط بشري را تغيير مي دهند جدي گرفته مي شوند: « آب و هوا، فصول، اصوات، رنگ ها، تاريکي، نور، عناصر، موادغذايي، صدا، سکوت، حرکت، سکون، همه روي دستگاه و در نتيجه روح ما اثر مي گذارند؛ همه به ما امکانات متعدد و حتمي مي دهند تا بر منشأ احساسات حاکم بر خود مسلط شويم. »(6) از طرف ديگر، دلايل مشروح در شهادت نامه ي نايب کشيش ساوودايي صرفاً مربوط به است به خواصي از ماده که مي شناسيم ( و روسو آن ها را محدود به خواصي بررسي شده در فيزيک رياضي مي کند، بدون آن که به علوم زيست شناسي بپردازد.) در اين صورت اين بررسي موقتي است: « به راحتي مي توانم قبول کنم که ماده خصوصيتي داشته باشد که به هيچ رونمي شناسم و شايد هم هرگز نشناسم، و به گونه اي سامان يا سازمان يابد که قادر به احساس، تأمل و اراده شود ».(7) روسو « گواه احساسي » را که فيلسوفان « پيش داوري » مي شماردند، عليه فرضيات مادي گرايان در مورد پيدايش جهان پيش مي کشيد: « بيهوده با من در مورد ابديت زمان صحبت مي کنند، من که آن را طي نکرده ام، بيهوده با من درمورد بي پاياني جهش ها صحبت مي کنند، من که آن ها را نشمرده ام. ناباوري من هر قدر هم که چندان فلسفي نباشد در اين مورد بر اثبات غلبه مي کند. »(8)
پي نوشت ها :
1. Hollbach.
2. Hélvétius.
3. Diderot.
4. نامه به آقاي فرانکير، جلد IV، ص 1136.
5. اميل، کتاب چهارم، جلد IV، ص 576.
6. اعترافات، کتاب نهم، جلد I ، ص 409.
7. داستان تخيلي، يا قطعه ي تمثيلي، در مورد وحي، جلد IV، ص 1046.
8. نامه به ولتر، جلد IV، ص 1071.
شاراک، آندره، (1386)، واژگان روسو، ياسمن مَنو، تهران: نشر ني، چاپ اول