توجيه شر در جهان (2)

متفکّران اسلامي و غيراسلامي در حلّ شبهه شرور و سازگار دانستن آن با صفات الهي، پاسخ هاي متعددي داده اند. گاهي به صورت کلي با اثبات حکمت الهي و زماني به صورت جزئي به تبيين مصاديق حکمت پاره اي از تبعيض ها،
يکشنبه، 13 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توجيه شر در جهان (2)
 توجيه شر در جهان (3)

 

نويسنده: دکترعبدالحسين خسروپناه




 

معقوليت اعتقاد به صفات الهي و مسأله شر

متفکّران اسلامي و غيراسلامي در حلّ شبهه شرور و سازگار دانستن آن با صفات الهي، پاسخ هاي متعددي داده اند. گاهي به صورت کلي با اثبات حکمت الهي و زماني به صورت جزئي به تبيين مصاديق حکمت پاره اي از تبعيض ها، تفاوت ها، فناها، نيستي ها، آفات، مصيبت ها، نقص ها، بلاها و ساير شرور طبيعي و اخلاقي پرداخته اند. پرداختن به همه اين پاسخ ها، فرصت و حجم نوشتاري زيادي مي طلبد. خوانندگان مي توانند براي شناخت تفصيلي اين مبحث به کتاب عدل الهي استاد مطهري مراجعه نمايند. نگارنده به اختصار با استفاده از اين منبع و منابع ديگر به بيان پاره اي از پاسخ هاي علما به شرح ذيل پرداخته است. فلاسفه، متکلمان و عارفان با چهار رويکرد کلامي، فلسفي، عرفاني و تربيتي به حلّ شبهات شر پرداخته اند.

پاسخ به شبهه شرور با رويکرد کلامي

رويکرد نخست، رويکرد کلامي و از منظر برون و درون ديني، يا عقل و نقل ديني است که عبارت از اين است که خداوند عالم، قادر و حکيم است و هيچ يک از منشأها و انگيزه هاي ظلم، چون: ناداني، ناتواني، نيازمندي و کاستي ها را ندارد. بنابراين، دليلي ندارد تا به کسي ظلم نمايد و اگر ناملايمات و شروري مشاهده مي شود، حکمت آن ها از دامنه علم ما خارج است. بدون شک، فلسفه و حکمتي در آن ها هست که از ما پنهان اند. شايان ذکر است که اين رويکرد با توجه به اثبات برون ديني و عقلي حکمت الهي، به عنوان دليل فلسفي و عقلي نيز قلمداد مي شود. متکلمان، علاوه بر پاسخ کلي، مبني بر توجيه حکيمانه شرور، به بيان پاسخ هاي تفصيلي و جزيي نيز پرداخته اند. براي نمونه بر اين باورند که برخي از شرور، مانند ظلم، فقر، گرسنگي و صدها مشکل اقتصادي، سياسي، بهداشتي و غيره، شرور اخلاقي به شمار مي آيند و از اراده آدميان ناشي مي شوند؛ اين پاسخ نيز صحيح است، ولي تنها مشکل شرور اخلاقي را حل مي کند و حکمت فاعلي شرور طبيعي را بيان نمي کند.

پاسخ به شبهه شرور با رويکرد فلسفي

رويکرد دوم، از منظر فلسفي و برون ديني است که مشتمل بر جواب هاي ذيل است:

1. ماهيت شرور از سنخ عدم و نيستي است:

زيرا با تحليل فلسفي مي توان کوري، کري، جهل، ناتواني، بيماري و هر نوع شرّ ديگر را به عدم بينايي، عدم شنوايي، عدم علم، و عدم قدرت و عدم سلامتي برگرداند و عدم، در نظام علت و معلول، به علت حاجت ندارد، تا به انتساب اين ها به يزدان يا اهرمن، نور يا ظلمت نيازمند باشيم. اين پاسخ افلاطوني، هرچند براي پرسش هستي شناختي و فلسفي شرور مناسب است و معلوم مي سازد که شر، امري عدمي است؛ ولي حکمت شرور و عدم ها را تبيين نمي کند؛ زيرا شايد کسي در جواب بگويد چرا اين عدم ها، توسط خداي قادر و توانا، مرتفع نشدند؟

2. شرور، نسبي هستند:

پاسخ ديگر فلاسفه اين است که ما در اين عالم، شر و بدي مطلق نداريم؛ سيل و زلزله، حيوانات وحشي، بيماري و ميکروب براي برخي از موجودات شر محسوب مي شوند و نسبت به پاره اي ديگر، خير به شمار مي آيند. زهر مار براي مار، خير و مايه حيات و براي انسان، شر و مايه زدودن حيات است. اين جواب نيز صحيح است، لکن پرسش پيش گفته را به طور کامل پاسخ نمي دهد. پرسش اين است که چرا با وجود قدرت و خيرخواهي نامتناهي الهي، شرّ نسبي از جهان برچيده نمي شود؟

3. تفکيک ناپذيري خيرات و شرور:

فلاسفه مشايي به پاسخ ديگري رو آورده و گفته اند: جهان طبيعت، جهان حرکت و تعارض و برخورد است. موجودات مادي، از حالت بالقوه و استعدادي خود، به سوي حالت بالفعل در حرکت و تکامل اند. گاه در اين حرکت ها، تضاد و تزاحم پديد مي آيد و در آن صورت، شرور در اين عالم، قابل تفکيک از خيرات نيستند. خير محض شدنِ اين عالم با نفي حرکت و نفي مادي بودن آن ميسر است، يعني سالبه به انتقاي موضوع (يعني با نفي حرکت، اصل جهان طبيعت نفي مي شود)، پيش مي آيد؛ که در اين صورت، مستلزم نفي خير کثير است که خود، شرّي کثير خواهد شد؛ يعني با زوال و نابودي طبيعت، از شرور قليل نجات مي يابيم، اما خير کثيري به نام طبيعت را از دست مي دهيم. در ضمن برخي از شرور، مانند تفاوت ها، ناشي از اقليم ها و مناطق جغرافياييِ متفاوت است و طبيعت، اقتضاي چنين تفاوت هايي را مي کند؛ يعني اين گونه تفاوت ها لازمه ذاتيِ طبيعت است. به عبارت ديگر، اراده الهي، بالذّات به امور خير تعلق دارد، گرچه بالعرض به شرور تعلق مي گيرد؛ پس شرور، بالذات، متعلق اراده الهي نيستند؛ بلکه بالعرض و بالتبع هستند. اين اراده عَرضي و تبعي، لازمه ذاتي طبيعت است که در کنار وجود امور خير، گرفتار شرور نيز مي گردد. اشکال اين پاسخ با وجود درست بودنش، اين است که شر بودن حوادث، ذاتي طبيعي حوادث نيست؛ بلکه از آن جهت که به بشر آسيب مي رساند، شر محسوب مي شوند؛ حال پرسش اين است که چرا توسط قدرت، عدل و حکم الهي، سيل، زلزله و ساير حوادث طبيعي، به گونه اي نازل نمي شوند که آسيبي به انسان نرسانند و در مکاني که بشر در آن زندگي نمي کند، تحقّق نمي يابند؟ چرا با توجه به شرّ ذاتي نبودن حوادث طبيعي، اراده خداوند به گونه اي به امور خير تعلق نمي گيرد که بالعرض، انسان گرفتار شرّي نشود؟

4. افزوني خيرات از شرور:

پاسخ ديگر فلاسفه اين است که با وجود اين که در اين عالم، شر يافت مي شود، اما هيچ گاه مقدار شرور از مقدار خيرات تجاوز نمي کنند؛ زيرا در غير اين صورت، تمام عالم طبيعت، نابود مي شد. بقا و پايداري عالم طبيعت، دليل بر افزوني خيرات نسبت به شرور است. با توضيح پيش گفته معلوم مي شود که اين پاسخ نيز دغدغه کلامي و الهياتي را پاسخ نمي دهد؛ براي اين که شرور قليل در دنيا تحقق دارند و چرا همه جهان طبيعت با وجود حوادث طبيعي، دربردارنده خير مطلق نيست؟ به عبارت ديگر، چرا اين حوادث به گونه اي در طبيعت تحقّق نمي يابند که دامن گير بشر نشود و آن ها را به شرّ مبتلا نگرداند و چرا سيل و زلزله در جايي تحقق نيابند که به انسان خسارتي وارد نسازند؟

پاسخ به شبهه شرور با رويکرد عرفاني

رويکرد سوم پاسخ به شبهه شرور، رويکرد عرفاني است. عارفان با نگرش کل نگرانه به حل اين مسأله پرداخته اند که به اختصار بيان مي گردد:

1. جزء نگري، منشأ شرور:

شرور، ناشي از نگرش جزء نگري است؛ اگر انسان از منظر کل نگري به جهان طبيعت توجه کند، وجود شرور را نيز مناسب و ضروري مي داند، بلکه شرّي، دردي و رنجي نمي بيند. ما انسان ها به علت جزء نگري، ناملايمات را شر و رنج مي بينيم و در نارضايتي دائمي به سر مي بريم. اگر انساني با ديد کلّي به تمام منزل بنگرد، وجود چاه و مکان هاي بهداشتي آن را ضروري مي شمارد و آن ها را شر نمي داند؛ ولي اگر فقط به بوي بد چاه منزل توجّه کند، به شر و پليدي آن حکم مي کند. اين پاسخ هم با وجود درست بودنش، يک راه کار عرفان عملي براي جلوگيري از ناديده گرفتن شرور و ناملايمات است؛ ولي نمي تواند مشکل فعلي کساني را که به اين دستاورد عرفاني نرسيده اند، حل کند.

2. نگرش به شر:

برخي از شرور با ديده دنيانگري، شرّند، ولي اگر به عالم آخرت نيز توجه شود، شرّي در کار نيست؛ براي مثال، مرگ، براي انسان دنياگرا، امري شرّ و رنج آور است؛ ولي براي مؤمن به قيامت، انتقال از عالمي به عالم ديگر است. اين سخن صحيح است و براي برخي شرور، گره گشايي مي کند، ولي مشکل همه شرور را حل نمي کند. شايان ذکر است که لازم نيست مشکل رواني و عاطفي شرور تنها از يک طريق، حل گردد؛ مي توان راه هاي مختلفي را براي حل مصاديق گوناگون شر، به کار گرفت.

پاسخ به شبهه شرور با رويکرد تربيتي

عالمان براي نجات رواني افراد گرفتار شر، رنج و درد، به بيان برخي کارکردهاي تربيتي شرور پرداخته اند و بر اين باورند که سختي ها، گرفتاري ها، مصيبت ها و شدايد، نقش مهمي در تکامل علمي، معنوي، صنعتي، فردي و اجتماعي دارند؛ پس شرور، منشأ خيراتِ فراوان اند و از اين رو، منظري از خيرات را دارا هستند. اين پاسخ با وجود درستي، مشکل پيش گفته را حل نمي کند. پرسش اين است که آيا نمي توان به گونه اي، خيرات را بدست آورد که نياز به مقدّمات شرّي نباشد؟

نظريه برگزيده

نگارنده، همه پاسخ هاي پيش گفته کلامي، فلسفي، عرفاني و تربيتي را مي پذيرد؛ ولي با توجه به پرسش از حکمت وجود شرّ و اين که چرا به گونه اي حوادث طبيعي تحقق نيافت تا مشکل شرّ و ناملايمت هاي بشري پيش نيايد، به ديدگاه ديگري رو آورده است. توضيح اين که برخي از شرور، رابطه تکويني با اعمال انسان ها دارند؛ مانند برخي عذاب هاي دنيوي و همه عذاب هاي اخروي؛ لذا نکته اي که بايد توجه کرد، اين است که رابطه عمل و جزا در آخرت و برخي جزاهاي دنيوي، از نوع قراردادي نيست، بلکه از سنخ رابطه علّت و معلولي است. در سخني دقيق تر جزا، عين عمل است که در عالم آخرت ظهور کرده است. اين ادعا درباره حيات پس از مرگ، در مسئله تجسم اعمال اثبات مي گردد. نگارنده، بر اين باور است که اين جواب، بهتر به تبيين حکمت فاعل الهي نسبت به تحقق شرور مي پردازد. تبيين مطلب اين است که شر بودن حوادث ناگوار، نسبت به نوع ارتباطي است که با انسان پيدا مي کند. حوادث طبيعي در بيابان اتفاق مي افتد و براي هيچ انساني، شر محسوب نمي شود و يا حادثه اي براي شخصي، شر و براي ديگري خير به شمار مي آيد. شر بودن حوادث ناگوار، وقتي اتفاق مي افتد که ناملايمات، درد و رنجي براي انسان فراهم آورد. متکلمان به همين دليل در بحث شرور از تعبير آلام استفاده کرده اند. فلاسفه، چون دغدغه هستي شناسي پديده ها را دارند به وجود يا عدم بودن شر مي پرداختند. پس اگر بخواهيم بحث فلسفي درباره شر داشته باشيم، بي شک، تمام حوادثي که منشأ شرور هستند، امور عدمي را تحقّق مي بخشند. شروري مانند: موت، قطع عضو، زوال مال و غيره جملگي امور عدمي هستند، ولي همه آن ها براي انسان، منشأ الم و دردي مي باشند که از سنخ علم حضوري و امري وجودي است و مشکلات روان شناختي فراواني براي انسان به وجود مي آورد. پس سؤال کلامي درباره حکمت الهي، نسبت به تحقّق آلام مطرح مي گردد. پاسخ نگارنده اين است که تمام شرور طبيعي همچون شرور اخلاقي، زاييده اراده و افعال ارادي انسان ها است و حکمت و قضاي الهي اقتضا مي کند که اراده انسان ها در طول اراده الهي قرار گيرد و خداوند اراده کرده است که با اراده انسان ها، خير و شرّ را تحقق بخشد. اين حقيقت، توسط عقل، شهود، تجربه بشري، فلسفه، عرفان و علوم تربيتي به دست نمي آيد. اين حقيقت، توسط آموزه هاي ديني، قرآن و سنت پيشوايان دين کشف مي گردد؛ براي اين که نقش اساسي دين الهي اين است که روابط پنهان ميان اعمال آدميان و پاداش و جزاي دنيوي و اخروي را به انسان ها نشان دهد.
با وجود پاسخ گفته شده، هنوز پرسش ديگري باقي است. پرسش اين است که اگر چه تمامي شرور طبيعي و اخلاقي، زاييده اراده انسان ها هستند؛ ولي همه شرور، زاييده اراده خود انسان مبتلاي به شر نيست. گاهي انسان به شرّي مبتلا مي شود که زاييده اراده انسان ديگر است. جمعي از انسان ها، جامعه را با گناهان خود آلوده مي کنند و مشمول عذاب الهي مي گردند. در آن جامعه، انسان هاي بي گناه نيز آسيب مي بينند يا انسان گنه کاري با اعمال زشتي، مانند سرقت، قتل و تجاوز، به انسان هاي بي گناه آسيب مي رساند. سؤال اين است که چنين انساني چرا بايد به شر مبتلا گردد و حکمتش چيست؟ پاسخ اين است که گاهي انسان هاي بي گناه، نسبت به گناه شايع در جامعه سکوت يا ابراز رضايت مي کنند و امر به معروف و نهي از منکر نمي کنند. چنين انسان هاي بي گناهي، به گناه ديگري به نام سکوت و رضايت مبتلا شدند و همين کافي است تا مشمول عذاب الهي گردند يا انسان به ظاهر بي گناهي توسط اراده انساني، عمداً يا سهواً آسيب مي بيند و براي مثال تصادف مي کند يا مالش به سرقت مي رود؛ همه اينها مي تواند معلول برخي اعمال خودش باشد. بي حرمتي به والدين يا رعايت نکردن حقوق بستگان و همسايگان، مي تواند منشأ برخي آسيب هاي ناگهاني گردد. اين حقيقت به خوبي در نصوص ديني آشکار شده است.
گاهي در واقع، انسان مبتلا به شرور ارادي، بي گناه است و نسبت به گناه ديگران ابراز رضايت نکرده و حتي به جهت امر به معروف و نهي از منکر، آسيب ديده و به شرّي مبتلا شده است؛ مانند: حادثه دردناک کربلا که توسط انسان هاي حيوان صفت، نسبت به اولياي الهي به جهت نپذيرفتن طاغوت و معصيت به وجود آمد يا انسان بي گناهي بدون دليل، توسط گناه کاري به قتل مي رسد. حکمت اين امور را بايد در بحث انفکاک ناپذيري اراده انسان از عملش و انفکاک ناپذيري عمل خوب يا بد از پيامدهاي تکويني اش دانست. توضيح اين است که حکمت الهي اقتضا کرده است که انسان ها با اراده خود به کارهاي خوب يا بد بپردازند؛ حال آيا مي توان فرض کرد که انساني، اراده فعل خوب يا بد را بکند و فعلش تحقق نيابد؛ آن گاه که نسبت اراده انسان به فعلش، نسبت جزء اخير علت تامه براي معلول باشد؟ يا فعلش در خارج تحقق يابد و اثر تکويني اش موجود نشود؟ تير را پرتاب بکند و به بدنش اصابت بکند و بدن، آسيب نبيند و زخم نشود؟ يا وارد آتش بشود و نسوزد؟ پاسخ به دليل تحقق اجتماع نقيضين، منفي است. آري آتش مي تواند به گلستان تبديل شود و نسوزاند، ولي تا زماني که آتش، آتش است، مي سوزاند. حال که چنين اتفاق ناگواري، حتمي و ضروري است؛ تکليف انسان بي گناه چيست؟ نصوص ديني اسلام، در اينجا بحثي به نام اَعواض مطرح کرده اند؛ با اين بيان که خداوند حکيم و عادل، براي جبران مصائب ضروري اين افراد، عوض مي دهد. براي مثال، مصيبت براي آن ها، کفّاره گناهانشان، قلمداد مي شود يا به جهت صبر در مصيبت از نعمت هاي مادي و معنوي دنيايي مانند: يافتن ملهمه يا نفس مطمئنه يا رشد علمي برخوردار مي گردند يا عذاب اخروي ايشان برطرف مي شود يا کاهش مي يابد.

آيات مربوط به شرور

بسياري از پاسخ هاي پيش گفته، به ويژه ديدگاه برگزيده، از آيات قرآني و روايات به دست مي آيند که به اختصار بيان مي گردد:
الف) آياتي که از وجود شرور گوناگون گزارش مي دهند؛ مانند: «قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ* مِن شَرِّ مَا خَلَقِ* وَ مِن شَرِّ غَاسِق إِذا وَقَبَ* وَمِن شَرِّ النَّفَاثَاتِ فِي العُقَدِ* وَ مِن شَرِّ حَاسِدِ إِذَا حَسَدَ»؛ (1) «وَنَبلُوکُم بَالشَرِّ وَالخَيرِ فَتنَةً وَإِلَينَا تُرجَعُونَ»؛ (2) «الَّذينَ يُحشَرُونَ عَلي وُجُوهِهِم إِلَي جَهَنَّمَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکانَاً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»؛ (3) پس شرور به اعتبار وجود درد و رنج، امري وجودي- نه عدمي- است.
ب) دسته ديگري از آيات، بيانگر اين است که برخي امور از نظر شما خير و شرّند؛ ولي در واقع چنين نيستند؛ يعني با نگاه جامع، خلاف آن درک مي شود؛ مانند: «وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»؛ (4) «وَ يَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ کَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً »؛ (5)
ج) گروه ديگري از آيات، بر همراهي خير و شرّ دلالت دارند و مي فرمايند: مصائب ما در خوشبختي هاست؛ زيرا بسياري از خوبي ها از بدي ها زاييده مي شوند و زشتي ها و رنج ها مقدمه وجود زيبايي ها و آفريننده و پديدآورنده آن ها مي باشد. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ».(6)
ه) آياتي در قرآن بر سنت هاي تکويني دلالت دارند. «َلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً » (7) پس قانون جاذبه، سوختن آتش، آتشفشان ها، زلزله و صدها قوانين ديگر، سنت هاي طبيعي و جداناشدني طبيعتند.
د) آيات ديگري در قرآن از استناد تحولات اجتماعي و ناملايمات، دردها و رنج ها به اراده انسان ها خبر مي دهد. «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ »؛ (8) آيات قرآن گزارش مي دهند که بخشي از بلاها و گرفتاري ها، نتيجه اعمال انسان است. «مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ »؛ (9) اقوام مختلفي که در قرون و اعصار پيشين گرفتار طوفان ها، غرق شدن ها و ... شدند و داستان اقوام گذشته در قرآن آمده و عکس العمل کردار بد آن ها گزارش شده است. جريان قوم لوط چنين معرفي گشته: «قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِينَ‌ » (10) و در ادامه مي گويد: «إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا يَفْسُقُونَ‌ » (11)، سپس جريان قوم شعيب، مطرح مي گردد: «فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ‌ » (12)، سپس جريان عاد و ثمود و فرعون و قارون و هامان را مطرح نموده و مي گويد: «فَکُلاًّ أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‌ » (13) «وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ مَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ‌ * وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَ هِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ »؛ (14) «إِنَّ فِي ذلِکَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ»؛ (15) «أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَ أَصْحَابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‌ »؛ (16) «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ مَا کَانُوا لِيُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ‌ »؛ (17) «وَ کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْکَ مَسَاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلِيلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ‌ * وَ مَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِي الْقُرَى إِلاَّ وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ‌ » (18) «وَ تِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً ». (19) «أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‌ » (20)
و) هرچند شرور طبيعي و اخلاقي، زاييده اراده دسته اي از انسان ها بوده، و برخي انسان ها با اراده خود منشأ شرور و آلام شده اند؛ ولي عده اي از انسان ها بدون اراده خود و در اثر اراده ديگران، گرفتار شرور مي شوند؛ سؤال اين است که چه حکمتي در پيدايش اين پديده وجود دارد؛ پديده اي که زاييده اراده شخص متألّم نبوده و با اراده ديگران که در طول اراده الهي بوده، تحقق يافته است؟ پاسخ اين است که اولاً چنين شرّي، غيرقابل انفکاک از طبيعت است. فرض نفي شر در اين وضعيت از طبيعت، مستلزم اجتماع نقيضين است. خداي سبحان نيز مي فرمايد: «لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِي کَبَدٍ». (21)
ثانياً خداوند حکيم و عادل، براي شخص متألّم، فوايدي مانند: برخورداري از استقامت بيشتر در دنيا، اجر پاداش و عِوض دنيوي يا اخروي، آزمايش الهي را مترتب مي کند. اين فوايد در روايات پيشوايان دين براي انسان هاي مؤمن پررنگ تر مطرح شده است. رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: «إِنَّ اللهَ لَيُغَذِّي عَبدَهُ المُؤمِنَ بِالبَلاءِ کَمَا تُغَذِّي الوَالِدَةُ وَلَدَهَا بِاللَّبَن»(22)، خداوند بنده مؤمنش را به وسيله بلاء تغذيه مي کند، همان گونه که مادر فرزندش را با شير غذا مي دهد؛ «وَ عَن عَلِيٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ عَن رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) قَالَ مَا کَرُمَ عَبدٌ عَلَي اللهِ إِلَّا ازدَادَ عَلَيهِ البَلاءِ» (23)، هيچ بنده اي را خداوند تکريم نکرد، مگر اين که بلاء را بر او زياد کرد؛ اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: «إِنَّ البَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلمُؤمِنِ اِمتِحَانٌ وَ لِلأَنبِياءِ دَرَجَةٌ وَ لِلأَوليَاءِ کَرَامَةٌ»(24)؛ بلاء، براي ستمکار تأديب است، براي مؤمن آزمايش، براي انبيا درجه و براي اولياء تکريم؛ امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «قَالَ إِنَّمَا المُؤمِنُ بِمَنزِلَة کَفَّةِ المِيزَانِ کُلَّمَا زِيدَ فِي إِيمانِهِ زِيدَ فِي بَلَائِهِ» (25) مؤمن به منزله کفه ترازوست هر چقدر ايمانش بيشتر شود ابتلاي او بيشتر مي شود و نيز مي فرمايد: «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الأنبِيَاءُ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُم ثُمَّ الأمثَلُ فَالأمثَلُ» (26)، شديدترين ابتلاء، در مورد انبيا است و کساني که شبيه ترند به انبيا از جهت ابتلا از جهت درجه هم به آنان شبيه ترند؛ همچنين مي فرمايد: «إِنَّ اللهَ إِذَا أَحَبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلَاءِ غَتّاً» (27)، خداوند وقتي بنده اي را دوست مي دارد او را پي در پي در بلاء فرو مي برد. پيامبر اسلام درباره خود فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثلَ مَا أُوذيتُ» (28). به تعبير شاعر:
هر که در اين بزم مقرّب تر است *** جام بلا بيشترش مي دهند
همچنين بلاها، عامل آزمايش الهي هستند؛ به تعبير قرآن: «نَبلُوکُم بَالشَّرِّ وَالخَيرِ فِتنَة» (29) يعني خيرات و شرور را براي آزمايش شما آفريده ايم. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِينَ » (30) «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ‌ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ‌ » (31) آزمايش الهي در پرده برداري از واقعيات و معرفي نيکان و بدان به مردم و تحقق زمينه رشد و پرورش انسان ها که اراده الهي بر آن تعلق گرفته، نقش مؤثري دارد.
همچنين بلاها، دل ها را از آلودگي ها پاک مي سازد. به تعبير روايات: «ساعات الهموم ساعات الکفارات» و «السقم يمهو الذنوب» و نيز بلاها و مصائب، زنگ بيدارباش است. گاهي انسان غرق شده در لذائذ مادي، تنها از طريق بلاها متنبه مي شود و به هدايت مي رسد. قرآن مي فرمايد: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى‌ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى‌ »؛ (32) «وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ‌ »؛ (33) «وَ لَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّکَّرُونَ‌ » (34).

حاصل سخن

همانگونه که گذشت موضوع شر، مبحثي بسيار گسترده و داراي ابعاد گوناگوني است، ملحدان، تلاش کردند تا نشان دهند که مسأله شر با پاره اي از اعتقادات اساسي متديّنان سازگاري ندارد، و موحدان نيز در پاسخ معلوم ساختند که جهل بشر به حکمت پاره اي از شرور، اعتقادات ديني را متزلزل نمي سازد؛ جمع بندي و حاصل مطالب گذشته را مي توان به شرح ذيل بيان کرد:
1. شر، به معناي نقص در هر موجودِ ممکني، تحقق دارد و زوال ناپذير است، نفي هر گونه نقص و عدم از ممکنات، مستلزم تبديل آن ها به واجب الوجود و اجتماع نقيضين است؛ زيرا، لازمه چنين سخني اين است که ممکن الوجود بالذّات در حالي که ممکن الوجود بالذّات است، واجب الوجود بالذّات بشود؛ يعني اجتماع نقيضين لازم آيد.
2. مقصود از شر، وجود امور ناملايم براي انسان است، پس سيل، زلزله، زهرمار و طوفان تا زماني که به انسان، آسيبي وارد نکنند، شر به شمار نمي آيند. پس شر بودن شرور به اعتبار ناملايماتي است که براي انسان فراهم مي آورد.
3. شرور اخلاقي، زاييده اراده انسان هاست، و رفع آن ها توسط خداي سبحان ممکن است ولي تنها از طريق نفي اراده انسان و تحقق جبر نسبت به افعال آنها، که با حکمت الهي منافات دارد؛ پس خداي سبحان انسان را حکيمانه آفريد و راه و چاه را هم با عقل و نقل ديني به او نشان داد. حال انسان با اراده خود مي تواند مسير درست را طي کند و جامعه را گرفتار شرور اخلاقي خود نسازد و منشأ تحقق خيرات در جامعه گردد، يا اين که با اراده زشت خود جامعه را به نابودي بکشاند؛ حال ممکن است اين پرسش مطرح گردد که، آيا خداوند سبحان نمي تواند اراده کند که انسان ها با اراده خود کارهاي خوب انجام دهند، و به کارهاي بد و دردناک و شر دست نيازند؟ پاسخ اين پرسش مثبت است؛ لکن وقتي که انسان ها به درجه و ملکه عصمت يا لااقل، عدالت برسند که مي توانند با اختيار خود به اين دو ويژگي دست يابند، پس اگر همه انسان ها با اختيار خود به عصمت يا عدالت برسند، خداوند اراده مي کند که همه انسان ها با اراده خود، کارهاي خوب و عادلانه انجام دهند و نه تنها جبري لازم نمي آيد؛ بلکه دنيا در آن زمان، گلستان خواهد شد و بسياري از شرور طبيعي و شرور اخلاقي، تحقق نخواهند يافت؛ مگر شروري که ضرورت و لازمه انفکاک ناپذير طبيعت باشند؛ مانند: مرگ.
جهان مهدويت عدالت محور، مصداقِ اين آرزو و آرمان بشري است. خداوند رحمان و رحيم، ظهورش را نزديک سازد؛ انشاء الله تعالي
4. شرور طبيعي از حيث ذات حوادث، ذاتيِ طبيعت و انفکاک ناپذير از طبيعت است؛ اگر طبيعت، طبيعت است، حرکت، تضاد، تزاحم، تعارض و حوادث طبيعي را به دنبال دارد، اما هيچ يک از اين حوادث تا زماني که به انسان ضرري نرساند و ناملايمي ايجاد نکند، شر به شمار نمي آيند. حال سؤال اين است که چرا اين گونه حوادث مانند: سيل، زلزله، طوفان، ميکروب و ويروس به گونه اي تحقق يافت که منشأ شرور و ناملايمات گرديد؟ پاسخ اين پرسش به اعمال اختياري انسان ها برمي گردد، انسان معاصر با استفاده بي رويه از منابع طبيعي و تغيير و تصرّف در طبيعت، محيط زيست را آلوده کرده و منشأ بيماري هاي صعب العلاج در دنياي معاصر شده است. کمپاني هاي داروسازي در جهان نيز براي جذب منافع بيشتر، به دنبال توليد ويروس ها و بيماري هاي جديد هستند؛ آيا اين شرور طبيعي را بايد به خدا نسبت داد يا اراده انسان ها، منشأ چنين حوادثي شده اند؟! البته هر حادثه اي در نهايت به اراده الهي برمي گردد، ولي خداوند اراده کرده که انسان ها با اراده خود کارهاي خوب و بد کنند و نتايج اعمال خود را بيابند. بخش مهمي از شرور طبيعي، زاييده اعمال غيرشرعي انسان هاست، اعمال انسان ها با نتايج دنيوي و اُخروي آن ها، پيوند تکويني دارند؛ اين که سيلي يا زلزله اي يا سونامي در درون يک شهري اتفاق مي افتد و در نقطه ديگري خارج از شهر صورت نمي گيرد، بايد با اعمال انسان ها پيوندي داشته باشند.
5. با توجه به مباحث گذشته روشن شد که مسأله شرور، نه مسأله مهمي است که فاقد توجيه عقلاني باشد آن چنان که اشاعره اعتقاد دارند؛ و نه وجود خداي سبحان را نفي مي کند آن چنان که ملحدان و طبيعت گرايان بر آن باور داشتند؛ و نه نيازي به عقيده ثنويت، دوگانه پرستي، خداي خير و خداي شر دارد. شرور، جملگي زاييده اراده آدميان است و اراده الهي در طول اراده انسان ها قرار دارد.

پي نوشت ها :

1. سوره فلق. «بگو اي پيامبر، پناه مي بريم به آفريدگار شکافنده صبح، از شر آنچه آفريده است، و از شر شب تاريک چون درآيد، و از شر زنان سحرکننده که دمندگان افسون اند در گره ها، و از شر حسد برنده چون ظاهر مي کند حسد را...»
2. انبياء: 35. «و ما مي آزماييم شما را به شر و خير، آزمودني؛ و به سوي ما بازگردانيده مي شويد.»
3. فرقان: 34. «آنان که بر روي هايشان حشر مي شوند به سوي دوزخ، آنها از جهت جاي بدترند، و گم ترند از جهت راه.»
4. بقره:. «و شايد که ناخوش داريد چيزي را و آن بهتر باشد براي شما؛ و شايد که دوست داريد چيزي را و آن بدتر باشد از براي شما؛ و خدا مي داند و شما نمي دانيد.»
5. اسراء: 11. «و درخواست مي کند انسان شر را؛ مثل درخواست کردنش خير را؛ و انسان شتاب کننده است.»
6. انشراح: 5 و 6.«پس حتماً با سختي آساني است* حتماً با سختي آساني است.»
7. فاطر: 43.
8. رعد: 11.
9. شوري: 30.
10. عنکبوت: 31.
11. همان: 34.
12. همان: 37.
13. همان: 40.
14. هود: 101 و 102.
15. هود: 103.
16. توبه: 70
17. يونس: 13.
18. قصص: 58 و 59
19.کهف: 59
20. روم: 9.
21. بلد: 4
22. بحارالانوار، ج78، ص 195، باب 1- فضل العافيه و المرض و ثواب المرض و علله و انواعه.
23. بحارالانوار، ج93، ص 28، باب 1- وجوب الزکاه و فضلها و ... .
24. ميرزاحسين نوري، مستدرک الوسائل، بيروت: مؤسسه الوفاء، 1404 هـ ق، ج2، ص 437، باب استحباب احتساب البلاء و ... .
25. حر عاملي، وسائل الشيعه، مکتب الاسلاميه، تهران، 1403ق، ج3، ص 263، 77- باب استحباب احتساب البلاء.
26. وسائل الشيعه، ج3، ص 262، 77- باب استحباب احتساب البلا
27. الکافي، ج2، ص 253، باب شده ي ابتلاء المؤمن... ص: 52؛ بحارالانوار، ج15، ص 55.
28. بحارالأنوار، ج39، ص 55، في مساواته يعقوب و يوسف.
29. انبياء، 35
30. محمد، 31
31. بقره: 155-156
32. علق: 6-7
33. اعراف: 94
34. اعراف: 130.

منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسين؛ (1390)، کلام نوين اسلامي، قم: انتشارات تعليم و تربيت اسلامي، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.