رده بندي دانش ها از نگاه خواجه نصيرالدين طوسي و ناصر الدين بيضاوي (2)

نصيرالدين طوسي در ديباچه ي کتاب اخلاق ناصري خود از رده بندي دانش ها سخن به ميان آورده است. افزون بر اين، خواجه همچنين در رساله ي کوتاهي به نام اقسام الحکمة بار ديگري بدين موضوع پرداخته است. بدين سان، در
سه‌شنبه، 15 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رده بندي دانش ها از نگاه خواجه نصيرالدين طوسي و ناصر الدين بيضاوي (2)
 رده بندي دانش ها از نگاه خواجه نصيرالدين طوسي و ناصر الدين بيضاوي (2)

 

پژوهش و ويرايش: دکتر عباس محمد حسن سليمان
پارسي کرده ي: محمد حسين ساکت (1)



 

فصل دوم

رده بندي دانش ها از نگاه خواجه نصيرالدين طوسي

نصيرالدين طوسي در ديباچه ي کتاب اخلاق ناصري خود از رده بندي دانش ها سخن به ميان آورده است. افزون بر اين، خواجه همچنين در رساله ي کوتاهي به نام اقسام الحکمة بار ديگري بدين موضوع پرداخته است. بدين سان، در اينجا مي توانيم به بيان چگونگي نقشي که خواجه نصير در رده بندي دانش ها و پي گيري روش کاربردي اين زمينه در سده ي هفتم/ سيزدهم داشته است، بپردازيم. آشنايي با رده بندي خواجه نصير، درآمدي بنيادين براي ارزيابي سبک و روش علمي اش به شمار مي آيد.

1. ديباچه ي کتاب اخلاق ناصري (2)

[ چرا اين کتاب اخلاق ناصري نام گرفت؟ در سال هاي آغازين سده ي هفتم هجري/ سيزدهم ميلادي، فرقه ي اسماعيليان بر بخش خاوري ايران فرمان مي راندند. علاء الدين محمد ( در گذشته ي 653ق/ 1255م ) مهتر بزرگ و فرمانرواي اسماعيليان در کوهستان الموت، نزديک قزوين، سکونت داشت. او نه تنها بر ناحيه ي جنوبي قزوين فرمان مي راند، بلکه فدائيان سر سپرده و دو آتشه اي در شام و بخش هايي از ايران داشت. استان قُهستان، در جنوب غربي خراسان، يکي از ناحيه هايي بود که زير فرمان اسماعيليان در آمده بود. در آن هنگام، والي قُهستان شخصي بود به نام ناصر الدين عبدالرحمن ابن ابي منصور. خواجه نصير که از بيم خونخواران مغول شهر توس را پناهگاه امني نمي ديد، در پايان سال 625/ 1228 راهي قُهستان شد و به عنوان ميهماني گرامي بر وزير اسماعيل در آمد. دوستي او و ناصرالدين نزديک به 28 سال به درازا کشيد. ويرايش نخست کتاب خود به نام اخلاق ناصري را به وي پيشکش کرد. جان مايه ي کتاب اخلاق ناصري از کتاب الطهارة ابوعلي مسکويه است. علاء الدين پس از چندي از پيشکارش ناصرالدين خواست تا او را به ميمون دژ در الموت بفرستد. والي قهستان خواجه نصير را با خود به الموت برد. فرمانروا و پيشواي اسماعيليان اين مهمان ناخرسند را ارج نهاد. پس از چندي، لشکر مغول از آسياي مرکزي به سوي غرب سرازير شد و خواجه نصير توانست رهبر اسماعيليان آن روز- رکن الدين خورشاه فرزند علاء الدين محمد- را به تسليم در برابر يورشگران تاتار وادار سازد [ الدکتور عبدالامير الأعسم، الفيلسوف نصيرالدين الطوسي؛ مؤسس المنهج الفلسفي في علم الکلام الاسلامي ( بيروت، دارالاندلس، الطبعة الاولي 1975م، صص 38-31 ) -م ].
خواجه نصير در ديباچه ي اخلاق ناصري، مي نويسد که چون موضوع اين کتاب- اخلاق- يکي از بخش هاي فلسفه است، پس بايستي تعريفي از فلسفه و بخش بندي موضوع هاي آن به دست داد تا بتوان به شناخت اخلاق پي برد؛ به ويژه که حکمت ( فلسفه ) از نگاه شناختگران « دانستن چيزهاست چنانکه باشد » و انجام دادن کارهاست « چنانکه » بايد به اندازه ي تاب و توان، تا « نفسِ انساني به کمالي که متوجه اوست برسد. » بدين گونه، حکمت بر دو گونه است: يکي نظري ( علم )، و ديگري کاربردي ( عمل ). بخش نظري ( علم )، دريافت حقايق اشياء و درنگ در آنهاست، برابر تاب و توان بشري. و بخش کاربردي ( عمل )، دست يافتن به قوانيني است که از آنها پيروي کند.
به سخن ديگر، پياده کردن دانسته هاست برابر توش و توان بشري، به شرطي که از کم و کاستي ( نقصان ) به سرشاري ( کمال ) برسد. هرگاه کسي بدين دو ( علم و عمل ) دست يابد، « حکيمي کامل و انساني فاضل بُوَد، و مرتبه ي او بلندترين مراتب نوع انساني باشد. » چه سخن گرانسنگي فرموده است [ خداوند ] که: « دانش ( فرزانگي ) را به هر کار خواهد دهد، و هر که را دانش دهند، نيکي بسيار داده اند. » [ قرآن: بقره/ 269 ] (3)
چون حکمت ( فلسفه ) دانستن همه ي چيزهاست چنانکه هست، و افکندن کارها به راه درست، پس همان گونه که چيزها خود بخش مي شوند، حکمت هم به اعتبار آن چيزها بخش پذير است. چيزها بر دو گونه اند: يکي، آنچه هستي اش وابسته به کنش هاي اراديِ افراد بشري نيست ( مانند عقول، سپهرگان ( افلاک )، ارواح، آسمان ها، عنصرها و مانند اينها... ) و دوم، آنچه بودنش به اراده ي انسان و چاره پردازي و ساماندهي وي وابسته است. پس شناخت چيزها نيز بر دو گونه است: يکي، آگاهي از دسته ي نخستِ چيزها که حکمت يا فلسفه ي نظري ( Speculative Philosophy ) نام دارد. و ديگري، آگاهي از دسته ي دوم چيزها که آن را حکمت يا فلسفه ي کاربردي Practical Philosophy ) مي خوانند
فلسفه ي نظري خود بر دو گونه است: يکي، دانستن چيزهايي که ماده شرطِ هستي اش نيست ( اشياي غير مادي، مانند ماهيت الهي، عقول ده گانه )، ديگري، آنچه تا ترکيب ماده نباشد، هستي نيابد، اين دومي باز بر دو گونه است: يکي، آنچه براي درک و تصور آن، ترکيب ماده ي شرط نيست (مانند شماره ( عدد ) و اجزاي آن ) و دوم، آنچه با ترکيب مادي آن، شناخته و دانسته مي شود مانند همه ي اجرام يا اشيا در آسمان ها و زمين و ميان آنها. پس از اين روي، حکمت نظري سه دسته است: نخستين دسته را دانش مابعدالطبيعه ( متافيزيک Metaphysics ) خوانند؛ دومين دسته رياضي ( Mathematics )، نام دارد و به سومين دسته علم طبيعي ( Natural Science ) مي گويند. هر کدام از اين سه دانش چند پاره است، که برخي به سانِ تنه و اصول اند ( Elements ) و برخي همچون شاخه و فروع ( Drivatives ) که برگرفته از اصول اند.

يک) مابعدالطبيعه

از نگاه خواجه نصير، اصول دانش نخست ( ما بعدالطبيعه/ متافيزيک )، دو رشته است: يکي شناخت خداوند- سبحانه و تعالي!- و نزديکان حضرت او که به فرمان وي مايه و پايه ي هستيِ ديگر آفريده ها شده اند، همچون عقول و ارواح؛ و قوانيني که از آنها پيروي مي کنند و وظايف شان، و آن را دانشِ الاهي يا الاهيّات ( The Divine Science/ Theology ) مي خوانند.
دوم. دانش امور عامّه يا کلي، يعني شناخت شرايط کلي هستي- مانند وحدت ( Unity ) کثرت ( Phurality )، وجوب ( ضرورت Necessity )، امکان ( Contingecy ) حدوث و قِدم ( Coming to pass and Priority )، مانند آن، که بدان فلسفه ي اولي ( The First Philosophy ) گويند.
فلسفه ي اولي چند شاخه دارد، مانند پيامبر شناسي ( علم نبوّت The Science of Prophecy ) و شريعت شناسي ( Sciente of Laws )، احوال معاد و آخرت ( conditions of other world ) يا رستاخيزشناسي، و آنچه بدان ماند.

دوم) رياضيات

خواجه نصير دانش رياضي را به چهاردسته يا عنصر بخش مي کند:
1. دانش اندازه ها ( Magnitudes )، احکام و پيوسته هاي آن، که بدان هندسه ( از واژه فارسي اندازه ) ( Geomerty ) مي گويند.
2. دانش اَعداد ( شمارگان ) و خواص آنها که حساب ( Arithmetic ) نام دارد.
3. دانش اختلاف اوضاع اجسام يا اجرام آسماني ( عُلوي heavenly bodies ) و با توجه به اندازه هاي حرکت ها و فاصله هايشان از يکديگر و اجسام زميني ( سُفلي inferior bodies ) که بدان هيئت يا ستاره شناسي ( علم نجوم Astronomy ) مي گويند. طوسي آشکارا بدين نکته توجه داشته است که دانش اختربيني ( Astrology ) از قلمرو دانش ستاره شناسي ( نجوم ) بيرون است ( يعني احکام ستارگان، جنبه ي طالع بيني و بخت و شگون يا بدشگوني آنها... از رياضيات بيرون است و داخل در خاصيت هاي اشيا است ).
4. دانش روابط و نسبت هاي منظم و سامان يافته ميان نغمه ها و ويژگي هاي آن، که دانش تأليف يا آهنگ سازي ( composition ) نام دارد و در نغمه ها و آوازه ها به کار برند، به اعتبار تناسب و هماهنگي با يکديگر و کميّت ( کوتاهي و بلندي ) زمانِ سَکون ها ( کشش ها ) که در ميان آوازها افتد و بدان دانش موسيقي ( music ) گويند. [ دانش تأليف يا تأليفِ اللُّحون به دستگاه و ترتيب برخي از پاره ها به ديگر پاره ها مربوط مي گردد؛ هنگامي که اين هماهنگي بايد با نغمه ها و آوازه ها انجام گيرد- اندازه ي بم يا زيري، درجه ي سکون ها - دانش موسيقي يا سازواري و ناسازواري آوازها ( هارموني harmony ) نام مي گيرد ].
افزون بر اين، خواجه نصير رياضيات را به چند دسته بخش مي کند، مانند دانشِ مَناظر و مَرايا ( Vision & Optics ) يا دانش نور و دانش ديدگاني [ دانش مَناظر از ديدن اندازه هاي نزديک و دور اشيا سخن مي گويد. براي نمونه، شيء بزرگ که از يک فاصله، کوچک به ديد مي آيد، و از دو شيء برابر که در يک خط قرار دارند، نزديک تر آن، بزرگ تر به چشم مي آيد. مَرايا جمع مرآت به معناي آينه هاست. در اصطلاح، دانش ديدگاني يا مرايا ( optics ) از خواصّ آينه ها، يعني آنچه از تابش شعاعِ مستقيم ( سطح شفّاف ) يا به واسطه ي تابيدن شعاع هاي ديگر ( منعکس، منکسر يا منعطف ) مانند گذر از آب و شيشه ( نامستقيم ) ديده مي شود، سخن مي گويد. ]
تابش مستقيم اشيا، موضوع دانش مناظر و تابش نامستقيم اشيا، موضوع دانش مَرياست؛ دانش جبر ( Algebra ) و مقابله؛ دانش اثقال [ بحث درباره ي ابزارهاي عمده اي که اشياي سنگين را با آنها بلند و، وزن و جابه جا مي کنند ] يا حيَل ( مکانيک Mechanics ) و مانند آن [ دانش اثقال يا موازين Science of Weights، و دانش جرّاثقال ( Science of Pullies ) و دانش حيَل يا مکانيک از نگاه فارابي با عنوان رياضيات کاربردي توصيف مي شوند ].

سوم) دانش طبيعي

خواجه نصير اصول دانش طبيعي ( Science of Nature ) را به هشت دسته بخش مي کند:
1. دانش چيزهايي که در اين جهان به حسّ وابسته است و اندر جنبش و گردش ( تغيير ) است، مانند زمان، مکان، حرکت، سکون ( rest )، نهايت ( limitation ) و بي نهايت ( infinity )، و مانند آن، - که سماع طبيعي ( Dance of Physical Science ) نام دارد. [ نام کتابي که در اين باره گفت و گو مي کند ].
2. دانش اجسام بسيط ( Simple ) و مرکّب ( Compound )، و احکام يا قوانين عنصرهاي بالا ( عُلوي ) و پايين ( سُفلي )، که بدان سماء و عالَم ( آسمان و جهان ) گويند [ عنصر بالا: آتش و هوا؛ عنصر پايين: آب و خاک ].
3. دانش ارکان و عناصر اساسي براي تبديل شدن ( transformation ) صورت ها به وسيله ي ماده، که آن را شدن ( کون becoming ) و ناچيز شدن يا تباهي ( فساد corruption ) مي نامند.
4. دانش اسباب و علت هاي پديداري پديده هاي آسماني و زميني، آذرخش، باران، برف، زمين لرزه، و آنچه بدان ماند، که آثار عُلوي ( نشانه هاي آسماني heavenly signs ) نام مي گيرد.
5. دانش مرکّبات و چگونگي ترکيب آنها ( جامدات )، که بدان دانش کاني ها يا کاني ( سنگ ) شناسي ( mineralogy ) مي گويند.
6. دانش اجسام رُستني و نمودهاي زيستي و ويژگي هاي کاري آنها، که گياه شناسي ( botany ) ناميده مي شود.
7. دانش اجسامي که به خواستِ ويژه خود مي جنبند، اصول جنبش، قوانين نمودهاي زيستي و نيروهاي آنها، که جانورشناسي ( Zoology ) است. [ در خور نگرش است که سيماي زيست شناسي گياه شناسي و جانور شناسي به مطالعه در آمده است. ]
8. دانش خرد بشري (نفس ناطقه human reason ) و چگونگي چاره پردازي و کاربرد نيروهاي آن، چه در درون و چه در بيرون بدن [ در خواب يا در ذهن شاگرد ]، که آن را روان شناسي ( علم النّفس psychology ) مي خوانند.
شاخه هاي دانش طبيعي بسيار است، مانند دانش پزشکي ( medicine )، ستاره شناسي ( احکام نجوم astrology ) و کشاورزي ( agriculture ) و جز آن.
منطق ( خرد سنج Logic )، که ارسطوي حکيم آن را تدوين کرد و از قوه به فعل درآورد، محدود است به آگاهي از « چگونگي » دانستن چيزها و راه و روش کشف ندانسته ها.
پس در حقيقت، منطق دانشِ آموختن و ابزاري است براي يادگرفتن و به دست آوردن ديگر دانش ها. بدين سان، منطق در واقع دانشِ تعليمي يا آموزشي ( learning, discipline ) است؛ براي همين است که خواجه نصير آن را در چارچوب رده بندي اش از دانش ها نگنجانده است.
و اما حکمت عملي يا کاربردي ( Practical Philosophy )، دانستن نيک و بدِ کار و کنش هايي است که دانسته و خواسته از ما سر مي زند، و اينکه هنرها و فنون بشري را در جايگاه شايسته اي براي سامان بخشي کوشش هاي مان در اين گيتي و آن جهان به کار بنديم. کاري که معاش و معاد انسان را فراهم آورد يا بسترسازي راه رسيدن بشر به کمالي که خواستار آن است.
حکمت کاربردي بر دو گونه است: يکي، پيوند فرد با خودش و ديگري، ارتباط او با ديگران و همکاري با آنان در جامعه. گونه ي دوم نيز بر دو دسته است: يکي پيوند فرد با کساني که در خانه با آنان همکاري مي کند و دوم، با کساني که در شهر، استان يا کشور به همکاري مي پردازد. بدين سان، حکمت يا فلسفه ي کاربردي به سه دسته بخش مي شود: نخستين دسته را « تهذيب اخلاق » ( اخلاق good breeding, ethics )، دومين دسته را « تدبير منزل » ( houshold economy ) يا اقتصاد خانواده و دسته ي سوم را سياست مُدُن ( art of government ) يا آيين شهرداري و کشورداري مي گويند. (4)
اين است انديشه ي خواجه نصيرالدين طوسي در رده بندي دانش ها، آن گونه که در ديباچه ي اخلاق ناصري خويش آورده است. استاد جان استيفنسون ( J. Stephenson ) به بررسي رده بندي دانش از ديدگاه خواجه نصير بر پايه ي همين ديباچه دست يازيده است. پيداست که او آگاهي يا دسترسي به تک نگاشت کوتاه خواجه ( اقسام الحکمة ) در اين باره نداشته است.
اينک، نگاهي مي اندازيم به رساله ي اقسام الحکمة خواجه نصير و رده بندي دانش ها در آن.

2. رساله ي اقسام الحکمة ( گونه هاي حکمت ) خواجه نصير طوسي

طوسي در رده بندي اش از دانش ها در رساله ي اقسام الحکمة از فارابي و ابن سينا پيروي کرده است. در اين تک نگاشت، طوسي حکمت را به نظري ( انگارشي ) و عملي ( کاربردي ) بخش مي کند. حکمت کاربردي بر سه دسته است: (5)

1 . دانش اخلاق:

دانشي است که با آن، گونه گون فضيلت هايي را که انسان بايد بدانها ويژگي يابد تا او را در اين گيتي و آن جهان نيکبخت گرداند، مي شناسيم.

2. دانش تدبير منزل ( اقتصاد خانواده: )

دانشي که با آن شيوه ي ميانه روي اوضاع و شرايط مشترک ميان انسان، همسر، فرزندان و خدمتکارانش، و راه و روش رفتار و چاره سازي کارهاي بيرون از ميانه روي، و راه درست آنها را در مي يابيم.

3. دانش سياست ( کشورداري ):

دانشي که با آن به گونه گون فرمان روايي ها، مهتري ها و سياست ها، جامعه هاي مدني و شهرگرا و شرايط آن پي مي بريم.
گونه هاي حکمت نظري ( انگارشي ) از نگاه خواجه
توسي حکمت نظري ( انگارشي ) را نيز سه گونه مي داند:
1. طبيعي که درباره ي احوال و اوضاع اجسام طبيعي و گونه هاي آن گفت و گو مي کند.
2. رياضي که درباره ي چيزهايي سخن مي گويد که در ذهن از ماده ( جسم ) تهي اند، مانند چهارگوش بودن، دايره بودن، شماره و...
3. الاهي که درباره ي چيزهايي سخن مي گويد که براي هستي شان وتعريف خود به ماده و جنبش ( حرکت ) نيازمندند.

يکم ) دانش طبيعي... تنه و شاخه هاي آن (6)

طوسي تنه ي حکمت طبيعي را بر هشت گونه بخش مي کند:
1. جستار در امور عامه ي اجسام طبيعي، مانند جنبش و آرامش ( حرکت و سکون )، کران و بي کرانگي ( نهايت و بي نهايت ).
2. در ارکان جهان، جنبش ها، ويژگي ها و جاهاي طبيعي آنها، دربرگيرنده ي کتاب سماء و عالم ( آسمان و جهان ) ارسطو.
3. در شدن و ناچيز شدن يا بودش و نبودش ( کون و فساد )، که درباره ي چگونگي باران ها، برف ها، آذرخش و مانند آنها، و بودن شان در برخي از سرزمين ها و نبودشان در جاهاي ديگر، و در پاره اي از زمان ها، و سبب سود برخي و زيان پاره اي ديگر، سخن مي گويد.
4. در نشانه هاي آسماني ( آثار عُلوي ) و آنچه به اجسام عنصري پيش از آميختن مي پيوندد، مانند ستبر [ ِي و تراکم يا حجيم شدنِ جسم بي آنکه جسم ديگري بدان پيوسته شود ] ( تخلخل )، و نازکي [ کاهش بخش هاي مرکّب، بي جدا شدن و کاهش چيزي از آن ] ( تکاثُف ).
5. جستار در کاني ها که منحصر است به آشنايي به احوال فلزّات، ويژگي ها، رنگ ها و چگونگي زايش آنها در کان ها، چگونگي بيرون آوردن و پالودن شان از اجزاي خاکي ( زميني )، تفاوت ويژگي ها و وزن هاي آنها. (7)
6. در رُستني ها، که از ويژگي هاي گونه گون گياهان و روييدني ها، شگفتي ها، شکل ها، سودها و زيان هاي آنها گفت و گو مي کند.
7. در جانداران، که درباره ي ويژگي هاي گونه گون جانداران و جانوران، شگفتي ها، سودها و زيان هاي آنها سخن مي گويد.
8. در جان ها و نيروي آنها، که کتاب حاس و محسوس ( حسّ کننده و حسّ شونده ) ارسطو را در بر مي گيرد.

شاخه هاي هفتگانه ي دانش طبيعي از نگاه طوسي

1. پزشکي:

که از تن انسان و احوال تندرستي و بيماري، بهداشت و بيماري زدايي سخن مي گويد.

2 . احکام اخترشناسي:

که تنها از دليل آوردن به ساختارهاي آسماني و سپهر و اوضاع آن سخن مي گويد. اوضاع سپهر، همان اوضاع آسمان ها و ستارگان است: روبه رو شدن، نزديک شدن، سه تايي، شش تايي و چهارتايي بودن در رخداده هايي که در جهان هستي ( کون ) و نبودش و تباهي ( فساد ) پيش مي آيد، مانند هوا، کاني ها، رُستني ها و جانداران.

3 . دانش فراست ( تيزديداري ):

که از هويدا شدن احوال نمودين و بيروني انسان، مانند رنگ ها، چهره ها و اندام هايش به خوي و منش وي، پي مي بريم.

4. دانش خواب گزاري ( تعبير رؤيا ):

دانشي که با آن به پيوند ميان خيال انگيزي هاي رواني و امور پنهاني فرد پي مي بريم تا از نخست به دوم راه يابيم و از آن رهگذر آن به احوال رواني در برون، يا به شرايطي که بر جهان بيروني جاري است، پي ببريم.

5. دانش طلسم ها:

که آميزه اي است از نيروهاي آسماني با نيروهاي زميني، تا نيرويي که آغازه ي کُنشي شگفت و تازه در زمين است، به دست آيد.

6 . دانش نيرنگ ها ( نيرنجات ):

که آميزه ي نيروهاي جوهرهاي زميني است تا برايش نيروهايي به دست آيد که کنشي شگفت از آن سر زند.

7 . دانش شيمي ( کيميا ):

تبديل برخي از موادّ کاني به ديگر مواد، تا زر و سيم و مانند آن به دست آيد.

دوم) دانش رياضي.... تنه و شاخه هاي آن (8)

طوسي بر آن است که اصول دانش رياضي به چهارگونه بخش مي شود:

1. دانش شماره ( عدد ):

که ارثماطيقي ( حساب ) نام دارد، و آن دانشي است که با آن گونه هاي شماره ها و احوال آنها و چگونگي پديداري برخي از آنها از پاره اي ديگر را با آن مي شناسيم.

2. دانش هندسه:

که جومطريا خوانده مي شود، و آن دانشي است که از رهگذر آن به احوال اندازه ها و پيوسته هاي آن، اوضاع برخي و پيوندش با برخي ديگر و ويژگي هاي شکل هاي آنها پي مي بريم.

3. دانش هيئت ( ستاره شناسي ):

که با آن احوال اجرام ساده، علوي و سفلي، شکل ها، اوضاع، اندازه ها و فاصله هاي آنها آشنا مي شويم.

4. دانش موسيقي:

که با احوال نغمه ها و آهنگ ها، ضرباهنگ ها، چگونگي آواها و ساخت ابزارهاي موسيقي از رهگذر اين دانش آشنايي پيدا مي کنيم.
طوسي دانش موسيقي (9) را برآمده از دو دانش (10) مي داند: 1. دانش تأليف و دانش ايقاع.
1. دانش تأليف روابط و نسبت هاي ميان نغمه هاي گوناگون در زير و بم- نه در آشکاري و پنهاني- است، به گونه اي که ذوق ها آن را بپسندد.
2. دانش ايقاع: کوبه ها ( ضرباهنگ ) يا وزن موسيقي است؛ نسبت هاي مناسب ميان حرکات و سکون ها.
از نگاه خواجه نصير، دانش رياضي شش شاخه دارد:

شاخه هاي دانش شماره ( عدد )

1. دانش جمع و تفريق ( افزودن و کاستن ):
پيوست کردن برخي از شمارگان و تعريف هاي جبري همانند است به برخي ديگر.
2. دانش جبر و مقابله:
دانشي که از روي آن به چگونگي بيرون آوردن ندانسته هاي عددي با معادله ي آنها در برابر دانسته هايي که ويژه آن است، پي مي بريم.

از شاخه هاي دانش هندسه

3. دانش مساحت ( اندازه گيري ):
دانشي که از روي آن به اندازه هاي خط ها، سطح ها، جسم ها و آنچه خط، چهارگوش و مکعّب را اندازه مي گيرد، پي مي بريم [ زمين پيمايي و اندازه گيري زمين ].
4. دانش جرّاثقال يا کشيدن اشياي سنگين:
دانشي که با آن به چگونگي ساخت و بهره گيري از ابزارهاي جابه جايي [ مانند اهرم ] با نيروي آسان و نيز وزن کردن و ترازو پي مي بريم.

از شاخه هاي دانش هيئت

5. دانش زيج ها و تقويم ها ( سالنما ):
دانشي که با آن، اندازه هاي جنبش هاي ستارگان، به ويژه هفت ستاره سيّار و اندازه گيري گاه شماري جنبش هاي آنها، بيرون آوردن بخت ها ( طالع ها ) و مانند آن را که از اصول کلي جدا شده است، در مي يابيم.

از شاخه هاي دانش موسيقي

6. دانش ابزارهاي شگفت انگيز، مانند ارغنون، عود، ني، و قانون.

سوم) دانش الاهي... تنه و شاخه هاي آن (11)

طوسي اصول و تنه ي دانش الاهي را بر پنج بخش مي داند:
1. امور عامّه مانند علّت و معلول بودن.
2. نگرش به در اصول و پايه هاي دانش هايي که زير مجموعه ي دانش الاهي اند.
3. در اثبات علّت اول ( Primiral Cause ) و يگانگي پروردگار، و آنچه شايسته ي شان و مقام خداوند بزرگ است.
4. در اثبات جوهرهاي روحاني.
5. در چگونگي پيوند امور کارپذير ( منفعله affection ) از نيروهاي سازنده ( فعّاله agent ) آسماني، و چگونگي دستگاه ممکنات ( شايد و بايدها possibles/ contigents ) و نسبت دادن آنها به مبدأ اول.
از نگاه توسي، دانش الاهي دو گونه است:

شاخه هاي دانش الاهي از نگاه طوسي

خواجه شاخه هاي دانش الاهي را بر دو گونه مي داند: نخست، جستار درباره ي چگونگي وحي، محسوس گرديدن عقل تا اينکه آن چيز ( انسان )، فرشته را ببيند و سخنش را بشنود؛ شناساندن الهام ها، شناساندن روح الامين ( جبرائيل ).
دوم: دانش معاد روحاني ( رستاخيزشناسي )، و اينکه خرد به تنهايي معاد يا بازگشت جسماني و انجام گرفتن آن را در نمي يابد. براي همين است که شريعت راستينِ مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد. و اما عقل، نيکبختي وتيره بختي جان هاي بشر را پس از جدايي شان از تن، اثبات کرده است.

دانش منطق

طوسي دانش منطق ( خردسنج ) را « ابزارو خدمتگزار دانش ها » (12) مي داند. او همچنين اشاره مي کند که منطق « درک معناهايي است که مي توان با آن به گونه گون دانش هاي آموختني رسيد. » (13)

رده بندي روشمند منطق به وسيله ي خواجه نصير

1. ايساغوجي، معنايش ديباچه ( مدخل Introduction ) است که فرفوريوس آن را پايه گذاشت، و در جستار از کليات خمس ( the Universals ) از آن ياري مي گرفت. (14)
2. قاطيغورياس يا مقولات ( the Categories ) که از مفرد ذاتي گفت و گو مي کند. (15) اين جستار از آن رو مهم است که « فن شناساندن و تعريف و به دست آوردن مقدمات قياس ها بي تصور مقولات، که جنس هاي برين اند، و بازشناسي هر مقوله از ديگر مقوله ها دست يافتني نيست. (16)
3. باري اِرميناس يا عبارت ( on Interpretation )، و آن بيان چگونگي ترکيب اين معاني است، تا احتمال راست انگاري ( تصديق ) يا دروغ پنداري ( تکذيب ) رود. (17)
4. انالوطيقاي اول يا قياس ( Prior Analytics )، و آن بيان چگونگي ترکيب قضايا ( Prepositions ) است به گونه اي با ندانسته، دانش به دست آيد. (18)
5. انالوطيقاي دوم يا برهان ( Fosterior Analytics ).
6. سوفسطيقا يا مغالطه ( Sophistical Refutation )، و آن خاموشي کردن مغالطه کنندگان است. خاموش کردن ( رد و نقض Refutation ) عبارت است از قياسي که به نتيجه اي دو گانه در نهاد (Position ) بيانجامد. (19)
7. خطابه يا ريطوريقا ( بلاغي the Rhetorics )، و آن فنّي است علمي که مي توان تا آنجا که مي شود، مردم را در راست انگاري آنچه خواسته شده است خرسند ساخت. خرسندسازي همان راست انگاريِ چيره آمده به چيزي است همراه با باور. (20)
در اينجا مي بينيم که خواجه نصير به بخش بندي هشت گانه ي پيشين در رساله ي فصل في بيان اقسام الحکمة (21) پايبند مانده است، جز آنکه در کتاب هاي تجريد المنطق (22) و اساس الاقتباس (23) نيز به بخش بندي نه گانه در کنار جدل يا طوبيقا ( dialectics ) پايبند مي ماند.
بخش بندي نه گانه در منطق کار ابن سيناست در شفاء و در رساله في اقسام العلوم العقلية. (24) ابن سينا پيوسته به اين بخش بندي پاي بند نبود. ارسطو خطابه و شعر را از کتاب هاي منطق به شمار نياورده است، چنانکه ايساغوجي کار فرفوريوس اهل صور ( صوري بود ) (25) [ و نه ارسطو ]. فارابي منطق را به هشت بخش که از مدخل فرفوريوس دور است و با مقولات آغاز مي شود، بخش مي کند. (26)

پي نوشت ها :

1. حقوق دان و پژوهشگر حوزه هاي حقوق و اسلام شناسي، مستشار پيشين ديوان عالي کشور.
2. خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، به تصحيح و تنقيح مجتبي مينوي - عليرضا حيدري ( تهران، انتشارات خوارزمي، چاپ سوم، اسفند 1364 )، ص 38؛ ترجمه ي انگليسي ويکنز، ص 27.
3. طوسي، همان، صص 39-41؛ ترجمه ي انگليسي ص 26-27.
4. طوسي، همان، صص 39-41؛ ترجمه ي انگليسي ص 26-27.
5. طوسي، فصل في بيان اقسام الحکمة علي سبيل الايجاز، [ و ترجمه ي فارسي بخشي از آن به نام « طبقه بندي دانش هاي عقلي ( يا گونه هاي فلسفه ) از علي اوجبي، کتاب ماه فلسفه، سال چهارم، شماره 43 ( فروردين 1390 ) صص 60-61 ] دست نگاشت دارالکتب المصرية، در جنگ شماره ي 452 حکمت و فلسفه ( ميکروفيلم 45737 )، برگ يکم؛ مقايسه شود با ابن سينا، رسالة في اقسام العلوم العقلية، صص 107-108؛ طاش کپري زاده، مفتاح السعادة و مصباح السيادة في موضوعات العلوم، بيروت، دارالکتب العلمية، الطبعة الاولي 1985م، ج1، صص 386-385.
6. بنگريد به طوسي، رسالة في اقسام الحکمة، برگ نخست؛ مقايسه کنيد با طاش کپري زاده، مفتاح السعادة، ج1، صص 317، 313، 311، 309 -308، 303، ابن سينا، رسالة في اقسام العلوم العقلية، صص 108-111؛ د. جعفر آل ياسين، فيلسوف عالم، بيروت، دارالاندلس، الطبعة الاولي، 1987م، صص 93-96.
7. تاش کپري زاده بر آن است که « در اين باره نگاشته هاي فراواني هست، ولي از نگاشته هاي طوسي سودمندتر و فراگيرتر نيست » ( مفتاح السعادة، ج1، ص 309 ).
8. بنگريد به: طوسي، رسالة في اقسام الحکمة، برگ يکم و دوم؛ مقايسه کنيد با طاش کپري زاده، مفتاح السعادة، ج1، صص 369، 357، 353-350، 348-347، ابن سينا، رسالة في اقسام العلوم العقلية، صص 111-112د. جعفر آل ياسين، فيلسوف عالم، صص98-96.
9. از نگاه زکريا يوسف، اين تعريف همان است که نويسندگان موسيقي پيش از خواجه، مانند فارابي و ابن سينا، آورده اند ( طوسي، رسالة في علم الموسيقي، تحقيق زکريا يوسف، قاهره، دارالعلم ( ديباچه ي ويراستار 1، ص8 ). ابن زيله نيز در کتاب الکافي في الموسيقي خويش چنين تعريفي از موسيقي به دست داده است ( ابن زيله، الکافي في الموسيقي، ويراسته ي زکريا يوسف، قاهره، دارالقلم، 1964م، ص 17 ).
10. طوسي، رسالة في علم الموسيقي، ص12.
11. واژه تازي ايقاع مصدر باب افعال ( متعدي ) از فعل لازم وَقَعَ ( افتان و رخ دادن ) است. وَقَعَ الکلامُ في نفسِه، يعني سخن بر جانش تأثير نهاد. در موسيقي، ايقاع به معناي آهنگين و ضربي کردن کلام است در نغمه يا آواز برابر کوبه ها يا ضربانگ ها ( ضربه ها/ نَقَرات ) در پاره اي زماني شمرده شده و معيّن در هر دَم يا نَفَس ( ميزان measureـــ مازورة ) ( ميخائيل خليل الله ويردي، فلسفة الموسيقي الشرقية في أسرارالفنّ العربي، ص 460 ).
آهنگ ايقاعي به نغمه يا آهنگ و آوازي مي گويند که بتوان حرکات منظّم دست يا بدن يا هر ابزار ديگري مانند ساز را در واحد زمان ( ميزان ) همراه آن تکرار کرد. سخن را به حالت ضربي در آوردن، ايقاع نام دارد. آدوار ايقاعي به دورهاي مشخص ضربي ( rythmic ) مي گويند که از آغاز تا پايان آهنگ يا آواز ( نغمه )، پشت سر هم به يک شکل تکرار مي شود. مازوره ( ميزان ) پخش نغمه هاي گوناگون به گونه اي که در چهار بار باشد. نغمه زير مجموعه ي دستگاه است. براي نمونه دستگاه شور چند نغمه دارد، مانند افشاري، دشتي و همايون نغمه است نه دستگاه- مترجم.
12. طوسي، رسالة في اقسام الحکمة، برگ دوم.
13. طوسي، پيشين، همان برگ.
14. طوسي، اساس الاقتباس، ترجمه ي منلا خسرو، ويرايش، بازنگري و مقدمه ي دکتر حسن محمود عبداللطيف الشافعي، دکتر محمد سعيد جمال الدين، چاپ ماشين شده، 1980م، ص 42.
15. بنگريد به طوسي، فصل في بيان اقسام الحکمة علي سبيل الايجاز، برگ دوم.
16. بنگريد به طوسي، رساله في أقسام الحکمة، برگ دوم.
17. همان، برگ دوم.
18. طوسي، اساس الاقتباس، برگ دوم.
19. طوسي، رسالة في اقسام الحکمة، برگ دوم.
20. طوسي، همان برگ دوم.
21. ابن مطهّر حلّي، الجوهر النضيد في شرح منطق التجريد، دست نگاشت دانشگاه قاهره، به شماره ي 15070 جنگ ها، ص 232.
22. حلّي، پيشين، صص 239-238.
23. اين درست نيست. ويراستاران کتاب اساس الاقتباس [ مترجم ] در صفحه ي ف اشاره مي کنند که طوسي در رساله ي فصل في بيان اقسام الحکمة خود به بخش بندي نه گانه پايبند است، همان گونه که ابن سينا پذيرفته بود. پيداست که ويراستاران از رسالة في أقسام الحکمة طوسي آگاهي نداشتند ( اساس الاقتباس، ص ف ).
24. ابن مطهرحلّي، الجوهر النضيد، ص 232.
25. طوسي، اساس الاقتباس، ص ف.
26. ابن سينا، رسالة في اقسام العلوم العقلية، صص 116-118. مقايسه کنيد با دکتر احمد عبدالحليم عطية، دراسات في تاريخ العلوم عندالعرب، قاهره، دارالثقافة، 1991م، صص 90-91.

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط