گسترش هر انديشه و عقيده اي، در بسياري از موارد، نيازمند نيروي محرک تازه است. ظهور اسلام، در 6 قرن پس از ميلاد مسيح، نيروي محرکي تازه و توانا بود. « اسلام به صورت يک رويداد محلي، که نتيجه اش نامعلوم بود، ابتدا از شبه جزيره ي عربستان آغاز شد، ولي هنگامي که محمد ( صلي الله عليه و آله ) به سال 630 ميلادي مکه را فتح کرد، آوازه اش دنياي جنوبي را فرا گرفت. »(1)
اسلام طي صد سال اسکندريه را به تصرف درآورد، بغداد را به يک مرکز علمي فعال تبديل کرد و مرز خود را در شرق تا آن سوي اصفهان و خراسان بزرگ در ايران گسترش داد، تا اين که در سال 730 ميلادي امپراتوري اسلام با نيرو و جاذبه اي چشم گير از اسپانيا و جنوب فرانسه تا مرزهاي چين و هندوستان گسترش يافت، درست در زماني که اروپا در دوران تيره ي قرون وسطا فرو رفته بود. در اين دين جديد که مردم را به تفکري نو فرا مي خواند، دانش اقوام مغلوب و هنر سرزمين هاي فتح شده با شوق زيادي جمع آوري شد. در عين حال، به هنرهاي ساده و محلي که تا آن زمان خوار شمرده مي شدند، آزادي هايي داده شد. مثلاً « نخستين مسجد گنبددار با وسايلي بنا شد که از گونياهاي بنايي پيشين، که هنوز هم به کار برده مي شود، پيچيده تر نبود. مسجد جمعه ي اصفهان يکي از بناهاي پرشکوه و زيباي اوايل اسلام است. در مراکزي مانند آن، دانش يوناني و دانش شرق فراهم آمد، جذب شد و تنوع پيدا کرد. »(2)
در نتيجه ي اين اختلاط و تنوع، اسلام از لحاظ محتواي عقلاني به صورت الگويي براي تفکر و تجزيه و تحليل درآمد. هنرمندان و دانشمندان اسلامي الوهيت را به صورت شخص بيرون آوردند و آن را ضابطه ي صوري بخشيدند. از اين روست که عرفان اسلامي، خون و شراب، و گوشت و نان نيست،(3) بلکه نشئه و عشقي است غير خاکي و غير اين جهاني: « اللّهُ نُور السَّمواتِ و الارضِ، مَثَلُ نورِه کَمِشکَوهٍ فيها مِصباحٌ في... »(4) ( خداوند نور آسمان ها و زمين است. نور او همچون چراغ داني است که در آن چراغي باشد و آن چراغ در آبگينه اي که گويي ستاره اي باشد درخشان... ) و اين نور، براي رهايي از تيرگي ها و جهالت هاست، به سوي توحيد و تقرب به الله در عين مساوات و برابري که همگان افريده هاي اويند و به سوي او مي روند و جلوه اي از نيروي الهي اند.
« امروز ديگر بررسي يک هنر از از نقطه نظر مصالح نگاه نمي کنند، چه در حقيقت، معماري ديگر عبارت از مجموع طرق و فرمول ها نيست. همچنانکه مثلاً طرز تکلم، ادبيات را به وجود نمي آورد. هنر نه سنگ است و نه آجر و نه مهارت و تردستي استادکار. هنر قبل از هر چيز انعکاس روح هنرمند و چکيده ي نمايان نيروهايي است که آن را رهبري مي کند و تکنيک معماري هم مانند تکلم جز وسيله ي ابزار و آلتي در خدمت روح نيست. عامل اصلي در معماري هم بيش از هر چيز وجود معمار است و اصل مهم در هنر معماري يک ملت، روح اجتماع آن ملت است. به نظر من، معماري يونان باستان نه يک طريقه ي ساختمان، بلکه عصاره ي نمايان روح موزون پسند ملت يونان است. معماري رومي از ريشه گرفته تا شاخ و برگش، نماينده ي صفات نظم و قدرت و يوتيليتاريزم [ فايده باوري ] است که از مختصات روح رومي مي باشد و معماري بيزانسي پرتوي از آميزش روح آسيايي و يوناني بيزانس است...
معماري اسلامي هم از اين مفهوم مستثنا نيست. ... به خصوص که ما در اين جا با هنري سروکار داريم که هرگز تحت نفوذ عشق ورزي نسبت به جنبه ي حرفه اي آن نبوده است. در حقيقت اسلام سازنده ي معماري نبود و شکل تازه اي در ساختمان نيز ابداع نکرد... حتي مساجد هم روي هم رفته اقتباس اند. طرح ها، گلدسته ها، محراب ها، منبرها و حتي عوامل تزييني و آميزش رنگ ها و غيره، همه در معماري فتوحات عرب موجود است. »(5)
اما خصلت اساسي اسلام، همچون هنرش، جهان شمول بودن پيام آن است. در اين آيين، جايي براي تبعيض نيست. اين دين ذاتاً براي همه است و اسلام در پي آن نيست که خود را بر کسي تحميل کند. از اين رو، دعوت قرآن خطاب به تمام کساني است که آن را مي شنوند. خداوند به محمد ( صلي الله عليه و آله ) مي فرمايد: « و ما اَرسَلناکَ اِلا کافَهً بشيراً و نذيراً... »(6) ( و ما تو را جز براي اين که عموم بشر را به رحمت خدا بشارت دهي و از عذابش بترساني، نفرستاديم... ) از اين روست که براي هنر اسلامي، نمي توان مرزهاي ملي، جغرافيايي يا نژادي در نظر گرفت. توجه به توحيد، وحدانيت يا يگانگي در عقيده ي هنرمند مسلمان است که به هنر اسلامي در هر اقليم جغرافيايي يا نژادي، وحدت و يک زباني در محتوا و شکل داده است، به گونه اي که هنر اسلامي را در جا مي توان بي درنگ شناخت و تشابهات مضامين آن را به صورتي واحد و يک پارچه لمس کرد. هنر اسلامي چه در شام و يا بيت المقدس، چه در ايران يا ترکيه، چه در چين يا در اسپانيا، مصر و يا افريقا باشد، همه يک چيز را ندا مي دهد: توحيد.
با مطالعه ي تاريخ هنر چنين استنباط مي شود که به لحاظ تقدم و تأخر تاريخي، سه هنر ديني عمده و مهم در دنيا وجود دارد(7):
1. هنر ( ديني ) برهمايي- بودايي
2. هنر ( ديني ) مسيحيت
3. هنر ( ديني ) اسلامي
اين سه هنر در پرتو يک ديانت و يک جهان نگري نيرومند به وجود آمده اند و داراي مشخصات و ويژگي هاي خاص خود هستند.
از آن جا که هنر مسيحيت و هنر اسلامي مرتبط با اهداف تطبيقي اين پژوهش است، به طور خلاصه فقط به شرح ويژگي هاي آن دو مي پردازيم:
هنر مسيحيت بيزانسي
اهميت هنر مسيحيت بيزانسي، از لحاظ مطالعه ي تاريخ هنر، در اين است که هنر بيزانس تفوق و تأثيرگذاري هنر شرق را بر هنر غرب به خوبي نشان مي دهد. از طرف ديگر، هنر شرق به طور کلي به امور غير عادي، روحاني و متافيزيکي توجه بيش تري نشان داده، در حالي که هنر غرب در بخش مسيحيت رومي آن به هنر يونان باستان متکي بوده که جنبه ي مادي، خاکي ( اين جهان ) و واقع گرايانه داشته است. حتي وجود دموکراسي در سناي رم ادامه ي همان سنت دموکراسي شورايي يونان باستان است، اما امپراتور که قدرت مطلق داشت، همان حالت مرکزيت قدرت، يعني شاهنشاه را در شرق تداعي مي کرد؛ واژه ي بازيليوس به معني مافوق و برتر، عنواني بود که رومي ها از شرق گرفته بودند.در قرن 4 ميلادي، امپراتوري روم به دو قسمت تقسيم شد. يکي در غرب به مرکزيت روم و ديگري کنستانتينوپل ( قسطنطنيه ) در شرق ( در ترکيه و سوريه يا آسياي صغير ) که هنر آن به هنر بيزانسي معروف است.
امپراتوري بيزانس، که با امپراتوري ايران ساساني همسايه بود، از هنر ساساني ( هنر شرق ) تأثير پذيرفت. مثلاً ساختن موازييک و تصوير کردن شاه، که بزرگ تر از ديگران مجسم مي شد، ويژه هنر ساساني است که هنر بيزانس از آن الگو برداري کرده است. همچنين ساختن طاق کسرا ( طاق خسرو ) که رومي ها به نام طاق نصرت ( طاق پيروزي ) در بازگشت از جنگ براي امپراتوران و سرداران پيروز مي ساختند، و مهم تر از آن گنبد سازي که از عصر اشکانيان آغاز شد و در دوره ي خسرو انوشيروان ساساني به کمال رسيد، و بعدها در معماري بيزانسي نيز رواج يافت، اصالتاً سرچشمه و منشأ ايراني دارد.
حکومت روم ابتدا با پيروان مسيح ( تفکر مسيحي ) مخالف بود و مسيحيان را آزار مي داد، اما رفته رفته که جمعيت پيروان اين دين افزايش يافت و مسيحيان قدرت گرفتند، نهادي به نام کليسا که در رأس آن پاپ قرار داشت، برپا شد. کليسا ابتدا به هنر توجهي نداشت، اما زماني که متوجه شد از طريق هنر مي تواند به قلب توده هاي مردم نفوذ کند، هنرمندان را به خدمت گرفت و به تبليغات ديني پرداخت. هنرمندان مسيحي ابتدا فعاليت خود را با مصور کردن انجيل هاي قديم شروع کردند و سپس به تصوير کردن زندگي مسيح ( عليه السلام ) و شمايل سازي پرداختند.
سنت شمايل سازي را گروهي از رهبانان مسيحي پايه گذاشتند و چندي بعد تصوير حضرت مريم و حواريون را نيز در کتب مذهبي و روي ديوارهاي کليسا نقش کردند. در اين هنگام جنبش شمايل شکنان شکل گرفت که با تصوير گري مخالف بود، اما اين جنبش نتوانست در روم شرقي ( بيزانس ) توفيقي به دست آورد، چون اربابان کليسا در شرق امپراتوري روم معتقد بودند که چشم خيلي بهتر از گوش مي تواند پيام را دريافت کند. کليساي شرق بر تبليغات مذهبي با استفاده از تصوير سازي تأکيد کرد و چندي بعد نيز کليساي روم متوجه اين اشتباه شد و در نتيجه شمايل شکنان شکست خوردند.
هنر اسلامي
دنياي متمدن آن روز بين مسيحيت بيزانسي و ايران زردشتي، که پايتخت شاهنشاهي اش در بين النهرين بود، تقسيم شده بود. در عربستان آن زمان نيز دو طايفه حکومت مي کردند: همري ها و غسانيان، که اولي دست نشانده و مطيع حکومت ايران و ديگري تحت فرمان روم بيزانسي بود.اسلام در عربستان پيروز شد و در 60 سال بعد از پيدايش توانست امپراتوري عظيم ساساني را به زانو درآورد.
اولين مسجدي که به فرمان حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله ) در عربستان شناخته شد با شاخه و تنه ي درخت نخل و خشت خام شکل گرفت که در مقابل آن يک حياط، يک حوض و يک منبر کوچک وجود داشت و در آن نماز جماعت برگزار مي شد و
اما مسلمانان در عهد عمر، خليفه ي دوم، و پس از فتح ايران، نخستين نماز جماعت پيروزي را زير طاق کسرا در خاک ايران خواندند. آن ها نخستين مساجد ايران آشکارا با تغيير شکل آتشکده هاي ساساني درست کردند. آن گاه اغلب آتشکده هاي ايران تدريجاً به مسجد تبديل شد. نخستين هنر مسلمانان معماري و بعد کتابت قرآن کريم شد که هنر خوش نويسي حاصل آن است.
مسلمانان در قلمرو روم بيزانسي نيز کليساها را تبديل به مسجد کردند؛ مثلاً مسجد جامع دمشق را عبدالملک مروان پسرش با تغيير شکل کليساي بيزانسي ساختند. هنوز هم آثار تزييني هنر بيزانسي و موزاييک و دورنماهاي تصويري آن کليسا در اين مسجد ديده مي شود. اما هنر اسلامي در ايران بيش تر تحت تأثير هنر ايران ساساني قرار گرفت تا هنر بيزانس، ولي هر دو آن ها کم و بيش بر هنر اسلامي نفوذ و تأثير نسبتاً عميقي گذاشتند.
تاريخانه ( به ترکي يعني خانه ي خدا ) اولين مسجدي است که در ايران، در شهر کومس ( دامغان ) ساخته شد. مسجد استخر فارس هم قبلاً آتشکده بوده و مثل ستون هاي تخت جمشيد سرستون آن پيکره ي سنگي گاو داشته است. در معماري عصر هخامنشي سرستون عمدتاً به شکل پيکره ي گاو بوده؛ معماري مسجد ثور ( گاو ) در قزوين، مثل تخت جمشيد، سرستون هايي با پيکره ي گاو و طاق مسطح داشته است.
معماري عصر اسلامي ايران در قرون اول و دوم هجري، يعني تا 200سال اول پيدايش اسلام، ادامه ي سنت معماري تيسفون ساساني است و همين سنت معماري نيز تا قرن 5 هجري ادامه مي يابد.
سنت هاي معماري اسلامي در سرزمين هاي مغلوب، عمدتاً آميخته اي است از:
1. هنر ايران باستان
2. هنر بيزانس
و در مراتب بعد هنر هند، هنر مصر، هنر يمن و هنر حبشه که همگي تمدن هايي باستاني دارند. آن چه به همه ي هنرهاي اسلامي در کشورهاي مسلمان جهان وحدت بخشيده، اين است که هنر اسلامي بر پايه ي يک کتاب آسماني و تفکر توحيدي طرح ريزي شده است؛ چون مهم ترين پديده در دين اسلام قرآن کريم و مهم ترين نداي آن توحيد است. به همين سبب کتابت قرآن مجيد در بين مسلمانان اهميت زيادي پيدا کرد و از همان آغاز، هنر اصلي مسلمانان در کنار معماري، هنر خوش نويسي شد. خوش نويسي در معماري نيز به صورت کتيبه نويسي به کار آمد و کتيبه به صورت تزيين اصلي بناهاي اسلامي براي هميشه باقي ماند. خلفاي اموي و عباسي کاخ هاي خود را با کتيبه نويسي تزيين مي کردند. خطاطي در نزد اعراب ابتدا با نوشتن روي استخوان کتف شتر و سپس پوست نازک حيوانات آغاز شد. از قرن دوم هجري نيز تزيينات سوره هاي قرآن کريم آغاز شد و تذهيب کاران با گذاشتن يک ستاره اي يک شمسه ( خورشيد ) در پايان هر سوره، آن ها را از هم تفکيک مي کردند.
از قرن چهارم هجري هنرهاي مربوط به کتابت، شمسه سازي، رنگ آميزي، تزيين و به طور کلي تذهيب قرآن کريم و سپس ديگر متون ادبي و تاريخي، به ويژه چند قرن بعد نسخه هايي از حماسه ي ملي ايران ( شاهنامه فردوسي ) به صورت هنر اصلي و ملي ايرانيان درآمد و پايه ي نقاشي سنتي ايران را، که نقاشي مينياتور معروف است، تشکيل داد.
پينوشتها:
1- عروج انسان، بخشي موسيقي افلاک، ص 8.
2- همان جا.
3- بنابر کتاب عهد جديد، عيسي ( عليه السلام ) در آخرين شام با حواريون خود نان را پاره کرد و به آنان داد و گفت: « اين است بدن من » و شراب را در پياله ريخت و به ايشان داد و اضافه کرد. « اين است خون من ». اين عقيده اکنون آيين رباني مقدس نام دارد و در مراسمي که به اين مناسبت در کليساهاي کاتوليک رومي برپا مي شود نام و شراب به مصرف مي رسد. ( اين عمل را تناول عشاي رباني گويند. ) مسيحيان معتقدند که در حين تناول عشاي رباني، نان و شراب به بدن و خون عيسي ( عليه السلام ) تبديل مي شود که حضور واقعي عيسي ( عليه السلام ) را در مراسم توجيه مي کند.
4- قرآن مجيد، سوره ي نور، آيه ي 35.
5- هنر ايران، آندره گدار، ص 344.
6- قرآن مجيد، سوره ي سبا، آيه ي 28.
7- البته تائوئيسم نيز يک هنر ديني است، ولي از لحاظ جهان نگري به گستردگي و عمق هنرهاي سه دين بالا نيست. هنري به نام هنر يهودي نيز مطرح نيست. چون تصويرگري از هر نوع در تورات به صراحت منع شده است.
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.
/ج