مترجم: احمد خوانساري
الف. منابع معتبر
منابع شريعت، کتاب خدا و سنت يعني قول و فعل رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امامان معصوم (عليهم السلام) است. امام کاظم (عليه السلام) در وصيت معروفش به هشام بن حکم مي فرمايد: « اي هشام، خداوند دو حجت بين مردم دارد؛ حجتي آشکار و حجتي نهان. حجت آشکار، رسولان و انبيا (عليهم السلام) هستند و حجت نهان، عقل است. (1) امام صادق (عليه السلام) به عبدالله بن سنان مي فرمايد: « حجت خدا بر بندگان، پيامبر و حجت ميان خدا و مردم عقل است. »(2)در حديثي ديگر امام صادق (عليه السلام) روشن مي سازد که به وسيله عقل مبادي امور قوت مي گيرد و صفات کمال خدا شناخته مي شود. به امام عرض شد: بنابراين آيا عقل براي هدايت مردم کافي است؟ حضرت فرمود: « انسان عاقل به وسيله عقلش که خداوند آن را قوام و زينت و وسيله هدايت او قرار داده، درک مي کند که فقط خدا حق و پروردگار اوست و مي داند که آفريننده اش در اموري منزجر است و چيزهايي را دوست مي دارد و اطاعت و معصيتي دارد که عقل را بدان راهي نيست و تنها راه رسيدن بدان، علم و ادب است و اگر علم پيدا نکند عقل او سودي نخواهد داشت. پس بر عاقل طلب علم و ادب واجب مي گردد. »(3)
در حديث ثقلين که به صورت متواتر از عامه و خاصه روايت شده است رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي فرمايد: « شما را ترک مي کنم و دو چيز گران بها برايتان مي گذارم که اگر به آن دو توسل جوييد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يکي از آن دو که بزرگ تر است، کتاب خداست که ريسمان پيوسته ي آسمان به زمين است و ديگري اهل بيتم که هيچ گاه از هم جدا نمي شوند تا اين که در حوض ( قيامت ) بر من وارد مي شوند و معلوم مي شود بعد از من در مورد آن ها چگونه عمل کرديد. »
اين حديث شريف را غير از شيعه و اهل سنت، بيش از سي نفر از صحابه و حدود دويست نفر از بزرگ ترين علمايشان به الفاظ مختلفي در کتابهايشان نقل کرده اند. (4)
شيخ صدوق در کتاب معاني الاخبار از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند: به اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) بعد از جنگ نهروان خبر رسيد که معاويه به او دشنام مي دهد و لعن مي کند و يارانش را به قتل مي رساند. حضرت بعد از حمد و ثناي خدا فرمود: « اي مردم، اخباري به من رسيده است و من مي دانم که مرگم نزديک است و شما نيز مرا نشناختيد و من نيز آنچه رسول خدا به جاي گذارد، مي گذارم که کتاب خدا و اهل بيتم باشند. آنان خاندان کسي هستند که به سوي نجات راهبر بود؛ يعني خاتم رسولان و آقاي بزرگواران و نبي برگزيده. »(5)
هم چنين امام صادق (عليه السلام) فرمود: « هر کس با کتاب خدا و سنت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مخالفت ورزد کافر شده است. »(6)
امام زين العابدين (عليه السلام) فرمود: « بهترين اعمال نزد خداوند عمل به سنت محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اگرچه کم باشد. »(7)
امام باقر (عليه السلام) از پدرانش از اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي کند: « هيچ کلامي فايده ندارد مگر اين که عمل در پسِ آن باشد و هيچ عملي فايده ندارد مگر با نيت همراه باشد و هيچ کلام و عمل و نيتي سود نمي رساند مگر اين که مطابق سنت رسول خدا باشد. »(8)
در رساله مشهور امام صادق (عليه السلام) به يارانش، که امر فرمود به تدريس آن و تأمل در آن و عمل بدان و اين که در محل نمازخانه هايشان بگذارند و بعد از نماز آن را مطالعه کنند، آمده است: « اي مشمولان رحمت و رستگاري که خداوند خير را بر شما تمام نمود، بدانيد که از علم و امر خدا دور است کسي که در دين خدا به هواي نفس، رأي بي دليل و قياس، عمل کند. خداوند قرآني نازل فرمود که در آن روشنگر هر چيز موجود است و براي قرآن و يادگيري آن عده اي مخصوص قرار داد که در فهم قرآن نيازي به رأي و قياس ندارند و خداوند به علمش، آنان را از رأي و قياس بي نياز فرموده است و علم خودش را بدان ها اختصاص داده... و آنان اهل ذکرند و خداوند به امت امر فرموده، از آنان سؤال کنند (9) و آنان کساني اند که هر کس سؤالي بپرسد راهنمايي اش مي کنند و از علم قرآن هر آنچه موجب هدايتش گردد به اذن خدا اعطايش مي کنند... اي گروه عصابه (شيعه)، رستگار باشيد که آثار رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيتش و آثار امامان هدايت از اهل بيت رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را حفظ مي کنيد. هر کس بدان تمسک کند هدايت مي شود و هر کس رويگردان شود گمراه مي شود، زيرا همان ها هستند که خداوند به اطاعت و ولايتشان امر فرموده است. پدرمان رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: مداومت بر عمل و تبعيت آثار و سنن اگر چه کم باشد، خداوند را بيشتر راضي مي کند و سود بيشتري براي عاملان آن دارد، نسبت به کسي که در بدعت و تبعيت هوا و هوس به سر مي برد. مگر نه اين است که تبعيت هواي نفس و اهل بدعت، گمراهي است و هر گمراهي بدعت است و هر اهل بدعتي در آتش است و هيچ کس به خيري از جانب خداوند نايل نمي گردد مگر به اطاعت و صبر و رضايت که صبر و رضا از فرمانبرداري خداست... اگر خداوند عده اي از اهل حق را قرار نمي داد، شياطين انس و جن حيله و مکر و خدعه و وسوسه مي نمودند و به وسيله آن، اهل حق را از نظر کردن در دين که خدا به آنان کرامت بخشيده، بر مي گرداند... و اين روش و ادبي است که خداوند ما را تربيت نمود. پس آن را اخذ کنيد و درک نماييد و در آن فکر کنيد و بي اعتنا از آن نگذريد. »(10)
هم چنين کليني در کتاب شريف کافي از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) نقل مي کند: « بار خدايا!، در زمين براي تو هماره حجت هايي است که يکي پس از ديگري مي آيند و مردم را به دين تو هدايت مي کنند و مردم را تعليم مي دهند تا بين دوستان تو فاصله نيفتد. حجت هاي تو يا در ميان مردم آشکارند اما از سوي آنان اطاعت نمي شوند و يا مخفي اند و منتظر، اما علوم و آداب ايشان منتشر و در دل هاي مؤمنان محکم و استوار است و بدان عمل مي کنند... و اگر کساني نبودند که اين علوم را همان گونه که از عالمان شنيده اند حفظ، و به ديگران منتقل کنند، نابود مي شدند. خداوندا، من مي دانم که علوم (الهي) زائل و نابود نمي شوند و تو زمينت را هيچ گاه از حجت خالي نخواهي کرد، چه حجتي که آشکار باشد اما مردم از او فرمان نبرند و چه حجتي که مخفي و خايف از کيد دشمنان باشد تا هيچ گاه حجت تو باطل نگردد و دوستان تو بعد از هدايت گمراه نگردند... آنان تعدادشان کم است اما از جايگاه بلندي در نزد خدا برخوردارند ». (11)
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در اين حديث بيان مي کنند که حجت خدا در برهه اي از زمان غائب است و حجت غايب، نايب خاصي در طول غيبتش معين مي کند. حضرت در ادامه وظيفه ي مؤمنان را روشن مي سازد که در اين دوره بايد به احاديث امامان که در کتاب هاي راويان حفظ شده است رجوع کنند و اين که احاديث همان علم و آداب امامانند که منابع دين و شريعت و هدايت نيز مي باشند. هم چنين حضرت به اين نکته اشاره دارد که علم شريعت بين مردم کم مي شود و با کم شدن فقها و راويان، احاديث رو به فراموشي مي روند و از همين جاست که سرّ کلام امام صادق (عليه السلام) در مورد زراره، محمد بن مسلم، ابي بصير و بريد روشن مي شود. (12)
در روايت ديگري شيخ صدوق از امام صادق (عليه السلام) و ايشان از اميرمؤمنان (عليه السلام) از وصيت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي کند: « يا علي، شگفت انگيزترين مردم از نظر ايمان و بزرگ ترين آنان از نظر يقين، عده اي در آخرالزمان اند که نبي خدا را ملاقات نکرده اند و حجت خدا نيز از آنان مخفي است، اما به وسيله سياهي روي سفيدي (خط بر روي کاغذ) ايمان مي آورند. »(13)
کشي در کتاب رجال خود به سندش از داود بن قاسم که از نسل جعفر طيار است نقل مي کند که کتاب يوم و ليله يونس بن عبدالرحمن، فقيه ترين اصحاب امام رضا (عليه السلام) را به امام هادي (عليه السلام) عرضه داشتم. حضرت تأملي فرمود و پس از مطالعه آن فرمود: « اين کتاب دين من و دين پدران من است و همه آن بر حق است. »(14)
کليني نيز از امام جواد (عليه السلام) نقل مي کند که راوي سؤال کرد: « فدايت شوم، مشايخ ما از امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) رواياتي داشته اند، اما به دليل شدت تقيه کتاب هايشان را مخفي کردند و از دنيا رفتند و آن کتاب ها به ما رسيده است و حضرت فرمود: از آن کتاب ها نقل حديث کنيد که همه برحق اند. »(15)
هم چنين شيخ جليل ابن شعبه حراني در تحف العقول و شيخ مفيد در اختصاص ( از امام کاظم (عليه السلام)) قضيه اي در مورد مباحثه امام کاظم (عليه السلام) با ابويوسف، شاگرد ابوحنيفه و قاضي دستگاه بني عباس، در مجلس هارون الرشيد نقل مي کنند که هارون از امام درخواست کرد: « به حق پدرانت خلاصه مباحثه را بنويس. حضرت قبول کردند و نوشتند: بسم الله الرّحمن الرّحيم دين در چهار نکته خلاصه مي شود: 1. امري که اختلافي نيست و همه امت بر ضرورت آن اجماع دارند و اخباري که همه قبول دارند و هر شبهه اي به وسيله آنان زدوده و حکم هر حادثه اي نيز برداشت مي شود؛ 2. امير که احتمال شک و دروغ در آن وجود دارد که بايد اهلش با استدلال بر آياتي از کتاب خدا که همه بر تأويل آن هم نظرند؛ 3. سنتي که مورد اجماع است و اختلافي در آن نيست که توضيح دهند و رفع شبهه کنند؛ 4. يا به وسيله استدلالي که صاحبان عقل آن را صحيح مي دانند و هيچ کس در آن شک نمي کند و اين دو امر از توحيد گرفته و پايين تر از آن و از ديه « ارش خدش » گرفته تا فوقش را شامل گردد. پس تمام امور ديني چنين است. اگر برهان بر آن آمد بپذير. و هر کسي که از اين سه روش استفاده کرد همانا حجت بالغه خدا و رسولش مي باشد که فرمود: ( قُل فَلِلّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعيِنَ)؛(16)که وقتي حجت بالغه بر جاهل نيز رسد او نيز مي پذيرد هم چنان که عالم، زيرا خداوند عادل است و ظلم نمي کند و بر بندگانش حجت هايي مي آورد که بدانند و بپذيرند آنچه را که ندانند، کفر مي ورزند. (17)
مضمون نوشتار امام کاظم (عليه السلام) همان چيزي است که در ابتداي امر چهارم از امام صادق (عليه السلام) نقل شد که عقل اگر چه حجتي است که با آن يگانگي خداوند و صفات و کمالات او و حسن عدل و قبح ظلم و ناممکن بودن اجتماع نقيضين درک مي شود، اما نمي توان تنها به آن بسنده کرد، بلکه در معرفت و شناخت رضايت خداوند و گناهان و فرمان هاي او بايد علم حاصل کرد که تنها از راه کتاب خدا و سنت پاک رسول خدا و اهل بيتش به دست مي آيد و اين حجت هاي سه گانه در نوشتار امام موسي کاظم (عليه السلام) آمده است.
گفتني است اين ضابطه در احاديث فراوان آمده است؛ مانند کلام امام صادق (عليه السلام): « توقف در امور شبهه ناک بهتر است از گرفتار مهلکه شدن که هر حقي حقيقتي دارد و هر راه درستي نوري. پس آنچه موافق کتاب خداست بگيريد و آنچه مخالف کتاب خداست دور اندازيد »(18)و فرمود: « هنگامي که به حديثي دست يافتند که در کتاب خدا يا از کلام رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدان عمل کنيد. »(19) و فرمود: « هر حديثي که با قرآن مطابقت ندارد باطل است »(20) و « هر چيزي را بايد به کتاب و سنت عرضه داشت ». (21) امام رضا (عليه السلام) فرمود: « خداوند برخي کارها را حرام کرده و برخي را حلال و برخي را واجب نموده. پس اگر روايتي حرام خدا را حلال و يا حلال خدا را حرام و يا واجبي را دفع نمود، بدون اين که ناسخي آمده باشد، نمي توان بدان عمل نمود، زيرا که رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نه حلال خدا را حرام نموده و نه حرام خدا را حلال و نه واجبات خدا را تغيير داد. » تا آن جا که مي فرمايد: « ما در جايي که رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيز اجازه نداشت، مجاز نيستيم و برخلاف امر رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نمي توانيم فرماني صادر کنيم... ما از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تبعيت مي کنيم و تسليم او هستيم؛ چنان که آن حضرت نيز از خدا تبعيت مي نمود و تسليم خدا بود؛ خداوند مي فرمايد: ( مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ). (22)
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « حلال محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا روز قيامت حلال و حرام محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا روز قيامت حرام است و هيچ تغييري نمي کند »(23) هم چنين فرمود: « علي (عليه السلام) فرمود: هيچ بدعتي پايه گذاري نشد مگر اين که سنتي متروک گرديد. »(24)
در نامه اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مالک اشتر آمده است: « در مواردي که شبهه اي پيش مي آيد به خدا و رسولش عرضه کن که خداوند به قومي که هدايت آنان را مي خواست فرمود: ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ )؛(25)
و عرضه به خداوند، در اخذ به محکمات کتاب و عرضه به رسول در اخذ به سنت قطعي است. »
در تفسير عياشي از سدير نقل شده است: امام باقر و امام صادق (عليه السلام) فرمودند: « کلامي را به ما نسبت مده مگر آنچه موافق کتاب خدا و سنت پيامبر او باشد. »(26)
و امام زمان (عليه السلام) – چنان که گذشت- مي فرمايد: « در مسائل جديد به راويان احاديث ما رجوع کنيد »(27) و مراد احاديث معتبري است که از پدران معصومش و از او در زمان غيبت صغري به دست مردم رسيده است.
حضرت امام مهدي (عج) در چندين حديث ديگر نيز اين مطلب را تکرار کرده اند؛ مثلاً در نامه محمد بن عبدالله بن جعفر حميري (28) به امام زمان (عج) در مورد نمازگزاري که از تشهد اول براي رکعت سوم بلند مي شود آمده است: آيا واجب است که تکبير هم بگويد؟ زيرا برخي شيعيان مي گويند تکبير واجب نيست و گفتن بحول الله و قوّته أقوم و أقعد کافي است. امام در جواب نوشتند: « در اين موضوع دو حديث وجود دارد يکي از آن ها چنين است: وقتي نمازگزار از حالتي به حالتي ديگر منتقل مي شود بايد تکبير بگويد. و در حديث ديگر آمده است: وقتي سر از سجده دوم برداشتي و تکبير گفتي سپس نشستي و پس از آن بلند شدي در اين حالت تکبير لازم نيست و تشهد اول نيز مثل اين صورت مي باشد و اگر به هر کدام از اين دو روايت، از باب تسليم عمل کردي صحيح است. »(29)
بايد توجه داشت امام (عليه السلام) حميري را به دو حديث که از پدران معصومش روايت شده ارجاع داد و تأکيد فرمودند که اگر از باب تسليم به هر کدام عمل کند صحيح است.
حميري در ضمن مسائل ديگري از امام زمان (عليه السلام) در مورد ثواب قرائت قرآن در نمازهاي واجب و ساير موارد سؤال مي کند: از عالم (لقب امام کاظم (عليه السلام)) روايت شده که فرمود: « عجيب است که کسي در نمازش سوره قدر را نمي خواند چگونه انتظار دارد نمازش قبول گردد؟ » و روايت شده « نماز کسي که سوره ي « قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ » را نخوانده پاک نيست » و روايت شده: « هر کس در نماز واجبش سوره هُمزه را بخواند به اندازه کل دنيا به او ثواب داده مي شود » پس آيا جايز است که سوره همزه در نماز قرائت شود و اين سوره ها کنار گذاشته شوند؟ (30)
امام (عليه السلام) در جواب نوشتند: « ثواب هايي که براي سوره ها ذکر شده است به همان گونه اي است که در روايات بيان شده و اگر سوره اي که ثوابي براي آن روايت شده خوانده نشود و ( قُل هُوَ اللُّهُ أَحَدٌ) يا ( إِنّا أنزَلناهُ) به جهت فضيلتي که دارند قرائت گردد، شخص هم به ثواب خود آن ها مي رسد و هم به ثواب سوره هايي که نخوانده است و اگر غير از اين دو سوره، قرائت گردد به ثواب آن مي رسد و نمازش تمام است، اما به ثواب [ اين دو سوره ] نمي رسد. » در اين روايت و روايات مشابه که در کتاب هاي عالمان شيعه بسيار است، امام مردم را به احاديث ائمه (عليهم السلام) ارجاع مي دهند با اين که امام زمان، خود معصوم بوده و گفتارش حجت است. در اين باره مي توان گفت: امام، شيعيان را آموزش مي دادند تا در غيبت کبري بتوانند چگونه به روايات مراجعه کنند و از آن ها استفاده کنند.
هشام بن سالم- از بزرگان اصحاب امام صادق (عليه السلام) – و ديگران از امام نقل مي کنند که مي فرمود: « حديث من حديث پدرم و حديث پدرم، حديث جدّم و حديث جدّم حديث امام حسين (عليه السلام) و حديث امام حسين (عليه السلام) حديث امام حسن (عليه السلام) و حديث حسن (عليه السلام) حديث اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حديث اميرالمؤمنين (عليه السلام) حديث رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و حديث رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفتار خداوند- عزوجلّ- است. »(31)
جابر جعفي که از ياران امام باقر (عليه السلام) است مي گويد به امام باقر (عليه السلام) گفتم: هر گاه حديثي براي من مي فرماييد سند آن را نيز نقل کنيد. حضرت فرمود: « پدرم از جدم از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از جبرئيل از خداوند- تبارک و تعالي- نقل مي کند و تمام احاديث من به اين سند است »(32) و فرمود: « اگر يک حديث را از يک راستگو (ائمه (عليهم السلام)) اخذ کردي براي تو از دنيا و هر آنچه در آن است بهتر است. »(33)
ادامه دارد...
پي نوشت ها :
1. کليني، کافي، ج1،ص 16
2. همان، ص 25
3. کليني، کافي، ج1، ص 29
4. صحيح مسلم، ج4، ص 110 و مسند احمد، ج5، ص 181
5. معاني الأخبار، ص 58
6. کليني، کافي، ج1، ص 69
7. همان، ص 70
8. همان
9. ( فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ )؛(انبياء، آيه 7)
10. کافي، ج8، ص 5
11. همان، ج1، ص 339
12. بهترين مردم نزد من چه در بين زندگان و چه مردگان چهارنفرند: بريد بن معاويه عجلي و زراره و محمد بن مسلم و احول (ابوبصير). ( وسايل الشيعه، ج27، ص 142).
13. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 288
14. کشي، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 789
15. کليني، کافي، ج1، ص 53
16. انعام، آيه 141
17. ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 407
18. کليني، کافي، ج1، ص 50
19. همان، ص 69
20. همان
21. همان
22. حشر، آيه 7
23. عيون اخبار الرضا، ج1، ص 58
24. همان
25. نساء، آيه 59
26. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج27، ص 123
27. طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 283
28. علامه حلي در مورد حميري مي گويد: ابوجعفر قمي شخص موثق بوده و به صاحب الامر نامه مي نوشته و مسائل شرعي را از آن حضرت مي پرسيده است. (خلاصة الاقوال، ص 261)
29. احتجاج، ج3، ص 303
30. همان، ص 301
31. کليني، اصول کافي، ج1، ص 53
32. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج27، ص 97
33. همان، ص 98
سند، شيخ محمد؛ (1391) نيابت امام زمان (عج) در دوران غيبت، ترجمه احمد خوانساري، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول