درآمدي بر فلسفه اخلاق متعاليه

اين تقسيم بعدها در حکمت ارسطويي مدون شد و بصورت کتاب درآمد. شايد ارسطو اولين کسي بود که در باب اخلاق کتابي مستقل نوشت، اما اين بحث بعدها در ميان مسلمين نيز رواج پيدا کرد و کم و بيش جزء مسائل فلسفي قرار گرفت.
شنبه، 3 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درآمدي بر فلسفه اخلاق متعاليه
 درآمدي بر فلسفه اخلاق متعاليه

 

نويسنده: آيت الله سيد محمد خامنه اي




 

« الحمدلله و الصلاة و السلام علي خاتم الانبياء ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين »
من به همه مهمانان عزيز و فضلا و بويژه اساتيد محترم خير مقدم عرض مي کنم. امروز بر حسب تقويم، روز اول خرداد، روز ملاصدرا و روز حکمت است. اين روز را هم به شما و هم به همه کساني که در اين وادي مشغول سلوک هستند تبريک مي گويم و اميدوارم که انشاءالله سعي همه شما به نتايج عاليه يي برسد.
موضوع اين همايش « اخلاق » (1) است و بر خلاف بسياري از موضوعاتي که مطرح ميشود و دامنه محدود دارد، فلسفه اخلاق از آن دسته موضوعات فلسفي است که دامنه گسترده يي دارد و مسائل بسياري در آن هست که هنوز درباره ي آنها بحث نشده يا آنچنانکه بايد بحث نشده است. اميدواريم که اين همايش و نظاير آن باعث شود که ما بتوانيم در اين بخش از فلسفه هم پيشرو باشيم.
امروز متأسفانه اين رشته از فلسفه را يک فرقه ضّال و مضّل بين المللي و ضد بشر در دست گرفته اند و آن را بعنوان مکتب اصيل خود وانمود مي کنند. اميدواريم که بتوانيم اين رشته را از دست آنها گرفته و انحرافات فکريي را که از اين طريق در دنيا ترويج ميکنند، مسدود نماييم و زلال فکر حکمت و فلسفه درباره ي اخلاق را که از فلسفه ي اسلامي و تعاليم اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) ناشي مي شود، در دنيا پخش کنيم تا همه مردم آن را بدانند. اين حرفها نه فقط حرفهاي تازه يي است بلکه محتويات فلسفي عميق و زندگي ساز و حکيمانه هم در خود دارد. ان شاءالله اميدواريم که به اينسو برويم و بتوانيم اخلاق را از نظر علمي ترويج دهيم و از نظر عملي با خود همراه سازيم.
قبل از هرچيز لازم است يک درآمد يا مقدمه يي را به عرض برسانم که بحثها قاعدتاً حول آن خواهد بود. حکما، حکمت يا همان فلسفه را به طور سنتي به حکمت نظري ( يعني شرح مسائل فلسفي و بيان آنها) و حکمت عملي ( يعني راهنمايي و شيوه رفتاري براساس حکمت نظري) تقسيم کرده اند.
اين تقسيم بعدها در حکمت ارسطويي مدون شد و بصورت کتاب درآمد. شايد ارسطو اولين کسي بود که در باب اخلاق کتابي مستقل نوشت، اما اين بحث بعدها در ميان مسلمين نيز رواج پيدا کرد و کم و بيش جزء مسائل فلسفي قرار گرفت. گاهي برخي اعتراض ميکنند که چرا در ميان مسائل فلسفي، مسئله اخلاق آنگونه که در يونان يا بعد از يونان مطرح بوده در فلسفه ي اسلامي مطرح نشده است؟ دليلش اين است که درخشش فرهنگ اسلامي و اخلاق در اسلام و ريشه هاي فلسفي آن ( که گاهي قرآن و گاهي عقلي استدلالي است) بقدري چشمگير بود که آن مباحث را تحت تأثير قرار داد. ( اگر فرصت باشد بعدا به آن اشاره خواهم کرد.)
بين تفکر مشائي و تفکر صدرايي در اين باب تفاوت بسياري وجود دارد؛ بقول يکي از اساتيد، تفاوت فلسفه معاصر که آمريکايي است با تفکر ما از زمين تا آسمان است. حکمت اسلامي مباحث بسيار خوبي دارد و البته بحث از اخلاق هم يک ضرورت اجتماعي است و ما بايد اين را بدانيم که بطور کلي يکي از سه عنصر سازنده انسانيت انسان اخلاق است؛ يعني اگر حقيقت و ذات انسان را به سه بخش علم و انديشه و روح تقسيم کنيم، اخلاق به بخش روح مربوط مي شود و شرافت روح بيش از انديشه و انديشه بيش از دانش است. چون وقت کم است من خيلي فشرده اشاره ميکنم.
آنچه در اخلاق محور بحث و جستجو قرار ميگيرد، سعادت است. در برخي مباحث اين سه عنصر بشر بعنوان سه هدف دور دست مطرح ميشود که براي دستيابي به آن بايد به يک مرحله و سکوي يا يک ثباتي رسيد که از آنجا سعادت آغاز شود و اين را در يونان « فضيلت » ميناميدند. فيلسوفان يوناني معتقد بودند که انسان بايد به نقطه فضيلت برسد البته منظور آنها از فضيلت، نقطه بهينه يا نقطه اعتدال بود که از آنجا انسان ميتواند غرايز خود را کنترل کند؛ يعني مشي و رفتار خود را بر اساس آن قرار دهد تا از لغزش و اشتباه و بازماندن از تکامل مصون بماند. طي نمودن اين راه به اينصورت و با حفظ فضيلت، نتيجه اش به سعادت رسيدن انسان خواهد بود.
خوب است که درباره ي سعادت بيشتر بحث شود؛ درباره ي اينکه سعادت در فلسفه يونان چه محدوده و معنايي داشته و در فلسفه ي اسلامي بخصوص در تفکر ملاصدرا، به چه معناست؟ سعادت در حکمت ارسطويي يک سعادت دنيايي است و محدوده آن محدوده يي است که وقتي انسان سر به خاک مي گذارد تمام مي شود، مثلاً ميگويند « مات سعيداً ». اما سعادت در فلسفه ي اسلامي بر عکس است و مقدمه آن در زندگي اين دنياست و عمده اش در جهان ديگر. چون زندگي فقط در اين دنيا نيست و وجود در پس اين عدم ظاهري (مرگ) قويتر ميگردد و همه چيز (هم لذت و هم عذاب) واضحتر و غليظتر ميشود.
اصل سعادت در زندگي آن دنياست و در واقع سعادت دنيوي يک برنامه يا بقول معروف يک نقشه راه است، براي اينکه انسان هم در اين دنيا و هم در آن دنيا - يعني در تمام مراحل سير وجودي خود - راحت و خوش باشد.
فلاسفه قديم مشائي معتقد بودند که انسان داراي سه قوه است: قوه غضبيه، شهويه و عاقله. قوه غضبيه قوه يي است که بحسب آن و بانگيزه آن انسان ميتواند دفع بلا نمايد و دشمن را از خود دور کند؛ البته گاهي اوقات انسان با همين قوه غضبيه دوستان را نيز از خود ميرنجاند. قوه شهويه شامل خواستها و ميلهاي از هر قبيل است. هر کدام از اين دوقوه، يک حداکثر و حداقل يا يک نقطه ي افراط و تفريط دارند که هر دوي آنها مضّر و ضايع کننده بشرند. همانطور که بارها گفتيم بشر تنها موجودي است که خودش نرم افزارش را مي نويسد و از قضا يکي از بحثهاي اخلاق هم اين است که اخلاق مبتني بر اراده و خواست انسان است و قابل تغيير مي باشد.
اگر کسي اخلاق نداشته باشد و براساس غضبيّات و شهوات خود عمل کند، ديگر انسان نيست و تنها ماشيني است که با کوک ازلي خود مشغول کار است. مشائيان مي گفتند فضيلت اين است که انسان در اين خط عريض قواي شهوت و غضب، نقطه ي ميانه و اعتدال را ( که سالمترين نقطه است) پيدا کند و بر روي آن برنامه ريزي کرده و سپس عمل نمايد؛ مثلا اگر فردي ميخواهد خيري به کسي برساند، نه آنقدر بايد افراط کند که همه چيز خود را ببخشد و نه بخل بورزد، زيرا اين افراط و تفريط است و حد مرز و حد وسط سخاست و انسان سخي کسي است که از اموال خود ميبخشد ولي زياده روي نميکند؛ يعني حد نگه ميدارد. « اندازه نگهدار که اندازه نکوست ».
قوه سوم، قوه عاقله است که قوه مدّبر و مدير خلقيات است. اين قوه، انسان را روي نقطه اعتدال نگه ميدارد و اراده انسان از اينکه روي چه نقطه يي باشد، عادت مستمري ايجاد ميکند، بطوري که اين عادت ماندني ميشود و از بين نمي رود. به اين عادت مستمر « ملکه » مي گويند که نام اسم ديگر آن ملکه « خلق » است و اخلاق هم از خُلق گرفته شده است. اخلاق يعني خلقهاي مختلفي که در روح انسان چينش پيدا مي کنند و مجموع آنها، منش و رفتار انسان را تشکيل مي دهد. از رفتار انسان مي توان پي برد که او چه منش و شخصيتي دارد و روي کدام نقطه اخلاقي - مثبت يا منفي - استوار است؛ افراطي؟ يا تفريطي؟ يا معتدل؟ در مکتب مشائي نقطه فضيلت در درون قوه ي شهويه و غضبيه است و انسان براساس قوه شهويه و غضبيه براي خود فضيلت ايجاد مي کند.
در اينجا بد نيست کمي در مورد کلمه فضيلت بحث کنيم: کلمه يوناني فضيلت که در انگليسي و فرانسه به « virtue » تعبير مي شود، همان « آرته » يوناني است. در عبارات کملات افلاطون و ارسطو « آرته » اصطلاحاً به انجام وظيفه کامل اطلاق ميشد؛ مثلاً وقتي يک عضو از بدن مانند بازو کار خود را خوب انجام ميداد نسبت به خودش آرته داشت و اگر يک کارگر مي توانست کارش را به بهترين صورت انجام بدهد داراي آرته بود. اين کلمه ريش شرقي هم دارد؛ در بعضي از منابع آمده است که ارته همان ارت فارسي يا اشه هندي است و مي دانيم که ريشه بسياري از مطالب يونان،‌ در شرق و بخصوص در ايران بوده است.
پس، از اين منظر، فضيلت چيزي جز قوه شهويه و غضبيه نيست، انسان در حالي که سوار بر موج قوه غضبيه يا شهويه است، نقطه يي را پيدا مي کند تا از طوفانها در امان باشد. اين بحثي است که در فلسفه مشائي همه آن را تأييد مي کنند. اما در حکمت اسلامي و حکمت متعاليه ملاصدرا اينطور نيست. در حکمت متعاليه با آنکه عبارات حکمت مشاء بازگو مي گرد و از سه قوه شهويه و غضبيه و عاقله بحث مي شود، ولي فضيلت از درون آندو قوه بر نمي آيد بلکه فضيلت اين است که انسان خود را از اين دو قوه رها کند و بتعبير ملاصدرا همان « حريّت » است؛ يعني فضيلت اين است که انسان نه در اين دو قوه بلکه برتر از آنها باشد و در قيد آندو نماند بلکه آنها را در اختيار و تحت اراده خود داشته باشد. انسان بايد بيرون از قواي شهويه و غضبيه باشد تا داراي قوه عاقله شود. شأن قوه عاقله بالاتر از اين است که با اين دو قوه شريک شود. اين مسئله، مسئله مهمي است و تفاوتي را که ابتدا به آن اشاره کردم و گفتم از زمين تا آسمان است، همين است.
در اينجا مجالي نيست که در اينباره بطور گسترده بحث کنم، اما اين زمينه يي است براي مطالعه فضلا و دقت آنها و بايد در آن دقت کنند که بين فضيلت در اخلاق اسلامي و فضيلت در يونان تفاوت بسياري وجود دارد. در اخلاق اسلامي فضيلت ارزش است البته ممکن است در يونان هم ارزش باشد ولي نوع آن فرق دارد؛ مثلا در نظام فکري مشائي وقتي يک وزنه بردار رکوردي را ميشکند، اين کار در خط و حوزه خودش يک فضيلت است اما نقشي در جامعه ندارد و با آن نميتوان در جامعه بشري يا جامعه ملي خدمت و کار خاصي کرد. اما فضيلت براي اين است که انسان انساني وارسته باشد و قوه غضبيه و شهويه نتواند او را از مسير اصليش خود که چندان با مسير طبيعي غرايز همراه نيست، گمراه کند. قطعاً چنين انساني صراط مستقيم خود را پيدا کرده است. اين راه از راه حيوان کاملاً جداست، زيرا تنها انسان است که مي تواند از تمام مزاياي طبيعي قوه حيواني يا نباتي که در بدن وجود دارد و بطور طبيعي از آن استفاده ميشود، استفاده نمايد. فضيلت اين است که ما موجودي باشيم با ظاهر بشري و خاکي و باطن ملکي و آسماني؛ اين همان روح فلسفه ي اسلامي و حکمت متعاليه است که با فلسفه يونان تفاوت دارد.
من در اينجا گريزي را لازم مي دانم تا نکته يي اجتماعي را يادآور شوم. همانطور که مي دانيد زمينه اخلاق و موضوع آن، نفس ناطقه انساني است، اما عامل و متصدي و مدير تربيت او کيست؟ ممکن است برخي بگويند خود شخص. درست است، خود شخص يکي از مربيهاست اما ما مربيهاي ديگري چون وحي و پيامبران و اوليا را هم داريم و پيامبران براي همين مبعوث شده اند. آيه مبارکه يي که در افتتاح همايش قرائت شد: « هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه » عامل سوم مديريت اخلاق را رئيس جامعه ميداند و بنظر من عامل سوم دولت است.
ما به مسئولين جامعه، دولت و کساني که در رأس حکومت هستند و زمام امور تربيت را در دست دارند توصيه ميکنيم که بدانند در درجه اول آنها مسئول رشد و تربيت اخلاق جامعه و روشن ساختن راه مستقيم سعادت افراد جامعه هستند و مربيان و مديران اطراف از جمله اساتيد محترمي که در حوزه و دانشگاه، طلبه و دانشجو مي پرورانند و در واقع انسانها را رشد مي دهند و به تکامل ميرسانند، در مرتبه ي بعد از دولت و دستگاه مديريت کشور قرار دارند.
اما انساني که داراي قوه اراده و اختيار است، مكّلف است که چنانچه هيچکدام از اين عوامل دخالت نکردند، خودش در اين راه گام بردارد و خود را بسازد. اميدواريم که انشاءالله بتوانيم از برکت اسلام و وحي و تعاليم بزرگان از جمله حکمت متعاليه و اجتماعات بزرگ حکمت آميز و پرفضيلتي که برگزار ميشود به سعادتي که ميخواهيم و براي آن آفريده شده ايم برسيم و آن را در دنيا ترويج کنيم.
« وصلي الله علي محمد و آله الطيبين الطاهرين »
« والسلام عليکم و رحمةالله و برکاته »

پي نوشت :

1. اين مقاله متن سخنراني حضرت آيةالله سيد محمد خامنه اي، رياست محترم بنياد حکمت اسلامي صدرا در پانزدهيمن همايش بزرگداشت حکيم ملاصدراست که از قالب گفتار به صورت نوشتار درآمده است.

منبع مقاله :
زير نظر محمد خامنه اي، (1391)، اخلاق متعاليه (نگاهي به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعاليه)، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط