معرفي تاريخ الاطباء اسحاق بن حنين
تاريخ الأطباء، اسحاق بن حنين، مجله ي اورينت (ج7)، زير نظر فرانتس روزنتال، ليدن، 1954اسحاق بن حنين ( ابو يعقوب اسحاق بن حنين عبادي؛ 298-215ق ) فرزند حنين بن اسحاق مترجم و پزشک نامي دوره ي اسلامي در عصر طلايي نهضت ترجمه ( قرن سوم هجري)، از مترجمان و پزشکان بزرگ عصر خود است که در کار ترجمه ي متون غير اسلامي ( يونان و سرياني) با پدر همکاري داشت و آثار فلسفي، رياضي و نجومي بسياري را از يوناني، از جمله آثار زيادي را از ارسطو ترجمه نمود.(1) اسحاق علايق فلسفي و رياضي بسياري داشت که ترجمه ي او را تحت الشعاع قرار داده بود، اما خود پزشکي ماهر بود که تأليفاتي را نيز در اين زمينه ارائه داد از جمله: في الأدوية المفردة (درباره ي داروهاي ساده) و صنعة العلاج بالحديد (2) (فنّ درمان با آهن [ فنّ جرّاحي ] ). با اين حال، در پزشکي به پايه ي پدرش حنين و برادرش داود نمي رسيد. اسحاق در نزد وزير قاسم بن عبيدالله گرامي و از جايگاه خاصي در نزد وي برخوردار بود. او بر اثر فالج از دنيا رفت.(3)
گفته شد که اسحاق به تاريخنگاري به خصوص در حوزه ي پزشکي علاقه ي خاصي داشته،(4) که به احتمال زياد در اثر مطالعه ي کتاب هايي از اين دست به زبان يوناني بوده است. او در اين زمينه کتاب تاريخ الأطباء (تاريخ پزشکان) را تحت تأثير تاريخ الحکماي يحيي نحوي ( فيلوپونوس ) پزشک و فيلسوف اسکندراني قرن اول هجري تأليف نمود که ابن ابي اصيبعه (5) از کتاب او با عنوان کتابٌ ذکر فيه ابتداء صناعة الطبّ و اسماء جماعة من الحکماء و الأطبّاء نام برده است، و اين عنوان اخير، چنان که در ادامه ي مقاله اشاره خواهد شد، نشان مي دهد که تاريخ اسحاق تنها شامل معرّفي پزشکان نبوده و طبقه ي ديگري از حکما را که عمدتاً فيلسوف بوده اند در برگرفته است.(6) نکته ي مهم در مورد کتاب اسحاق اين است که تأثير بسياري بر روند تاريخنگاري و تاريخ نويسي در حوزه ي علوم به ويژه پزشکي و فلسفه گذاشت و بر اساس آن سنّت تاريخنگاري [ با کمي اغراق ] علمي،(7) در تمدّن اسلامي شکل گرفت، زيرا تاريخ الأطباء اولين کتاب شناخته شده ي تاريخي در حوزه ي معرفي دانشمندان ( پزشکان و فيلسوفان ) در دوره ي اسلامي است که اتفاقاً مباحث آن حول معرفي پزشکان و فيلسوفان يوناني و آغاز علم پزشکي شکل گرفته، و به عنوان الگويي متقدّم، در کتاب هاي تاريخي بعد از خود انعکاس يافته است؛ از جمله: الفهرست ابن نديم، تاريخ الحکماي قفطي، عيون الأنباء في طبقات الأطبّاي ابن ابي اصيبعه، و دو نمونه ي خاص تر صوان الحکمه از سجستاني و مختار الحکم اثر مبشّر بن فاتک که عمدتاً درباره ي تاريخ فيلسوفان يوناني و اسلامي مي باشند. هر کدام از اين کتب مورد اشاره، از بخشي از اطلاعات تاريخي کتاب سود برده اند. اما سواي اين کتاب هاي تاريخي که منبع تغذيه شان کتاب اسحاق بوده و يا مستقيماً به خود کتاب يحيي نحوي دسترسي داشته اند،(8) يکي از مکتوباتي که متأثر از تاريخ اسحاق به رشته ي تحرير درآمده، رساله ي ابوريحان بيروني دانشمند بزرگ قرن پنجم هجري است که در باب فهرست آثار محمد بن زکرياي رازي و فهرست آثار خودش به نگارش درآورده،(9) و از تاريخ اسحاق مطالب زيادي را در زمينه ي تاريخ پزشکي اخذ نموده است.(10) بيروني همچنين از يحيي نحوي نيز مستقيماً مطالبي را نقل نموده است.(11)
لازم به توضيح است که تاريخ الأطبّاي اسحاق اولين مکتوب تاريخي در تمدّن اسلامي در حوزه ي معرفي دانشمندان نبوده است، زيرا پيش از آن، ابن واضح يعقوبي ( و : 284/282/ يا بعد 278ق) در کتاب خود موسوم به تاريخ يعقوبي اطلاعاتي مفيد و با ارزش را درباره ي برخي حکماي يوناني تقرير نموده، ضمن اينکه محقّقان بر اساس شواهدي از جمله عنوان برخي ترجمه ها و معادل هاي عربي برخي واژه هاي يوناني مثلاً در مورد ترجمه ي آثار بقراط، اطلاق عنوان الجنين به جاي الأجنه يا الأرکان به جاي طبيعة الأنسان به اين نتيجه رسيده اند که يعقوبي به ترجمه اي غير از آنچه توسط و يا تحت نظر حنين بن اسحاق انجام گرفته دسترسي داشته است (12)که در جاي خود مي تواند ابعاد گسترده تري از وضعيت ترجمه در دوره ي اوليه ي شکل گيري نهضت علمي اسلامي را باز گشايد، هر چند که به دليل کمبود منابع تاريخي هنوز نتيجه ي درخوري حاصل نشده است. مع الوصف، رجوع به تاريخ يعقوبي در دوره هاي بعدي در کتاب هاي برجسته ي تاريخي که به برخي اشاره شد،(13) اتفاق نيفتاد و اين تاريخ اسحاق بود که همان گونه که قبلاً نيز گفته شد، به عنوان الگوي نوشتاري و تاريخي مؤرّخان دوره هاي بعدي در تمدّن اسلامي برگزيده شد. اما مضاف بر تاريخ يعقوبي که مقدّم بر کتاب اسحاق بوده، همچنين بايد از کتاب حنين، پدر اسحاق با عنوان نوادر الحکماء ( يا: نوادر الأطباء، نوادر الفلاسفه و الحکماء و آداب المعلّمين القدماء، نوادر الفلاسفة و العماء، نوادر الفلاسفة، نوادر الفلاسفة و الحکماء و آداب الفلاسفة) نام برد که حاوي برخي اطلاعات تاريخي و اقوال حکماي يوناني است و از نظر تاريخي بسيار ارزشمند است، اما في الواقع، جامعيّت کتاب اسحاق را نداشته و بنابراين، در کتاب هاي بعدي چندان اشاره اي به آن کتاب نمي بينيم، زيرا بيش از آن که ترجمه ي احوال حکماي يوناني باشد، ذکر حال و اقوال و مقامات آن ها و انجمن هاي علمي و مجالس خصوصي ايشان بوده است.(14) لذا، با توجه به اهميت تاريخي محتواي کتاب اسحاق که ابعاد هر چند کمرنگ نوعي تاريخ نگاري علمي در آن مشاهده مي شود، و اين مطلب را موّرخان بعدي حوزه ي تمدن اسلامي کم و بيش دريافته بودند، و در ارجاعات آنها به تاريخ اسحاق نمود يافته، مي توان کتاب اسحاق را اولين نمونه ي نوعي تاريخ نگاري در زمينه ي پزشکي و فلسفه؛ بيشتر، پزشکي دانست. همچنين نکته ي ديگري که اشاره به آن از نقطه نظر تاريخي خالي از لطف نيست، اين است که دو کتاب مهم تاريخي- سرگذشت نامه اي که کمي بعد از تاريخ اسحاق در دوره ي اسلامي تأليف شده اند؛ يعني التنبيه و الأشراف مسعودي و طبقات الأطباي ابن جلجل اندلسي، هر دو از قرن چهارم هجري، تحت تأثير تاريخ اسحاق شکل نگرفته اند؛ اولي، چنان که پيشتر اشاره شد، متأثر از تاريخ يعقوبي بوده و دومي نيز مستقيماً از برخي منابع يوناني و لاتين همچون هروشيش (15) اثر مورّخ اسپانيايي پاولوس اوروسيوس و خرونيقون ( قروانقه؛ يرونم الترجمان)(16) اثر يوسبيوس قيسراني که از اولين کتب لاتين ترجمه شده به عربي مي باشند، استفاده نموده است.(17) شايد تفاوت هاي موجود در دو کتاب؛ مثلاً اينکه ابن جلجل از هرامسه ( جمع هرمس؛ نام اولين آغازگر و دانش و حکمت در حوزه هاي مختلف از جمله پزشکي است که بيشتر منابع او را حضرت ادريس پيامبر دانسته اند.) آغاز نموده و اسحاق (18) از اسقلبيوس ( آسکلپيادس ) به عنوان اولين پزشک نام برده، و موارد ديگري که نيازمند تحقيق و بررسي است، و يا بررسي تفاوت هاي موجود در تاريخ يعقوبي و کتاب اسحاق، بتواند گره هاي تاريخ علمي بسياري را در زمينه ي اولين سبک هاي تاريخنگاري در دوره ي اسلامي و يا اولين مراجع و ترجمه هاي موجود و موارد مرتبط ديگر از اين دست بازگشايد که اميد است اين مهم محقّق گردد.
تاريخ الأطبّاء که رونوشتي از تاريخ نحوي است، افزوده خود اسحاق را نيز که شامل معرفي مختصر برخي از فيلسوفان يوناني است، در بر مي گيرد، زيرا خود اسحاق در مقدّمه (19) اشاره نموده که علاوه بر مطالب گفته شده از سوي يحيي در کتابش، خود او نام فيلسوفان مقارن يا معاصر با پزشکان معرفي شده در کتاب را نيز آورده است. با اين وجود، از نظر محقّقان، تفکيک کلام اسحاق از يحيي نحوي کار آساني نيست، هر چند که احتمال مي رود افزوده هاي اسحاق چندان زياد نبوده باشد.(20)
طبق گزارش خود اسحاق (21)، او اين کتاب را به درخواست ابوالحسين وزير ولي الدوله به نگارش درآورده و علّت آن، مناظره اي است که در حضور وزير مذکور بين دو فرد به نام هاي ابوعباس بن فراس و ابوعباس بن شمعون درباره ي پيشگامان علم پزشکي و اولين پزشکان روي داده است. تاريخ تأليف کتاب سال 290 هجري قمري بوده است.
متن عربي کتاب اسحاق را روزنتال (22) در ضمن مقاله اي کوتاه و ترجمه ي انگليسي متن در سال 1954 م در مجله ي اورينت
"Orients "(23) به چاب رسانده است.(24)
متأسفانه نسخه ي چاپي روزنتال بر اساس نسخه اي ناقص (25) شکل گرفته که افتادگي زياد دارد و بنابراين، اطلاعات آن ناقص است.(26) به عبارتي، آنچه که روزنتال چاپ نموده، اطلاعات تاريخ فلسفي موجود در اصل کتاب را که کساني چون ابن نديم را الفهرست، در بخش مربوط به اخبار پزشکان (27) صريحاً از وي نقل قول نموده اند، دارا نمي باشد، زيرا اسحاق تصريح کرده که نام برخي فيلسوفان معاصر با پزشکان عهد باستان را نيز در کتابش آورده و اين بخش در نسخه ي استانبول حذف شده، ولي ابن نديم به اسامي آن فيلسوفان اشاره نموده که عبارتند از : فيثاغورس، ديوقليس [ ديوکلس ]، بارون، انباذقلس [ امپدوکلس ] ، اقليدس [ ائوکليد، صاحب اصول ] ، طيماناووس، آنکسيمانس، ساوري [ ساواري ] ، نالسس، ديمقراطس [ دموکريتوس ] ، و سپس اشاره کرده که دموکريتوس به بقراط ملحق شد و او همراه استادش اسقلبوس [ آسکلاپ؛ اسقلبيوس ] بود.(28) ابن ابي اصيبعه (29) نيز به نقل از اسحاق، همين اسامي را با کمي تغيير در لفظ بدين ترتيب نام برده است: فوثاغورس، ديوفيلس، ثاون، انباذقلس، اقليدس، ساوري، طماتاوس، انکسيمانس، ديمقراطيس، و ثاليس.
درباره ي گزارش مختصري از محتواي کتاب چاره اي نيست جز اينکه آن را به دو بخش تاريخ پزشکي ( بخش اصلي کتاب است ( و تاريخ فلسفه ( که به صورت فرعي و مختصر گزارش شده ) تقسيم کنيم (30) و سپس بدان بپردازيم، ضمن اينکه با توجه به عنوان اصلي کتاب يعني تاريخ پزشکان، بخش مربوط به پزشکي را مقدّم مي داريم، اما قبل از هر چيز، ابتدا مقدّمه ي کتاب را بازگو مي نماييم:
اسحاق در مقدّمه کتاب، ابتدا به جريان مباحثه اي پرداخته که در حضور وي و ابوحسين وزير وليّ الدوله ( در سال 290 هجري ) بين ابوعباس بن فراس و ابوعباس بن شمعون درباره ي متقدّمين دانش پزشکي روي داده است. طي اين مباحثه، ابن فراس بقراط را اولين پزشک و نفر بعدي، پيشگامان بقراط را متقدّم دانسته و او را مدوّن کننده ي آموزه هاي آن ها و کسي که روش قياس را در پزشکي به کار برد، معرّفي نموده است. اختلاف نظر اين دو براي وزير گران آمده و او را به پرسش واداشت تا اينکه نظر اسحاق را پرسيد و او در جواب وزير، وي را متقاعد کرد که پاسخ بدان مشکل و مستلزم غور و تأمّل بسيار در علوم فلسفي مي باشد. بنابراين، وزير پيشنهاد تأليف کتابي در اين زمينه را به اسحاق مي دهد و از او مي خواهد در کتابش به معرّفي اولين و آخرين پزشکان تا عصر وي و نيز اسامي فيلسوفاني که هم عصر اين پزشکان بوده اند، اقدام نمايد.(31)
بخش مربوط به تاريخ پزشکي:
اسحاق در اين بخش ابتدا به گزارشي از تاريخ آغاز علم پزشکي پرداخته که به نظر مي رسد تحت تأثير کتب پزشکي قديمي- مثلاً يوناني- آن را تقرير نموده است. بر اين اساس، او گزارش مي دهد که درباره ي آغاز علم پزشکي يا به عبارتي، اولين تجربه هاي پزشکي ( درماني) دو دسته عقيده وجود دارد: دسته ي اول معتقدند که علم پزشکي حادث است و دومي آن را قديم دانسته اند. دسته ي اول خود به دو گروه تقسيم مي شوند: گروهي که مي گويند پزشکي با انسان زاده شده و ديگراني که معتقدند بعد از آفرينش انسان به وجود آمده است که خود دو دسته اند: کساني که باور داند خدا آن را به انسان الهام کرد و کساني که معتقدند خود انسان آن علم را استخراج نمود، ولي در اولين استخراج کنندگان دانش پزشکي مختلف شده اند؛ برخي اهل مصر را اولين دانسته اند و استنادشان به ماجراي درمان زني افسرده است که با گياه راسن بهبود يافت، برخي هرمس، برخي اهل موسيا و افروجيا و برخي ديگر جادوگران فارس، يا هنديان يا صقالبه ( جمع صقلاب؛ اسلاوها) را مبدع علم پزشکي دانسته اند. جماعتي هم که به الهام اعتقاد داشتند، بر اين باورند که خدا از طريق خواب و تجربه هاي موردي، پزشکي را به انسان ها آموخت.(32)در ادامه اسحاق به خواننده خاطر نشان مي کند که در مورد معرّفي پزشکان عهد باستان به کتاب هاي تاريخي بسياري رجوع کرده و تاريخ يحيي نحوي مذکور را بهتر و سليم تر از بقيه يافته، زيرا يحيي فرد سخت کوشي بوده که براي گزارش صحيح امور مرارت فراواني متحمّل مي شده است. بنابراين، اسحاق مطالب وي را مجدداً استنتساخ و تصحيح نمود و اسقلبيوس ( اسکليپتوس ) اول را متقدّم همه ي پزشکان و جالينوس را آخرين آنها تا عهد باستان قرار داد. سپس کلام يحيي نحوي را نقل نموده و در خلال آن و به عنوان تتمّه ي کتاب يحيي، نام فيلسوفان معاصر با اين پزشکان را نيز افزود. آنچه که بعد از اين اسحاق نقل مي کند، شامل مطالب يحيي نحوي در کتابش و افزوده ي خود او که منبعش را براي خواننده معرّفي نمي کند، مي باشد. از تاريخ يحيي چنين بر مي آيد که اسقلبيوس اول علم پزشکي را از طريق تجربه اخذ نمود و اين علم ظهور يافت و از او تا جالينوس که متأخرينِ پزشکان باستان است، شش پزشک ديگر نيز ظهور نمودند که به همه ي آن ها پزشکان هشت گانه ( اطبّاي ثمانيه ) گفته اند و نامشان بدين قرار بوده است: اسقلبيوس اول، غوروس [ گوراس ] ، مينس، برمانيدس [ پارمنيدس ] ، افلاطون طبيب (33)، اسقلبيوس ثاني، بقراط [ ابقراط؛ هيپوکراتس ]، و جالينوس (34) و بين هر کدام از اين پزشکان تا ديگري از هزار تا ششصد سال ( در مجموع پنج هزار و پانصد و شش سال (35)) فاصله بوده که اسحاق بدان ها اشاره مي کند، براي نمونه، بين بقراط و شاگردش جالينوس که هر دو از تأثيرگذارترين پزشکان در جهان و به ويژه در تمدّن اسلامي بوده اند، ششصد و شصت و پنج سال فاصله وجود داشته است. او سپس سن اين پزشکان را نيز عنوان نموده، مثلاً جالينوس 87 سال زندگي کرده است.(36) طبق گزارش اسحاق، سير تاريخ پزشکي و درمان در اين پنج هزار سال و اندي بدين گونه بوده که ابتدا پزشکي با تجربه آغاز شد و بعد از ساليان دراز، تجربه جاي خود را به قياس داد و تا زمان افلاطون ادامه يافت تا اينکه افلاطون با تأمّل در اسلاف خود دريافت که تجربه و قياس به تنهايي ناصحيح و براي علم پزشکي خطرآفرين است و آن را به انحطاط مي کشاند، بنابراين دستور داد تمام کتاب هاي گذشته را که تنها بر مبناي تجربه يا قياس شکل گرفته اند بسوزانند و اين دو را ترکيب نمود و فعاليت هاي مهم پزشکي [ از لحاظ نظري و باليني ] شامل شناخت بيماري ها، تدبير بدن [ بهداشت و سلامت جسم ] ، فصد [ خارج کردن خون آلوده و زائد از بدن ] ، کَي [ داغ کردن؛ نوعي عمل جرّاحي ] ، معالجه ي جراحات [ زخم ها و صدمه ها ] ، معالجه ي چشم، و در نهايت، جبر [ شکسته بندي ] و جا انداختن استخوان هاي در رفته را بين شش فرزند خود تقسيم نمود. بعد از افلاطون، اسقلبيوس ثاني ظهور کرد و شيوه ي وي را ادامه داد و سرانجام با ظهور بقراط دو روش تجربه و قياس به اوج رسيد و پزشکي ثبات و دوام يافت. زيرا تا پيش از بقراط، آموزش علم پزشکي فقط مختصّ افراد خانواده ي پزشکان و نه اغيار آنها و بنابراين، موروثي بود، اما بقراط که احساس مي کرد با ادامه ي اين روند ممکن است علم پزشکي از بين برود، آموزش آن را از حالت موروثي خارج و همگاني نمود و بدين منظور سوگندنامه اي نيز ترتيب داد تا هر کسي که آن را مي آموزد، متعهّد به حفظ و استفاده ي درست از آن گردد.(37) بعد از بقراط گروهي از پزشکان ظاهر شدند که به قياس و تجربه وقعي ننهادند و روش حيل [ حيله ها ؛ چاره ها ] را بنا نهادند،(38) ولي جالينوس ظهور کرد و کتابهاي آن ها را سوزاند و علم پزشکي را از انحطاط نجات داد.(39) در واقع، جالينوس شناخته شده ترين و محبوب ترين پزشکان يوناني در نزد مسلمانان بوده و بيشتر آثار او به دست مسلمانان رسيده و ترجمه شده است.(40) اسحاق در ادامه، به پزشکان دوازده گانه ي معاصر جالينوس که متعهّد شده بودند داروهاي مفيد را جمع آوري نمايند و شاخص ترين آن ها ديوسقوريدوس [ دياسکوريدوس ] بوده است، اشاره نموده و سپس از کساني نام برده که جالينوس از آن ها چيزهايي درباره ي [ ساخت ] داروهاي مرکّب اخذ نموده است از جمله زنون کبير و زنون صغير، اغلوقن [ گلاوکن ]، افلاطون، ذمقراط [ دموکريتوس ] ، و ارسطو و فرفريوس، و بالاخره، نام پزشکان اسکندراني که مسئول شرح و تلخيص آثار جالينوس بوده اند، همچون جاسيوس، مارنيوس و يحيي نحوي را عنوان نموده است.(41)
به نظر مي رسد ابن نديم در الفهرست در بخش تاريخ پزشکان، بيشتر به کتاب يحيي نحوي متّکي است تا تاريخ اسحاق، و حتي برخي نمونه ها که اسحاق در کتابش نام نبرده؛ مثلاً فيلغريوس (فيلاگريوس) را به خواننده گوشزد کرده و معرّفي نموده است.(42)
بخش مربوط به تاريخ فلسفه:
همان طور که قبلاً گفته شد، اين بخش در نسخه ي مورد استفاده ي روزنتال موجود مي توان اسامي فيلسوفاني را که اسحاق از آن ها برده مشاهده نمود که در همين مقاله بدان اشاره شد. همچنين ابن نديم در بخش معرفي فيلسوفان ( فن اول از مقاله ي هفتم ) تنها در يک مورد به نام اسحاق اشاره و گزارش مي دهد که : آمونيوس، از فلاسفه ي متأخر از جالينوس است و کتاب هاي ارسطو را تفسير نموده و سپس به سه کتاب از او با نام هاي شرح مذاهب أرسطاليس في الصانع ( شرح آراي ارسطو در باب آفريننده )، في أغراض ارسطاليس في کتبه ( درباره ي مقاصد ارسطو در کتاب هايش)، و حجة أرسطاليس في التوحيد ( استدلال ارسطو در باب توحيد) اشاره نموده است.(43) ابن اصيبعه (44) نيز اسامي ديگري از فيلسوفان که اکثر آن ها پزشک بوده اند و در الفهرست نيز به برخي آنها اشاره شد ( همين مقاله ) از کتاب اسحاق نام برده که برخي از آن ها عبارتند از: زينون کبير و صغير، اقراطوس، درامون منطقي، اغلوقن، سقراط، افلاطون، ثاوفرطس، اذيمس، امانس، خروسبس، قيلاطس، رودس، اسطفانس، سنجش، ثامسطيوسس، داريوس، اوديمس و ديگران.(45)موردي ديگر را نيز مي توان از کتاب اسحاق مورد اشاره قرار داد که گفته فرفريوس داراي کتب بسيار و در پزشکي نيز همچون فلسفه مبرّز و بارع بوده و برخي او را فيلسوف و برخي پزشک ناميده اند. او به اسکندر افروديسي نيز اشاره نموده و همچون افلاطون و دموکريتوس و ارسطو، او را نيز در بدنه ي علم پزشکي عهد باستان سهيم شناخته است.(46)
اسحاق در پايان کتاب افزوده اي را نيز به درخواست عبدالله بن شمعون ضميمه ي کتاب مي کند شامل فاصله ي زماني بين انبياي سامي همچون حضرت ابراهيم (عليه السلام) و مسيح (عليه السلام) و پزشکان عهد باستان و به ترتيب تاريخي هر يک را ذکر مي کند، و براي نمونه مي گويد، ابراهيم (عليه السلام) و موسي (عليه السلام) در فاصله ي زماني بين افلاطون و اسقلبيوس ثاني و مسيح (عليه السلام) بين بقراط و جالينوس زندگي کرده است.
منابع و مآخذ:
1. عيون الأنباء في طبقات الأطبّاء، ابن ابي اصيبعه، چاپ نزار رضا، بيروت: 1965 م.
2-طبقات الأطبّاء، ابن جلجل، چاپ فؤاد سيد، قاهره، 1955 م.
3-وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، ابن خلکّان ، چاپ احسان عباس، بيروت، 196م.
4-الفهرست ، ابن نديم، چاپ گوستاو فلوگل، لايپزيک، 1872-1871م.
5-همان، چاپ يوسف علي طويل، بيروت: 2010 م.
6-تاريخ الأطباء، اسحاق بن حنين، مذکور در: Rosenthal,"Tarikh AL Atibba Ishaq-ibn-Honaein",Oriens,Vol.7.Lieden,1954;
7-فهرست کتاب هاي رازي و نام هاي کتاب هاي بيروني، ابوريحان بيروني، تصحيح مهدي محقق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1366.
8-آداب الفلاسفه، حنين بن اسحاق، اختصار از محمد بن علي بن ابراهيم بن احمد بن محمد انصاري، عبدالرحمن بدوي، کويت: 1406ق/ 1985م.
9-رساله ي حنين بن اسحاق إلي علي بن يحيي في ذکر ماترجم من کتب جالينوس، حنين بن اسحاق، ترجمه و توضيح مهدي محقق، تهران: مؤسسه ي مطالعات اسلامي دانشگاه تهران، 1379.
10-دائرة المعارف الاسلامية، ج2، چاپ احمد شنتاوي و ابراهيم زکي خورشيد و عيد الحميد يونس، بي جا، بي تا.
11-دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 8، ذيل « اسحاق بن حنين »، نوشته ي محمد علي مولوي، زير نظر کاظم موسوي بجنوردي، تهران: 1385.
12-التاريخ و المؤرّخون العرب، عبدالعزيز سالم، بيروت: 1406ق/1986 م.
13-تاريخ نگارش هاي عربي، فؤاد سزگين، ج3، ترجمه ي گروهي به اهتمام خانه ي کتاب، تهران: 1380.
14-نزهة الأرواح و روضة الأفراح في تاريخ الحکماء و الفلاسفة، محمد بن محمود شهرزوري، ج2، تصحيح احمد ايم اي، چاپ اول، مطبعة مجلس دايرة المعارف العثمانية، حيدرآباد دکن: 1396ق/ 1976م.
15-الوافي بالوفيات، صفدي، چاپ س. ديدرينغ، ويسبادن، 1394ق/ 1974م.
16-العلم عند العرب و أثره في تطّور العلم العالمي، آلدو مييلي، ترجمه ي عربي از محمد يوسف و عبدالحليم، نجّار، قاهره: 1381ق/ 1962م.
پي نوشت ها :
1.براي اطلاعات بيشتر: ر.ک: دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج8، ذيل « اسحاق بن حنين »، صص 235-233؛ دايرة المعارف الاسلاميه، ج2، صص 98-99.
2-در مورد فهرست بيشتر آثار پزشکي اسحاق: ر.ک: الفهرست ، ص 452، 468؛ عيون الأنباء في طبقات الأطبّاء، ص 275.
3-الفهرست، ص 452، 468؛ نزهة الأوراح، ج2، صص 2-4؛ عيون الأنباء في طبقات الأطبّاء، ص 275؛ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان، ج1، ص 205؛ الوافي بالوفيات، ج8، ص 410؛ تاريخ نگارش هاي عربي، ج3، ص 363.
4-تاريخ نگارش هاي عربي، همانجا.
5-عيون الأنباء في طبقات الأطباء، همانجا.
6-لازم به ذکر است که در کتب تاريخي قديم، واژه ي حکيم، طيف وسيعي از دانشمندان و متفکّران ، چه در حوزه ي نظري و چه عملي، به ويژه پزشکان و فلاسفه و سپس دانشمندان علوم طبيعي همچون مهندسان (هندسه دانان)، رياضيدانان و غيره را شامل مي شده است.
7-البته هنوز نمي توان کتاب اسحاق را نوعي تاريخ نويسي تاريخ علمي دانست، زيرا ضوابط اينگونه کتاب ها را کاملاً دارا نيست، اما چون رويکرد اوليه ي نويسنده ، ارائه ي گزارشي از آغاز علم پزشکي است، بنابراين، با تسامح زياد شايد بتوان آن را نوعي تاريخ نگاري علمي در حوزه ي علم پزشکي دانست.
8-مثلاً: الفهرست، صص 454-453، و صفحات ديگر.
9-اين رساله توسط پل کراوس در سال 1936 م در پاريس به چاپ رسيده است ( فهرست کتاب هاي رازي و نام هاي کتاب هاي بيروني، پيشگفتار، ص 3) ويدمان در سال 1920م قسمت مربوط به آثار بيروني را تحليل نموده و زاخائو اين قسمت را در مقدمه ي آثار الباقيه ذکر نموده است. روسکا نيز قسمت مربوطه به آثار رازي را به آلماني ترجمه و در مقاله اي با عنوان "Al-Biruni als Quelle fur"des Leben und die Schriften al-Razi's در مجله ي ايزيس (Isis) جلد 5، سال 1924م و نيز بار ديگر در 1925م انتشار داده است (همانجا؛ العلم عند العرب و أثره في تطوّر العلم العالمي، ص 173). همچنين مهدي محقّق متن رساله و ترجمه ي فارسي آن را با عنوان فهرست کتاب هاي رازي و نام هاي کتاب هاي بيروني دو بار در سال 1352 و و 1366 ش در تهران به چاپ رسانده است.
10.ر.ک: فهرست کتاب هاي رازي و نام هاي کتاب هاي بيروني، صص 19-21.
11-همان.
12-تاريخ نگارش هاي عربي، ج3، صص 50-51، 54، 69، 67، 75.
13-به استثناي التنبيه و الأًشراف مسعودي (متوفّي: حدود 378ق) از قرن چهارم هجري، که تحت تأثير کتاب يعقوبي شکل گرفته است؛ ر.ک. به : التاريخ و المؤرخون العرب، ص 93.
14-آداب الفلاسفه، بعداز ص 122.
15-نام اصلي کتاب از اين قرار است: Historiea Adversus Paganos
16-اصل کتاب به زبان يوناني است که سفرونيوس يوسبيوس ايرونيموس آن را به لاتين ترجمه کرده و Chronica نام نهاده که معرّب آن خرونيقون مي باشد.
17-طبقات الأطباء، ص 32، 29، 36-37.
18-و نيز يحيي نحوي؛ منقول در الفهرست ، ص 453.
19-تاريخ الأطباء، ص 64.
20-همان، مقدّمه ي روزنتال، ص 57.
21-همان، ص 61.
22-Rosenthal
23-جلد هفتم، شماره ي 1، صص 55-80.
24-درباره ي نسخه هاي خطّي کتاب : ر.ک. به: سزگين ، ج3، ص 363.
25-موجود در استانبول؛ حکيم اوغلي پاشا، شماره ي 691.
26-تاريخ الأطباء، مقدّمه ي روزنتال، صص 57-58.
27-الفهرست، فن سوم از مقاله ي هفتم.
28-همان، ص 454.
29-عيون الأنباء، ص 60.
30-اسحاق در عنوان کتاب چنين گفته است: « هذا کتابٌ الّفه اسحق بن حنين في تاريخ الأطبّاء و ضمّن من الفلاسفه ي الّذين تکملوا في شيء من الطّب أو کانوا من المذکورين. »
31-تاريخ الأطباء، صص 61-62.
32-همان، صص 62-63.
33-فردي غير از افلاطون فيلسوف مشهور، و مقدّم بر اوست.
34-همان، صص 64-65.
35-در الفهرست ابن نديم (ص 454): پنچ هزار و پانصد و شصت سال.
36-تاريخ الأطباء، صص 65-66؛ ابن نديم ( الفهرست، همانجا) که اين بخش را از کتاب يحيي نحوي نقل قول نموده، نام پزشکاني را که بين اين پزشکان نامي ظهور کرده اند را نيز آورده است.
37-تاريخ الأطبّاء، صص 66-68.
38-به آن ها اصحاب حيل گفته اند، که بيشتر به درمان موردي و نه قوانين درماني منسجم و اصولي اعتقاد داشته اند.
39-همان، ص 68.
40-در اين مورد: ر.ک: رساله ي حنين بن اسحاق در مورد فهرست آثار جالينوس با عنوان: رساله ي حنين بن اسحاق الي علي بن يحيي في ذکر ماترجم من کتب جالينوس ( اين رساله توسط مهدي محقّق در سال 1379ش در تهران به چاپ رسيده است ).
41-تاريخ الأطباء، صص 68-69.
42-الفهرست، ص 460.
43-همان، ص 412.
44-به نظر مي رسد نقل قول هاي ابن ابي اصيبعه از ابن نديم کامل تر است!
45-عيون الأنباء، صص 60-61.
46-تاريخ الأطبّاء، ص 69.
فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز پياپي 34، بهار 1389