روش شناسي تفسير در روايات امام صادق (ع)

به استناد حديث شريف ثقلين که مورد اتفاق فريقين است، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از قرآن و عترت يعني حاملان سنت و امامان معصوم (عليهم السّلام) به عنوان دو ميراث گرانسنگ خود ياد کرده و بر چنگ زدن به آنها
چهارشنبه، 28 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسي تفسير در روايات امام صادق (ع)
 روش شناسي تفسير در روايات امام صادق (ع)

 

نويسنده: دکتر مرتضي خرمي (1)




 

مقدمه

به استناد حديث شريف ثقلين که مورد اتفاق فريقين است، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از قرآن و عترت يعني حاملان سنت و امامان معصوم (عليهم السّلام) به عنوان دو ميراث گرانسنگ خود ياد کرده و بر چنگ زدن به آنها براي رهنموني به طريق سعادت تأکيد فرموده است (1) بر اين اساس، عالمان و انديشوران مسلمان، در عرصه هاي مختلف اسلامي از قرآن و سنت به عنوان مهم ترين و معتبرترين منبع فهم و استخراج آموزه هاي ديني ياد کرده اند. در اين ميان، نقش سنت و روايات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و جانشينان معصومش در تبيين مقاصد قرآني، بر هيچ محقق انديشمندي پوشيده نيست و کاوش در آموزه ها و معارف بلند قرآني بدون استمداد از گوهرهاي ناب سخنان اهل بيت (عليهم السّلام) ميسر نخواهد بود.
امام ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (عليه السّلام) به دليل موقعيتي که در دوران گذار از حکومت بني اميه به بني عباس براي ايشان پديد آمده بود، فرصت را براي تبيين آموزه هاي اسلامي و تفصيل احکام و تفسير صحيح انديشه ديني، مناسب تشخيص داده و کوشيدند با تربيت شاگردان و تشکيل مجلس و محافل تفسير قرآن و تبيين احکام و آموزه هاي ديني، تفکر ناب شيعي را احياء و نهادينه کنند. اين فعاليت هاي گسترده که از زمان حضرت باقر (عليه السّلام) آغاز شده بود، در دوره امام صادق (عليه السّلام) از گسترش و رشد فوق العاده اي برخوردار شد.
در اين مقاله، تلاش مي شود ضمن اشاره به مباني و پيش فرض هاي تفسير قرآن از نگاه امام صادق (عليه السّلام)، گونه هاي روايات تفسيري منقول از آن حضرت معرفي و روش هاي تفسير از منظر آن حضرت به اختصار مورد بررسي قرار گيرد.

1. مباني و پيش فرض ها در روايات تفسيري امام صادق (عليه السّلام)

1-1. عدم تحريف قرآن

تحريف از ريشه « حرف » به معني گوشه، کنار و طرف است. صاحب صحاح گويد: « حرفُ کل شيء طرفه و حدّه و منه حرف الجبل و هو اعلاه المحدّد » ( جوهري، 1407ق، ج3، ص 1342 ) يعني حرفِ هر چيز، کناره، لبه و مرز آن است و از اين ريشه است « حد الجبل » که به معني لبه تيز آن است. ابن منظور نيز مي نويسدک « حرف کشتي و کوه، گوشه آنهاست... و حرف شيء، ناحيه و کناره آن است. ( ابن منظور، 1414ق، ج9، ص41 )
درباره تحريف يا عدم تحريف قرآن بحث هاي بسياري از ديرباز بين محققان مسلمان اعم از شيعه و سني مطرح بوده است. عالمان شيعي با استدلال هاي گوناگون قرآني، حديثي، تاريخي و عقلي، کوشيده اند ضمن تطهير ساحت مقدس قرآن از اين شائبه، بر تحريف ناپذيري آن در طول زمان تأکيد نموده و تهمت پذيرش وقوع تحريف در قرآن را- که از سوي مخالفان شيعه مطرح شده- رد نمايند.
البته تحريف دو قسم اساسي دارد: لفظي و معنوي. تحريف لفظي، دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارت هاي قرآن است که دو گونه آن بيشتر مطرح است:
تحريف لفظي به فزوني؛ يعني آيه يا سوره اي برساخته را به متن قرآن افزوده باشند؛ و تحريف قرآن به کاستي يعني بخشي از کلمات، آيات يا سوره هاي قرآن را از آن حذف کرده باشند.
و تحريف معنوي آن است که معناي آيه از بستر صحيح خود خارج شده و بر اساس پيش فرض هاي باطل، تفسير شود و در حقيقت، نگرش مفسر بر قرآن تحميل گردد. لذا اين قسم از تحريف را مي توان « تفسير به رأي » نيز ناميد. ( جوادي آملي، 1383، ص18-17 )
وقوع تحريف معنوي يا همان تفسير به رأي در قرآن امري قطعي و مسلم است که با دسيسه زورمداران اموي و عباسي و توسط عالمان بي خبر از حقايق تفسير که از آبشخور زلال تفسير اهل بيت (عليهم السّلام) سيراب نشده بودند، بارها اتفاق افتاده است. به همين جهت، مضمون بسياري از روايات معصومين (عليهم السّلام) و از جمله امام صادق (عليه السّلام) درباره وقوع تحريف- که اتفاقاً مورد استناد مدعيان تحريف قرار گرفته- را بايد بر تحريف معنوي حمل نمود.
در مقابل، رواياتي وجود دارد که به روشني، مي توان عدم وقوع تحريف ( لفظي ) را از آنها فهميد. محققان پنج دسته از روايات را براي اثبات پيراستگي قرآن از تحريف، مورد استناد قرار داده اند. اين پنج گروه عبارتند از: حديث ثقلين، روايات عرضه، روايات مراجعه به قرآن در فتنه ها، روايات تلاوت کامل سوره ها در نماز و روايات فضايل سُور. ( جوادي آملي، 1383، ص97 ) از جمله ي اين روايات، رواياتي است که در آنها اعلام شده: تنها احاديثي معتبر است که مخالف با قرآن نباشد و اصطلاحاً « روايات عرضه » ناميده مي شوند. براي نمونه، امام صادق (عليه السّلام) از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند که آن حضرت فرمود: « ايها الناس! ما جاءکم عني يوافق کتاب الله فأنا قُلتُه و ما جاءکم يخالف کتابَ الله فلم أقُلهُ » ( کليني، 1362، ج1، ص69 ) يعني: اي مردم! هرآن چه از من به شما مي رسد، اگر موافق قرآن است، پس من آن را گفته ام و هر آن چه به شما رسد که مخالف قرآن باشد، من آن را نگفته ام. همچنين آن حضرت فرمود: « ما اتاکم عنا من حديث لا يصدقه کتاب الله فهو باطل » ( برقي، 1429ق، ص 147 ) يعني: هر حديثي که به دست شما برسد و قرآن تصديقش نکند، باطل است. همچنين همان امام همام فرمود: « کل شي ء مردودٌ الي الکتاب و السنة و کلُّ حديثٍ لا يوافق کتابَ الله فهو زُخرفٌ » ( کليني، 1362، ج1، ص69 ) يعني: هر چيزي بايد به قرآن و سنت بازگشت داده شود و هر حديثي که موافق قرآن نباشد، باطل است.
از روايات عرضه مي توان براي اثبات مصونيت قرآن به خوبي استفاده کرد؛ چرا که تا وقتي صحت و سلامت قرآن از تحريف ثابت نشود، نمي توان آن را به عنوان مرجع تشخيص حديث صحيح از سقيم يا ترجيح بين روايات متعارض معرفي نمود. از سوي ديگر، اين روايات نشانه خوبي است بر اين که روايات دال بر تحريف- علاوه بر ضعف سندي- به دليل مخالفت با آياتي از قرآن مانند آيه 9 سوره حجر، فاقد حجيت اند.

2 -1. حجيت ظواهر کتاب

يکي ديگر از مباحث علوم قرآني که از قرن يازدهم هجري بين اصوليون و اخباريون شيعه درگرفته، بحث از « حجيت ظواهر قرآن کريم » بوده است. به جهت رعايت اختصار، از ذکر ادله ي اصوليون در اثبات حجيت ظواهر کتاب صرف نظر نموده و به اين نکته بسنده مي کنيم که آموختن شيوه تفسير و استنباط احکام به ياران و شاگردان و نحوه استشهاد ائمه (عليهم السّلام) به قرآن، يکي از بارزترين نشانه هاي پايبندي ايشان به ظواهر قرآن بوده است. مثال هايي از اين دست در مباحث بعدي ارائه خواهد شد.

3 -1. جامعيت قرآن

ثقة الاسلام کليني در کتاب شريف کافي، در فضل « فضل العلم » بابي را با عنوان « باب الرد الي الکتاب و السنة و أنه ليس شيء من الحلال و الحرام و جميع ما يحتاج الناس اليه و قد جاء فيه کتابٌ او سنة » گشوده و در آن ده روايت آورده که نشان مي دهند حلال ها و حرام ها يعني گزاره هاي فقهي و همه آنچه مردم در عرصه دين بدان نياز دارند، در کتاب و سنت آمده است. از جمله ي اين روايت ها، سخني است از امام صادق (عليه السّلام) که مي فرمايد: « ما من شيء الا و فيه کتابٌ او سنة » ( کليني، 1362، ج1، ص59 ) يعني: هيچ چيزي ( از امور دين ) نيست، مگر آن که در مورد آن ( مطلبي در ) قرآن يا سنت وجود دارد و نيز مي فرمايد: « إن الله تبارک و تعالي أنزل في القرآن تبيان کل شئ حتي والله ما ترک الله شيئا يحتاج إليه العباد، حتي لا يستطيع عبد يقول: لو کان هذا انزل في القرآن؟ إلا و قد أنزله الله فيه. » ( کليني، 1362، ج1، ص59 )
يعني: خداوند متعال در قرآن بيان هر چيز را آورده است و سوگند به خدا هيچ چيزي که بندگان به آنها نياز دارند، وانگذاشته است؛ به گونه اي که هيچ بنده اي نمي تواند بگويد: چه مي شد که اين امر نيز در قرآن مي آمد، مگر آن که خداوند آن را در قرآن فرو فرستاده است.

4 -1. ضرورت مراجعه به اهل بيت در تفسير

اهل بيت (عليهم السّلام) چه در برخورد با ياران خود و چه با مخالفاني چون ابوحنيفه و قتاده، با تأکيد بر وجود ناسخ و مسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه در قرآن، تفسير قرآن و مراجعه به مفسران واقعي آن را ضروري دانسته اند. در بخشي از گفتگوي امام صادق (عليه السّلام) با ابو حنيفه- که ادعا کرده بود به کتاب خدا معرفت حقيقي دارد و ناسخ را از منسوخ باز مي شناسد- آمده است: « يا أبا حنيفة! لقد ادعيت علماً، ويلک ما جعل الله ذلک إلا عند أهل الکتاب الذين أنزل عليهم، ويلک و لا هو إلا عندالخاص من ذرية نبينا محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و ما ورثک الله من کتابه حرفاً » ( ابن بابويه قمي، 1408ق، ج1، ص112 ) يعني: اي ابا حنيفه! واي بر تو! ادعاي علم سترگي کردي. خداوند حق معرفت کتاب را جز نزد اهل آن که ( قرآن را ) بر ايشان نازل فرموده، قرار نداده است. واي بر تو! اين علم جز نزد عده ي خاصي از فرزندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست، و خداوند تو را ميراث دار ( حتي ) يک حرف از کتابش نساخته است.
ظاهر اين گونه روايات- به دليل قراين موجود در آنها- آن است که کساني چون ابوحنيفه ادعاي آگاهي کامل به مفاد همه آيات قرآن کريم را داشته اند و امام صادق (عليه السّلام) در رد اين ادعاي بزرگ، به ناتواني ايشان از فهم و تفسير صحيح آيات استدلال مي کند. ( بابايي، 1387، ص54 ) اين قبيل روايات نشان مي دهد که گرچه امکان تفسير و فهم ظاهر قرآن براي غير معصومان امکان داشته و حجيت دارد، اما اين بدين معنا نيست که غير معصوم مي تواند احاطه کامل به حقايق و علوم قرآن بيابد؛ و لذا مراجعه به اهل بيت: براي فهم صحيح کتاب خدا ضروري است.

2. گونه هاي تفسير در روايات امام صادق (عليه السّلام)

غالباً در کتاب ها و نوشته ها، تبيين سنت قرآن، به محورهاي خاصي همچون تخصيص، تقييد، نسخ قرآن يا تفسير مبهمات قرآن محدود شده است. يکي از محققان نوشته است:
« آن چه به عنوان نمونه هاي تفسيري از ائمه (عليهم السّلام) نقل شده است، در ابعاد مختلف ديده مي شود. از قبيل: بيان مقصود آيه اي با استفاده از آيات ديگر، بيان حکمي از احکام الهي با استفاده از آيات يا به استناد نکته اي در يکي از آيات ديگر، تبيين واژه اي خاص، رفع ابهام از مفاهيم برخي آيات، تعيين مصاديق با استناد به آيات. » ( طالقاني، 1377، ص47 )
محقق ديگري با واکاوي نقش هاي متعدد سنت و حديث، کوشيده است گستردگي نقش سنت در تبيين مفاهيم و مقاصد قرآن کريم را بازشناساند و 20 محور را به عنوان اقسام نقش تبييني سنت در برابر قرآن نام ببرد. ( نصيري، 1386، ص 354 )
بر اين اساس، مهم ترين گونه هاي روايات تفسيري امام صادق (عليه السّلام) را مي توان اين چنين نام برد:

1 -2. ثواب القرائه

بسياري از کتاب هاي تفسيري با اختصاص دادن فصلي کوتاه با عنوان « فضيلت سوره » يا بدون عنوان، در آغاز يا پايان هر سوره، از فضايل و خواص آنها سخن به ميان آورده اند. به عنوان مثال، در تفسير مجمع البيان در آغاز سوره ها و تفسير کشاف در پايان سوره ها از اين امر گفتگو شده است. همچنين در برخي کتاب هاي علوم قرآني مانند الاتقان سيوطي و البرهان زرکشي، فصلي به اين مبحث اختصاص داده شده است.
در روايات اسلامي نيز درباره نقش و جايگاه و تأثير آيات و سور مطالب متنوعي مطرح شده است. ابن بابويه قمي در کتاب ثواب الاعمال، براي قرائت تک تک سوره هاي قرآن، يک يا چند روايت نقل کرده که از اين ميان، 78 روايت از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده است. به عنوان نمونه، حسين بن ابي العلاء از آن حضرت نقل مي کند که فرمود: هر که سوره عم يتساءلون را در هر روز بخواند و بر آن مداومت نمايد، يکسال نمي کشد که خانه خدا را زيارت کند. ( ابن بابويه قمي، 1406ق، ص 121 )

2-2. واژه شناسي

به تعبير راغب اصفهاني، واژه ها در هر گفتار به مثابه آجرهاي يک ساختمانند که به آن قوام و شکل مي بخشند. از اين جهت، از نظر او از مهم ترين و ضروري ترين دانش ها، علم لغت است. ( راغب اصفهاني، مقدمه ي مفردات )
تعدادي از روايات معصومين: به تبيين واژه هاي قرآن پرداخته اند. از جمله از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده که درباره واژه « محسور » در آيه « وَلَا تَجْعَلْ يدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا » ( الإسراء/ 29 ) فرمود: « الإحسار الفاقة » يعني: احسار به معني فقر است و [ محسور يعني فقير ] ( کليني، 1362، ج4، ص 55 )
در روايتي ديگر از آن حضرت، « الله » اشتقاق يافته از « اله » و به معني « مالوه » يعني معبود دانسته شده است. ( ابن بابويه قمي، 1398ق، ص221 ) اين روايت ضمن آن که از ميان ديدگاه هاي گفته شده در زمينه مشتق يا جامد بودن الله، نظريه اشتقاق را تثبيت مي کند، از ميان سه ريشه گفته شده، ريشه « اله يا له » به معني « عبد يعبد » را تقويت مي کند.
گاه نيز در برخي روايات بر غير عربي بودن برخي از واژه هاي قرآن تأکيد شده است؛ مانند آن چه در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) آمده است که واژه « ابلعي » در آيه « يا ارض ابلعي ماءک » ( هود/44 ) ريشه هندي ( يا بر اساس نقلي ديگر، حبشي ) دارد و به معني « اشربي » مي باشد. (عياشي، 1411ق، ج2، ص159 ) همچنين بر اساس روايتي ديگر از امام صادق (عليه السّلام) کلمه « تتبير » در آيه 39 فرقان « وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا » لغتي نبطي يا قطبي و به معني تکسير ( شکستن ) دانسته شده است. ( قمي، 1367، ج2، ص114 )

3 -2. وجه تسميه واژگان قرآني

در برخي از روايات، فقه اللغه يا يکي از بخش هاي آن يعني وجه تسميه واژه ها به نحو لطيفي مطرح شده است. نگريستن در اين روايات نشان مي دهد که افزون بر تبيين مفاهيم واژه ها، مطالبي وجود دارد که مي تواند امروزه در مباحث زبان شناسي مورد استفاده قرار گيرد. به عنوان مثال، ابن بابويه قمي چند روايت از امام باقر و امام صادق (عليه السّلام) نقل کرده است که علت ناميده شدن سرزمين مکه به « بکه » در آيه 96 آل عمران را بيان داشته اند. ( ابن بابويه قمي، 1408ق، ج2، ص100 )
در روايتي ديگر، محمد الحلبي از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند که: « انما سمي آدم آدم لأنه خلق من أديم الأرض » يعني: « آدم » آدم ناميده شد چون که از اديم زمين آفريده شد. ( ابن بابويه قمي، 1408ق، ج1، ص12 )

4 -2. وجوه و نظائر

سيوطي در تعريف وجوه و نظائر مي نويسد: « الوجوه: اللفظ المشترک الذي يستعمل في عدة معان کلفظ الامة والنظاير کالفاظ المتواطئة » ( سيوطي، 1363، ج2، ص 144 ) جالب آن که در بين روايات تفسيري، رواياتي وجود دارد که وجوه مختلف معاني يک واژه در قرآن را گزارش مي کند و اين خود از اين حقيقت حکايت مي کند که تمام انواع علوم قرآني که در فهم آيات الهي نقش دارد، در روايات اهل بيت (عليهم السّلام) قابل جستجو و سراغ گرفتن است؛ ولي متأسفانه ناديده گرفته شده و اين تصور نادرست را پيش آورده که بسياري از شاخه هاي علوم قرآني مانند وجوه و نظائر، اسباب النزول، ... توسط دانشمندان اهل سنت تأسيس شده يا گسترش يافته است. به هر حال، در روايت زير که امام رضا (عليه السّلام) از جد بزرگوارشان امام صادق (عليه السّلام) نقل فرموده اند، ده وجه معنايي براي ماده « قضي » در قرآن به شرح زير ذکر شده است:
الف) فرمان يا توصيه؛ مانند: « وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ » (اسراء/23 ) يعني: خداوند فرمان داد يا توصيه فرمود که جز او را نپرستيد و ...
ب) اخبار و اعلام؛ مانند: « وَقَضَينَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ » ( اسراء/4 ) يعني: وقتي که از مناسک اسرائيل اعلام کرديم که...
پ) فراغت؛ مانند: « فَإِذَا قَضَيتُمْ مَنَاسِكَكُمْ » ( بقره/200 ) يعني: وقتي که از مناسک خويش فارغ شديد...
ت) فعل و انجام؛ مانند: « فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ » (طه/72) يعني: آن چه مي تواني انجام دهي، انجام بده.
ث) نزول؛ مانند: « لِيقْضِ عَلَينَا رَبُّكَ » ( زخرف/77 ) يعني: خدايت مرگ را بر ما نازل کند.
ج) وجوب؛ مانند: « وَأَنْذِرْهُمْ يوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِي الْأَمْرُ » (مريم/39 ) يعني: هنگامي که عذاب بر اهل آتش واجب گردد.
چ) اتمام؛ مانند: « فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ » ( قصص/29 ) يعني: وقتي موسي مدت معين را به اتمام رساند.
ح) حکم و داوري؛ ( که معني اصلي واژه است ) مانند: « وَقُضِي بَينَهُمْ بِالْحَقِّ » ( زمر/69 )
خ) خلق و آفرينش؛ مانند: « فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ » (فصلت/12) يعني: آنها را هفت آسمان قرار داد و آفريد. ( طبرسي، 1374، ج1، ص367 )

5 -2. تبيين مداليل و رفع ابهام از چهره آيات

يکي از مهم ترين کارکردهاي روايات در عرصه تبيين قرآن، تبيين و تشريح مداليل واژه ها و عبارات قرآني است. قرآن حاوي گنج ها و ذخيره هاي آسماني است که در قالب الفاظ عربي ريخته شده است و کار مفسر آن است که بر اساس قواعد و با استفاده از ابزارهاي تفسيري، اين گنج ها و ذخاير را از دل آيات قرآن بيرون کشد. ( زرقاني، 1988م، ص9-10 ) يکي از کارآمدترين ابزارها در تفسير قرآن و استخراج مفاهيم دقيق و معاني بلند آن و نيز زدودن شبهات و پرهيز از تفسيرهاي نادرست، روايات اهل بيت: است مفسران شيعي به رغم تنوع فراواني که در تفسيرشان وجود دارد، معمولاً به طور گسترده از اين روايات استفاده کرده اند که در اين ميان، سهم روايات صادقين از ساير ائمه: بيشتر است و ما به جهت اختصار، به ذکر چند نمونه بسنده مي کنيم:
الف) طبرسي ذيل آيه « وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى » (بقره/ 125 ) درباره مقام ابراهيم (عليه السّلام) مي نويسد: ابن عباس مي گويد: « حج همه اش مقام ابراهيم است. »؛ عطا مي گويد: « مقام ابراهيم عبارت است از عرفه و مزدلفه و محلي که در آن رمي حجرات انجام مي گردد. »؛ مجاهد مي گويد: « همه حرم، مقام ابراهيم است » و حسن بصري و قتاده و سدي گفته اند: « مقصود نمازگزاردن نزد مقام ابراهيم بعد از طواف مدنظر است. » اين مطلب از امام صادق (عليه السّلام) نيز روايت شده است و طبرسي آن را مناسب ترين قول مي داند. ( طبرسي، 1374، ج1، ص 383 )
و اين روش شيخ طبرسي است که درباره مفهوم يک واژه يا عبارت، اقوال گوناگون را نقل و وجهي را که از عموميت بيشتري برخوردار است و معمولاً مستند به روايتي است، بر مي گزيند.
ب) در تفسير آيه « فَمَنْ يرِدِ اللَّهُ أَنْ يهْدِيهُ يشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يرِدْ أَنْ يضِلَّهُ يجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ » (انعام/125) روايتي از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده که فرمود: « إن الله عزوجل إذا أراد بعبدٍ خيراً نکت في قلبه نکتةً من نورٍ، و فتح مسامِعَ قلبِه، و وکل به ملکاً يُسدده، و إذا أراد بعبدٍ سوءًا نکت في قلبه نکتهً سوداء، و سد مسامعَ قلبه، و وکل به شيطاناً يُضله » ( کليني، 1362، ج2، ص 214؛ بحراني، 1416ق، ج2، ص477 )
يعني: هرگاه خداوند نسبت به بنده اي خير اراده کند، نوشته اي از نور در دل او مي نگارد و گوش هاي قلبش را مي گشايد و فرشته اي را براي ياري و تأييد او موکلش مي سازد و هرگاه نسبت به بنده اي بدي اراده کند، در دلش نوشته اي سياه مي نگارد و گوش هاي دلش را مسدود مي سازد و شيطاني را موکل او مي کند تا گمراهش سازد.
در همين رابطه، در روايت ديگري از آن امام همام چنين آمده است:
« بدانيد هرگاه خداوند نسبت به بنده اي اراده خير نمايد، سينه اش را براي اسلام فراخ مي سازد و وقتي فراخي سينه به او داد، زبانش را به حق گويا مي سازد و قلبش را با حق پيوند مي زند و او به حق عمل خواهد کرد؛ و وقتي خداوند اين موهبت ها را در او گِرد آورد، اسلامش کامل مي گردد و اگر بر اين حال بميرد، جزو مسلمانان حقيقي خواهد بود... » ( کليني، 1362، ج8، ص13-14؛ فيض کاشاني، 1402ق، ج2، ص156 )
از اين گونه روايات در کتاب هاي حديثي و تفسيري ما بسيار است، و اتفاقاً يکي از مهم ترين کارکردهاي سنت در خدمت به قرآن، همين تفسير آيات و ابهام زدايي از مفاهيم آن است.
پ) شيباني در تفسير کلمه « باطل » در آيه 29 نساء مي نويسد: « قوله تعالي: لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَينَكُمْ بِالْبَاطِلِ أي: بالقمار و السحت و الربا و الأيمان. رُوي ذلک عن أبي جعفر و أبي عبدالله: » ( شيباني، 1413ق، ج2، ص144 ).
بر اساس اين روايت تفسيري، منظور از « خودن مال به باطل » که در آيه شريفه، از آن نهي شده، قمار و رشوه و ربا و سوگند دروغ است.
ث) آيه اي در سوره « ص » هست که ترجمه ها و تفسيرهاي گوناگوني از آن شده است. در برخي از اين تفسيرها و ترجمه هاآمده است که حضرت سليمان (عليه السّلام) روزي به تماشاي اسبان مشغول شد تا آن که خورشيد غروب کرد و وقت نماز عصر گذشت. سليمان (عليه السّلام) دستور داد اسبان را برگردانند و ساق ها و گردنشان را بزنند و گفت: آنها مرا از ذکر خداوند بازداشتند.
شيخ صدوق در الفقيه مي نويسد: اين درست نيست، چون اسبان گناهي نداشتند و شأن سليمان (عليه السّلام) اجل از اين گونه اعمال است و سپس به روايتي از امام صادق (عليه السّلام) در اين باره استناد مي کند که فرمود:
« إن سليمان بن داود (عليه السّلام) عرض عليه ذات يوم بالعشي الخيل فاشتغل بالنظر إليها حتي تورات الشمس بالحجاب، فقال للملائکة: ردوا الشمس علي حتي أصلي صلاتي في وقتها. فردوها، فقام فمسح ساقيه و عنقه، و أمر أصحابه الذين فاتتهم الصلاة معه بمثل ذلک، و کان ذلک وضوء هم للصلاة، ثم قام فصلي، فلما فرغ غابت الشمس، و طلعت النجوم: و ذلک قول الله عزوجل: ( وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ إِذْ عُرِضَ عَلَيهِ بِالْعَشِي الصَّافِنَاتُ الْجِيادُ فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ رُدُّوهَا عَلَي فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ » ( ابن بابويه قمي، 1414ق، ج1، ص202 )
يعني: سليمان بن داود (عليه السّلام) روزي به تماشاي اسبان مشغول شد تا آن که خورشيد غروب کرد. سليمان به فرشتگان گفت: خورشيد را براي من برگردانيد تا نماز را در وقتش به جاي آورم. خورشيد را برگرداندند و او برخاست و ساق ها و گردنش را مسح کرد و يارانش را که همراه او نمازشان فوت شده بود، به چنين کاري امر کرد و اين کار در واقع وضوي ايشان براي نماز بود. سپس برخاست و نمازگزارد و وقتي از نماز فارغ شد، خورشيد غروب کرد و ستاره ها ظاهر شدند؛ و اين همان آيه شريفه است که فرمود: « و وهبنا لداود سليمان... »

6 -2. اسباب النزول

برخي از آيات و سور قرآن، در پي وقوع رخدادهايي اعم از حوادث زشت و زيبا و يا پرسش هاي مخاطبان نازل شده اند. اين حوادث، گرچه مربوط به عصر نزول بوده، اما از آنجا که به ابتلائات جوامع انساني باز مي گردد، قرآن به ارائه راه حل و پاسخ پرداخته است. به عبارت ديگر، آن چه در اسباب النزول معتبر است، عموم لفظ است نه خصوص سبب؛ چرا که- آنچنان که امام صادق (عليه السّلام) فرموده است- خداوند قرآن را براي زمان يا قومي خاص قرار نداده، قرآن براي هر ملتي نو و هر زماني، تر و تازه است. ( ابن بابويه قمي، 1378ق، ج2، ص 87؛ مجلسي، 1403ق، ج2، ص280 )
به هر حال، بخشي از روايات امامان معصوم (عليهم السّلام) به بيان اسباب نزول آيات اختصاص دارد. از جمله، در برابر رواياتي که خطاب عتاب آميز ايات نخستين سوره عبس را ناظر به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته اند، در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) مخاطب اين آيات، شخص متمول و ثروتمند از بني اميه دانسته شده که با آمدن عبدالله بن ام مکتوم رداي خود را جمع کرد و قلب او را آزرد. ( طبرسي، 1374، ج10، ص664؛ طباطبايي، ج20، ص203 )
و يا ذيل آيه 158 سوره بقره که بر اساس آن- به اصطلاح اصوليان- حکم ظاهري سعي بين صفا و مروه، رخصت است نه عزيمت، از آن حضرت روايت شده که فرمود: در دوران جاهليت بر روي کوه صفا و مروه بت هايي- به نام اساف و نائله- گذاشته شده و آنها مورد عبادت مشرکان قرار مي گرفتند. عده اي از مسلمانان در عمرة القضاء براي گريز از سنت جاهلي ميان صفا و مروه اجتناب کردند و اين آيه براي رفع حرج و جواز سعي نازل شد. ( طبرسي، 1374، ج1، ص440 )
همچنين از آن حضرت نقل شده که گوينده اين سخن که قرآن آن را اين طور گزارش کرده، « قَالَ مَنْ يحْيي الْعِظَامَ وَهِي رَمِيمٌ » (يس/78 ) ابي بن خلف بوده است. ( طبرسي، 1374، ج8، ص679 )
اين نکته را هم بيفزاييم که روايات اسباب النزول، نزول بسياري از ايات را درباره اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و ولايت ايشان مي دانند و برخي نيز صبغه تأويلي دارند. ( مانند سبب نزول آيات 274 بقره، 55 مائده، 87 مائده )

7 -2. ناسخ و منسوخ

نسخ در لغت به معني استنساخ، نقل و تحويل و به معناي ابطال چيزي و جايگزيني چيز ديگر آمده است. ( ابن منظور، 1414ق، 61/3 ) و در اصطلاح علوم قرآني، به معني پايان يافتن حکم پيشين با آمدن حکم جديد است؛ نظير نسخ استقبال به بيت المقدس که با آمدن حکم استقبال به کعبه نسخ شد. ( خويي، 1401ق، ص 277 )
امامان معصوم: ضمن تأکيد بر اهميت نقش ناسخ و منسوخ در فهم قرآن، ( حر عاملي، 1367، ج2، ص 48 ) در مواردي ناسخ و منسوخ بودن آياتي از قرآن را مشخص کرده اند. البته در مکان وقوع نسخ در قرآن، بحث هاي فراواني بين محققان درگرفته است؛ برخي به وقوع گسترده آن معتقد شده و برخي ديگر جز يک مورد، وقوع آن در قرآن را برنتابيده اند. اما به هر حال، مي توان ادعا کرد نسخ يک پديده، شرعي و قرآني است و با مفاهيم ديگري چون: عام و خاص و مطلق و مقيد و محکم و متشابه و ... مشابه نبوده بلکه در فرهنگ اهل بيت (عليهم السّلام) در همان معناي مصطلح شرعي خود به کار مي رفته است. ( مولايي نيا، 1378، ص99 )
به عنوان نمونه، از نگاه امام باقر يا امام امام صادق (عليهما السّلام) آيه مواريث، آيه « کُتب عليکم إذا حضر احدکم الموت... » ( بقره ) يا وجوب آن را نسخ کرده است. ( عياشي، 1411ق، ج1، ص 96 ).
نيز امام صادق (عليه السّلام) آيه ميراث زن را ناسخ امتاع دانسته که طبق آن، بهره زن از مال شوهر پس از مرگ او درنگ يکساله در خانه او بود و امام توضيح دادند که اين قانون پيش از آمدن آيه ميراث در ميان مردم رايج بوده است. ( عياشي، 1411ق، ج1، ص 141؛ معرفت، 1371، ج2، ص 404 )

8 -2. تبيين آيات الاحکام

تفصيل احکام و تبيين جزئيات شريعت، شناخته شده ترين نقش سنت است که همگان بيش از هر نقش ديگر بر آن پاي فشرده اند. اجمال گويي يکي از ويژگي هاي بياني قرآن است که بر اساس آن، خداوند بنا نداشته است در قرآن- که مي بايست به تربيت فردي و اجتماعي انسانها و هدايت آنها به سوي کمال، اهتمام ورزد و بالطبع مي بايست به اصول و مباني بپردازد- وارد جزئيات شود. لذا به بيان کليات اکتفاء و جزئيات را به سنت حواله داده است.
ائمه طاهرين (عليهم السّلام) با ايفاء اين نقش، بيانات مبسوط و متنوعي درباره آيات الاحکام دارند که بعضاً بسيار نغز و لطيف است و از کسي غير از معصوم بر نمي آيد. شاگردان ائمه نيز از فرصت به دست آمده به خصوص در دوره امام باقر و امام صادق (عليهما السّلام) سود جسته و تفسير و تفصيل آيات الاحکام را از محضر آن حضرات پرس و جو نمودند.
به عنوان نمونه، ابن بکير مي گويد: از امام صادق (عليه السّلام) درباره آيه « إذا قُمتُم إليَ الصَّلاة... » ( مائده ) پرسيدم که معني « إذا قُمتُم إليَ الصَّلاة » چيست؟ فرمود: يعني وقتي از خواب برخاستيد ( و خواستيد نماز بخوانيد، وضو بسازيد )؛ گفتم: پس خواب وضو را باطل مي کند؟ فرمود: بله؛ وقتي بر گوش غلبه کند. (عياشي، 1411ق، ج1، ص298 )
و يا عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند که فرمودک صلاة وسطي ( که قرآن پيروان خويش را به محافظت بر آن امر فرموده ) نماز ظهر است. ( عياشي، 1411ق، ج1، ص127 )

9 -2. تبيين جزئيات قصص قرآني

قرآن کريم با هدف تعليم و تربيت و عبرت آموزي، برخي از رخدادهاي گذشته مربوط به انبياء و امت هاي پيشين را آورده است؛ اما از ذکر تفصيلي تمام جزئيات داستان ها خودداري کرده و تنها بخشي از حلقات نقش آفرين و عبرت آموز آنها را گزينش کرده است. در نتيجه بسياري از حلقات گمشده قصص، نام اشخاص، مکان ها و زمان وقوع رخدادها و ... در قرآن ناگفته مانده که اين خود، زمينه مراجعه مسلمانان و صحابه به اهل کتاب و گسترش اسرائيليات در تفسير را فراهم نمود. حال آنکه با مراجعه به شخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و جانشينان معصومش، مي توان از جزئيات قصص قرآني به خوبي آگاه شد. تني چند از ائمه طاهرين: مانند امام صادق (عليه السّلام) و امام رضا: در اين قضيه ورود کرده و بسياري از حقايق تاريخي مورد اشاره در آيات را تبيين و مستمعان را از انحرافات به وجود آمده در قصص انبياء پرهيز دادند. ( ابن بابويه قمي، 1378 ق، ج1، ص 194 )
همچنين امام باقر و امام صادق (عليهما السّلام) به طور گسترده اي حوادث تاريخ اسلام و امتهاي پيشين را ذيل برخي از آيات متذکر شده اند؛ از جمله:
ماجراي کشته شدن شخصي از بني اسرائيل و دستور موسي (عليه السّلام) به کشتن گاو و زدن استخوان آن گاو به بدن مقتول براي فاش شدن نام قاتل که به صورت مشروح در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) منعکس شده است. ( قمي، 1367، ج1، ص49-50؛ حويزي شيرازي، 1415ق، ج1، ص88-89 )
در نمونه اي ديگر، ماجراي مورد اشاره در آيه 243 سوره بقره، در روايتي از امام باقر و امام صادق (عليهما السّلام) به تفصيل بيان شده است. ( کليني، 1362، ج8، ص98 )
همچنين در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) مقصود از نفرين داود و عيسي (عليهما السّلام) عليه بني اسرائيل که در آيه 78 سوره مائده آمده، به ترتيب ميمون شدن آنان به نفرين داود و خوک شدنشان به نفرين عيسي دانسته شده است. ( کليني، 1362، ج8، ص 200 )
به استناد حديثي ديگر از امام صادق (عليه السّلام) مقصود از اسماعيل صادق الوعد در آيه 54 سوره مريم، پيامبري غير از اسماعيل فرزند ابراهيم خليل است. ( ابن قولويه قمي، 1375، ص 63 )

10 -2. استفاده هاي لطيف از آيات قرآن

برداشت هاي ائمه (عليهم السّلام) از قرآن بعضاً بسيار نغز و لطيف است و از کسي غير از معصوم بر نمي آيد. دو نمونه از اين استفاده ها را که عمدتاً از مدلول اشاري يا التزامي آيات الهام گرفته شده ذيلاً مي آوريم:
پسر برادر شهاب بن عبدربه مي گويد: از امام صادق (عليه السّلام)خواستم تا براي دردهاي ناشي از ناراحتي و تورم معده ام چاره جويي نمايد. امام فرمود: « تعد و تعش و لا تاکل بينهما شيئا فإن فيه فساد البدن، اما سمعت قول الله عزوجل يقول: « ولهم رزقهم فيها بکرة و عشيا » ( مريم/62 ) » يعني: صبحانه بخور و شام بخور و بين آنها چيزي نخور، که باعث تباهي بدن است. آيا سخن خداي تعالي را نشنيده اي که فرمود: روزي بهشتيان در بهشت صبح و شام بدان ها مي رسد. » ( برقي، 1429ق، ص 299 )
در واقع امام (عليه السّلام) از دلالت التزامي آيه و اين که از غذاي نيمروز در بهشت، سخن به ميان نيامده، استفاده فرموده که اين وعده غذايي به زيان آدمي است.
همچنين از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده که هر کس کفش زردرنگ بپوشد، تا زماني که آن کفش کهنه نشود، در سرور و شادماني به سر مي برد. اين روايت در کتب تفسيري ذيل آيه « صفراء فاقع لونها تسرّ الناظرين » ( بقره/ 69 ) نقل شده است. (رضي الدين طبرسي، 1370، ص 124)
ملاحظه مي کنيم که برداشت امام از آيه بسيار لطيف است و البته با دستاوردها و يافته هاي علوم بشري در عرصه روانشناسي نيز هماهنگي دارد.

11 -2. توسعه معنايي آيه

برخي از احاديث معصومان (عليه السّلام) دايره معنايي واژگان به کار رفته در آيه را توسعه بخشيده و از اين رهگذر معناي جديد و نابي از آن استخراج نموده اند. اين گونه برداشت ها گرچه در بادي امر ممکن است تفسير باطني يا تأويل آيه به نظر برسد، اما با اندکي تأمل معلوم مي شود که در واقع نوعي توسعه در معناي لفظ و در نتيجه از سنخ تفسير است؛ مانند آن چه از امام صادق (عليه السّلام) در تفسير آيه 32 سوره مائده نقل شده که در پاسخ به حمران بن اعين، نجات از سوختن يا غرق شدن را تفسير عبارت « و من احياها فکانما احيا الناس جميعاً » و پس از اندکي سکوت، فراخواندن به هدايت و اجابت آن را تأويل اعظم و در واقع معناي توسعه يافته آن دانست. ( کليني، 1362، ج2، ص 211 ) به عبارت ديگر، به بيان امام (عليه السّلام) هدايت و ضلالت مصداق بارزي از اماته و احياء است که در آيه شريفه مطرح گرديده است.
گرچه برخي محققان اين مورد را از نمونه هاي تأويل و بيان باطن آيه برشمرده اند، مي توان اين مورد و برخي موارد مشابه را نوعي توسعه در معناي لفظ و از زمره ي تفسير دانست؛ چرا که در تأويل عموماً هيچ قرينه اي از لفظ وجود ندارد و امام معصوم (عليه السّلام) که از راسخان در علم است، آن را بر امامت و ولايت اميرالمومنين (عليه السّلام) و اهل بيت (عليهم السّلام) يا موارد ديگر تطبيق مي کند. نمونه هاي تأويل در روايات ائمه و امام صادق (عليه السّلام) فراوان است که به دليل خارج بودن از موضوع بحث يعني گونه ها و روش هاي روايات تفسيري، از ذکر آن صرف نظر و آن را به فرصتي ديگر وامي نهيم.

12 -2. تعليم شيوه تفسير و برداشت از قرآن

بسياري از مفسران و صاحب نظران پذيرفته اند که نخستين شيوه تفسير، تفسير قرآن به قرآن بوده است و شماري نيز بر اهميت و پيشگامي اين شيوه بر ساير شيوه ها پاي فشرده اند. ( سيوطي، 1363، ج2، ص 117 )
در سخنان و روايات تفسيري اهل بيت (عليهم السّلام) افزون بر تأکيد بر انسجام کامل قرآن و تصديق آيات نسبت به يکديگر، گاه اين شيوه به طور عملي به همگان تعليم داده شده است.
به عنوان نمونه: در آيه 17 نساء آمده است: « إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِمْ » يعني: « توبه، نزد خداوند، تنها براي کساني است که از روي ناداني مرتکب گناه مي شوند، سس به زودي توبه مي کنند، اينانند که خدا توبه شان را مي پذيرد. »
با توجه به قيد حصر « انما » ظاهر آيه اين است که پذيرش توبه از سوي خداوند تنها به دو شرط ميسر است: ارتکاب گناه از روي جهالت، و توبه فوري؛ در حالي که اين مسئله با رحيميت و رحمانيت خداوند نمي سازد. به اين شبهه در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) اين گونه پاسخ داده شده:
« قال کل ذنب عمله العبد و إن کان عالما فهو جاهل حين خاطر بنفسه في معصية ربه فقد حکي الله تعالي قوله يوسف لإخوته « هَل عَلمِتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ و أخيهِ إذ أنتُم جاهِلُون » فنسبهم إلي الجهل لمخاطرتهم بأنفسهم في معصية الله » يعني: هر گناهي که بنده اي انجام مي دهد، هرچند که بدان عالِم باشد، جاهل است. چرا که معصيت پروردگارش ( به خاطر غلبه هواي نفس ) به نفس او خطور کرده است. چنان چه خداوند متعال سخن يوسف خطاب به برارانش را نقل کرده است: « آيا دانستيد که با يوسف و برادرانش آن هنگام که جاهل بوديد، چه کرديد؟ » پس چون معصيت خداوند در جانشان خطور کرد، جهل به آنان نسبت داده شد. (جزائري، 1404ق، ص 168 )
ملاحظه مي کنيم که امام (عليه السّلام) جهالت را در برابر عقل و به معني غلبه هواي نفس دانسته و از آيه ديگري از سوره يوسف براي آن شاهد آورده و به اين ترتيب روش برداشت از قرآن و تفسير آيه اي از آن به کمک آيه ديگر را آموخته است.
در نمونه اي ديگر، مي دانيم که عموم متکلمان عدليه براي انکار رؤيت خداوند به آيه « لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار » استناد مي کنند. اما « ابصار » در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) به بصيرت و بينش معني شده که مرحله اي فراتر از ديدن با چشم سر است. در اين روايت چنين استدلال شده که وقتي خداوند با محک اوهام و تفکر انسان ها غير قابل درک باشد، به طريق اولي با چشم سر قابل رؤيت نخواهد بود. « انّ اوهام القلوب اکبر من ابصار العيون، فهو لا تدرکه الاوهام و هو يدرک الاوهام » و سپس امام (عليه السّلام) براي اثبات اين مدعا که ابصار از ريشه بصيرت است نه بصر، به آيه بعدي استناد جسته است و استفاده کرده که همان گونه که در اين آيه شريفه، « بصر » و « عمي » به معني بينايي و نابينايي از چشم سر نيست، در آيه مورد بحث نيز مقصود، « احاطه وهم » است: « الا تري إلي قوله: « قد جاءکم بصائر من ربکم » ليس يعني بصر العيون « فمن أبصر فلنفسه » ليس يعني من البصر بعينه « و من عمي فعليها » ليس يعني عمي العيون إنما عني إحاطة الوهم کما يقال: فلان بصير بالشعر، و فلان بصير بالفقه، و فلان بصير بالدراهم، و فلان بصير بالثياب » ( کليني، 1362، ج1، ص98 )
و يا عبد الأعلي مولي آل سام مي گويد: به امام صادق (عليه السّلام) گفتم: ناخن دستم آسيب ديده و دست کشيدن بر آن برايم سخت است. چگونه وضو بگيرم؟ امام (عليه السّلام) فرمود: « تعرف هذا و أشباهه في کتاب الله تبارک و تعالي: و ما جَعلَ علَيکُم فِي الدِّينِ مِن حَرَجٍ » اين مورد و مشابه آن از کتاب خدا فهميده مي شود که فرمود: در دين براي شما حرجي قرار نداد... ( کليني، 1362، ج3، ص 33 )

نتيجه

از بررسي روايات تفسيري منقول از امام صادق (عليه السّلام) دانسته شد که آن حضرت با عنايت به اصالت و تحريف ناپذيري قرآن موجود و حجيت ظواهر و جامعيت آن، بر ضرورت مراجعه به اهل بيت: به عنوان مفسران راستين قرآن تأکيد نموده و با بيان ناسخ و منسوخ، تبيين واژگان و مداليل آيات و رفع ابهام از چهره آنها، بيان احکام و تفصيل قصص قرآني، ذکر اسباب نزول آيات و ... نقش مهمي را در گسترش فرهنگ ناب اسلام و قرآن ايفاء نموده اند؛ نقشي که بايد با مطالعه و غور عميق تر، بيش از پيش به جامعه اسلامي شناسانده شود.
منابع تحقيق:
قرآن کريم
ابن بابويه قمي، محمد بن علي الحسين ( 1406ق )، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم: دار الرضي، چاپ اول.
ابن بابويه قمي، محمد بن علي بن الحسين ( 1378ق )، عيون اخبار الرضا (عليه السّلام)، تهران: نشر جهان، چاپ اول.
ابن بابويه قمي، محمد بن علي بن الحسين ( 1398ق )، التوحيد، قم: انتشارات جامعه مدرسين، چاپ اول.
ابن بابويه قمي، محمد بن علي بن الحسين ( 1408ق )، علل الشرايع، تصحيح و تعليق حسين الاعلمي، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول.
ابن بابويه قمي، محمد بن علي بن الحسين ( 1414ق )، من لا يحضره الفقيه، تصحيح و تعليق علي اکبر غفاري، قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، ج1.
ابن قولويه قمي، جعفر بن محمد (1375)، کامل الزيارات، تصحيح و تعليق علي اکبر غفاري، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
ابن منظور، محمد بن مکرم ( 1414ق )، لسان العرب، بيروت: دار صادر، چاپ سوم.
بابايي، علي اکبر و عزيزي کيا، غلامعلي و روحاني راد، مجتبي ( 1387 )، روش شناسي تفسير قرآن، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ سوم.
بحراني، سيد هاشم ( 1416ق )، البرهان في تفسير القرآن، تهران: بنياد بعثت، چاپ اول.
برقي، احمد بن محمد بن خالد ( 1429ق )، المحاسن، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول.
جزائري، سيد نعمت اله ( 1404ق )، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، قم: کتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي، چاپ اول.
جوادي آملي، عبدالله ( 1383ش )، نزاهت قرآن از تحريف، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ اول.
جوهري، اسماعيل بن حماد ( 1407ق )، الصحاح، بيروت: دار العلم للملايين، ج3.
حرعاملي، محمد بن الحسن (1367)، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، تهران: کتابفروشي اسلاميه، ج27.
حويزي شيرازي، عبدعلي بن جمعه ( 1415ق )، تفسير نور الثقلين، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، قم: انتشارات اسماعيليان، چاپ چهارم.
خويي، سيد ابوالقاسم ( 1401ق )، البيان في تفسير القرآن، انوار الهدي.
راغب اصفهاني، حسين بن محمد ( بي تا )، المفردات في غريب القرآن، تحقيق نديم مرعشلي، تهران: کتابفروشي مرتضوي.
زرقاني، عبدالعظيم ( 1988م)، مناهل العرفان، بيروت: دار الکتب العلميه.
سيوطي، جلال الدين (1363)، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، تهران: منشورات الرضي- بيدار، چاپ دوم.
شيباني، محمد بن الحسن ( 1413ق )، نهج البيان عن کشف معاني القرآن، تحقيق حسين درگاهي، تهران: بنياد دايرة المعارف اسلامي، چاپ اول.
طالقاني، عبدالوهاب (1377)، تاريخ تفسير، تهران: انتشارات نبوي، چاپ اول.
طباطبايي، محمد حسين ( بي تا )، الميزان في تفسيرالقرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه، چاپ سوم، ج20.
طبرسي، رضي الدين حسن بن فضل (1370)، مکارم الاخلاق، قم: انتشارات شريف رضي، چاپ چهارم.
طبرسي، فضل بن الحسن (1374)، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
عياشي، محمد بن مسعود ( 1411ق )، کتاب التفسير، تصحيح و تعليق سيد هاشم رسولي محلاتي، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
فيض کاشاني، ملا حسن ( 1402 ق )، تفسير الصافي، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
قمي، علي بن ابراهيم (1367)، تفسير قمي، تحقيق: سيد طيب موسوي جزايري، قم: دار الکتاب، چاپ چهارم.
کليني، محمد بن يعقوب (1362)، الکافي، تهران: انتشارات علميه اسلاميه.
مجلسي، محمدباقر ( 1403ق )، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بيروت: مؤسسه الوفاء.
معرفت، محمد هادي (1371)، التمهيد في علوم القرآن، ترجمه ابو محمد وکيلي، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول.
مولايي نيا همداني، عزت اله (1378)، نسخ در قرآن، تهران: نشر رايزن، چاپ اول.
نصيري، علي (1386)، رابطه متقابل کتاب و سنت، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.

پي نوشت ها :

1- استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد قائم شهر.

منبع مقاله :
پاکتچي، احمد؛ (1391)، مباني و روش انديشه ي امام صادق (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.