مقدمه
مقصود از فلسفه در اين مقاله نگاهي نظام مند به کل عالم هستي با توجه به مبادي و غايات آن و نيز نگاه به هر يک از موجودات عالم در زمينه ي يک نگرش کلي به عالم هستي و جايگاه آن و ارتباط وجودي آن با ساير موجودات و مراتب اين عالم را با توجه به مبادي و غايات آن است(1). در مباحث فلسفي، مهم ترين ابزار تحقيق عبارت است از عقل، ولي اين به آن معنا نيست که از ساير منابع تحصيل معرفت استفاده نشود. در فلسفه با روش منطقي و قواعد عقلي از کليه ي ادارکاتي که براي انسان تحصيل آنها ممکن است بهره برداري مي شود. روش شناسي فلسفه نوعاً در دانش منطق تبيين شده و اصول منطقي مهم ترين روش براي تلفيق معلومات و دستيابي به پاسخ پرسش هاي مطرح در اين علم به شمار مي آيد. پرسش هاي فلسفي، چه در مورد کل جهان هستي، چه در مورد هر يک از موجودات و حقايق عالم، از سنخ پرسش هاي اصلي به حساب مي آيد و نه پرسش هاي فرعي و غير اصلي. پرسش هاي اصلي بر خلاف پرسش هاي فرعي، پرسش هايي است که طرح آنها در مورد هر يک از واقعيات عالم امکان پذير است و امکان حذف آنها در مسير فهم حقايق امکان پذير نيست و جايگزين و معادلي براي حذف آنها وجود ندارد.روش منطقي به همراه استفاده از اندوخته هاي معرفتي بشري که از طريق مشاهده و تجربه، تفکر و عقلانيت، به دست آمده به همراه برخي تحليل هاي زبان، همگي در جهت گره گشايي معماهاي عقلي و فکري و دستيابي به پاسخ پرسش هاي اساسي، رفع ترديدهاي علمي و تحقيقات فلسفي براي دستيابي به نگاهي جامع، مبداگرا و غايت نگر نقش آفرين بوده و به همين جهت همواره مورد استفاده فيلسوفان و متفکران بوده است.
اينک اين سؤال فرا راه تحقيق وجود دارد که با نگاهي پيشيني، چه اصول و قواعدي توسط معصوماني چون امام صادق ( عليه السلام ) براي پاسخ به سؤالات اساسي بشر و نيز معماهاي عقلي و فلسفي مورد توصيه قرار گرفته؟ و با نگاهي پسيني آيا آن چه به عنوان روش و منطق مباحث عقلي و فلسفي توسط انسان ها در طول تاريخ شکل گرفته مورد تأييد آموزه هاي جعفري و امام صادق ( عليه السلام ) مي باشد و اگر هست، ميزان اين تأييد چيست؟ نگارنده در اين مختصر، صرفاً با تمرکز بر نگاه پيشيني تلاش خواهد کرد نه به نحوي نظام مند بلکه با مروري اجمالي بر برخي منابع منسوب به امام صادق ( عليه السلام ) نشان دهد قواعد روش شناختي مهمي در سخنان حضرتش مطرح شده که مي تواند در ايجاد و بازسازي يک نظام روش شناختي مورد توجه انديشمندان قرار گيرد. ضرورت توجه به اين اصول و قواعد هنگامي روشن تر مي گردد که تحول در علوم انساني و نيز تلاش براي تحقق علم ديني مورد دغدغه پژوهشگران و محققان واقع شود.
لازم است خاطر نشان شود، که اولاً: نويسنده مدعي فحص و جستار کامل و تام در کليه ي عبارات منقول ازامام صادق ( عليه السلام ) نبوده و معتقد است موارد استخراج شده از اين عبارات ( که در متن مقاله به آنها اشارت رفته ) بعد از فحص تام قابل افزايش است. ثانياً: سنديت عبارات مورد استناد مورد توجه نويسنده نبود و با فرض صحت، مباحث خويش را بر آنها استوار ساخته است. ثالثاً: هيچ گونه تلاشي براي تحميل مصطلحات و محتواي مباحث فيلسوفان و منطق دانان و عالمان روش شناسي بر آموزه هاي جعفري صورت نگرفته و حداکثر کوشش به عمل آمده تا فارغ از آنها، قواعد مورد تصريح در عبارت هاي امام صادق ( عليه السلام ) مطمح نظر قرار گيرد.
منابع مورد استفاده در اين تحقيق
غير از اتکاء به برخي از مهم ترين جوامع روايي همچون کافي و نيز کتاب توحيد، در اين تحقيق از منابعي استفاده شده که منسوب به امام جعفر صادق ( عليه السلام ) مي باشند. اين آثار، عمدتاً رساله ها و صحيفه هاي چندي است که به حضرت نسبت داده اند و برخي مورد وثوق و اعتماد ناقلان اخبار و احاديث مي باشد که ذيلاً معرفي مي گردد: « مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة »: اگر چه نسبت به صدور آن از امام صادق ( عليه السلام ) حکم قطعي نرسيده، اما شخصيت هاي بزرگي به نوعي مهر تأييد بر آن زده اند. مثلاً حاج ميرزا حسين نوري که در مستدرک در موارد متعددي به اين کتاب استناد فرموده ( حداقل 82 مورد ) پيرامون اعتبار اين کتاب به تفصيل سخن گفته است، برخي چون علامه مجلسي آن را به نقل از سيد بن طاووس به عنوان کتابي شريف و لطيف و حاوي راهکارهاي وصول و سلوک به خدا و حق توصيف نموده است. ( مجلسي، 1403ق، ج1، ص15 ) اگر چه خود علامه مجلسي در اسلوب کتاب و انتساب آن به ائمه ( عليه السلام ) ترديد کرده است. ( مجلسي، 1403ق، ج1، ص 32 ) او همچنين به نقل از شيخ طوسي در امالي مواردي را در ترديد انتساب اين کتاب به امام صادق ( عليه السلام ) را به عنوان شاهد ذکر مي کند. ( مجلسي، 1403ق، ج1، ص 32 ) با وجود اين ترديدها بعضي معتقدند نقل روايات از اين کتاب توسط کفعمي در مجموع الغرائب و نيز شهيد ثاني در کشف الريبة، و منية المريد، و اسرار الصلاة و مسکن الفؤائد، و تأييد بزرگاني چون شهيد ثاني، مولا محسن فيض کاشاني و سيد بن طاووس، هر نوع ترديدي در مورد اين کتاب را برطرف مي کند.توحيد مفضل: از رساله هايي که صدور آن از امام صادق ( عليه السلام ) نزديک به اتفاق و بر آن وثوق و اعتماد است رساله اي است موسوم به « التوحيد » که در منابع مختلف به نام هاي ديگري چون « کتاب الفکر »، « کنز الحقائق و المعارف »، « توحيد مفضل » و « الدلائل و الاعتبار » آمده است. چگونگي صدور کتاب التوحيد در مقدمه ي اين کتاب چنين آمده که: مفضل بن عمر را با يکي از معاصران خود به نام ابن ابي العوجاء که در فلسفه مادي و کلام دستي داشته پيرامون خدا و آفرينش اتفاقي بحث رخ داده و مفضل در اين مباحثه شکست خورده و پس از مراجعه به امام صادق ( عليه السلام ) اين جواب مفصل و مشروح را با تقرير و بيان امام( عليه السلام ) دريافت مي کند. رساله توحيد مفضل بر دو بخش بوده: بخشي پيرامون جهان برين و بخشي درباره جهان زيرين است و اين دومين بر چهار فصل تربيت يافته است. اين کتاب در چهار مجلس به اين صورت ترتيب يافته است: مجلس اول: در ذکر خلق انسان و حکمت ها و تدبيرهايي که در خلقت اوست، مجلس دوم: در ذکر خلق اقسام حيوان از بهايم و سباع و وحوش و طيور و ماهيان دريا و حکمت هايي در آفرينش آنهاست، مجلس سوم: در ذکرخلق آسمان و زمين و ماه و آفتاب و کواکب و بروج و فصول و روز و شب و گرما و سرما و بادها و عناصر اربعه و برف و رعد و برق و کوه صحرا و معادن و نبات و اشجار و آن چه در اين موجودات از دلايل صنع و شواهد ربوبيت، و صواب و تدبير و حکمت مي باشد. و مجلس چهارم: در بيان آن که آفات و مکاره و مصايب که بر عالم و اهل آن وارد مي شود سبب آن چيست و در آن امتحانات آفات چه حکمت است؟
توحيد مفضل تفسير اين آيه دانسته شده که: « سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ » ( فصلت/53 ) اهليلجه: همتاي توحيد مفضل رساله « اهليلجه » است و همان گونه که ياد گرديد اين رساله نيز در بيان توحيد آفريدگار تدوين شده است. منشأ نگارش اين رساله نامه اي است که مفضل به امام صادق ( عليه السلام ) نوشته و در آن احتجاجات و شبهاتي را که گروهي از ملحدان در مسئله آفرينش مطرح کرده و به واسطه ي آنها ربوبيت الهي را انکار مي کردند، خدمت امام ( عليه السلام ) مطرح مي کند و براي حل آن سؤالات و شبهات چاره جويي مي کند. آن حضرت پاسخ مفصل و مشروحي به آن نامه داده اند که درمقدمه اش به مناسبتي نام هليلج ( هليله ) برده شده و پس از آن اين حديث به صورت رساله مستقلي درآمده و به « اهليلجه » موسوم گرديده است. ملا عبدالله حکيم لاهيجي شرحي بر اين رساله نگاشته است. اين رساله در بحارالانوار مجلسي ( ج3، ص 152 ) همراه با توحيد مفضل آمده و مکرر به ضميمه آن چاپ شده است.
اصول روش شناختي ( بارويکرد پيشيني ) در کلام امام صادق ( عليه السلام )
قبلاً گفته شد که اصول مطروحه در اين مقاله سازماندهي نشده و محصول استقرائي ناقص است. طرح اين اصول به شکل زير مي تواند گوياي قابليت موارد منقول براي برداشت هاي روش شناختي باشد.پذيرش حجت و احتجاج و برهان به عنوان روشي براي اثبات مطلوب و ايجاد فهم.
آموزه ها و سيره ي عملي امام صادق ( عليه السلام ) حاکي از عنوان فوق است. مؤيد اين مطلب نکته اي است که در توحيد مفضل در گفتگويي ميان ابن ابي العوجاء و مفضل مطرح شده است. هنگامي که مفضل با شبهات و سؤالات جدي اين شخص ملحد مواجه مي شود عنان اختيار را از دست داده بر او رو ترش کرده به تندي سخن مي گويد. ابن ابي العوجاء از اين برخورد متعجب شده و اظهار مي کند اين نوع برخورد با برخورد امام صادق ( عليه السلام ) کاملاً متفاوت است. چرا که حضرتش در مواجهه با سؤالات و اشکالات با صبر و بردباري به سخن گوش فرا مي دهد به نحوي که انسان گمان مي کند حضرت تمام اشکالات را پذيرفته و از پاسخ ناتوان است. اما هنگامي که لب به سخن باز مي کند چنان حجت و استدلال اقامه مي کند که امکان عدم پذيرش آن وجود دارد. او سپس از مفضل مي خواهد در بحث به سيره ي امام صادق ( عليه السلام ) عمل کند. ( مفضل، بي تا، ص 42 )تفکيک ميان کارکردهاي غير مفيد زباني از کارکردهاي اصلي و ضروري زباني
زبان يکي از مهم ترين ابزارهاي ارتباط و تعامل انسان با ديگران و نيز داراي تأثير مستقيم در نحوه ي تفکر است. هر انساني هنگام انديشه و تفکر، در مي يابد که اولاً مراحل مختلف تفکر با نوعي حديث نفس مقارن و همراه است و از سوي ديگر تبيين آن نيز مستغني از استفاده از ابزار زبان نيست. اما آيا هر تعبيري براي آن مقارنت فکري و اين تبيين ضروري است يا بايد برخي تعابير زباني را در حوزه تفکر و تبيين رهزن و مشکل زا دانست و تلاش کرد تا آنها را از حوزه و قلمرو تفکر و تبيين خارج نمود؟ امام صادق ( عليه السلام ) در اين خصوص الفاظ و عناصر زباني زائد را موجب تکلف دانسته و آن را از جمله ي آفات علم و عالمان به شمار آورده است. ( کليني، 1400ق، ج1، ص20 ) اين اصل، بر ضرورت گزينش تعابير گويا و بسيط دلالت دارد. چنان که حاکي از آن است که منشأ برخي از عيوب و مشکلات در مسير علم را پديده ي زبان معرفي فرموده است. ( کليني، 1400ق، ج1، ص21 )کاربردهاي زباني، گره گشاي مسائل معرفتي
قبل از بيان اين مطلب بايد خاطر نشان ساخت از ديد امام صادق ( عليه السلام ) ، زبان و خط از نعمت هايي است که خداوند به انسان ها ارزاني داشته و او به واسطه ي اين دو از بهائم تمايز پيدا مي کند. ( مفضل، بي تا، صص 79-80 ) زبان تنها وسيله اي براي بيان و اظهار امور دروني انسان نيست ( مفضل، بي تا، ص80 )، بلکه بهره هاي ديگري را عايد انسان مي کند. امام جعفر صادق ( عليه السلام ) در برخي موارد، سؤالات اساسي را که مردمان در حضور ايشان مطرح مي کردند را بر مبناي کاربردهاي زباني تحليل کرده و پاسخ مي فرمودند. ( مفضل، بي تا، ص146 ) اين امر حاکي از آن است، که در حل معماها و مسائل فکري و فلسفي بايد به کاربردهاي زباني نيز توجه نمود.تمرکز روحي و آمادگي رواني، مقدمه اي جهت حصول معرفت
روح و نفس انسان، بستر تحقق معرفت و حکمت است. اين بستر و زمينه، حتماً بايد از آمادگي هاي لازم برخوردار باشد تا تحقق علم و تعقل و تدبر در آن امکان پذير باشد. عنصر تمرکز يا تنبه که در ادبيات جعفري از آن به « فراغ » و نيز « خلوت » و « اجماع ذهني » تعبير شده ( کليني، 1400ق، ج1، ص23؛ مفضل، بي تا، ص 183 ) در اين آمادگي به عنوان مبناي تفکر و انديشه نقش اساسي دارد. به همين جهت معمولاً محيط هاي علمي و معرفتي از جمله حوزه هاي علميه، دانشگاه ها و آموزشگاه ها و مراکز تحقيق و پژوهش نوعاً فضايي آکنده از معنويت و آرامش و تهي از آفات روحي و اخلاقي آموزه هاي اخلاقي و تربيتي ملاحظه مي شود. در مکتب امام صادق ( عليه السلام ) نيز پيراستگي از آفات روحي و رواني، نقش اساسي در ايجاد اين تمرکز و تنبه داشته و تأکيد فراوان بر ضرورت شناخت انواع اين آفات روحي و تلاش براي دوري آنها از ساحت علم و عالمان توصيه شده است. ( کليني، 1400ق، ج1، صص20-23 ) از جمله ي خصوصيات روحي که رسماً به عنوان ميزان تحقق علم و حکمت و همه فنون و فروع معرفت و شناخت معرفي شده، تقواي الهي است و اين ناشي از آن است که ماهيت تقوا را اطلاع از حق، و ماهيت باطل را انقطاع از حق تعالي تشکيل مي دهد. ( کليني، 1400ق، ج1، ص59 ).افزايش سطح آگاهي و بصيرت
در امر پژوهش و سعي در وصول به حقيقت مطلوب، همواره بايد در سطوح بالاي آگاهي قرار داشت و روح و ذهن را در حد لازم با مقوله ي مورد بررسي درگير نمود و اين حيويت و نشاط و توجه و ظرفيت براي آگاهي بايد در حدي باشد که حتي در شرايطي که به صورت طبيعي مقتضي نوعي غفلت و بي توجهي است، به هيچ عنوان کاهش نيابد. آموزه هاي امام صادق ( عليه السلام ) حاکي از آن است که حتي در شرايطي مانند خواب، بايد با تمرين و ممارست کاري نمود تا اجتماع ميان خواب و غفلت صورت نگرفته بلکه بالعکس با خواب، مواردي در انسان تخفيف يابد که خود مانع فهم بهتر و برتر هستند. ( کليني، 1400ق، ج1، صص 44-45 )برخوردراي از شم قوي و دقت مضاعف
امام صادق ( عليه السلام ) در عبارات خويش طالبان حقيقت و معرفت را به برخورداري هر چه بيشتر از قوه ي تشخيص و دقت مضاعف دعوت کرده است تا جايي که بتوانند از هر نشانه اي، مطلوبي را جستجو کنند و از هر سرنخي، حکمت هاي عالم را جستجو کنند. حضرتش حکمت و معرفت را امري مي داند که نه تنها از مجالست با اهل حکمت و علم، بلکه از توجه به رفتار و کنش اهل معرفت و حتي عبارت هايي که ممکن است بر زبان غير اهل علم جاري شود و ناخواسته انسان را به حقايق ناب عالم هدايت نمايد، قابل تحصيل است. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 161 )تمثل حدود، شرط لازم براي خوانش آراء و ايده ها
لازمه ي فهم ايده ها و نظرياتي که صاحبان آنها از قوه ي درک و فهم حقيقت بر مي آيند، دريافت و درک عناصر و مفاهيمي است که اين ايده ها و نظريات از آنها تشکيل شده است. به همين جهت ضرورت توجه به تمثل حدود و نيزاحتراز از اضاعه ي حدود، در آموزه هاي روش شناختي امام صادق ( عليه السلام ) مورد توجه جدي قرار گرفته است. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 29 ) مهم ترين خصوصيتي که منشأ تفکر نيز هست همانا تحديد و توجه به حدود شئ مي باشد. ( شيخ صدوق، 1357، ص51 )ملاک صدق و کشف حقانيت مدعيات
تشخيص صدق و کذب به عنوان خصوصياتي براي معاني و مدعيات از جمله ي مهارت هايي است، که در طول تاريخ تفکرات بشري دائماً دل مشغولي انسان ها را تشکيل داده است. اين امر ناشي از آن است که بسياري از حقايق براي انسان مجهول بوده و کنجکاوي انسان ها در مورد آنها موجب تلاش براي فهم آن حقايق مي گردد.نتيجه ي اين تلاش، همواره به دو شکل: معنا و عقد، تحقق مي يابد. اولي نوعي حالت معرفتي بسيط است و دومي نوعي بستگي معرفتي و نفساني است که ميان انسان و حقيقت ايجاد ارتباط مي کند. در ديدگاه امام صادق ( عليه السلام ) قاعده ي مهمي متضمن صدق است و اين قاعده موجب فوز و نجاح ادعاي علمي مي شود. در نزد امام صادق ( عليه السلام ) اين قاعده ميزاني الهي ( قسطاس من الله ) به شمار مي آيد. اين قاعده بر دو مبناي مهم استوار است: نوعي اعتدال در دستيابي به صدق و انتخاب تعبير گويا و مناسب براي تبيين آن « فإذا أردت أن تعلم أ صادقٌ أنت ام کاذبٌ فانظر في قصد معناک و غور دعواک و غيرها بقسطاس من الله عزو جل في القيامه قال الله عزوجل و الوزن يومئدٍ الحق فإذا اعتدل معناک بدعواک ثبت لک الصدق و أدني حد الصدق أن لا يخالف اللسان القلب و لا القلب اللسان » ( کليني، 1400ق، ج1، ص 35 ) شايد بتوان از اعتدال مذکور، به ملاحظه ي علمي نيز تعبير نمود. گفتني است روش جالبي نيز در آزمون صدق مدعيات توسط حضرتش ارائه شده و آن اين است که معمولاً کساني که در زمينه اي خاص داراي مدعايي غير صادق يا تعبيري نادرست مي باشند، در مواجهه با ادعاي صادق در همان زمينه خاص، بيشتر از ديگران تحت تأثير صدق يا صحت تعبير قرار مي گيرند. ( کليني، 1400ق، ج1، ص34 )
ضرورت تبيين مبتني بر ملاحظه ي علمي
هيچ يک از مدعيات و فرضيه هاي علمي که مطرح مي شود نبايد ناشي از تقرء بدون علم باشد. مقصود آن است که اين فرضيات نبايد بدون پشتوانه و تأييد ناشي از تلاش علمي صورت گيرد. عدم رعايت اين اصل موجب دوري مدعيات علمي از حقيقت مي شود و اين امري است که در آيات الهي از آن تعبير به مجادله ي بدون علم شده و مذموم است. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 57 )ضرورت آغاز تلاش علمي از همگرايي و اتفاق مبتني بر صلاحيت هاي علمي و روحي نه واگرايي
رعايت اين اصل مقتضي توجه و احترام به تلاش هاي علمي است که قرينه ي اتفاق نظر در مورد آنها نوعي اطمينان خاطر را نسبت به آنها تدارک مي نمايد. محقق با مبنا قرار دادند اين اتفاق نظر، سعي مي کند تا افق هاي جديدي که هنوز کشف نشده را دريافته و موجبات تفطن به آنها را براي خود و سايران فراهم نمايد. اين اصل زماني پررنگ تر جلوه مي کند که با اصل حرمت اهل ايمان و تواضع نسبت به ايشان نيز ممزوج گردد. مثال مهمي که توسط امام صادق ( عليه السلام ) در خصوص تواضع مذکور بيان شده، نشان مي دهد سطح و رتبه ي علمي ديگران براي تحقق خضوع علمي نسبت به ايشان اهميت اساسي ندارد و کبرورزي در مواجهه با آراء ديگران، ابواب رحمت الهي را در خصوص تحقق معرفت مي بندد. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 72 ) لازم به ذکر است با رعايت اين اصل افق هاي جديدي از معرفت گشوده شده و انسان به مراتب ديگري از معرفت ها دست مي يابد و از ابعاد جهل خويش مي کاهد.ضرورت آزمون و تجربه در کنار تعقل و تعلم
تجربه امري است که در حصول معرفت و کمال انساني داراي نقش و تأثير است. اين نقش و تأثير بارها مورد تأکيد امام صادق ( عليه السلام ) قرار گرفته ( در توحيد مفضل، امام صادق ( عليه السلام ) مکرر دعوت به تجربه و مشاهده ي حسي امور و واقعيات مادي و حسي فرموده تا از طريق اين نگاه و توجه، حکمت و رمز و رازهاي تدبيري عالم بر او هويدا گردد. تکرار اين موارد در حدي است که مراجعه ي اوليه به اين کتاب شريف براي يافتن آن کافي است و نياز به ارجاع ندارد ) و البته تأکيد بر آنها تنها در خصوص علوم تجربي نيست. مراجعه به اهل تجربه علاوه بر اهل تعقل و علم نيز از جمله ي مواردي است که حضرت بارها بر آن تأکيد و بيان فرموده در صورتي که امکان دسترسي به اهل تجربه نباشد، افراد خود بايد به تجربه اقدام و مبادرت ورزند. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 152 ) ذکر اين نکته لازم است که تجربه تنها زماني براي انسان معتبر و قابل توجه است که با امور ديگري از جمله تعقل، علم، تقوا و خلوص و طهارت درون ( نصح ) همراه باشد. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 152 )مشارکت در تحصيل معرفت و کشف حقيقت
از تعابير امام صادق ( عليه السلام ) برداشت مي شود که علم و معرفت هويتي جمعي دارد و ارتباط و تعامل علمي ميان انديشمندان مي تواند نقش اساسي در تکميل معرفت هاي بشري به خصوص در مقوله هاي مهمي چون حکمت خلقت آسمان ها و زمين و ارتباط با انوار معرفت ايفاء مي کند. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 152-153 ) استناد امام ( عليه السلام ) به اقوال حکيمان و انديشمندان پيشين نيز مؤيدي بر اين امر است. ( مفضل، بي تا، ص 181 ) اين همان اصلي است که در سده ي اخير با تفطن انديشمندان بدان، تحولات شگرفي را در عالم پژوهش و تحقيق پديد آورده است.پديده ها و پديدگي: مهم ترين مبادي تفکر
از جمله ي اموري که مي تواند در تحقيق و پژوهش، نقطه ي شروع تلقي شود، حدوث و پديد آمدن امور است. هر حدوث، آغازي است براي تفکر ( کليني، 1400ق، ج1، ص187 ) چه درمردم معمولي و عامه، و چه در اهل علم و خواص. و بدين ترتيب، در هر يک از قلمروهاي علمي بايد نسبت به پديده هايي که قبلاً تحقق نداشته و سپس موجود مي شوند حساس بود.دو بعدي بودن نقطه ي وجودي
تحقق معرفت و استمرار آن هنگامي امکان پذير است که شخص، از طريقي خويش را با خلق ممزوج نموده و از طرف ديگر خود خويشتن را با اصل حقيقت مرتبط نمايد. ( کليني، 1400ق، ج1، ص 191 ) درگيري بيش از حد ذهن و روح با خلق و ظاهر عالم، مانع از تفطن انسان به باطن عالم و آگاهي او از حقيقت آن مي گردد. نکته سنجي هاي معرفتي حتي اگر به اشياء مادي و حسي مربوط باشد، حاکي از نهاد غير مادي ايشان است.مراتب معرفت يابي به مخلوقات و حوادث
روح انسان براي ارتباط معرفتي با پديده ها از چند مرحله ي معرفتي عبور مي کند که عبارتند از: تحديد، تکييف و تصوير و توصيف. هر يک از اين مراحل قاعدتاً داراي ويژگي هايي است که بايد آنها را در مصادر و منابع شان جستجو نمود. منبع تحديد، فطانت است، منبع تکييف نيز عبارت است از تفکير و انديشه، منبع تصوير نيز فطرت مي باشد، منبع توصيف نيز لسان و زبان است. ( شيخ صدوق، 1357، صص 70-75 ) خصوصيتي که تمامي توان معرفتي انسان از جمله فهم، وهم، ذهن، درک، حس و عقل از آن برخوردارند آن است که بدون تناهي متعلق ادارک توفيق فهم آن را پيدا نمي کنند. ( شيخ صدوق، 1357، صص 70-75 )درجات و مراتب علم و فهم
اين به آن معنا است که تحقق يک مرتبه از علم به معناي تحقق همه مراتب آن نيست و يا تصديقي به يک مرتبه از مراتب علم براي چيزي لزوماً به معناي تصديق ساير مراتب براي آن نيست. ( شيخ صدوق، 1357، صص 138 )نفس بستگي معرفتي به وجود
از ديرباز بسياري از جريانات منحرف فکري داراي پيش فرضي خطا و ناصحيح بوده اند و آن اين که اگر نتوان وجود يا حقيقت امري را دريافت بايد وجود و واقعيت آن را انکار نمود. آن چه مي شناسيم نيست. بر اين اساس ميان معرفت به يک شئ و وجود عيني آن نوعي بستگي و تعلق و استلزام وجود دارد. در مکتب فکري امام صادق ( عليه السلام ) ، چنين امري بي معنا و باطل بوده و تناسبي با عقلانيت و رفتارهاي عاقلانه ندارد. ( کافي، ج1، ص 73 ) اين سخن هم درمورد مطلق شناخت صحيح است و هم در مورد هر يک ازمراتب شناخت مانند شناخت حسي. يعني مثلاً عدم درک حسي از يک شئ مستلزم نفي واقعيت و وجود آن نيست و به همين دليل است که عدم علم نزد جاهلان، نمي تواند حجت قاطعي بر اهل علم باشد. ( مجلسي، 1403ق، ج3، ص 154؛ ( کليني، 1391ق، ج1، ص73 )مراتب چهار گانه ي شناخت مطلوب از اشياء
امام صادق ( عليه السلام ) شناخت انسان از هر مطلوبي را متضمن چهار مرحله دانسته اند که اين چهار مرحله در مباحث منطقي توسط منطق دانان مسلمان نيز مطرح گرديده است. شناخت ماهيت، شناخت وجود، شناخت صفات و شناخت علل. ( مفضل، بي تا، ص 179 ) در هر مرحله از اين مراحل يک سؤال اساسي در مورد شئ مورد نظر پاسخ داده مي شود. درمرحله ي اول سؤال از چيستي و ذات، در مرحله ي دوم سؤال از وجود و تحقق، در مرحله سوم سؤال از کيفيت و در مرحله ي آخر سؤال از علل وجودي يا حکمي. البته نمي توان براي همه اشياء عالم به اين چهار مرحله قائل گرديد. مثلاً در مورد خداوند شناخت ماهيت و ذات و کيفيت امکان پذير نيست چنان که نمي توان از علت وجودي او بحث کرد چرا که نه ماهيت دارد، نه کيفيت و نه علت وجودي.همچنين در مورد امور روحاني عالم برخي از سؤالات مذکور قابل طرح نيست. ( مفضل، بيتا، صص 179-190 )
تمايز ميان گفتگو و استدلال از يک طرف و فهم ادارک از سوي ديگر
از سخنان امام صادق ( عليه السلام ) به خصوص در مورد باري تعالي مي توان دريافت که سخن گفتن از چيزي و استدلال کردن در مورد آن لزوماً به معناي حس کردن، درک کردن، تعقل کردن، تصوير کردن و توصيف کردن آن در حد و اندازه و چارچوب اشياء مخلوق نيست. منشا اين ادعا آن است که حضرتش در عين سخن گفتن با ياران و مردمان در مورد خداوند و استدلال هاي دقيق و عميق در مورد خداوند، هرگونه حس، درک، تعقل، تصوير و توصيف امکاني و خلقي را از خداوند را نفي فرموده ( شيخ صدوق، 1357، صص 70-72-75-80-81-88-89 )، و در عين حال ارتباط معرفتي انسان با خداوند را از طريق اشاره، تنبيه، دليل و قلب و ايمان ميسر مي داند. ( شيخ صدوق، 1357، صص 92-109-117 ) از اين موارد، سه تاي اول ناظر بر معرفت متن گرا ( مراد از متن، قرآن کريم است ) و. دو تاي آخر، ناظر بر معرفت غيرمتن گرا مي باشد. از منظر امام صادق ( عليه السلام ) معرفت هاي غير متن گرا به خداوند، مصداق معرفت انسان به خداوند آن هم به واسطه ي خود خداوند است نه غير او. ( شيخ صدوق، 1357، صص 143-192؛ ( کليني، 1391ق، ج1، ص 85 ) چنين معرفتي مخلوق خدا بوده و جايگاه آن در قلب است و به همين دليل ايمان در تحقق آن نقش اساسي دارد. ( شيخ صدوق، 1357، صص 414-410-227 ) لازم به ذکر است که مراتبي از عقل و ساير ادارکات مانند حس در قلب تحقق مي يابد و براهيني که داراي نتيجه ي قطعي و يقين هستند و حقيقت را آن گونه که هست نشان مي دهند، محصول اين نوع معرفت ( غير متن گرا ) هستند. ( مجلسي، 1403ق، ج3، صص 152-153 ) بر همين اساس توصيف خداوند به صفات و نعوت ذاتش ( نه صفات و نعوت خلق او ) امکان پذير است. ( شيخ صدوق، 1357، ص 140 ) چنين توصيفي حاوي نفي هر گونه محدوديت و تناهي و مخلوق پنداري خداوند است. ( شيخ صدوق، 1357، ص 146 ) البته معرفت قلبي هميشه در قالب تعلابير زباني تجلي نمي يابد يعني گاه در قلب و نهاد تحقق مي يابد بي آن که شخص نسبت به تحقق آن متفطن گردد، سپس ممکن است با کمک شخصي ديگر يا گفتگو با ديگران يا تحت تأثير شرايطي خاص، به آن آگاهي حاصل گردد. ( شيخ صدوق، 1357، ص231 )ملاک و شاخص حقانيت نتيجه ي تعقل
از تعابير امام صادق ( عليه السلام ) بر مي آيد، اعتماد و اتکاء تام بر يافته هاي عقل بشري زماني امکان پذير است که مريدي بر آن از کتاب الهي قرآن يافت شود. به اين ترتيب، ملاک حق نمايي محصولات درک بشري سخن و کلام خداوند است. ( شيخ صدوق، 1357، ص 102 )راه کار شناخت فلسفي از عالم
از ديدگاه امام صادق ( عليه السلام ) ، شناخت کل و نيز کلي عالم ( شناخت نظام وار ) مبتني بر درک عالم بر اساس رابطه ي علي و معلولي است. ( مفضل، بي تا، صص 45-46 ) آن چه در حقيقت انساني، اين رابطه را درک مي کند عبارت است از فکر و عقل. ( مفضل، بي تا، ص 47 ) امام صادق ( عليه السلام ) در تبيين حکمت هاي تدبيري خلقت، در موارد متعددي دعوت به تدبر نموده و اين تدبر کاملاً مبتني بر روابط علي و معلولي است. ( در رساله توحيد مفضل جهت فهم حکمت بسياري از پديده هاي عالم، مکرر، هم فرموده اند: فکر، تأمل، انظر، تدبر ... و هم به لميّت و چرايي امور توجه اکيد داده اند. )فهم حقايق امور طبيعي از طريق تفکر
امام صادق ( عليه السلام ) معتقد بود که مشاهده و حس به تنهايي منشأ درک حقايق عالم از جمله عالم حس و ماده نيست. بلکه منشأ درک حقيقت امور چيزي است غير از حس و آن عبارت است از تفکر. به همين جهت شاگردان خود را تشويق مي نمود که بعد از هر مشاهده، نسبت به تفکر و انديشه سعي بليغي داشته باشند. ( مفضل، بي تا، صص 56-61 ) فکر نيز داراي مراتب و درجاتي است که گاه براي درک حقيقت امور بايد به مراتب بالاتري از آن دست يافت. ( مفضل، بي تا، ص 62 )پيامدنگري در واقع نشده ها
معمولاً مواجهه ي انسان در فهم امور، مبتني بر واقعياتي است که مورد درک وي قرار مي گيرد. اما گاه شعاع انديشه و فهم بشر فراتر از امور واقع را در بر مي گيرد. يعني تمايل انسان براي درک، صرفاً معطوف به امور واقع نيست. بلکه اموري را که امکان وقوع آنها هست ولي تحقق نيافته اند را نيز شامل مي گردد. از جمله ي مؤيدات اين مطلب، نظريه ي جهان هاي ممکن است که امروز در مباحث معرفت شناسي و روش شناسي مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است. در تعابير امام صادق ( عليه السلام ) نيز در اين خصوص مبنايي مطرح گرديده است و آن عبارت است از پيامدنگري در واقع نشده ها. به عنوان نمونه هنگامي که حضرت با شاگرد خويش از تدبير الهي در نظامات جهان و ساختار وجودي انسان و حکمت مستور بودن برخي معرفت ها از انسان بحث مي فرمايد، از او مي خواهد تصور کند که پيامد نبود اين نظامات چيست؟ ( مفضل، بي تا، صص 82-84 )معرفت اقراري و احاطي
يکي از تقسيمات مهم معرفت، که مي تواند نقش اساسي در پذيرش و نفي هم زمان معرفت انسان به غير داشته آن هم به گونه اي که تناقض و ناسازگاري ايجاد نشود، تقسيم معرفت به اقراري و احاطي است. معرفت اقراري بر خلاف معرفت احاطي آن است که سبب اعتراف و اقرا انسان به وجود يا صفات شئ مي گردد بي آن که مستلزم احاطه ي وجود يا علمي انسان بر معلوم باشد. امام صادق ( عليه السلام ) در عين آن که معرفت به کنه ذات و احاطه ي معرفتي به خداوند را ممکن نمي داند، معرفت انسان به خداوند را از طريق معرفت اقراري امکان پذير مي داند و نمونه ي چنين معرفتي را مشاهده ي امور عالم و درک حکمت و تدبير از خلقت آنها معرفي مي نمايد. ( مفضل، بي تا، صص 178-177 ) معرفت پروردگار از طريق معرفت نفس که در آموزه هاي امام صادق ( عليه السلام ) مطرح شده ( کليني، 1400ق، ج1، ص 13 ) نيز از همين سنخ است.توجه به قدر متيقن، در حصوص اعتماد معرفتي
در گيرودار تنازعات فلسفي و حکمي، گاه يکي از دو طرف دعوا، ادعايي دارد که آن قدر متيقني مورد پذيرش طرف مقابل است. برخورداري از چنين قدر متيقني همواره مي تواند کفه ي بحث را به نفع صاحب آن سنگين نموده و حجيت استدلال او را تقويت کند. از جمله راه کارهاي انديشه ي حکمي که از تعابير امام صادق ( عليه السلام ) بر مي آيد همين امر است. ( مجلسي، 1403 ق، ج3، ص 154 )امتناع تناقض
اصول اوليه ي عقلي نقش مهمي را در حصول معرفت هاي انساني ايفاء مي کند. مهم ترين اين اصول، اصل تناقض است که دقيقاً مورد توجه امام صادق ( عليه السلام ) قرار گرفته است. حضرت در عبارتي مهم، منزلت ميان نفي و اثبات را منتفي اعلام فرموده و از آن در اثبات و استدلال بر مطلوب استفاده نموده است. ( کليني، 1391، ج1، ص 84 )تمايز ميان اثبات و تحديد
از جمله ي اصول مهم در شناخت و روش هاي استنتاج، توجه به تمايز ميان « وجود » و « حد وجودي » است. فهم اين تمايز موجب مي شود اثبات يک شئ با تحديد آن خلط نشود. آموزه هاي امام صادق ( عليه السلام ) به نحو صريح گوياي اين تمايز است. ( کليني، 1391ق، ج1، ص 84 )نتيجه گيري
در بررسي صورت گرفته فوق، مجموعاً بيست و هفت قاعده و اصل روش شناختي يا معرفت شناختي که مي تواند در دانش هاي انساني به خصوص فلسفه، و نيز علوم تجربي مورد استفاده قرار گيرد معرفي گرديد. برخي از اين اصول روش شناختي به عرصه ي زبان، برخي به عرضه ي منطق و تفکر، برخي به عرصه ي ذهن و روان، برخي نيز به قلمرو خواص عيني مربوط مي شود. البته درک نظام مند و کامل اين اصول نيازمند تحقيقي مبسوط تر و جامع تر مي باشد.پي نوشت ها :
1- دانشيار گروه فلسفه دانشگاه امام صادق ( عليه السلام ) .
منابع :امام صادق ( عليه السلام ) ( کليني، محمد بن يعقوب )( 1400ق )، مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة، بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
صدوق، ابو جعفر محمد بن علي ( 1357 )، التوحيد، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
کليني، محمد بن يعقوب ( 1365 )، الکافي، تهران: دار الکتب الاسلامية.
مجلسي، محمد باقر ( 1403ق )، بحارالانوار، بيروت: مرسسه الوفاء.
المفضل، ابن عمر جعفي ( 1969م )، توحيد المفضل، قم: مکتبة الداوري.
منبع مقاله :
پاکتچي، احمد؛ (1391)، مباني و روش انديشه ي امام صادق (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول