تفسير متون وحياني، موضوعي مهم در هندسه ي فهم دين و از جمله دغدغه هاي اصلي دين پژوهان از گذشته تاكنون است. چند و چون تفسير در اديان متن محور، هماره محل بحث و گفتگوي متفكران ديني بوده است. اهميت تفسير به كشف مفاهيم اصلي و حقيقي نهفته در متون ديني برمي گردد. تلاش براي ارائه ي يك منطق مدون براي كشف آموزه ها از دورن گزاره هاي ديني به عنوان برجسته ترين مسأله معرفت ديني در دوره ي معاصر مطرح است.(1) امروزه در غرب، مباحث نظري تفسير، تحت تأثير فلسفه ي زبان و هرمنوتيك رشد قابل توجهي داشته و نظريه هاي متعددي درباره ي آن ارائه شده و تا حدودي نظريات سنتي تفسير را به چالش كشانده است.(2) در جهان اسلام نيز برخي از مباحث نظري تفسير از ديرينه اي درازآهنگ برخوردار است و انديشه وران مسلمان در دانشهايي چون كلام، اصول فقه و علوم قرآني اهتمام جدي بدان نشان داده اند. رهاورد اين تلاشها، ميراثي فاخر است كه از غنايي وافر و دقيق برخوردار است؛ لكن در اثري مستقلْ گردآوري، طبقه بندي و تحليل نشده اند.
يك. مباني تفسير در مطالعات تفسير پژوهي
هويت شناسي و طبقه بندي مباني تفسيرْ از مسائل بنيادي و نظري دانش تفسير به شمار مي آيد. مباني تفسير، از تنوع برخوردار است و مي تواند انواعي چون زبان شناختي، كلامي، تاريخي، فلسفي و... را شامل شود. مباني تفسير، از مؤلفه هاي مهم در نظريه ي تفسيري است و از علل تنوع نظريات تفسيري، اختلاف نظر مفسّران در مباني است. بحث از مباني تفسير، نظر به تأثير آنها در اعتبار منابع، روش و نتايج تفسير، در مقايسه با ديگر مؤلفه هاي دانش تفسير، اهميت زيادي دارد. عدم التفات به چنين مباحث اساسي تفسير، سبب اختلاف نظر قرآن پژوهان فريقين در ارزيابي ميراث تفسيري يكديگر شده است(3)؛ از اين رو توجه به مباني مفسران در مطالعات تفسير تطبيقي، ضروري است، ضرورتي كه متأسفانه نويسندگان معاصر اهل سنت آن را ناديده گرفته و تفسير اماميه را يك سويه به ترازوي نقد كشانده، و نتيجه را پيش از سنجش علمي تخمين زده اند، و اين آسيبي است كه هماره مطالعات تطبيقي فريقين را تهديد كرده و مي كند. روشن است كه اين نقدها بيشتر به تحميل رأي شباهت خواهد داشت تا نقد علمي، اما چنين شباهتي را چه سود؟ بررسي تطبيقي تفاسير فريقين نشانگر اين نكته است كه عدم آگاهي دقيق مفسّران از مباني نظري همديگر، بر دامنه و شدت اختلافهاي تفسيري دامن زده و گاه به تندروي عليه يك مفسّر يا مكتب تفسيري انجاميده است.دو. مباني تفسير در بررسيهاي انتقادي
رواج مطالعات انتقادي معاصر در حوزه ي تفسير پژوهي، ضرورت تبيين، طبقه بندي، و نقد علمي مباني تفسير را براي قرآن پژوهان دوچندان كرده است. نتايج چنين مطالعاتي مبناگرايي و ضابطه مندي مفسران در رعايت موازين تفسير را روشن و ارزيابي آنها را آسان تر خواهد كرد. البته زماني مي توان از تفسير ضابطه مند سخن به ميان آورد كه مباني آن پيشتر تبيين و تنقيح شده باشد و در عمل مفسّرْ خود را ملتزم به رعايت آنها كند و به جاي در تعارض پنداشتن آراي مفسّران با رأي خود، مطابق مباني خويش به تفسير اهتمام ورزد. به همين سان در نقد و سنجش تفاسير يك مذهب، به مجموعه مباني آن توجه كند و عملكرد مفسّران شاخص آن مذهب را معيار شناخت و سنجش نظريه ي تفسيري مذهب قرار بدهد نه مفسران و تفاسيري كه آراء آنها از اعتبار كافي و لازم در آن مذهب برخوردار نيستند. مفهوم اين سخن، پذيرش درستي مباني تمامي مفسّران و اصرار بر فقدان اختلاف يا توجيه آنها نيست، بلكه تأكيد بر اين مهم است كه تبيين و نقد مباني تفسير بايد از روي تحقيق و منطق باشد نه از روي تعصب و توجيه گرايي. طبقه بندي مباني تفسير نيز راه را براي تنقيح و تكثير آنها باز مي كند و از رهاورد آن ضابطه مندي بيشتر فرايند تفسير و نتيجه بخشي گسترده تر خواهد شد.بايد اذعان كرد كه رويكرد تبيين، طبقه بندي، و نقد مباني تفسير مذاهب تفسيري به طور جدي مورد توجه قرآن پژوهان نبوده است و تحقيقات اكتشافي و انتقادي برتر در اين موضوع از محققان فريقين نشر نيافته است و اين عرصه همچنان چشم به راه تحقيقاتي جدي و پردامنه است. با شدت يافتن كتابهاي به ظاهر نقدنما عليه تفسير شيعه در چند دهه ي اخير، بايد اهميت و ضرورت پژوهش مباني تفسير اماميه را دوچندان لحاظ كرد، چرا كه از سويي جريانهاي تندرو سلفي و برخي افراد مغرض معاصر، در نوشته هاي خود، تفسير اماميه را به پندارها و خيالاتي متهم كرده اند كه همگي عاري از حقيقت و تهي از تحقيق هستند؛ از سوي ديگر، براي محققان راست پندار نيز مباني تفسيري اماميه تاكنون به طور مستقل و منقح تبيين و مستدل نشده است و شايد همين زمينه را براي مخالفان فراهم تر ساخته است كه بي پروا تفسير اماميه را آماج خودمداري آنان قرار داده است؛ پس پرداختن به اين بحث، ضرورتي درون مذهبي و بين المذاهبي براي اماميه در دوره ي معاصر است تا با بازخواني ميراث تفسيري غني خود، به تبيين و تثبيت مباني تفسيري خود مبتني بر آموزه هاي مدرسه ي تفسيري عترت (عليهم السلام) بپردازند و در پي آن به نقدها و شبهات مخالفان پاسخي منطقي دهند. شايد در بيان حقانيت و منطقي بودن مباني اماميه در تفسير به مخالفان كمك كند و تعصب و تقليد آنان را در انحراف از شاخص نبوي در قرآن شناسي ( يادشده در حديث ثقلين ) روشن سازد.
سه. مباني كلامي تفسير
بررسي مباني كلامي تفسير، در طبقه بندي مطالعات قرآن شناسي، از جمله مباحث برون تفسيري به شمار مي آيد و تقدم رتبي بر عمل تفسير دارد. از جمله مسائل اين بحث مي توان به چيستي مباني كلامي تفسير ( مفهوم و خاستگاه )، طبقه بندي مباني كلامي و تأثير آن در ديگر مؤلفه هاي نظريه ي تفسيري اشاره كرد.(4) با اينكه مباني كلامي تفسير از مباحث بنيادي در تفسيرپژوهي بوده و از اهميت ويژه اي برخوردار است، لكن تاكنون به شكل شايسته و بايسته، مورد توجه قرآن پژوهان فريقين قرار نگرفته و امروزه با فقدان منبع مكتوب و مستقل در بررسي آن روبرو هستيم.تعريف
مقصود از مباني كلامي تفسير، مجموعه باورها و مبادي نظري مفسّر نسبت به ماتن قرآن، ويژگيهاي فرابشري متن قرآن، اصول نظري و كاربردي فهم و تفسير قرآن است. در حقيقت مباني كلامي تفسير قرآن، نظر به باورهاي علمي و اعتقادي مفسّر نسبت به مبادي تفسير دارد. از آنجا كه صحت و اتقان اين مبادي در اعتبار و كمال تفسير تأثيرگذار هست، مفسر بايد، پيش از اقدام به تفسير، درباره ي آنها اتخاذ مبنا كند و در هنگام تفسير نيز مقيد به رعايت آن باشد. بايد توجه داشت كه مباني مشرف بر اصول تفسير و اصول تفسيرْ متأثر از مباني تفسيري مفسّر است. شايان ذكر است مقصود از مباني كلامي، تمامي مباني مؤثر در تفسير نيست، بلكه منظور مبانيي است كه عمدتاً تفسيري هستند و مدخليت تام در تفسير دارند. همچنين مراد از مباني كلامي، تمامي معارف و اصول اعتقادي مفسر نيز نيست بلكه به طور خاص، مقصودْ آن دسته از اصول اعتقادي- كلامي است كه در قرآن شناسي و تفسير قرآن نقش مستقيم دارند و موضوع اختصاصي آنها قرآن يا بُعدي از مسائل قرآن شناسي است. از اين رو معارف عام اعتقادي چون توحيد، عدل و حكمت الاهي، معاد و... به هيچ روي داخل در اين بحث نيستند چرا كه چنين معارف اعتقاديي اولاً اختصاص به تفسير ندارند و ثانياً دستيابي به تفاصيل آنها بعد از فهم و تفسير قرآن امكان پذير است لذا تأخر بر مباني كلامي تفسير دارند.از لحاظ هويت شناسي علمي، جنس و نوع مباني كلامي تفسير و مبادي نظري آن، صبغه اي عقلي- اعتقادي دارند. به سخن ديگر، مباني كلامي، در يك رويكرد كلان نگر، مجموعه بنيادهاي شناختي- اعتقاديي هستند كه انديشه ي انساني نسبت به خدا، انسان، جهان، هدف حيات و موضوعات اساسي مرتبط با آنها اتخاذ مي كند و تعامل خود را بر اساس آنها سامان مي دهد و در شناخت و تحليل وي از هستي تأثير دارد. از اين رو، مقصود از قيد كلامي بودن مباني تفسير همان عقلاني بودن آنهاست، يعني استوار بر ادله ي برهاني اند و قابليت تحليل، توصيف و دفاع منطقي را دارند.
خاستگاه
شناسايي و اعتبارسنجي منابع استنباط مباني كلامي تفسير، موضوعي مهم و ضروري است كه پردازش به آن نيازمند تأمل و درخور تحقيق است. ضروري است از آميختگي فرايند استنباط به پيش داوري، تحميل رأي، تعصب و تقليد پرهيز گردد و با حريّت علمي كامل سامان يابد. از مطالعه ي تفاسير اماميه به دست مي آيد عقل و سنت معتبر، سرچشمه ي مباني كلامي تفسير هستند؛ هر گزاره اي كه نقلي محض نبوده و از اعتبار لازم نزد عقلا برخوردار باشد، صلاحيت منبعيت عقلي براي استخراج مباني كلامي تفسير را دارد. روشن است كه تناسب قاعده عقلي با تفسير، پيش شرط كارآمدي آن در استخراج مباني كلامي خواهد بود. لذا مقصود از عقل، قواعد مسلم و براهين قطعي عقلاني است كه مي تواند مباني صحيح تفسير را در اختيار مفسّر قرار دهد. عقل با تكيه بر مواد تعقلي معتبر و با رعايت شرايط استنتاج منطقي، نتيجه ي به دست آمده را به عنوان قاعده لازم الرعايه در فهم و استنباط بر مفسر الزام مي كند. مقصود از نقل نيز ادله نقلي يعني آيات قرآن و سنت قطعيه ي معصوم (عليهم السلام) ( بازتابيده در روايات اسلامي ) است و بيشتر مباني كلامي تفسيرْ در اين قسم انعكاس يافته است. مفسّران اماميه در بهره مندي از قرآن در اتخاذ مباني كلامي تفسيرْ اتفاق نظر دارند. مباني نظري، چون جامعيت، ضرورت آگاهي مفسّر از آموزه هاي تعليمي و تبييني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در قرآن شناسي و... اساساً ريشه در خود آيات قرآن كريم دارد.(5) نگره ي مذكور، در برخي از رويكردهاي تفسيري، بسيار برجسته است. به طور ويژه، نشانه هايي از اين همسويي در تفاسير قرآن به قرآن اماميه به چشم مي خورد كه بر اولويت و منبعيت قرآن در تفسير آيات تأكيد دارند. همين گونه است رويكرد تأويلي در تفسير آيات متشابه كه ارجاع آنها به محكمات قرآني را به عنوان سازوكاري مطمئن از خود قرآن ( آيه هفتم سوره آل عمران ) بهره گرفته اند. اين دو نمونه هايي از بهره مندي مفسّران اماميه از قرآن در استنباط مباني كاربردي تفسير ( منبع و روش ) است كه در تفاسيري چون التبيان، الميزان، الفرقان و تسنيم نمود روشني دارند. البته در آيات متشابه و معارفي افزون بر بهره وري از مكانيزم قرآني ( ارجاع متشابه به محكم خاص خود )، از دليل عقل و زبان قرآن نيز مي توان بهره جست. براي نمونه امام خميني (ره) در دريافت اعتقادات معارفي و توحيدي از قرآن در آياتي چون وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً ( و [ فرمان ] پروردگارت و فرشته [ ها ] صف در صف آيند. ( الفجر: 22)و نظاير آن، به تكيه نكردن بر ظواهر قرآن و توجه به لوازم عقلي آيات تأكيد دارند، زيرا تنزل دادن قرآن به فهم عرفي در تمسك به مفهوم ظاهري آيات منجر به فساد در اعتقاد، الحاد و زندقه مي شود.(6)پيش فرض ايشان در تأكيد بر اين شيوه، مباني كلامي چون « قرآن كتاب هدايت است » و « لطف بر خداوند سبحان واجب است » بوده است، زيرا تنها در صورت اعتقاد به چنين مباني است كه به كارگيري شيوه هاي بياني منتهي به فساد و الحاد از سوي خداوند مردود تلقي مي گردد.(7) افزون بر عقل و قرآن، سيره ي تفسيري معصومان مهم ترين منبعي است كه اماميه آن را تجسم عيني مباني صحيح تفسير ( اعم از مباني كلامي و غيره ) مي داند كه در عملكرد تفسيري آنان نمود يافته و در قالب روايات تفسيري به دست ما رسيده است. آموزه هاي قرآن شناختي معصوم (عليه السلام) به مثابه ي شاخصي تمام عيار در اكتشاف مباني تفسير به شمار مي آيد. چنين نگرشي ريشه در فلسفه ي وجودي و منزلت معصوم (عليه السلام) در انديشه ي كلامي اماميه دارد كه عموم متكلمان اماميه مطابق ادله ي عقلي وجود معصوم را ضروري و اصلي ترين وظيفه ي وي را حفظ اساس شريعت ( كتاب و سنت نبوي ) دانسته اند كه انجام آن مشروط به آگاهي امام از تفسير صحيح و جامع قرآن است.انواع
با توجه به تعدد و تنوع موضوعات ديني و تفاوت مسائل آنها با يكديگر، مباني كلامي آنها نيز مختلف است. طبيعي است كه مباني كلامي موضوع x با z متفاوت باشد. براي نمونه، دو آموزه ي رجعت و امامت هرچند در اصول كلي با همديگر اشتراكاتي دارند لكن تفاوتهايي در مباني كلامي دارند. بر همين اساس، مباني كلامي را مي توان به دو قسم مباني عام و مباني خاص تقسيم كرد. مقصود از قسم نخست، مباني مشترك در موضوعات ديني و مراد از قسم دوم مباني خاص و ويژه ي يك موضوع است. همچنين نوع مباني نيز حسب ويژگيهاي ذاتي موضوع مي تواند به دو قسم نظري و كاربردي تقسيم شود. تفسير از جمله موضوعاتي است كه مباني نظري و كاربردي خاص خود را دارد. در نگاهي بيروني به فرايند تفسير، دو ساحت بيروني و دروني براي آن قابل تصور است. مقصود از ساحت بيروني، مرحله ي پيشاتفسير است يعني مرحله اي كه مفسّر هنوز اقدام به تفسير نكرده است. اقدام به تفسير نيازمند اصولي است كه ذهنيت مفسّر را نسبت به متن، ماتن و لوازم تفسير شكل مي دهد. از اين آگاهيها و اصول پيشيني به مباني نظري تفسيري ياد مي شود. ساحت ديگر فرايند تفسير، مرحله ي عملي است كه از معناشناسي مدلول لغوي متن شروع و با كشف مقصود نهايي ماتن و ارائه ي آن پايان مي پذيرد. در اين مرحله نيز به هدف كسب اعتبار لازم نتايج تفسيري، اصول و قواعدي بايد در انجام عمل تفسير رعايت شود كه از آنها به مباني كاربردي تفسير ياد مي شود و خود متأثر از مباني نظري مفسّر است.مباني كلامي اماميه در تفسير به دوگونه ي عام و خاص تقسيم مي شود. مباني نظر عام، اصول مشترك اماميه با ديگر مذاهب اسلامي در تفسير است، نوعي وحدت نظر بين اماميه و ديگر مذاهب در اين قسم از مباني وجود دارد. مباني نظري خاص، اصول اختصاصي اماميه در تفسير قرآن است كه وجه تمايز اماميه از ديگر مذاهب اسلامي در تفسير است. در يك تقسيم بندي مباني كلامي عام اماميه بيشتر درباره ي مؤلف قرآن، ويژگيهاي متني قرآن ( جامعيت، جاودانگي، هدايتي بودن تمام قرآن، اعجازمندي، تنوع زباني، واقع نمايي، تحريف ناپذيري ... )فهم و تفسير قرآن ( فهم پذيري، امكان عام فهم، نيازمندي به تفسير، مؤلف محوري ... ) و منبع تفسير (حجيت سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، عقل مداري ...) مطرح هستند.
پيش تر تذكر اين نكته ضروري است كه متأسفانه در آثار متعدد تأليف شده در موضوع روشها و مباني تفسير، صورت بندي منسجمي از مباني نظري تفسير ارائه نشده و بيشتر مطالب آنها به مباني كاربردي تفسير اختصاص يافته است. اساساً اغلب مؤلفان اين آثار دغدغه ي تبيين مباني نظري و كاربردي اماميه در تفسير را نداشته و هدف شان تأليف اثري در سطح عمومي بوده است. از اين رو موضوع مباني نظري و كاربردي اماميه تقريباً فاقد پيشينه ي پژوهشي بوده و كتابي خاص در اين موضوع تأليف نشده است، هرچند مطالب و نكاتي گذرا در برخي از كتابها يافت مي شود.
پينوشتها:
1.عبدالحسين خسروپناه، فلسفه هاي مضاف، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، 1385ش، ج2، ص 26.
2.در دهه ي اخير آثاري به فارسي در گزارش اين پژوهشها نشر يافته است. ر.ك: بابك احمدي، تأويل و ساختار متن؛ محمدرضا ريخته گران، منطق و مبحث علم هرمنوتيك؛ مجتهد شبستري، هرمنوتيك، كتاب و سنت؛ احمد واعظي، درآمدي بر هرمنوتيك؛ جعفر سبحاني، هرمنوتيك؛ جهانگير مسعودي، هرمنوتيك و نوانديشي ديني؛ حسن قاسم پور، هرمنوتيك تطبيقي؛ مجموعه نويسندگان، كتاب نقد، ش 5 و6، ويژه نامه تفسير به رأي، نسبيت و هرمنوتيك.
3. براي نمونه برخي از نويسندگان معاصر اهل سنت همچون ذهبي، عسّال و رومي با ناديده گرفتن مباني كلامي اماميه در تفسير، بي پروا آن را در تخالف با ديگر جريانهاي تفسيري جهان اسلام شمرده و در نتيجه آراء تفسيري اماميه را مردود تلقي كرده اند.
4.مباني كلامي در دو مؤلفه منابع و روش تفسيري تأثيرگذار است و در توسعه و تحديد منابع و تعيين و تأكيد بر روش خاص تفسيري مؤثر است.
5.رك: ادامه ي همين فصل.
6.حسين التقوي الاشتهاردي، تنقيح الاصول: تقرير ابحاث الاستاذ الاعظم الامام الخميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1418ق، ج1، ص 205.
7.احمد مبلغي، « درآمدي بر مباني كلامي استنباط از قرآن »، فصلنامه تخصصي فقه و حقوق، شماره اول، قم، تابستان 1383ش، ص 24.
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول