شاخصه دوم. توجه به قلمروهاي فراتفسيري فهم قرآن
«قلمرو» يكي از مؤلفه هاي نظريه تفسيري است. هر مفسري تلاش تفسيري خود را در همان چارچوب از قبل تعيين شده، انجام مي دهد؛ همچنين در مؤلفه قلمرو تأكيد بر اين است كه حد و مرز تفسير با ترجمه، تأويل، جري و تطبيق بايستي براي يك مفسر روشن باشد، چرا كه ممكن است مفسّري آراء ديگران را به دليل عدم مهارت در شناخت اين مرزها تخطئه يا روايات تأويلي و تطبيقي را به جاي روايات تفسيري يا بالعكس به كار بندد. قلمرو تفسير از مباني كلامي مفسر نسبت به ساحتهاي معنايي قرآن تأثير مي پذيرد؛ مفسري كه نهايت فهم قرآن را معناشناخت ظاهر و سطح تنزيلي آن مي داند. با مفسري كه افزون بر سطح ظاهر، ساحتي باطني بر آن قائل است و دستيابي به سطح باطني و تأويلي قرآن و تطبيق آن بر مصاديق جاري در زمان را غايت فهم قرآن مي شمرد، تفاوت وجود دارد. هركدام از اين نگرشها ريشه در مباني كلامي چون جامعيت، جاودانگي، چندمعنايي و امكان گسترش معاني و آموزه هاي قرآن در ادوار پس از نزول دارد. هرچند تأويل و كشف لايه هاي باطني معنا جزء مباني ادبي تفسير است، لكن از مباني كلامي مفسر نيز متأثر است.توجه به قلمروهاي سه گانه فهم قرآن، يعني تفسير، تأويل و تطبيق، ديگر شاخصه ي روش تفسيري عترت است. تنزيل، تأويل و تطبيق اصطلاحات سنّتي و مشهوري هستند كه در روايات براي توجه دادن به قلمروهاي فهم قرآن استفاده شده است. از آنجا كه در اين گفتار هدف تأكيد بر اصل توجه و تفكيك قلمروهاي فهم قرآن در روش تفسيري عترت است، تنها به اصل ادعا مي پردازيم.
توجه به روايات تفسيري نشان مي دهد كه عترت نبوي به قلمروهاي سه گانه فهم قرآن، توجه كافي داشتند؛ در فهم آيات به ساحتهاي مختلف معنايي آنها توجه و حسب نياز مخاطب و مسائل زماني خود آموزه هايي از قرآن را ارائه كرده اند. در مدرسه تفسيري عترت، معاني قرآن منحصر و محدود در حوادث تاريخي عصر نزول نيست؛ عترت در تفسير آيات قرآن هرچند تاريخي نگر هستند، لكن پيامها و آموزه هاي قرآني را فراتاريخي و رها جسته از قيود تاريخْ تبيين مي كردند. رهاورد اين نگرش به قرآن اين است كه عترت به گسترش معاني و مقاصد قرآن در تمامي زمانها و مكانها و حوادث مشابه قائل بودند و در عمل تفسيري زنده و پويا و ناظر به مسائل جاري عصر خود، از قرآن ارائه مي كردند، و حضور قرآن در جامعه را عيني و محسوس مي كردند كه گويي قرآن در لحظه ي اكنون آنها نازل شده است. اين نوع فهم از قرآن كه تمامي قلمروهاي فهم قرآن يعني تفسير، تأويل و تطبيق را شامل است، خود ريشه در دانش سرشار عترت نبوي از حقيقت قرآن و آگاهي از بُعد فرازماني، فرامكاني، فرامخاطبي آن دارد. وارثان حقيقي قرآن به قطعْ پيشتازان و طلايه داران اين فهم از قرآن هستند.
تنزيل
تنزيل در لغت عربي به معناي فروفرستادن و فرود آوردن است.(1) اين واژه 15 بار در قرآن كريم به كار رفته كه شش مورد آن در اشاره به قرآن كريم يا توصيف آن است، موارد ديگر نيز با قرآن ارتباط دارد.(2) در نگاه برخي، قرآن كريم داراي قوسي نزولي و قوسي صعودي است. قوسِ نزولي را تنزيل و قوسِ صعودي را تأويل مي نامند. در اصطلاح مفسران، تنزيل به فهم و تبيين سطح ظاهري آيات اطلاق مي شود و در ادبيات قرآن پژوهي فريقين از آن به تفسير ياد مي شود. به نظر مي رسد در سده هاي اوليه اسلامي واژه تنزيل مترادف تفسير بود و براي توضيح و شرح آيات قرآن به كار مي رفت. بعدها به تدريج مفسران از كاربرد تنزيل خودداري و به جاي آن از تفسير استفاده كردند.(3)در روايات اماميه، تنزيل در مقابل و مجزاي از تأويل به كار رفته(4) و از واژگان ظاهر و باطن براي توضيح معنايي آن دو استفاده شده است.(5) از تقابل ظهر و بطن به دست مي آيد كه مقصود از ظهرْ مدلول مستفاد از ظواهر كلمات قرآني است كه از نظر دلالي تاريخ مند و ناظر به افراد يا حوادثي خاص در عهد نزول قرآن اند.(6)
تأويل
در مطالعات هرمنوتيكي و معناشناختي، تأويل، در معناي عام خود، روشي استوار بر اصول منطقي و سازوكار زبان شناسي خاصي است كه در معناشناسي متون كاربرد دارد. هدف اين روش بر نمودن معاني ژرف و نهفته در پس ظاهر متون مختلف ادبي، ديني، هنري و غيره، بر پايه ي يك سلسله قواعد معناشناختي است كه با فرايند ويژه اي از فراظاهر آنها به دست مي آيد. معناي باطني به دست آمده بايد ارتباط معناشناختي و ادبي دقيقي با معناي ظاهري متن داشته باشد. در فرهنگ و ادبيات اسلامي به فرايند برنمودن معنا يا معاني نهفته در وراي ظاهر آيات قرآن، تفسير باطني گويند.(7) گاه از اين فرايند « تفهيم باطني » به معناي شناخت رازهاي درون متن نيز ياد شده است.(8) هرچند برخي قائلند كه وجود معناي باطني در متون، اختصاصي به كلام الاهي ندارد (9) و شناخت آن نيز منحصر در افراد خاصي نيست، لكن هركسي شرايط و توان لوازم فهم معاني باطن كلام را ندارد و اين كارآگاهي گسترده و اِشراف جامع بر متن را مي طلبد. تفسير باطني در تفكر اسلامي پيوند ظريفي با تأويل دارد(10) و به لحاظ اهميت و ويژگيهاي خاص خود به عنوان يكي از گرايشهاي تفسير قرآن در مكاتب مختلف تفسيري، از جمله تفسير فلسفي، تفسير عرفاني (11) و تفسير اثري (12) موردتوجه قرآن پژوهان اسلامي بوده و هست. آنچه در كتابهاي كهن روش شناسي مكاتب تفسيري درباره گرايش تفسير باطني آمده است بيشتر يك سلسله مطالب تكراري پيوند داده شده با ديدگاههاي فرقه ي اسماعيليه است؛ حال آنكه تفسير باطني گرايشي اعم از ديدگاههاي اين فرقه است و با اسلوبي كاملاً منطقي و استوار، پيشينيه اي بس ديرين از تاريخ ظهور اين فرقه دارد، هرچند به سبب باطن گرايي افراطي اين گروه، بيشتر از عنوان تفسير باطنيه، آثار و آراء اين فرقه به ذهن متبادر مي شود.مطابق روايات اماميه نيز قرآن داراي دو ساحت ظاهري و باطني است و تأويل، فهم لايه هاي باطني آيات است. روايات مشهور به « ظهر و بطن » قرآن، گزارش شده در منابع روايي شيعه (13) و در مواردي نادر در منابع سنتي(14)، زمينه ساز زايش و بالندگي تأويل در فرهنگ اسلامي بوده است. اين روايات از لحاظ تاريخي، نخستين بار از شخص پيامبر اسلام صادر و بعدها در كلام برخي از صحابه به ويژه امامان شيعه، به هنگام بيان روايات تفسيري و تأويل گزاره هاي قرآني به كار رفته است. در اين روايات دو ساحت معنايي ظهر و بطن به شكل حداقلي و حداكثري، براي آيات ترسيم شده و ضمن تأكيد بر اصل بطن داري معاني ظاهري قرآن، معاني باطني هر بطن نيز تأييد شده است.(15) از فراواني بطون آيات با كنايه به 77 بطن تعبير شده است.(16) بررسي كاربرد واژه ي تأويل در كلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، اهل بيت، صحابه و تابعان تأييدگر اين معناست كه تأويل به معنا و مفهومي از كلام گفته مي شود كه شامل معاني مطابقي، التزامي، حقيقي، مجازي و مصاديق مقصود در هريك مي شود.(17) در روايات ميان دو مفهوم تأويل و جاودانگي قرآن با بطن آيات رابطه معناشناختي برقرار شده و راز و رمز تداوم آموزه هاي قرآن در تمامي اعصار و امصار، فهم باطن آن معرفي شده است.
در روايات تأويلي اراده ي معناي ظاهر و باطن، از اسباب اختلاف احاديث تفسيري معصومان به شمار آمده است. از اين رو، دانشوران شيعي، ضمن رعايت قواعد عمومي و اصولي تأويل بطون آيات، از روايات به ظاهر متناقض، با استناد به تفاوت ساحت معناي ظاهري و باطني آنها رفع اختلاف كرده اند.(18)
در آثار جديد روش شناسي مكاتب تفسيري، نگاههاي تازه و استواري به مباني تفسير باطني شده و درنگ بيشتري در فهم چيستي و حقيقت روايات ظهر و بطن كه پشتوانه تئوريك اين گرايش تفسيري است، به عمل آمده است. همچنين اشاره شده است كه كاربردهاي اصولي، منطقي و فرقه اي از مفاهيم اساسي روايات تأويلي، باعث ابهام و پيچيدگي عارضي در آنها شده است.(19)چرايي، راز و رمز بطن داري قرآن، چيستي و سرشت، گستره و قلمرو، چگونگي رونمايي، توجيه زبان شناختي و منطقي معاني باطني آيات و اختلاف نظر در اختصاصي بودن قرآن به ويژگي چند ساحتي معنا از ميان ديگر كتابهاي آسماني، از جمله پرسشهاي بنيادين مطرح در اين مسأله بوده است كه زمينه ساز سؤالات، ابهامات و برداشتهاي نادرست برخي گروههاي فكري از اين روايات شده است. در اين ميان، نقش روشنگرانه امامان شيعه در تبيين ساز و كار علمي تفسير باطني قرآن و برگشودن چهره حقيقي روايات ظهر و بطن از پس نقاب ظاهري آنها حائز اهميت است. تحميل انگاره هاي فرقه اي و پيش فرض هاي شخصي و مذهبي به هنگامه ي تأويل باطن آيات، عدم رعايت اصول ادبي و معناشناختي، در به انحراف كشاندن اين گرايش از مسير بايسته آن نقش مضاعفي داشته است.
از آنجا كه تأويلْ روشي خاص در فهم انواع متون ديني و غيرديني است و معاني باطني اختصاص به قرآن ندارد، در نوشته حاضر از طرح آن به عنوان يكي از مباني كلامي خاص اماميه خودداري گرديده؛ لكن از آنجا كه در روايات متعدد عترت نبوي از تأويل به عنوان مرحله اي عميق تر از فهم تنزيلي ياد شده و از تنزيل و تطبيق آن تفكيك شده است، به عنوان يكي از شاخصه هاي روش تفسيري عترت ( تفكيك قلمروهاي فهم ) از آن ياد شد. براساس آنچه آمد بر اين باوريم كه تأويل گرايي، اولاً مبنا نيست، بلكه نوعي روش است؛ ثانياً بطن داري اختصاص به قرآن ندارد و عربِ دوره ي نزول با متون داراي لايه هاي معنايي پوشيده آشنا بوده است، در غير اين صورت، در روايات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت، بطن داري قرآن مورد استبعاد قرار مي گرفت.
تطبيق
پيش تر گذشت كه آيات قرآن دو سويه ظاهري و باطني دارند و در هرسويه مفهوم و مصداق خاص خود را دارند. مفهوم همان صورت ذهني و انتزاعي شكل گرفته از معناي كلام است و الفاظ و عبارات ترجماني از آن تصور هستند و مصداق، نمونه تحقق يافته و عيني شده صورت ذهني معنا در عالم خارج است. توجه به مصداق و رابطه ي آن با مفهوم در مطالعات معناشناسي معاصر، اهميت زيادي پيدا كرده است. در معناشناسي، مصداق در مفهومي وسيع تر، در مقابل مفهوم به كار مي رود تا دو جنبه ي بسيار متفاوت، ولي مرتبط از معنا را متمايز سازد. از نگاه برخي از معناشناساني چون پالمر، تمايز ميان مصداق و مفهوم در اين است كه مصداق به رابطه ميان عناصر زباني نظير واژه و جمله از يك سو و تجربيات و پديده هاي غيرزباني جهان خارج از سوي ديگر مي پردازد؛ مفهوم به نظام پيچيده ي روابطي كه ميان عناصر زباني ( معمولاً واژه ها ) وجود دارد، مربوط مي شود و دربرگيرنده ي روابط درون زباني است.(20) در بررسيهاي زبان شناسي و فلسفه زبان بيشتر به مطالعه مفهوم پرداخته اند تا مصداق؛ زيرا مطالعه ي مفهوم ساده تر از مصداق است، هرچند كه بسياري برآنند كه معنا به طور عمده و كلي به رابطه ي ميان زبان و جهاني كه زبان در آن به كار مي رود مربوط مي شود.(21) پالمر از مصداق در مبحث بافت غيرزباني يا بافت موقعيتي معنا سخن گفته است. در اين تحليل، هرچند مصداق جزئي از معنا تلقي شده است لكن حضور آن در بافتي خارج از موقعيت زباني است.(22) در نگاه وي مصداق عنصر اساسي مطالعات معناشناسي را تشكيل مي دهد هرچند كه روابط مفهومي نيز بخش مهمي از مطالعه ي زبان را شامل است.(23) برخي از پژوهشگران سعي داشته اند بر پايه ي ديدگاههاي معناشناسي سوسور، به تبيين رابطه ي مدلول نسبت به مصداق بپردازند. در اين تبيين، مدلول به نظام زبان تعلق دارد و انتخابي است كه از مصداقي در جهان خارج، براي زبان صورت پذيرفته است. گرايش به كاربرد نشانه ها برحسب مجاورت، به نزديك شدن مدلول به مصداق مي انجامد(24)، البته اين در صورتي است كه مصداقي در جهان خارج وجود داشته باشد والا در قالب مدلولها باقي خواهيم ماند.(25)پس مصداق شناسي معنا، كه مقدمه اي بر درك قلمرو عيني معنا در خارج است، جزئي از فهم يا تفسير متن به شمار مي آيد كه متأسفانه در آثار اسلامي، مباني معناشناختي آن چندان تنقيح نشده است. البته در روايات عترت نه تنها ردپاي چنين نگاهي به معناشناسي مصداقي وجود دارد، بلكه بالاتر از آن نظريه توسعه و تكثر مصداق نيز از آنها قابل رديابي است. برخي از محققان اماميه با مطالعه روايات جري و تطبيق قرآن به نتايج معناشناسي قابل توجهي در اين باره دست يافته اند. از جمله اينكه تطبيق بر مصداق، زماني امكان پذير است كه لفظ داراي صفتي باشد كه قابل انطباق بر كثيرين باشد؛ شمول لفظ بر مصاديق مي تواند از باب عموم، اطلاق، الغاي خصوصيت و تسرّي حكم به غير مورد خاص باشد يا از باب تنقيح مناط يا همانندي مماثلين در چيزي كه درباره ي برخي از آنها به كار رفته است. همچنين فرقي ندارد كه اين شمول به نحو استيعاب و استغراق باشد يا بدل. همچنين فرقي ندارد كه بعض افراد لفظ در عرض بعض ديگر باشد يا در طول آنها؛ همين سان فرقي ندارد كه اين شموليت از باب ظواهر يا بطون و تأويل آيات باشد.(26)
توسعه ي مصداقي، گونه اي از معناگستري در سطح مصاديق است كه از آن در روايات اماميه به جري و تطبيق ياد شده است. تطبيق، انطباق مفهوم آيه با حوادث و اشخاص جاري در زمان است كه در حقيقت همان توسعه ي مصاديق است كه در بخش قابل توجهي از روايات عترت از اين شيوه استفاده شده است. روشن است كه تطبيق، مرحله اي متفاوت از تأويل و تفسير است. علامه طباطبايي به صراحت به جدايي تطبيق از تفسيرْ تصريح دارند و با عبارت « ليس بتفسير » درصدد تفكيك عرصه هاي آن دو از يكديگر بوده است. از نظر ايشان قرآن از نظر انطباق بر مصاديق وسعت دارد و اختصاص به مورد نزول ندارد.(27)
برخي بر اين باورند كه اگر تطبيق در محدوده دلالت لفظي باشد از نوع تفسير و اگر در غيرمدلول لفظي باشد، تأويل است.(28) برخي ديگر از تطبيق تعبير به « تفسير به مصداق » مي نمودند و آن را از مشهورترين مناهج تفسيري معصومان مي دانستند كه با ذكر مصداقي از مصاديق آيه، ابهام آن را از جهاتي مي زدودند.(29)
ويژگي روايات تطبيقي (30)، نشان دادن نمونه هاي عيني آيات و تطبيق آنها با حقايق خارجي و حوادث جاري زمان است؛ توجه به مصداق و آوردن نمونه، براي تصوّر كامل ذهني از مفهوم، مفيد است. نشان دادن مصداق، هم قلمرو معنا را تعيين مي كند و هم به كلام عينيت مي بخشد و آن را از ابهام درمي آورد. در روايات، ذكر مثالها به اين معنا نيست كه مفهوم آيه در مثال مذكور خلاصه مي شود، بلكه در حقيقت به مصداقي از يك كلي اشاره شده است. در روايات تطبيقي، معصومان با كشاندن مفهوم آيات به موضوعات جديد عيني و نشان دادن مصداق هاي پديدآمده، گويي به مخاطب، اين روش را تعليم مي دهند كه خيلي به مصداق هاي كهنه و قديمي خود را محدود نكنيد، مي توانيد اين مفاهيم را به عصر و زمان خود تطبيق دهيد.(31) به سخن ديگر، از رهگذر بيان مصاديق در روايات، مفاهيم و مقاصد نهفته شده در آيات براي ما روشن مي شود، فهم آيات تا حدودي ميسّر مي گردد و با دقت در اين مصاديق، به نوعي تعميم درباره مفاهيم آيات مي رسيم؛ لذا تسهيل فهم و تعميم مفهوم، از فوايد روايات تطبيقي است.(32) مصداق بيان شده گاهي از جنس روشن ترين مصاديق آيه است، گاه از لطيف ترين و مخفي ترين، گاه از اكمل و افضل آن، گاه مصداقي از يكي از دو معنا يا چندمعنايي است كه آيه به آن تفسير شده است، از باب استعمال لفظ در بيش از يك معني يا از باب تفسير به ظهر و بطن يا گونه هاي ديگري از چندمعنايي(33).
در نتيجه، از مجموع اين رواياتْ مي توان به شاخصه جري و تطبيق از ويژگيهاي روش تفسيري اهل بيت دست يافت. اگر احاديث تطبيقي را از معصومان در اختيار نداشتيم، شايد به كارگيري اين روش و دستيابي به چنين نتايجي در تفسير آيات غيرمجاز مي نمود.(34)
شايان ذكر است كه هرچند منابع روايي جري و تطبيق از نظر اعتبارسنجي سندي و محتوايي دچار كاستيها و اشكالاتي هستند و به دليل حضور غُلات و جاعلان در اسناد برخي از اين احاديث و مغايرت برخي از آنها با ظاهر آياتْ مورد ترديد اند و كمتر مورد استناد قرار مي گيرند، لكن از مجموع اين روايات و شيوع اين نكته غيرقابل ترديد است كه معصومان به جري و تطبيق آيات توجه داشتند و تطبيق را قلمرو جدا از تأويل و تفسير مي دانستند.
افزون بر اين، تطبيقات صحيح فراواني نيز در ميان روايات تطبيقي ديده مي شود. از اين رو، با تقسيم تطبيقاتْ به صحيح، محتمل و باطل مي توان از ظرفيت روايات مذكور استفاده كرد.(35) براي نمونه، برخي از محققان با استفاده از شيوه جري و تطبيق، حماسه حسيني (عليه السلام) را مصداق آياتي از قرآن دانسته اند. در اين پژوهشها به تفصيل اعمال و گفتارهاي امام حسين (عليه السلام)و اصحاب ايشان و همچنين برخوردهاي يزيديان، بر آياتي از قرآن تطبيق داده شده است.(36)
در پايان اين گفتار، تذكر اين نكته ضروري است كه گرچه اصل تطبيق و ذكر مصاديق براي برخي از آيات امري پذيرفته شده است لكن اين تطبيقها نبايد به گونه اي باشد كه مخالف عقل و نصوص قرآن و سنت باشد و هرگز چنين نيست كه همه ي آنچه را در كتابهاي تفسير و حديث از قبيل تطبيق قلمداد شده است، صحيح بدانيم و بي چون و چرا بپذيريم، چرا كه مي دانيم موارد فراواني از تطبيقهاي ناصواب ازطريق غاليان و جاعلان در ميان روايات وارد شده كه هرگز نمي توان به محتواي آنها ملتزم شد.(37) لذا ضروري است كه با رعايت معيارهاي منطقي و موازين فقه الحديثي، احاديث سَره و ناسره ي جري و تطبيق را از همديگر جدا ساخت.(38)
پينوشتها:
1. احمد بن فارس، زكريا، معجم المقاييس في اللغة، الطبعة الثانية، دارالفكر، بيروت، 1418ق، ص 950.
2. محمد علي مهدوي راد، « اوصال قرآن: تنزيل »، آفاق تفسير، ص 230-231.
3.سيد مصطفي احمد زاده، « تنزيل »، دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص 274.
4.« و يقول لي يا عَلي أنزل اللهُ عَلي بَعدكَ كذا و كَذا وَ تأويلُهُ كَذا و كذا فيُعلِّمُني تَأويلهُ و تَنزيلَه »( پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمود يا علي خداوند اين آيه را در نبودن تو نازل كرده و تأويل آن چنين است. تأويل و تنزيل آن را به من مي آموخت. ) مجلسي، بحارالانوار، ج10، ص 125؛ « ... و لا تَري أنَّ تأويلَهُ غَيرُ تَنزيله » (آيا نمي بيني كه تأويلش غير از تنزيل آن است؟ ) عياشي، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مكتبة العلمية الأسلامية، طهران، بي تا، ج1، ص 86؛ « ظهر القرآن الذين نزل فيهم و بطنه الذين عملوا بمثل أعمالهم. »كليني، الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، چ پنجم، دارالكتب الإسلامية، طهران، 1363ش، ج2، ص 598.
5.« تنزيله ظهره و بطنه تأويله ». عياشي، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مكتبة العلمية الأسلامية، طهران، بي تا، ج1، ص 86؛ « ظهر القرآن الذين نزل فيهم و بطنه الذين عملوا بمثل أعمالهم »، كليني، الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، چ پنجم، دارالكتب الإسلامية، طهران، 1363ش، ج2، ص 598.
6. « ظهر القرآن الذين نزل فيهم. » كليني، پيشين، ج2،ص 598.
7.بطن، در مقابل ظهر، به معناي پنهان، درون هر چيز، اصل و راز آمده است. تفسير در ادبيات ديني به كشف مدلول ظاهري متن گفته مي شود و تأويل بر كشف مدلول غيرظاهري و نامعهود آن. مفهوم و معناي تفسير باطني به لحاظ اضافه ي تفسير به باطن، كشف مدلول غيرظاهري و نامعهود گزاره هاي ديني است.
8. بابك احمدي، تأويل و ساختار متن، ج2، ص 505.
9.محمدكاظم شاكر، روش هاي تأويل قرآن، ص 101.
10.بابك احمدي، تأويل و ساختار متن؛ ج2، ص 503.
11.همان، نزد صوفيان متن قرآن عمق و باطني دارد كه در ظاهر آن نهان بوده و با استنباط از عمق به برون آيد.
12.محمد احساني فر لنگرودي، اسباب اختلاف الحديث، دارالحديث، قم، 1385ش، ص 496.
13.رك: كليني، الكافي، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، چ پنجم، دارالكتب الإسلامية، طهران، 1363ش، ج4، ص 549، ح4؛ عياشي، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مكتبة العلمية الأسلامية، طهران، بي تا، ج1، ص 2؛ صدوق، علل الشرائع، ص 606.
14.علي بن ابي بكر هيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج7، ص 152.
15.در هرمنوتيك معاصر، مراد از بطنِ بطن را معناي قدسي گفته اند؛ از نظر برخي كشف و درك آن براي آدميان ناممكن است. رك: بابك احمدي، پيشين، ج2، ص 497 و 503.
16.رك: مجلسي، بحارالانوار، ج89، ص 90.
17.محمد كاظم شاكر، « روايات تفيسري و حديث رمزانگاري قرآن »، مجله علوم حديث، ش 39.
18.محمد احساني فر لنگرودي، اسباب اختلاف الحديث، دارالحديث، قم، 1385ش، ص 511.
19.علي اكبر بابايي، « تأويل از ديدگاه علامه طباطبايي »، مجله معرفت، ش 9 و 10، ص 80.
20.فرانك ر. پالمر، نگاهي تازه به معناشناسي، ترجمه كورش صفري، چاپ پنجم، نشر مركز، تهران، 1387ش، ص 60، ص 80.
21.همان، ص 80.
22.همان، ص 80- 86.
23.همان، ص 61.
24.كورش صفري، گفتارهايي در زبان شناسي، هرمس، تهران، 1380ش، ص 101.
25.همان، ص 103.
26.محمد احساني فر لنگرودي، پيشين، ص 544.
27.محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج3، ص 67.
28.عباسعلي عميد زنجاني، مباني و روشهاي تفسير قرآن، ص 127.
29.محمد احساني فر لنگرودي، پيشين، ص 535.
30.شمار روايات جري و تطبيق 2130 روايت است كه بيشترين آنها از امام باقر 713 روايت و از امام صادق 820 روايت است. زهرا حسيني، جمع آوري روايات تطبيق در تفاسير روايي شيعه و تحليلي پيرامون آنها، ارشد، دانشگاه قم، 1378ش، ص 16-17.
31.سيد محمدعلي ايازي، « روايات امام جعفرصادق (عليه السلام) در تفسير قرآن براساس مستند الإمام الصادق (عليه السلام)»، يادنامه استاد عزيزالله عطاردي.
32.احمدعلي ناصح، اعتبار و كاركرد روايات تفسيري، بوستان كتاب، قم، 1387ش، ص 69.
33.محمد احساني فر لنگرودي، پيشين، ص 535.
34.احمدعلي ناصح، پيشين، ص 80.
35.زهرا حسيني، پيشين، ص 246.
36.محمدعلي مهدوي راد، « آوردگاه طف »، آفاق تفسير، ص 296-353؛ محسن نورايي، تجلي قرآن در حماسه ي حسيني، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، مشهد، 1385ش، ص 140.
37.محمدهادي معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج1، ص 476-485.
38.احمدعلي ناصح، پيشين، ص 70-71.
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول