اشكالات اهل سنت به مباني كلامي شيعه در تفسير و پاسخ آن (7)

نفوذ اسرائيليات و احاديث موضوعه در تفاسير اماميه از ديگر اشكالاتي است كه مخالفان بر تفسير اماميه مي گيرند. در نگاه مخالفان پذيرش چنين اخباري سبب هدم اسلام و معاني قرآن است و به دنبال آن دو شرافت و حرمت اهل بيت را
شنبه، 15 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشكالات اهل سنت به مباني كلامي شيعه در تفسير و پاسخ آن (7)
اشكالات اهل سنت به مباني كلامي شيعه در تفسير و پاسخ آن (7)

 

نويسنده: علي راد




 

اشكال ششم. نفوذ اسرائيليات و احاديث موضوعه در تفاسير اماميه

نفوذ اسرائيليات و احاديث موضوعه در تفاسير اماميه از ديگر اشكالاتي است كه مخالفان بر تفسير اماميه مي گيرند. در نگاه مخالفان پذيرش چنين اخباري سبب هدم اسلام و معاني قرآن است و به دنبال آن دو شرافت و حرمت اهل بيت را نيز نابود خواهد كرد، چرا كه كرامت آنان برگرفته از آن دو است. اين اخبار نزد امت اسلامي شناخته شده نيست و نقل آنها تنها توسط شيعه وثاقت آنها را از بين مي برد چون به انگيزه ي بدعت و استخدام در راستاي عقايد مذهبي شيعه بوده است. عموم اين اخبار در تعارض صريح با قرآن اند و آنچه صدور آن از رسول خدا ثابت نباشد موضوع است و نشانه هاي وضع در آنها آشكار است و سزامند نيست كه ديني استوار بر چنين اباطيلي باشد. هيچ گونه نصي ديني كه مردم را الزام به پذيرش چنين رواياتي بكند وجود ندارد چون معصومي جز صاحب شريعت يعني حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) وجود ندارد و قرآن تنها دستور به اخذ از ايشان داده است و اگر روايات ائمه آل البيت با قرآن و سنت صحيح نبوي موافق بودند، مورد قبول اهل سنت است. اساس اين روايات استوار بر افرادي است كه معروف به كذب و ناراستي در دينشان بودند و ائمه آل البيت از آنان برائت جسته اند و به خاطر دروغگويي شان از مجالس خود دورشان ساخته اند. كتابهاي رجالي شيعه نيز آكنده از جرح آنان است. وجود چنين اخباري دلالت بر درستي سخن اهل سنت در حق شيعه دارد كه شيعيان قومي هستند كه حديث وضع مي كنند و آن را دين خود قرار مي دهند و بيش از 300 هزار حديث وضع كرده و به امامان نسبت داده اند كه البته اگر تفاسير آنان را جستجو كنيم بيش از اين عدد خواهد بود و بيشترينه ي اين روايات بيش از اينكه شأن اهل بيت را پايين بياورند بالا نمي برند.(1) آنچه آمد ارزيابي مخالفان از روايات در برخي از تفاسير مأثور اماميه بود كه مؤلفان آنان شيعي هستند. افزون بر تفاسير اثري به برخي از تفاسير معتبر شيعه چون مجمع البيان طبرسي نيز اشكال كرده اند. مخالفان بر اين باورند كه تفاسير قرآن بايد عاري از اسرائيليات باشند، لذا به طبرسي اشكال مي كنند كه او فراوان به نقل اسرائيليات پرداخته و مواردي از آنها را بدون نقد ذكر كرده است.(2) استناد وي در اين موضوع مطالبي است كه طبرسي ذيل آيات مربوط به استغفار داود، قضاوت (3) و همچنين ازدواج او با همسر اوريا گزارش كرده است.(4)
عسّال ريشه ي پيدايش وضع در حديث و انحراف در فهم قرآن را فتنه و انشقاق امت اسلامي به فرقه هاي مختلف بيان مي دارد كه در اثر آن هر فرقه اي تلاش كرد بر فرقه ي ديگر غالب آيد و در اين هدف به دنبال دستيابي به مستندي از كتاب و سنت بود كه مباني و آراء آن را تأييد كند. از همين جا وضع و جعل حديث شروع شد و شيعه سخناني را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، علي (عليه السلام) و پسران وي در تفسير قرآن نسبت دادند كه در تأييد مذهب شيعه بودند؛ به همين سان خوارج و معتزله به قصد تأييد و ترويج مذهب خود رواياتي را به رسول خدا نسبت دادند.(5) شايان ذكر است كه عسّال تحت تأثير منهاج الاعتدال ابن تيميه ( كه سراسر رد شيعه است ) نقل مي كند كه شيعيان دروغگوترين مردمان در نقليات و جاهل ترين آنان در عقليات اند و در غلو و جهل شبيه مسيحيان اند. وي پس از نقل سخنان ابن تيميه مي گويد كلام شيخ الاسلام سخن حقي است كه در آن ريبي نيست و مصداق آن در اخبار شيعه است و رجالي كه در نقل اخبار به آنها اعتماد مي كنند و به آل البيت نسبت مي دهند حال آنكه امامان خود از آنان برائت جسته اند.(6) خلاصه اي از ديدگاه هاي وي در تبيين نفوذ اسرائيليات و احاديث موضوعه در تفاسير اماميه چنين است:
الف) تفاسير شيعه پر است از اسرائيليات و كسي از آنان به نقد آنها نپرداخته و حتي بدان تنبّه نداده است؛ حتي گاه چنين رواياتي را به امامان آل البيت نسبت داده اند تا نوعي وثاقت و اعتبار به آنها ببخشند.(7) وي در ادامه نمونه هايي از ورود اسرائيليات در تفاسير شيعه را گزارش و به نقد آنها مي پردازد لكن طبرسي را در مجمع البيان از جمله مفسراني برشمرده است كه به ساختگي بودن برخي از روايات و اسرائيليات تذكر داده است، همانند داستان ساختگي حضرت داود (عليه السلام) و همسر اوريا (8). از نگاه وي در بيشتر قصه هاي قرآني اسرائيليات در تفاسير شيعي، همانند تفسير قمي، امام عسكري و شبّر نفوذ كرده است كه هيچ يك با عقل سازگاري ندارد. البته وي اعتراف دارد كه اسرائيليات اختصاص به شيعه ندارد و در تفاسير اهل سنت نيز رخنه نموده است لكن در نحوه ي تعامل مفسران شيعه و سنّي با اين مسأله دو تفاوت وجود دارد:
1. مفسران شيعه با انتساب اسرائيليات به امامان خود نوعي رنگ شيعي به آنها داده اند و آنها را در خدمت ادعاي خود يعني الزام به پذيرش ولايت آل البيت به كار برده اند. شيعيان، با اسناد اسرائيليات به امامان، به دنبال اين هدف بودند تا اثبات كنند كه دليل هلاكت قومي يا عتاب پيامبري از اقوام و انبياي پيشين عدم موالات آنان نسبت به آل البيت يا عدم عزم در پذيرش ولايت علوي بوده است و عامل ترفيع و وصول به پيروزي آنان را در گرو عزم در پذيرش ولايت علوي توجيه مي كنند و اينچنين دروغ بودن اسرائيليات را با دروغي بزرگ تر از آن توجيه كرده اند.
2. سيطره ي اسرائيليات در تفاسير شيعه آشكار و روشن است بدون اينكه مفسري از آنان چنين رواياتي را انكار نمايد يا نقد كند، لكن مفسران اهل سنت به اين نكته توجه داشته و با وجود قلت نسبي اسرائيليات در تفاسير سنّي، شمار زيادي از مفسران به نقد آنها اهتمام ورزيده اند لكن احدي از شيعه جرأت نقد آنها را نداشته است و دليل آن همان گرايش شيعي دادن به اسرائيليات و اِسناد دادن بيشترينه ي آنها به آل البيت است.
ب) در احاديث موضوع نيز شيعه نقشي بسيار پررنگ در جريان وضع احاديث داشته است.(9) تفاسير شيعه آكنده از اخباري است كه عقل آنها را تأييد نمي كند و افزون بر اين، در تعارض آشكار با قرآن و سنت نبوي هستند.(10) اخبار شيعه به طور كلي سه گونه اند: اخبار منسوب به امامان شيعه كه نقل آنها تنها به شيعه اختصاص دارد و امت اسلامي با چنين اخباري آشنا نيست؛ اخبار موضوعي كه امت اسلامي جهت تنبيه به مجعول بودن آنها و برحذر داشتن از عمل به آنها نقل كرده است، لكن علي رغم مجعول بودن اين دسته از اخبار آنها را اخذ نموده و آياتي را مطابق آن تفسير نموده اند؛ اخبار صحيحي كه امت اسلامي آنها را از رسول خدا نقل كرده و شيعه آنها را اخذ نموده و در آنها افزوده هايي را وارد كرده و در خدمت ادعاهاي خود قرار داده است. نوع نخست اغلب اعم و بسيار فراوان در تفاسير شيعه يافت مي شود.
عسّال نمونه هايي از اين روايات را گزارش مي كند و به زعم خويش تك تك آنها را باطل و مردود و وجهي را براي بطلان آنها بيان مي دارد و گاه آنها را چنان واضح البطلان مي داند كه نيازي به اقامه ي دليل براي اثبات بطلان ندارند.(11) گاه آنها را خرافه و خيالي بيش نمي خواند و گاه آنها را به كفريات توصيف مي كند و از حكايت آنها به خدا پناه مي برد.(12) نوع دوم اخباري هستند كه اهل سنت به جهت كاذب بودن راويان يا مخالفتشان با اصلي از اصول دين يا امري كه اجماعي نزد آنان است، حكم به وضع و كذب آنها داده اند. از نگاه عسّال در وضع تعمد كذب از سوي واضع شرط نيست و چه بسا برخي از موضوعات با حسن نيّت به قصد ترغيب و ترهيب جعل شده باشند همانند احاديث فضايل سوره ها. كتابهاي متعددي از اهل سنت در تبيين موضوع بودن چنين رواياتي براي هشدار دادن مخاطبان نوشته شده است و با وجود چنين آثاري حجت براي افرادي كه بخواهند بر اساس اين روايتها قرآن را تفسير كنند يا به آنها استناد كنند تمام است. با اين حال، شيعه چون اين روايتها را ابزاري مناسب در راستاي ادعاهاي خود ديده است آنها را به خدمت گرفته، و در تفسير قرآن از آنها بهره جسته و عليه اهل سنت احتجاج نموده است بدون اينكه تذكر بدهند اين روايات نزد اهل سنت محكوم به وضع هستند و به صرف وجود آنها در منابع روايي سني به آنها استناد كرده اند. شيعه با سكوت خود حقيقت را استتار كرده و بالاتر از چشم پوشي از حقيقت و تدليس اينكه به صراحت گفته اند اين روايت مطابق معيارهاي روايي اهل سنت، صحيح هستند.(13)

پاسخ

الف.در اينكه تفاسير بايد از اسرائيليات تهي باشند، با مخالفان موافقيم و اماميه اگر به اسرائيلي بودن حديث يا هر مطلبي قطع پيدا كند، بدون هيچ ترديدي حكم به بطلان آن خواهد داد. اين امري است بديهي و كسي در درستي اعتقاد به آن ترديد ندارد و قبلاً اشاره كرديم كه محققان اماميه در نقد تفاسير مأثور به اين نكات توجه داشته و در آسيب شناسي روايات تفسيري بدان تذكر داده اند. لذا مفسران بزرگ اماميه از استناد به اسرائيليات به عنوان منبع معتبر در تبيين آيات خودداري مي كنند و احياناً اگر فردي سهواً يا عمداً مرتكب چنين خطايي بشود، از مبناي اماميه عدول كرده و نمي توان اشتباه وي را به حساب اماميه گذاشت.
ب. به استناد دليل خود مخالفان كه صِرف وجود روايتي موضوع در جوامع حديثي اهل سنت دليل بر پذيرش آن از سوي مفسران سنّي نيست، در نزد محققان اماميه نيز قضيه همين گونه است و نفس نقل خبري در يك كتاب حديثي شيعه دليلي بر اعتبار آن نيست. وانگهي اگر روايتي با مباني اعتقادي شيعه و اصول مسلم اسلامي ( قرآن و سنت معتبره ) و ادله قطعي عقلي و تاريخي در تضاد باشد و به هيچ گونه قابل جمع نباشد، مردود و باطل است و استناد به آن در هيچ عرصه اي از معارف اسلامي جايز نيست.
ج. صِرف گزارش مطالبي از اهل كتاب يا از نوع اسرائيليات در يك تفسير يا هر كتابي ديگر به معناي پذيرش آنها از سوي مفسّر يا مؤلف نيست. اين همان نكته اي است كه مخالفان در نقد تفاسير معتبر اماميه چون مجمع البيان از آن غفلت ورزيده اند، در غير اين صورت مخالفان بايد همين اشكال را درباره ي تفاسيري چون جامع البيان طبري و الدر المنثور سيوطي نيز بپذيرند، چرا كه مطالب از اين دست فراوان در آنها ديده مي شود. وانگهي آنچه مخالفان از اسرائيليات فراوان در مجمع البيان ياد كرده اند، تهمتي بيش نيست و دست ذهبي از گزارش بيش از يك مورد تهي بوده است. اگر در مجمع البيان، از اسرائيليات مطلبي ذكر شده، بايد گفت موارد آن چنان كه ذهبي مي پندارد، فراوان نيست و مصاديق آن محدود است. مواردي را كه طبرسي نقل كرده، گونه اي گزينش از آنها است كه كمترين اشكال بر آن باشد.(14) از ويژگيهاي روش تفسيري مجمع البيان، توسعه در نقل اقوال متعدد و سپس نقد آنها است. در مثال مذكور نيز ايشان به نقل اقوال پرداخته و درصدد بيان آيه ي شريفه بوده است كه خداوند مي فرمايد: « فغفرنا له ذلك » ( ما اين عمل را بر او بخشيديم ). طبرسي در مقام علت استغفار، مطالبي را براساس شيوه ي خود كه توسعه ي اقوال براي تبيين آيه است مي آورد و هيچ گاه درصدد اثبات گناه براي حضرت داود نيست، بلكه او نيز، همانند ديگر مفسران اماميه، معتقد به عصمت پيامبران است. چنان كه مفسران شيعه بيان كرده اند، استغفار حضرت داود يا براي ترك اولي، يعني عجله در قضاوت است و يا خطاي او همانند خطاي حضرت آدم در بهشت در ظرف تمثل بوده است و نه در مقام تكليف و تشريع تا با عصمت او ناسازگار باشد. طبرسي پس از نقل برخي از اقوال، به تكذيب آنها مي پردازد و آنها را نادرست مي داند، اما ذهبي به آن توجه نكرده است.(15) طبرسي مي گويد: « و اما ما ذكر في القصة ان داود... ممّا لا شبهه في فساده؛ برخي از مطالبي كه در مورد داود گفته شده، بدون ترديد باطل و نادرست است. »(16) ميان عسّال و ذهبي در ارزش گذاري روش طبرسي در نقد اسرائيليات اختلاف نظر وجود دارد، زيرا در داستان داود و اوريا دو ديدگاه متضاد از عملكرد وي دارند. ظاهراً عسّال كه درنگ بيشتري از ذهبي در مجمع البيان داشته، طبرسي را از اتهام ذهبي مبرا مي بيند. اين نشانه ي شتاب زدگي مخالفان در ارزيابي تفاسير اماميه و گزينشي برخورد كردن با آنها است.
د. سكوت شيعه در برابر احاديث موضوع و اسرائيليات، اتهام و دروغي بس بزرگ است و از نظر تاريخي سخني مردود و سخيف به شمار مي آيد و نشانه ي جهل گوينده اش مي باشد. زيرا تاريخ تشيع آكنده است از برخوردهاي امامان با اين جريانها. امامان با تبيين معيارها و ملاكهاي نقد حديث مانند مخالفت حديث با قرآن، تنافي با سنت نبوي و ناسازگاري با عقل و آموزه هاي اصلي اسلام، به طور جدي وارد كارزار برخورد با واضعان و جاعلان حديث شدند و برخي از روايات ساختگي را از بلنداي تقدس فروكشيدند و با كاربرد همان ملاكها نمونه هاي عملي نقد را در پيش روي محدثان و عالمان نهادند.(17) امام علي (عليه السلام) قصه پردازان را از مساجد بيرون كرد(18) و تهديد كرد كه هركس ماجراي داود (عليه السلام) را آن گونه بگويد كه قصه سرايان پرداخته اند، او را 160 تازيانه مي زنم، زيرا حدّ افترا بر پيامبران چنين است.(19) امامان بعدي نيز قصه پردازان دروغين را جزو خائنان به آيات الاهي (20) و از غاوون (21) دانسته اند. امام صادق (عليه السلام) گوش سپردن به سخنان آنان را گوش دادن به شيطان معرفي كرد.(22) معرفي كلي واضعان، افشاي واضعان و برخورد عملي از ديگر اقدامات اهل بيت در برخورد با جريان وضع و جعل در حديث بود.(23) اين رويارويي از سوي شيعيان پي گيري شد. در حقيقت، امامان شيعه پيروان و شاگردان خود را نيز به اين ميدان كشيدند و آنان را به رويارويي با وضع و تحريف برانگيختند. ائمه مشوق عرضه و نقد احاديث اهل سنت و نيز غاليان بودند (24) و از نظرهاي عالمان اهل كتاب و عقيده مردم درباره پيامبران و آيات قرآن مي پرسيدند و بدين ترتيب معيارهاي نقد و پي بردن به وضع را به دست مي دادند. بر اين اساس، راويان و عالمان شيعه به پيروي از ائمه به مقابله با جريان وضع پرداختند و دامنه ي نقد حديث را توسعه دادند. روايات شيعي دقت در اخذ حديث، مقابله و عرضه ي نسخه، عرضه ي حديث، را معيارهاي خود در نقل حديث قرار دادند(25) و عالمان شيعه كه متأخر از راويان و اصحاب ائمه بودند، تلاشهاي زيادي را در پالايش احاديث انجام دادند كه اوج اين پژوهشهاي انتقادي در حوزه قم و بغداد بوده است.(26) در نتيجه، ادعاي رخنه ي اسرائيليات در تفاسير اماميه خلاف حقيقت است. بسياري از تفاسير اجتهادي اماميه از التبيان شيخ طوسي تا الميزان علامه طباطبايي نه تنها عاري از چنين احاديثي هستند، بلكه به رد و نقد اسرائيليات نيز پرداخته اند. پس سخن عسّال و همگنان وي در اين باره گزينشي و خلاف منطق تحقيق است. وانگهي صرف استناد به چند تفسير مأثور كه از نظر خود اماميه نيز اعتبار آنها محل ترديد است نمي تواند بيانگر ديدگاه اماميه در اسرائيليات و موضوعات باشد.
هـ. در اينكه فتنه ها، زمينه ساز انشعاب فرقه اي و در نتيجه شروع جريان وضع و جعل بوده است با مخالفان موافقيم، لكن نكته اي كه جاي سؤال دارد، آغازگران اين فتنه و زمينه سازان آنها و اهداف پشت پرده ي فتنه گران است. تاريخ اسلام گواهي مي دهد كه دليل اصلي جداشدن شيعه از جريان خلفا سقيفه بوده است؛ جرياني كه در مقابل نصوص قطعب نبوي و صراحت آيات قرآني ايستاد و جامعه ي نوپاي اسلامي را در امر مديريت و امامت دچار پسرفت نمود. طبيعي است كه اين فتنه ي بزرگ فضاي جعل و وضع را براي مخالفان فراهم آورد و زمينه را براي درهم آميختن غث و سمين، صحيح و سقيم فراهم ساخت. عسّال مقصود خود از الفتن در عبارت « لما ظهرت الفتن و انشقت الأمة إلي فرق كل فرقة تناهض الاخري » را مشخص نكرده است. آيا جز اين است كه سقيفه نخستين بذر دوگانگي يا چندگانگي در ميان امت اسلامي را پاشاند و در فتنه ي عثمان، صفين، نهروان و جمل ثمرات آن را درو كرد و فتنه هاي ديگر را در تاريخ اسلام رقم زد؟ مگر سخن رسول خدا در حديث ثقلين جز اين است كه راز سعادت و هدايت در تمسك همزمان به ثقلين است؟
و. بزرگان اماميه هيچ روايتي را به صِرف اينكه مفاد آن مدح اهل بيت يا قدح مخالفان آنان باشد، معتبر نمي شمرند، بلكه اعتباريابي يك متن به عنوان حديث در انديشه ي اماميه شرايط و ضوابط خاص سندي، رجالي و فقه الحديثي را دارد و بعد از احراز صحت و اطمينان از ويژگيهاي سندي و متني به آنها اعتماد مي كنند. از اين رو، ويژگي محتوا و مفاد حديث از معيارهاي اعتباريابي متني به عنوان حديث در شيعه نيست و احدي از علماي اماميه چنين معياري از شرايط حديث صحيح ياد نكرده است. همه ي اينها نشان از جهل مخالفان نسبت به مباني حديثي اماميه است.
ز. در اين مطلب با عسّال موافقيم كه برخي از دشمنان تشيع و مخالفان اهل بيت همانند غاليان، رواياتي غلو آميز در شأن و منزلت امامان جعل كردند و رديابي از آنها در برخي از كتابهاي شيعي برجاي مانده است؛ لكن به استناد سخن عسّال، همين جريان و راويان آنها از سوي امامان آل البيت مورد طرد و لعن قرار گرفتند و سخنان باطل آنها مورد نفي امامان قرار گرفتند، يعني فاقد اعتبارند و نمي توان براساس آنها شناختي نسبت به مقام امامان پيدا كرد. وانگهي اين دسته از روايات كه در كتابهاي غيرمعتبر و ضعيف شيعي نقل شده اند به هيچ وجه بيانگر ديدگاه اماميه نيستند.

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1.عسّال، الشيعة الاثني عشرية، و منهجهم في التفسير، الاولي، منصور للطباعة و التوزيع، 1427ق، بي جا، ص 187-188.
2. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص 99.
3. ص 21-25: « و هل أتاكَ نبأُ الخَصم إذ تَسَوَّرو المِحراتَ إذ دَخَلوا عَلي داوودَ فَفَزعَ مِنهُم قالوا لا تَخَف خَصمانِ بَغي بَعضُنا بَعضٍ فَاحكُم بَينَنا بِالحَقِّ و لا بُسطِطْ و اهدِنا إلي سَواءِ الصِّراطِ إنّ هذا أخي لهُ تِسعٌ و تِسعونَ نَعجَةً و لِيَ نَعجَةً واحِدةٌ فَقالَ أكفِلنيها و عَزَّني فِي الخِطابِ قالَ لَقد ظَلَمَك بِسُؤالِ نَعجَتِكَ إلي نِعاجهِ و إنّ كثيراً مِنَ الخُلَطاءِ لَيَبغي بَعضُهُم عَلي بَعضٍ إلاّ الّذين آمَنوا و عَمِلوا الصالِحاتِ وَ قليلٌ ما هُم و ظنَّ داوود أَنّما فَتنّاهُ فَاستَغفَرَ رَبّهُ و خَرَّ راكِعاً و أنابَ فَغَفَرنا لهُ ذلك و إنَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفي و حُسنَ مَآبٍ يا داوودُ إنا جَعلناكَ خليفةً في الأرضِ فَاحكُم بينَ الناس بِالحَقِّ وَ لا تَتبع الهَوي فيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ الله إنّ الَّذين يَضِلّون عَن سَبيل اللهِ لهُم عَذابٌ شديدٌ بِما نَسوا يَومَ الحِسابِ. »
4. طبرسي، مجمع البيان، چاپ اول، الاعلمي، بيروت، 1415ق، ج8، ص 353.
5.عسّال، ص 112.
6. همان، ص 188-189.
7. همان، ص 165.
8.همان، ص 169.
9.همان، ص 172.
10.همان، ص 173.
11.همان، ص 175.
12.همان، ص 177.
13.همان، ص 179.
14.سيد رضا مؤدب، « نقد آراي ذهبي در معرفي مجمع البيان »، طلوع، شماره 12، زمستان 1383ش، ص 74.
15.همان.
16.طبرسي، پيشين، ج1، ص 603.
17.عبدالهادي مسعودي، وضع و نقد حديث، انتشارات سمت، تهران، 1388ش، ص 187.
18.كليني، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، سوم، دارالكتب الاسلاميه، 1367ق، ج7، ص 263، ح20.
19.شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج2، ص 171؛ مجلسي،‌ بحارالانوار، ج14، ص 26، ح6.
20.عياشي، تفسير العياشي، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، مكتبة العلمية الأسلامية، طهران، بي تا، ج2، ص 362.
21. مجلسي، پيشين، ج72، ص 264، ح1.
22.كليني، پيشين، ج6، ص 434، ح24.
23.رك: عبدالهادي مسعودي، پيشين، ص 189-197.
24.صفار قمي، بصائرالدرجات، ص 274، ح6.
25.رك: عبدالهادي مسعودي، پيشين، ص 198-203.
26.همان، ص 204- 214.

منبع مقاله :
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما