ناشناس

بی هدفی(پوچی)

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خسته نباشید بحمدلله در سال 95 کنکور دادم و در حال حاضر در حال تحصیل در مقطع لیسانس هستم اما نکته قابل توجه اینست که هیچگاه هدف خود را درست نفمیدم بطوری که تا سال سوم دبیرستان به طور دقیق تر قبل از اغاز پش دانشگاهی تمام هم و غم خود را متمرکز به خلبانی کرده بودم نزدیک به دو سال تحقیقات جامع و تخصصی در مورد تحصیل در رشته خلبانی و رشته های وابسته انجام دادم حتی در ازمون خلبانی نیروی ارتش نیز شرکت کردم که در مرحله ی علمی قبول ولی در مرحله ی عملی و تست پزشکی به دلیل صافی کف پا رد شدم بعد از ان به بی هدفی سختی برخوردم اما با توجه به این که یک سال به کنکور نمانده بود هر طور که شد برای خود هدف ایجاد کردم مهندسی معماری نزدیک به پنج شش ماه تمرکز خود را روی مهندسی معماری گذاشتم و هدف درس خواندن و تحصیلم را مهندسی معماری قرار دادم اما از بعد از عید یعنی برج 1 سال 95 درست زمانی که جدیت کنکور را روز به روز بیش تر احساس میکردم فهمیدم که من مرد مهندسی معماری نیستم و به نظرم واقعا هم نبودم درسته که به طراحی خیلی علاقه داشتم ساعتها به طراحی داخلی و خارجی یک ساختمان نگاه میکردم و غرق در اشکالش میشدم اما در خود نمیدیدم که وارد عرصه طراحی ان هم بدون زمینه قبلی شوم نتیجه ان شد که از برج 1 سال 95 تا مرداد ماه که زمان انتخاب رشته بود به مهندسی عمران گرایش پیدا کردم اما به محض اعلام رتبه و اغاز انتخاب رشته همه چیز تغییر کرد طی مدت یک هفته ای انتخاب رشته اولویت انتخاب رشته ام از مهندسی عمران به کامپیوتر تغییر پیدا کرد با توجه به این که چندین بار رشته ام را تغییر دادم برای مهندسی کامپیوتر استخاره باز کردیم که خوب امد البته که تحقیقاتی هم کردیم که با توجه به بازار مهندسی کامپیوتر بهترین گزینه شد و در نهایت بحمدلله در رشته کامپیوتر شروع به تحصیل کردم اما کم کم مشکل نمایان شد من دیگران را کار ندارم خودم را کار دارم؛پس از چند وقت که از شروع ترم گذشت در خودم ولع دانش اندوزی (به خصوص در زمینه برنامه نویسی که در واقع درس اصلی رشته ام بود)را ندیدم ؛بودند و میدیدم دوستانم را که با شوق و ذوق فراوان درس برنامه نویسی کامپیوتر را میخواندند و حتی فراتر از ان کار میکردند اما من در خودم این شور و شوق را نمیدیدم و این موضوع من را عذاب میداد (و تا حدودی هنوز هم میدهم)تا اینکه ترم اول تمام شد و من در سه درس یعنی ریاضی فیزیک و مبانی کامپیوتر یا همان برنامه نویسی مردود شدم ادعای بچه درس خون بودن را ندارم ولی این را هم قبول نمیکنم که اصلا درس نخوندم چراکه بودند کسانی که چندین برابر من تفریح کردند در طول ترم اما درس های مذکور را پاس شدند همواره در طول تعطیلات ترم به خود میگفتم که من نه معنی درس خواندن را درست فهمیدم نه مزه ی تفریح کردن را چشیدم هرچه که بود یکی از تلخ ترین دوران زندگیم رقم خورد اما با خود عهد بستم که در ترم بعد جبران کنم باز هم میگم نمیگویم خیلی درس خوان شدم اما خداوکیلی خیلی خیلی بیش تر از ترم گذشته درس خواندم خداوکیلی خیلی بیشتر که در امتحان میانترم نتیجه تلاش خود را در در درس فیزیک دیدم اما همچنان در درس های مبانی کامپیوتر و ریاضی ناکام ماندم و روحیه ام را شکست نزدیک به یک هفته پس از امتحانات کلا در اتاقم بودم و جز برای شام و برخی موارد از اتاق خارج نمیشدم به شدت احساس خستگی میکردم و اکثرا بر تخت دراز کشیده بودم و اما الان دوباره به بی هدفی برخورد کردم خوب به یاد دارم وقتی مهندسی کامپیوتر قبول شدم تمامی فکر و ذکرم این بود که به یکی از شرکت های معتبر نرم افزار و سخت افزار بروم و انقلابی در این صنعت ایجاد کنم (خدا خودش میداند که مهم ترین هدفم سر افرازی شیعه و حضرا قائم بوده)دریکی دو ماه اول تا زمانی که به این مشکلات بر بخورم قبل از خواب در ذهنم بسیار بسیار رویا پردازی میکردم از طرفی دیگر در دانشگاه در بیین گروه اموزشی خودمان به عنوان افراطی ترین دانشجو شناخته شده ام چرا چون به غیر از موارد اضطرار با نامحرم لب به سخن نمیگشودم تازه ان هم با رعایت اخلاق اسلامی(مثلا در زمان سخن با نامحرم به پایین نگاه میکنم) به همین دلیل بعضی اوقات بود که به عقایدی که داشتم شک میکردم مورد قبول اکثر بچه های هم رشته ایم نیستم خلاصه سرتان را به درد نیاورم بعد از نزدیک به دو ترم دوباره پوچی بی هدفی کسلی تنبلی به سراغم امده خدا خودش میداند که درس خواندن را دوست دارم اما این اتفاقاتی که اخیرا برایم پیش امده من را از درس هم زده کرده مادرم برایم نگران است میدانم که حرصم را میخورد اما رویم نمیشود در واقع زبانم قاصر است که بگویم دیگر نمیکشم خیلی اوقات ارزوی مرگ کردم از خودکشی کردن میترسم به همین خاطر خیلی اوقات بوده که ارزوی مدافع حرم کرده ام اما خوب میدانم که در حد و لیاقت مدافع حرم بودن نیستم راستش را بخواهید خسته شدم نا امیدم و واقعا نمیدانم چکار باید بکنم واقعیت اینست که خودم نشناخته ام و هنوز نمیدانم چه میخواهم یا هدف واقعی و والای من چسیت از طرفی بعضی اوقات متاسفانه غریزه جنسی به سراقم می اید و فقط خدا به دادم میرسد خیلی دوست دارم دارو های کاهش غریزه مثل کافور را امتحان کنم اما حتی از بیان ان در عطاری نیز شرم میکنم خیلی خیلی شرمنده پدر و مادرم هستم این سلسله اتفاقات که همگی تقریبا در یک زمان اتفاق افتاده کار را تا جایی رسانده که یکبار پدرم گفت که میخواهم از من انتقام بگیری در حالیکه خدا خودش میداند که من مرد این حرف ها اصلا نیستم امیدوارم اطلاعات جامع و کامای در مورد مشکلاتم گفته باشم از این که به عرایضم توجه فرمودید متشکرم لطفا یاری بفرمایید با تشکر التماس دعا
جمعه، 12 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

بی هدفی(پوچی)

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 19 ساله )

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم خسته نباشید
بحمدلله در سال 95 کنکور دادم و در حال حاضر در حال تحصیل در مقطع لیسانس هستم اما نکته قابل توجه اینست که هیچگاه هدف خود را درست نفمیدم بطوری که تا سال سوم دبیرستان به طور دقیق تر قبل از اغاز پش دانشگاهی تمام هم و غم خود را متمرکز به خلبانی کرده بودم نزدیک به دو سال تحقیقات جامع و تخصصی در مورد تحصیل در رشته خلبانی و رشته های وابسته انجام دادم حتی در ازمون خلبانی نیروی ارتش نیز شرکت کردم که در مرحله ی علمی قبول ولی در مرحله ی عملی و تست پزشکی به دلیل صافی کف پا رد شدم بعد از ان به بی هدفی سختی برخوردم اما با توجه به این که یک سال به کنکور نمانده بود هر طور که شد برای خود هدف ایجاد کردم مهندسی معماری نزدیک به پنج شش ماه تمرکز خود را روی مهندسی معماری گذاشتم و هدف درس خواندن و تحصیلم را مهندسی معماری قرار دادم اما از بعد از عید یعنی برج 1 سال 95 درست زمانی که جدیت کنکور را روز به روز بیش تر احساس میکردم فهمیدم که من مرد مهندسی معماری نیستم و به نظرم واقعا هم نبودم درسته که به طراحی خیلی علاقه داشتم ساعتها به طراحی داخلی و خارجی یک ساختمان نگاه میکردم و غرق در اشکالش میشدم اما در خود نمیدیدم که وارد عرصه طراحی ان هم بدون زمینه قبلی شوم نتیجه ان شد که از برج 1 سال 95 تا مرداد ماه که زمان انتخاب رشته بود به مهندسی عمران گرایش پیدا کردم اما به محض اعلام رتبه و اغاز انتخاب رشته همه چیز تغییر کرد طی مدت یک هفته ای انتخاب رشته اولویت انتخاب رشته ام از مهندسی عمران به کامپیوتر تغییر پیدا کرد با توجه به این که چندین بار رشته ام را تغییر دادم برای مهندسی کامپیوتر استخاره باز کردیم که خوب امد البته که تحقیقاتی هم کردیم که با توجه به بازار مهندسی کامپیوتر بهترین گزینه شد و در نهایت بحمدلله در رشته کامپیوتر شروع به تحصیل کردم اما کم کم مشکل نمایان شد من دیگران را کار ندارم خودم را کار دارم؛پس از چند وقت که از شروع ترم گذشت در خودم ولع دانش اندوزی (به خصوص در زمینه برنامه نویسی که در واقع درس اصلی رشته ام بود)را ندیدم ؛بودند و میدیدم دوستانم را که با شوق و ذوق فراوان درس برنامه نویسی کامپیوتر را میخواندند و حتی فراتر از ان کار میکردند اما من در خودم این شور و شوق را نمیدیدم و این موضوع من را عذاب میداد (و تا حدودی هنوز هم میدهم)تا اینکه ترم اول تمام شد و من در سه درس یعنی ریاضی فیزیک و مبانی کامپیوتر یا همان برنامه نویسی مردود شدم ادعای بچه درس خون بودن را ندارم ولی این را هم قبول نمیکنم که اصلا درس نخوندم چراکه بودند کسانی که چندین برابر من تفریح کردند در طول ترم اما درس های مذکور را پاس شدند همواره در طول تعطیلات ترم به خود میگفتم که من نه معنی درس خواندن را درست فهمیدم نه مزه ی تفریح کردن را چشیدم هرچه که بود یکی از تلخ ترین دوران زندگیم رقم خورد اما با خود عهد بستم که در ترم بعد جبران کنم باز هم میگم نمیگویم خیلی درس خوان شدم اما خداوکیلی خیلی خیلی بیش تر از ترم گذشته درس خواندم خداوکیلی خیلی بیشتر که در امتحان میانترم نتیجه تلاش خود را در در درس فیزیک دیدم اما همچنان در درس های مبانی کامپیوتر و ریاضی ناکام ماندم و روحیه ام را شکست نزدیک به یک هفته پس از امتحانات کلا در اتاقم بودم و جز برای شام و برخی موارد از اتاق خارج نمیشدم به شدت احساس خستگی میکردم و اکثرا بر تخت دراز کشیده بودم و اما الان دوباره به بی هدفی برخورد کردم خوب به یاد دارم وقتی مهندسی کامپیوتر قبول شدم تمامی فکر و ذکرم این بود که به یکی از شرکت های معتبر نرم افزار و سخت افزار بروم و انقلابی در این صنعت ایجاد کنم (خدا خودش میداند که مهم ترین هدفم سر افرازی شیعه و حضرا قائم بوده)دریکی دو ماه اول تا زمانی که به این مشکلات بر بخورم قبل از خواب در ذهنم بسیار بسیار رویا پردازی میکردم از طرفی دیگر در دانشگاه در بیین گروه اموزشی خودمان به عنوان افراطی ترین دانشجو شناخته شده ام چرا چون به غیر از موارد اضطرار با نامحرم لب به سخن نمیگشودم تازه ان هم با رعایت اخلاق اسلامی(مثلا در زمان سخن با نامحرم به پایین نگاه میکنم) به همین دلیل بعضی اوقات بود که به عقایدی که داشتم شک میکردم مورد قبول اکثر بچه های هم رشته ایم نیستم خلاصه سرتان را به درد نیاورم بعد از نزدیک به دو ترم دوباره پوچی بی هدفی کسلی تنبلی به سراغم امده خدا خودش میداند که درس خواندن را دوست دارم اما این اتفاقاتی که اخیرا برایم پیش امده من را از درس هم زده کرده مادرم برایم نگران است میدانم که حرصم را میخورد اما رویم نمیشود در واقع زبانم قاصر است که بگویم دیگر نمیکشم خیلی اوقات ارزوی مرگ کردم از خودکشی کردن میترسم به همین خاطر خیلی اوقات بوده که ارزوی مدافع حرم کرده ام اما خوب میدانم که در حد و لیاقت مدافع حرم بودن نیستم راستش را بخواهید خسته شدم نا امیدم و واقعا نمیدانم چکار باید بکنم واقعیت اینست که خودم نشناخته ام و هنوز نمیدانم چه میخواهم یا هدف واقعی و والای من چسیت از طرفی بعضی اوقات متاسفانه غریزه جنسی به سراقم می اید و فقط خدا به دادم میرسد خیلی دوست دارم دارو های کاهش غریزه مثل کافور را امتحان کنم اما حتی از بیان ان در عطاری نیز شرم میکنم خیلی خیلی شرمنده پدر و مادرم هستم این سلسله اتفاقات که همگی تقریبا در یک زمان اتفاق افتاده کار را تا جایی رسانده که یکبار پدرم گفت که میخواهم از من انتقام بگیری در حالیکه خدا خودش میداند که من مرد این حرف ها اصلا نیستم امیدوارم اطلاعات جامع و کامای در مورد مشکلاتم گفته باشم از این که به عرایضم توجه فرمودید متشکرم لطفا یاری بفرمایید با تشکر التماس دعا


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی برادر عزیز ، قبل از هر چیز به خود و کیفیت زندگیتان علاقمند باشید، بد نیست به بخش نوازشگر وجودی خود نیز مجال فعالیت دهید.بین خودتان و مشکلات فاصله بیندازید حتی برای مدت کوتاهی.در این مواقع به ذهنتان مرخصی دهید. گهگاه لازم است به یک مسافرت ذهنی بروید.افکار منفی باعث می شوند شما کارایی خود را در امور از دست بدهید و نتوانید به موفقیت دست یابید. مهم ترین راه برای رهایی از افکار منفی افزایش اعتماد به نفس است. برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفسمان است. عیبجویی از خود را کنار بگذارید. در مسیرتان انتظار دست انداز هم داشته باشید و آنها را بپذیرید. افکار منفی، بدگویی و عیبجویی از خود را از ذهنتان بیرون کنید. در مورد مسائل و اتفاقات گذشته فکر نکنید، فقط از آنها تجربه بگیرید و به راهتان ادامه بدهید. خودتان را درست آن طور که دوست دارید باشید، تصور کنید: هر روز تصوری مثبت از خود داشته باشید مثلا تصور کنید در برنامه ریزی که کرده اید به نتیجه خوبی رسیده اید و موفق شده اید. به موفقیت ها و شادی های گذشته فکر کرده و آنها را دقیقا در ذهنتان دوباره مجسم کنید. این کار روحیه شما را بهتر می کند. یکی از بهترین روش‌ها برای افزایش اعتماد به نفس این است که از مقایسهٔ خود با دیگران دست بردارید. مشکل اینجاست که شما فقط قسمت کوچکی از شخصیت آن فرد را که در حال مقایسه‌اش با خودتان هستید می‌بینید. هر شخص به صورت متفاوتی فکر می‌کند، درک می‌کند، احساس می‌کند و یاد می‌گیرد. شما تنها فرد در این جهان هستید که قابلیتی خاص دارید. منظور من توانایی‌های خارق‌العاده نیستند بلکه روش و راهی است که شما برای حل یک مسئله از آن استفاده می‌کنید.یادتان باشد هیچ دو اثر انگشتی یکسان نیستند. وقتی شما خود را با فرد دیگری مقایسه می‌کنید، در ذهنتان او را در تمام مسائل بهتر از خود می‌بینید. این کار به هیچ وجه روش خوبی برای ارزیابی خودتان نیست. به جای این کار بهتر است نگران این باشید که چقدر خودتان را دوست دارید. شما احتمالاً شگفت زده خواهید شد وقتی ببینید افرادی که خود را دوست دارند چقدر شاد تر از افرادی هستند که خود را دوست ندارند.اکثر مردم خیلی زیاد نگران این هستند که دیگران چگونه در مورد آن‌ها فکر می‌کنند. با ایجاد ارتباط چشمی می‌توانید خود را یک فرد شایسته، نترس، با اعتماد به نفس نشان می‌دهید.اثر ارتباط چشمی در افزایش اعتماد به نفس شما تاثیر شگرفی دارد . یک ترفند کوچک وجود دارد و آن این است که اگر شما از این ترس دارید که مستقیم به چشم طرف نگاه کنید، به جای چشمان طرف، به فاصلهٔ میان دو ابروی آن فرد نگاه کنید. در این حالت نه شما مستقیم به فرد نگاه کرده‌اید و نه آن فرد متوجه این موضوع می‌شود.برای این کار شما باید مدتی تلاش کنید تا این کار عادت شما شود. (البته در نگاه به نامحرم نگاه باید بریده شود و طولانی نباشد )بهبود ظاهر شما می‌تواند به طرز شگفت انگیزی اعتماد به نفستان را افزایش دهد. بهترین راهی که می‌توانید حس خوبی داشته باشید و غریزه جنسی خود را کنترل کنید . اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید و هم اندامی مناسب، ورزش کردن است .هر ورزشی که انجام دهید خوب است چون باعث ترشح اندورفین می‌شود این مادهٔ شیمیایی موجب احساس نشاط و بالا رفتن روحیه در شما می‌شود. ورزش کردن به خودی خود باعث افزایش اعتماد به نفس شما می‌شود و ادامهٔ آن باعث تناسب اندام. از شما نمی خواهیم به یک قهرمان ورزشی تبدیل شوید. کمی با خودتان بیشتر مهربان باشید و سعی کنید روزانه یا حتی بصورت هفتگی فعالیت ورزشی را در برنامه خود قرار دهید.بخصوص اگر یک فعالیت ورزشی همراه با دوستان و نزدیکان خود داشته باشید . در این حالت شما بیشتر لبخند می‌زنید و احساس خوبی خواهید داشت. لبخند بیشتر شما موجب افزایش اعتماد به نفستان می‌شود. آیا شنیده ایدکه می‌گویند «وقتی خوش‌تیپ باشید، احساس خوبی خواهید داشت» این واقعاً حقیقت دارد. وقتی شما شیک لباس بپوشید تأثیر مثبت بر خود و دیگران می گذارید این گونه لباس پوشیدن احساس راحتی خاصی به شما می‌دهد. برای شیک پوش بودن لازم نیست هزینه های بسیاری را به خودتان تحمیل کنید. فقط کافی است کمی در زمینه لباس و همنشینی رنگ ها در پوشیدن لباس اطلاعات کسب کنید. در بدترین حالت اگر خود را دارای سلیقه خوبی برای خرید لباس های شیک و مناسب نمی بینید از یکی از دوستان نزدیک خود که می تواند به شما کمک کند در خرید و ترکیب بندی لباس خود بهره بگیرید.شیک لباس پوشیدن یکی از ساده‌ترین راه‌هاست که باعث افزایش اعتماد به نفس شما می‌شود.مثبت اندیش باشید. این به شما اجازه می‌دهد تا نقاط قوت دیگران را ببینید و از آن‌ها تعریف کنید. وقتی شما از دیگران تعریف می‌کنید به طور حتم آن‌ها هم همین گونه با شما رفتار می‌کنند و از نقاط قوت شما می‌گویند. به قول یک مثل قدیمی می‌گوید «اگر خواستید چیزی بدست بیاورید اول باید آن را به دیگران ببخشید» وقتی دیگران نقاط قوت شما را می‌گویند مانند یک ذره بین عمل می‌کنند که رفتار های مثبت شما را بهتر نشان می‌دهند و این موجب پیشرفت و افزایش اعتماد به نفس شما می‌شود.شاید ندانید که کمک کردن به نیازمندان یکی از بهترین احساسات را در شما ایجاد می‌کند. افرادی که به صورت داوطلبانه این کار را انجام می‌دهند معمولاً افراد با اعتماد به نفس، با اراده ای هستند. خوشبختانه این روزها به همت مردمان با انگیزه و مهربان در گوشه و کنار سرزمین مان مراکز بسیاری برای کمک به انواع قشر های نیازمند راه اندازی شده اند. با ترس‌ هایتان رو به رو شوید و از آن‌ها فرار نکنید.این دلیل عدم اعتماد به نفس در بیشتر مردم دنیاست. ترس‌های ما رابطهٔ مستقیم با احساسی دارد که ما از خود داریم. وقتی ما از چیزی می‌ترسیم، حس می‌کنیم که در آن زمینه ناتوان هستیم و این موجب کاهش اعتماد به نفس می‌شود. برای رفع این مورد شما باید با ترس‌ هایتان رو به رو شوید. از ترس‌ هایتان وحشت نکنید. بهترین راه این است که بفهمید چرا این ترس‌ ها در شما به وجود آمده اند.یاد بگیرید هیچ گاه از شکست نترسید. هر شخصی بارها در زندگی شکست می‌خورد. شکست‌های شما زندگی‌تان را تعریف نمی‌کنند. شما مسئول پاسخگویی به شکست‌ هایتان و رفع آن‌ها هستید.چند راه برای اینکه بتوانید اعتماد به نفس را در ظاهر خودتان نمایش دهید را برایتان می‌گویم. با صدا و تن مناسب صحبت کنید ، نسبت به طرز ایستادنتان آگاه باشید.حالت دست‌ها و بازوهایتان را مناسب و درست نگه دارید.از دست‌های خود در زمانی که توضیح می‌دهید استفاده کنید.اگر شما در وضعیتی قرار بگیرید که احساس کردید اعتماد به نفس شما کم شده، وانمود کنید که اعتماد به نفس بالایی دارید. مطمئن باشید که اثر می‌کند. در آن لحظه فکر کنید یک فرد با اعتماد به نفس و محکم هستید. سعی کنید ظاهرتان را هم کنترل کنید. بهتر است برای اینکه بتوانید سریع این کار را انجام دهید یک فرد با اعتماد به نفس را در ذهن تجسم کنید.تغییرات هرچند کوچک در سبک زندگی را از یاد نبرید البته همراه با سادگی چرا که شادی در سادگی است و از خلاقیت در جنبه های مختلف زندگی خود استفاده کنید با اینکار از یکنواختگی و روزمرگی عذاب آور فاصله می گیرید.واقع بین باشید، قرار نیست با پیش آمدن هر مسئله‌ای زندگی و آینده شما تباه شود.بی کاری و فقدان فعالیت یک عامل مهم در ایجاد بی حوصلگی ست. دست به کارشوید با نشستن و به نقطه ای خیره شدن چیزی عوض نمی شود. برخیزید و به کاری مشغول شوید.حس پوچی و این باور که زندگی، شغل و فعالیتهای شما بی معنی است میتواند شما را تا مرز افسردگی پیش برد. شما نباید زندگی خود را یک دایره بی پایان و هدف بدانید. این وظیفه خود شماست که به زندگی خود معنا بخشید.هر روز یک چیز جدید یاد بگیرید و به علم خود بیفزایید.خود را به چالش بکشانید. به فعالیتی دست بزنید که در شما استرس ملایمی ایجاد می کند. مانند برد و باخت (در بازی، ورزش) یا پذیرش ایده های جدید.به یاد داشته باشید که هیچ چیز کسالت بار و خسته کننده نیست بلکه این ذهن بی حوصلگی شماست که همه چیز را کسل کننده می بینید. بی حوصلگی یک امرنسبی و درونیست. افکار خود را تغییر دهید تا احساسات شما نیز تغییر یابند.حس کنجکاوی خود را بر انگیزید. نسبت به پیرامون خون بی تفاوت نباشید. سعی کنید از همه چیز سر در بیاورید.البته به غیر از مسائل شخصی دیگران .گاهی عوامل فیزیولوژیک نیز در ایجاد احساس کسالت موثر هستند به وضعیت جسمی خود اهمیت داده و با پزشک مشورت نمایید.برای رسیدن به موفقیت .گام اول: فهرست کردن هدفها؛ فکرتان را آزاد کنید و به همه آنچه که می خواهید برسید فکر کنید و آنها را فهرست کنید. گام دوم: زمان بندی هدفها؛ ( زمان لازم برای رسیدن به هدف). هدفها را در طول عمرتان زمان بندی کنید واینکه به هر هدف در چه مقطع زمانی می خواهید برسید ،گام سوم: اولویت بندی هدفها؛ بدون شک همه اهداف اهمیت یکسانی ندارند. با توجه به وقت محدودی که در اختیار دارید آنهایی را که مهم ترند در صدر قرار بدهید.گام چهارم: ایجاد انگیزه برای هر هدف؛ سعی کنید اهدافتان را به وضوح تعریف کنید و حتی برای آنها یک اندازه ارائه بدهید. هرچه هدف واضح تر تعریف شود جهت گیری تو و سنجش شما از دوری و یا نزدیکی به آن دقیق تر خواهد بود.گام پنجم: برنامه ریزی برای رسیدن به هدفها؛ برای رسیدن به اهدافتان یک برنامه ریزی دقیق انجام بدهید و برنامه عملتان را مشخص کنید. گام ششم: اقدام و شروع حرکت در مسیر هدف؛ همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند!هر آنچه که می خواهید به آن برسید با پشتکار و همت بلند بدست می آید. صبر و پایداری در رسیدن به هدف شما را به همه یا بخشی از هدفتان خواهد رساند. با آرزوی موفقیت و پیشرفت در زندگی برای شما



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.