ناشناس

خصوصی

با سلام و عرض ادب موضوعی که می خواهم باهاتون درمیان بگذارم، مسئله ای است که چندساله زندگی من را تحت الشعاع قرار داده و متاسفانه از هر راه و مشاوره ای اقدام کردم درمان موقت بوده برام. لطفا کمکم کنید. زمانی که 22 ساله بودم و تازه لیسانس گرفته بودم در دانشگاه خواستگاری داشتم که تقریبا به نظرم مناسب بود و برای ازدواج به او فکر می کردم و خانواده هم در جریان بودند. همزمان خواهرم که 6 سال از من بزرگتر بود در مقطع فوق لیسانس دانشجو بود و یک خواستگار داشت که 3 سال از او کوچکتر بود. من یک بار به دانشگاه خواهرم که در شهر دیگری بود رفتم و دوسه روز انجا بودم و با دوستان و همکلاسیاش اشنا شدم. وقتی برگشتم خواهرم گفت که دوست صمیمی خواستگار خودش که منو دیده ازم خواستگاری کرده و اجازه خواسته که بیاد. خیلی هم ازش تعریف کرد حتی چندین بار گفت خیلی سرتر از خواستگار خودته که تو دانشگاه داری.حیف تو هست این عالیه. خلاصه انقدر تعریف کرد و من دیدم همه راضین که گذاشتم بیاد. دو جلسه با هم در منزل ما صحبت کردیم خیلی صحبتا خوب بود و هر دو حس کردیم تفاهم داریم. به خواستگار خودمم که قبلش داشتم جواب منفی دادم. بعد یهو رفتن... من برام خیلی سوال بود که چی شد ولی گفتم حتما نخواستن دیگه... بعد چندماه خواهرم گفت اون اقا ازش خواستگاری کرده!! من گفتم اگر از اول تو رو می خواست؛ خب تو که دوسال همکلاسیش بودی چرا نیمد همون اول سراغ تو؟؟؟ یه سری دلایل غیر قابل قبول برام اورد. مثلا گفت ملاحظه دوستشو کرده یا باباش خانواده ما رو نپسندیده گفتم خب خانواده ما که یکی هست! خلاصه خواهرم گفت من می خوامش و خانوادم منو مجبور کردن که بپذیرم با اینکه 4 سال از خواهرم کوچیکتر بود. سخت ترین لحظه ها رو گذروندم. رو برو شدن با خودش وخانوادش برام خیلی دردناک بود. با همه وجود حس می کردم دارم تحقیر میشم. از اینکه هیچکس محل به من نمیذاشت و حالمو درک نمی کرد به شدت حالم بد بود. حتی ازم عذرخواهی هم نکردن. بعدها فهمیدم خواهرم بعد رفتن اون باهاش درارتباط بوده و این خیلی حس بدتری به من داد. باورم نمیشد خواهرم به خاطر یه پسر حاضر بشه شخصیت و غرور منو بشکنه. کلی بهم حرفای بد زد. گفت تو رو نپسندیدن چون تو اصلا پسندیدنی نیستی... تو نکبتی تو مایه ی ننگی... تمام حرفاشو هر روز مرور می کنم و اتیش می گیرم. خواهرم دختر خوبی بود و تکیه گاهم بود ولی این کارش به شدت اعتماد رو از من سلب کرد.خیلی تنها شدم. اعتماد به نفسمو از دست دادم. خواهرم به شدت خودشو اماده کرد برای ازدواج؛ همه چیزش عالی بود چون از چندماه قبل کاراشو کرده بود و با خانوادشم که برای من اومده بودن دیگه اشنا بود که چه جورین. الان 4 ساله ازدواج کردن. شوهرش انقدر موقعیت و شرایط عالی داره که من دیگه هیچ خواستگاری به خوبی اون نداشتم. همه رو مقایسه کردم و کلی موقعیت رو از دست دادم. درسمو ادامه دادم. حرفی نزدم که زندگی خواهرم بهم بخوره. اما الان از درون هر لحظه حالم بده. ساعتها گریه میکنم. اعتماد به نفس و عزت نفس ندارم. نمی تونم خواهرم و خانواده شوهرش و خانواده خودمو ببخشم. حتی ناراحتم که چرا خدا صدامو گریه هامو نمی بینه. لطفا کمکم کنید. بهم نگید ببخش و فراموش کن چون نمی تونم. 4 ساله تلاش کردم و نتونستم. منطقم این نامردی خواهرمو نمی پذیره. بهم بگید چیکار کنم می ترسم همه ی عمرم تباه بشه. اونا که خوش و خرم هستن انگار انه انگار. فقط یکی دودفعه خواهرم گفته عذاب وجدان دارم ولی چه فایده به حال من داره دیگه؟ ببخشید طولانی شد. لطفا خصوصی بهم جواب بدید و کمکم کنید. خیلی حالم بده...
شنبه، 10 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

خصوصی

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 27 ساله )

با سلام و عرض ادب
موضوعی که می خواهم باهاتون درمیان بگذارم، مسئله ای است که چندساله زندگی من را تحت الشعاع قرار داده و متاسفانه از هر راه و مشاوره ای اقدام کردم درمان موقت بوده برام. لطفا کمکم کنید. زمانی که 22 ساله بودم و تازه لیسانس گرفته بودم در دانشگاه خواستگاری داشتم که تقریبا به نظرم مناسب بود و برای ازدواج به او فکر می کردم و خانواده هم در جریان بودند. همزمان خواهرم که 6 سال از من بزرگتر بود در مقطع فوق لیسانس دانشجو بود و یک خواستگار داشت که 3 سال از او کوچکتر بود. من یک بار به دانشگاه خواهرم که در شهر دیگری بود رفتم و دوسه روز انجا بودم و با دوستان و همکلاسیاش اشنا شدم. وقتی برگشتم خواهرم گفت که دوست صمیمی خواستگار خودش که منو دیده ازم خواستگاری کرده و اجازه خواسته که بیاد. خیلی هم ازش تعریف کرد حتی چندین بار گفت خیلی سرتر از خواستگار خودته که تو دانشگاه داری.حیف تو هست این عالیه. خلاصه انقدر تعریف کرد و من دیدم همه راضین که گذاشتم بیاد. دو جلسه با هم در منزل ما صحبت کردیم خیلی صحبتا خوب بود و هر دو حس کردیم تفاهم داریم. به خواستگار خودمم که قبلش داشتم جواب منفی دادم. بعد یهو رفتن... من برام خیلی سوال بود که چی شد ولی گفتم حتما نخواستن دیگه... بعد چندماه خواهرم گفت اون اقا ازش خواستگاری کرده!! من گفتم اگر از اول تو رو می خواست؛ خب تو که دوسال همکلاسیش بودی چرا نیمد همون اول سراغ تو؟؟؟ یه سری دلایل غیر قابل قبول برام اورد. مثلا گفت ملاحظه دوستشو کرده یا باباش خانواده ما رو نپسندیده گفتم خب خانواده ما که یکی هست! خلاصه خواهرم گفت من می خوامش و خانوادم منو مجبور کردن که بپذیرم با اینکه 4 سال از خواهرم کوچیکتر بود. سخت ترین لحظه ها رو گذروندم. رو برو شدن با خودش وخانوادش برام خیلی دردناک بود. با همه وجود حس می کردم دارم تحقیر میشم. از اینکه هیچکس محل به من نمیذاشت و حالمو درک نمی کرد به شدت حالم بد بود. حتی ازم عذرخواهی هم نکردن. بعدها فهمیدم خواهرم بعد رفتن اون باهاش درارتباط بوده و این خیلی حس بدتری به من داد. باورم نمیشد خواهرم به خاطر یه پسر حاضر بشه شخصیت و غرور منو بشکنه. کلی بهم حرفای بد زد. گفت تو رو نپسندیدن چون تو اصلا پسندیدنی نیستی... تو نکبتی تو مایه ی ننگی... تمام حرفاشو هر روز مرور می کنم و اتیش می گیرم. خواهرم دختر خوبی بود و تکیه گاهم بود ولی این کارش به شدت اعتماد رو از من سلب کرد.خیلی تنها شدم. اعتماد به نفسمو از دست دادم. خواهرم به شدت خودشو اماده کرد برای ازدواج؛ همه چیزش عالی بود چون از چندماه قبل کاراشو کرده بود و با خانوادشم که برای من اومده بودن دیگه اشنا بود که چه جورین. الان 4 ساله ازدواج کردن. شوهرش انقدر موقعیت و شرایط عالی داره که من دیگه هیچ خواستگاری به خوبی اون نداشتم. همه رو مقایسه کردم و کلی موقعیت رو از دست دادم. درسمو ادامه دادم. حرفی نزدم که زندگی خواهرم بهم بخوره. اما الان از درون هر لحظه حالم بده. ساعتها گریه میکنم. اعتماد به نفس و عزت نفس ندارم. نمی تونم خواهرم و خانواده شوهرش و خانواده خودمو ببخشم. حتی ناراحتم که چرا خدا صدامو گریه هامو نمی بینه. لطفا کمکم کنید. بهم نگید ببخش و فراموش کن چون نمی تونم. 4 ساله تلاش کردم و نتونستم. منطقم این نامردی خواهرمو نمی پذیره. بهم بگید چیکار کنم می ترسم همه ی عمرم تباه بشه. اونا که خوش و خرم هستن انگار انه انگار. فقط یکی دودفعه خواهرم گفته عذاب وجدان دارم ولی چه فایده به حال من داره دیگه؟ ببخشید طولانی شد. لطفا خصوصی بهم جواب بدید و کمکم کنید. خیلی حالم بده...


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ، در این شکی نیست که خواهر شما اشتباه بزرگی مرتکب شده اند و ایشان حتما در پیشگاه خداوند مواخذه خواهند شد... ولی زندگی شما با ایشان جداست و شما نباید به دلیل عمل ناشایست او زندگی آینده خود را تباه کنید ،آیا در صورت نبخشیدن شما هم آیا این منطقی است که انتقام آن را از خودتان بگیرید و آینده خود را با مقایسه بی جا تباه کنید ؟! مقایسه وقتی مطرح میشود که شما حق انتخاب داشته باشید اکنون دیگر گزینه داماد شما کاملا منتفی میباشد پس او را کامل از ذهن خود دور سازید شاید مشکل باشد ولی شدنی ست و شما فردی با ارده و منطقی هستید و زندگی خود را بر مبنی هیجانات بنا نخواهید کرد ،متنفر شدن از آدمها مطمئناً خیلی آسان‌تر از بخشیدن کسانی است که به شما بدی کرده‌اند. نمی‌خواهیم بگوییم که بخشش چیزی است که باید راحت آن را خرج کنید. بخشش همه اراده شما را می‌گیرد و در روند آن مجبور خواهید شد بخشی از آنکه هستید را هم بدهید.برای گذشتن از آسیبی که کسی به شما می‌زند، باید تمایل به بخشیدن آن فرد داشته باشید. بااینکه گفتن این سخت نیست اما در واقعیت آنقدرها هم که تصور می‌کنید آسان نیست. برای خیلی‌ها ممکن است سال‌ها طول بکشد تا بتوانند کسی را ببخشند، مخصوصاً در مواردی که فرد متوجه آسیب جدی شده باشد. و البته کسانی هم هستند که هیچوقت کسانی که به آنها صدمه می‌رسانند را نمی‌بخشند.پس چرا بخشیدن کسانی که به شما بدی کرده‌اند تا این اندازه مهم است؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد. مهمترین این دلایل این است که وقتی احساس نفرت را درون خود نگه می‌دارید، رنج خودتان را بیشتر می‌کنید. همچنین حق گذشتن از اتفاقات و شاد بودن دوباره را از خود می‌گیرید. وقتی کیسه نامرئی تنفر را با خود حمل می‌کنیم، به آرامی بخشی از آنچه که هستید را ویران می‌کنید و به کسی که از او متنفر هستید اجازه می‌دهید روی شما کنترل پیدا کند. درآخر این احساس تنفر شما را سوزانده و تخریب فاجعه‌باری در زندگی و روابطتان ایجاد می‌کند. اگر می‌خواهید تاثیری که بر زندگی شما داشته‌اند را از میان بردارید، باید راهی برای بخشیدن خواهرتان و خانواده تان و ... پیدا کنید.یکی از روش‌هایی که آسیب کمتری به دنبال خواهد داشت این است که نامه‌ای برای آن فرد بنویسید و کارهایی که آن فرد در حق شما کرده را با مقدار جزئیاتی که می‌خواهید شرح دهید. حتماً نامه را بازخوانی کنید تا مطمئن شوید که چیزی که می‌خواستید بیان کنید کاملاً در آن وجود داشته باشد. هر جزئیات دیگری که می‌خواهید را به آن اضافه کنید و البته این را هم قید بکنید که آن فرد را بخاطر کارهای بدی که در حقتان کرده است، بخشیده‌اید. مرحله بعدی خیلی مهم است. اینکه آن نامه را خیلی راحت آن را بعنوان نشانه‌ای از بخشیدن آن فرد، از بین ببرید. بهتر است ان را به آب روان بسپارید تا انرژی های منفی از شما دور شود .بخشیدن آدمها یکی از سخت‌ترین کارهایی است که از عهده انسانها برمی‌آید. به هیچ وجه نباید برای آن عجله کرد یا آن را آسان گرفت؛ بخشیدن آدم‌ها یک کاتالیزور خوب برای جلو رفتن در زندگی است.خواهر عزیزم ،شما دارای تحصیلات عالیه و دختر موفقی هستید و اهدافی در زندگی خود دارید که قطعا برای بدست آوردن ان ها تلاش میکنید . بنابراین در برابر وسوسه زیر نظر گرفتن خواهرتان و دامادتان و مهم بودن زندگی ایشان و یا عقوبت شدن ایشان ، قاطعانه مقاومت کنید.و دیگراین شخص برای شما اهمیت نداشته باشد و کینه ای نیز از او در دل نداشته باشید .فراموش کردن به این معنی نیست که طرف مقابل را در ذهن و خاطره و یادتان به ناگهان نابود کنید؛ فراموش کردن حقیقی به این معناست که باید به جای او، به فکر خودتان باشید.خودتان را باور داشته باشید. همه آدم های دنیا در یک نفر خلاصه نشه است؛ هر چند شما در عشق شکست خورده اید اما هنوز مردان افراد زیادی هستند که ممکن است در مسیر زندگی شما قرار بگیرند و خواهان ازدواج با شما باشند. اینکه طرف مقابل، شما را با وجود همه عشقی که به او داشتید رها کرد، به این معنی نیست که شما جذاب و دوست داشتنی نبوده اید؛ آنچه که اتفاق افتاده، فقط و فقط به این معنی است که به شما فرصت دوباره ای داده شده که همسری بیابید که درست به همان اندازه ای که شما دوستش دارید، شما را دوست داشته باشد و برایتان ارزش قائل شود.با خودتان به شکلی منطقی و سازنده مواجه شوید. لزومی ندارد وانمود کنید که غصه ای ندارید اما لازم است که برای فرار از شرایط پیش آمده، شرایط بهینه ای برای خود مهیا کنید. گاهی یک سفر تفریحی به منطقه ای خوش آب و هوا یا ثبت نام در یک کلاس هنری که با ذائقه و استعداد شما همخوانی دارد و یا معاشرت بیشتر با دوستانی که از وضعیت روحی شما باخبرند، می تواند تغییری بزرگ در روحیه تان ایجاد کند.و یا ورزش و مطالعه کتاب های مورد علاقه تان .زمان هایی را نیز به تنهایی بگذرانید. سعی کنید از استقلال کنونی تان شاد باشید. لازم است که یاد بگیرید به تنهایی و بدون وابستگی به دیگران شاد باشید وگرنه نمی توانید فردی را که بعدها قرار است به زندگی تان بیاید، شاد کنید.خواهر عزیزم از آنجایی که سن ازدواج بالا رفته شما نباید نگران ازدواج خود باشید و مطمئن باشید که شرایط ازدواج شما نیز به زودی فراهم خواهد شد ، دختری ناامید، عصبی و بدبین که طلبکار از دنیا و دیگران است! چگونه انتظار دارد که فرد مناسبی برای ازدواج پیدا کند! خواهر عزیزم ، راه چاره اين مشكل، با توسعه روابط اجتماعي شما و خانواده شما است. در چنين مواردي پيشنهاد مي گردد با حفظ عفت و رعايت ضوابط اخلاقي و شرعي در مجامع و محافل زنانه نظير روضه هاي خانگي، مراسم هيأت هاي مذهبي و ... حضور يابید تا زمينه آشنايي مادران نيازمند عروس و يا واسطه ها مهيّا گردد.همچنين شركت در جمع هاي جديد به شما فرصت ديده شدن مي دهد و در محيط هاي جديد مي توانيد عقايد خود، شخصيت و ظرفيت اداره يك زندگي را به ديگران نشان دهيد.به عبارتي، پختگي شما تا زماني كه پشت پرده باشد، كسي را به سوي شما جلب نمي كند. شما بايد در محيط هاي اجتماعي سالم رفت و آمد داشته باشيد و قابليت هاي خود را نشان دهيد. حتما منظورمان را از قابليت متوجه مي شويد. يعني آن چه كه احترام ديگران را نسبت به شما برمي انگيزد و نشان مي دهد شما يك سر و گردن از ديگر دختران بالاتريد و آمادگي يك زندگي واقعي را داريد.مشكل ديگر برخي از دختران ايراد گرفتن هاي زياد از خواستگاران است. البته هيچ دختري در خودآگاهش خود را يك آدم سخت گير نمي داند. پاي صحبت بيشتر اين دخترها كه بنشينيد مي شنويد: «مگر من چه توقعي دارم؟ من كه خانه و ويلا و مهريه و شيربها نخواستم. همين قدر كه پسري مرد زندگي باشد براي من كافي است»اما خيلي از همين دختران پاي انتخاب كه مي رسد، دچار وسواس هاي بيهوده مي شوند: «نكند تك پسر بودنش باعث لوس شدن او شده باشد؟ نكند پرجمعيت بودن خانواده او بعدها برايم مشكل تراشي كند؟ اين خواستگار را نمي پسندم چون چاق است... اين يكي پدرش را از دست داده و بايد سرپرست خانواده خودش هم باشد ... مگر مي شود با پسري كه دانشجو است ازدواج كرد؟ و...» همين وسواس هايي كه به نظر خيلي از خانواده ها منطقي به نظر مي رسد، باعث بالا رفتن سن دخترها و در نهايت نبود خواستگار مي شود. با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی برای شما



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.