من و همسرم موقع تعطیلات به مشکل بر میخوریم

باسلام بنده خانمی ۲۵ساله وهمسرم ۲۸ساله *منوهمسرم دورازخانواده درشهردیگرکه فاصله دوساعتی باخانه پدری همسرم و۴ساعت فاصله باخانه پدری خودم زندگی میکنیم منوهمسرم مشکل خاصی نداریم ولی موقع تعطیلات که قراره به خانواده هاسربزنیم اول به خانه پدرشوهرم که سرراهه میریم ولی وقتی نوبت خونه پدری من میشه آقامیگه بیابرسونمت اونجابعدش بازم خودم برمیگردم پیش باباومامانم وهردفعه اینکارشوتکرارمیکنه درحالیکه منم دوستدارم همونطورکه من شوهرموهمراهی میکنم خونه پدریش باشیم اونم بامن بیادخونه پدری من درحالیکه هرسری یه بهونه میاره ودوباره برمیگرده خونه باباش ومن ازاین موضوع خیلی دلخورم وهمیشه ناراحتم وازطرفی پدرشوهرم معتاده وشوهرم خیلی به شیره تمایل داره وهردفعه میرسیم خونه شون شروع میکنه بامامان وباباش به نشع کردن وبارهاسراین موضوع دعوامون بالاگرفته وهردفعه بی نتیجه مونده ومادروپدرش خیلی توزندگیمون دخالت دارن طوریکه تقریباتصمیمات مهم زندگی مارواونامیگیرن وهمسرم ازاوناخیلی حرف شنوی داره وهمیشه من اعصاب خوردوناراحت بایدبرگردم خونه م وازوقتی ازدواج کردم آدم عصبی شدم ورفتارم دست خودم نیس ازبسکه هرچی گفتم یاشوهرم خونواده شوهرم خلافشوعمل کردن اوناحتی عروسی وجهیزیه براپسرشون تامین نکردن ولی خیلی دخالت میکردن که مباداشوهرم به من پول بده یاطلابرام بخره درحالیکه نزدیک عروسی پدرشوهرم یه مبلغی هنگفتی هم ازشوهرم گرفت که توعروسی خرج کنه درحالیکه قراربودسرویس طلابرام بخرن که اونم سرشوهرموازراه بدرکردن نذاشتن بخره اینم بگم که خانواده شوهرم دستشون به دهنشون میرسه ولی برامن وشوهرم این مدلی تاکردن درحالیکه براپسردیگه شون وعروسش همه کارکردن من به شخصه خیلی ناراحت میشمم ازاینهمه تفاوت قائل شدن هربارهم میخام به شوهرم بفهمونم خونوادش توزندگیمون دخالت دارن ونمیذارن خودمون استقلال داشته باشیم شوهرم انکارمیکنه وازاونا همچنان حمایت میکنه وطرف اوناس ببخشیدانقدطولانی شدواقعاناراحتی روحی زیادی گرفتم توروخداکمکم کنین
شنبه، 2 دی 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

من و همسرم موقع تعطیلات به مشکل بر میخوریم

( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

باسلام بنده خانمی ۲۵ساله وهمسرم ۲۸ساله *منوهمسرم دورازخانواده درشهردیگرکه فاصله دوساعتی باخانه پدری همسرم و۴ساعت فاصله باخانه پدری خودم زندگی میکنیم منوهمسرم مشکل خاصی نداریم ولی موقع تعطیلات که قراره به خانواده هاسربزنیم اول به خانه پدرشوهرم که سرراهه میریم ولی وقتی نوبت خونه پدری من میشه آقامیگه بیابرسونمت اونجابعدش بازم خودم برمیگردم پیش باباومامانم وهردفعه اینکارشوتکرارمیکنه درحالیکه منم دوستدارم همونطورکه من شوهرموهمراهی میکنم خونه پدریش باشیم اونم بامن بیادخونه پدری من درحالیکه هرسری یه بهونه میاره ودوباره برمیگرده خونه باباش ومن ازاین موضوع خیلی دلخورم وهمیشه ناراحتم وازطرفی پدرشوهرم معتاده وشوهرم خیلی به شیره تمایل داره وهردفعه میرسیم خونه شون شروع میکنه بامامان وباباش به نشع کردن وبارهاسراین موضوع دعوامون بالاگرفته وهردفعه بی نتیجه مونده ومادروپدرش خیلی توزندگیمون دخالت دارن طوریکه تقریباتصمیمات مهم زندگی مارواونامیگیرن وهمسرم ازاوناخیلی حرف شنوی داره وهمیشه من اعصاب خوردوناراحت بایدبرگردم خونه م وازوقتی ازدواج کردم آدم عصبی شدم ورفتارم دست خودم نیس ازبسکه هرچی گفتم یاشوهرم خونواده شوهرم خلافشوعمل کردن اوناحتی عروسی وجهیزیه براپسرشون تامین نکردن ولی خیلی دخالت میکردن که مباداشوهرم به من پول بده یاطلابرام بخره درحالیکه نزدیک عروسی پدرشوهرم یه مبلغی هنگفتی هم ازشوهرم گرفت که توعروسی خرج کنه درحالیکه قراربودسرویس طلابرام بخرن که اونم سرشوهرموازراه بدرکردن نذاشتن بخره اینم بگم که خانواده شوهرم دستشون به دهنشون میرسه ولی برامن وشوهرم این مدلی تاکردن درحالیکه براپسردیگه شون وعروسش همه کارکردن من به شخصه خیلی ناراحت میشمم ازاینهمه تفاوت قائل شدن هربارهم میخام به شوهرم بفهمونم خونوادش توزندگیمون دخالت دارن ونمیذارن خودمون استقلال داشته باشیم شوهرم انکارمیکنه وازاونا همچنان حمایت میکنه وطرف اوناس ببخشیدانقدطولانی شدواقعاناراحتی روحی زیادی گرفتم توروخداکمکم کنین


مشاور: علی محمد صالحی

باعرض سلام و تشکر از اعتماد شما. جای بسی خوشحالی و شکر دارد که شما و همسرتان مشکل خاصی ندارید و این خیلی ارزش داره، که زن و شوهر به گونه ای زندگی کنند که بین آنها مشکل خاصی نباشه، و نسبت به قضیه سر زدن به خانواده هایتان نکته اول این است که با ملایمت و نرمی همین نکته ای که اینجا گفتید را (اگر به این صورت به همسرتان نگفتید)، بگید. یعنی بگید: «منم خیلی دوست دارم همونطورکه من شما رو همراهی میکنم خونه پدر و مادرت، شما هم با من بیایی خونه پدری من، و وقتی هرسری یه بهونه میاری و من تنهایی میرم، خیلی ناراحت میشم و احساس تنهایی میکنم، همین طور که تو دوست داری من با تو بیام من هم دوست دارم تو در کنارم باشی». و اگر این طور گفتید و باز تاثیری نداشت میتونید همسرتان را با «پیامد رفتارش» مواجه کنید، یعنی بگید اگه قراره دوباره من تنهایی برم خونه پدرم، پس شما هم می بایست به تنهایی بری، یعنی من رو اول ببر خونه پدرم، شما هم به تنهایی برو خونه پدرت، یعنی همسرتان را با پیامد رفتارش که تنها گذاشتن شماست مواجه میکنید. البته این یک پیشنهاد است که خود شما باید به جوانب اون فکر کنید و ببییند واقعا میتونید بر روی حرفی که میزنید بایستید یا خیر، اگر به دلایلی امکان آن را ندارید، اصلا نگید ولی اگر امکانش هست بیان کنید. اما راجب اینکه گفتید «مادروپدرش خیلی توزندگیمون دخالت دارن» اولا باید بگم که این موضوع اختصاص به شما نداره و یکی از معضلات اصلی خانواده های ایرانی و از جمله دلایل اصلی طلاق و تنش و اختلاف در خانواده های ایرانی، همین موضوع دخالت نزدیکان زن و شوهر است، پس نکته اول اینکه فکر نکنید فقط پدر و مادر همسر شما هستند که دخالت میکنند خیلی از پدر و مادرهای مرد یا زن، این رفتار نامناسب را انجام میدن و باعث مشکلات زیادی میشن. راه کار اون مدیریتی است که باید از طرف خود زن و شوهر جوان، صورت بگیرد. اولا اینکه به مدت زیاد و زمان طولانی جایی که مداخله صورت میگیره ماندگار نشن، چون هرچه زمان بیشتری آنجا باشید احتمال دعوا، تنش و اختلاف بیشتر میشه. دوم اینکه زن و شوهر در مقابل دیگران نشون بدهند که به هم علاقمند هستند، برای توضیح بیشتر این نکته، بخشی از کتاب «رمز و راز دلبران» را اینجا قرار میدهم: استفاده از کلمات جادویی اطلاع از کم ترین احساس سردی در روابط همسران، مهم ترین عامل برای دخالت دیگران است. ابراز علاقه و احترام به یکدیگر در برابر دیگران، نه تنها آنها را متوجه حریم مستحکم همسران می کند، بلکه در بسیاری از موارد به مثابه نشانه ای اطرافیان را از هرگونه دخالت در زندگی همسران باز می دارد. تو خوش مى‌باش با حافظ، برو گو خصم جان مى‌ده چو گرمى از تو مى‌بينم، چه باك از خصم دم سردم خانواده ها با مشاهده علاقه استوار همسران به یکدیگر، هرگز به خود اجازه مشت کوبیدن به یک سد محکم را نمی دهند. فایده دیگر این راهکار این است که فرزندان نیز از این رفتارها و کلمه های محبت آمیز، الگوبرداری کرده و در زندگی زناشویی آینده خود برای همسر شان چنین القاب و عبارت های را به کار می برند و سبب استحکام هرچه بیشتر روابط خانوادگی خود می شوند. به اعتقاد برخی، نیازی نیست انسان محبت را به زبان بیاورد، بلکه تنها دوست داشتن قلبی کافی است و افراد باید محبت شان را در رفتارشان نشان دهند. بعضی هم ابراز می کنند که عادت ندارند چنین الفاظی را برای همسرشان به کار برند. باید توجه داشته باشیم که همسران با استفاده از کلمات محبت آمیز در تعامل-هایشان، علاوه بر اینکه میزان محبت و دوستی شان را افزایش می دهند و روابطشان را محبت آمیزتر می کنند، میزان رضایت مندی زناشویی شان را نیز افزایش می دهند. کسانی هم که به انجام این کار عادت ندارند، مجبوراند برای بهبود روابطشان به انجام این کار عادت کنند؛ برای تمرین هر روز صبح یک دور تسبیح اسم همسرشان را با پسوند «جان» و «عزیز» بگویند؛ برای نمونه صد بار بگویند زهرا جان، علی جان؛ آن قدر که این پسوندها تکیه کلام شان شود. موفق و پیروز باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.