پرسش :
براساس گزاره تارزیخی : اولين گريه کننده بر حسين (ع) حضرت آدم بود ؛ واقعه کربلا از ابتدای خلقت برنامه الهی مشخص بوده لذا شمر و يزيد هم قبل از تولدشان مقرر شده بوده که شخصيتهاي جهنمي باشند؛ اصل اختیار با این برنامه تناقض دارد؟
پاسخ :
ابتدا براي اينكه شبهه را خوب تقرير كنيم، ميتوانيم اينگونه آن را مطرح كنيم كه يكي از انگيزههايي كه اشاعره را به عقيدة جبر سوق داده است مسئله علم گسترده و پيشين خداست كه بر تمامي موجودات جهان و از آن جمله افعال و رفتار آدمي احاطه دارد. چنين علمي از نظر اشاعره و همفكران آنان ماية سلب اختيار و مجبور بودن بشر در كارهاست.
لذا شبهه را چنين مطرح كردهاند كه: از طرفي خداوند متعال از ازل به كلية حوادث و رخدادهايي كه در جهان واقع ميشود، علم و آگاهي تام دارد. او از ابتدا و ازل ميداند كه فلان پديده و فعل خاص در كدام روز و در چه شرائطي محقق و عملي ميشود. از طرفي علم الهي نه تغييرپذير است و نه خلافپذير، زيرا تغيير با تماميت و كمال ذات واجب الوجود، منافات دارد. لذا ممكن نيست آنچه او از ازل ميداند با آنچه واقع ميشود، مخالف و مغاير باشد زيرا لازم ميآيد كه علم او علم نباشد بلكه جهل باشد و اين با كمال وجود مطلق منافي است. پس اگر در ازل در علم الهي چنين بوده است كه فلان شخص در فلان ساعت فلان معصيت را ميكند و يا فلان پيشامد (مرض، تصادف، مرگ و..) در روز خاص براي او پيش ميآيد، پس جبراً و قهراً بايد آن معصيت و آن واقعه براي آن شخص به وجود آيد و هيچ راه فراري و گريزي از آن نيست و خود شخص بلكه هيچ قدرتي قادر نخواهد بود آنرا تغيير دهد و الا علم خداوند جهل خواهد بود.[1]
من مي خورم و هركه چو من اهل بود
مي خوردن من به نزد او سهل بود
مي خوردن من حق ز ازل ميدانست
گر مي نخورم علم خدا جهل بود
در جواب به اين شبهه بايد گفت: اين شبهه از آنجا پيدا شده كه ما براي هر يك از علم ازلي الهي و مسئله نظام اسباب و مسببي اين جهان حساب جداگانهاي باز كردهايم و آنها را از هم جداگانه فر ض كردهايم. به اين معنا كه چنين فرضي كردهايم كه علم الهي در ازل به طور گزاف و تصادف به وقوع حوادث و كائنات تعلق گرفته است. آنگاه براي اينكه اين علم با واقع مطابقت كند و خلافش واقع نشود، لازم است كه وقايع و حوادث جهان كنترل شود و تحت مراقبت قرار گيرد، تا با تصور و نقشه قبلي مطابقت كند. لذا از انسان نيز بايد اختيار و آزادي و قدرت و اراده سلب گردد، تا اعمالش كاملاً تحت كنترل درآيد و علم خدا جهل نشود. اين چنين تصوري درباة علم الهي منتهاي جهل و بيخبري است. علم ازلي الهي از نظام سببي و مسببي جهان جدا نيست. علم الهي علم به نظام علي و معلوي نظام است؛ يعني خداوند به صدور معلولات و حوادث و افعال آدمي، از علل خاص آنها علم و آگاهي تام دارد.
پس علم ازلي كه به افعال انسان تعلق گرفته است با تمام خصوصيات و ويژگيهاي خاص خودش تعلق گرفته است به اين معنا كه او از ازل ميداند كه انسان با همين ويژگي قدرت و اختيار خود فلان فعل را در فلان روز و ساعت خاص انجام ميدهد و ميداند كه چه كسي به موجب آزادي و اختيار خود اطاعت ميكند و چه كسي معصيت و آنچه علم الهي اقتضاء دارد اين است كه به آن كسي كه اطاعت ميكند به اراده و اختيار خود اطاعت ميكند و آنكه معصيت ميكند به اراده و قدرت خود معصيت ميكند و آن واقعة خوب يا بدي هم كه براي انسان پيش ميآيد طبق آن قاعدة علّي و معلولي نظام طبيعت است كه قدرت و اراده و اختيار انسان هم در آن دخيل است كه خداوند به همگي آنها با تمام خصوصيات ويژگيهايش علم و آگاهي تام داشته و دارد. اين است معناي سخن برخي كه گفتهاند «انسان مختار بالاجبار است»يعني نميتواند مختار نباشد پس علم ازلي خدا در سلب آزادي و اختيار انسان هيچ دخالتي ندارد.[2]
صدرالمتألهين پس از طرح اين شبهه اين چنين پاسخ ميدهد كه: «علم و آگاهي خدا هر چند در سلسلة اسباب صدور فعل از انسان قرار دارد، ولي مقتضاي علم الهي اين است كه فعل انسان با قدرت و اختيار او انجام گيرد، زيرا قدرت و اختيار او نيز در سلسلة اسباب و علل آن فعل قرار گرفته است.[3]
جواب شبهه را به طور خلاصه ميتوان اين چنين بيان كرد كه: خداوند متعال نه تنها به صدور فعل از انسان علم و آگاهي پيشيني دارد، بلكه از خصوصيات و ويژگيهاي خاص آن، مبادي و مقدمات، دور و نزديك آن نيز علم و آگاهي تام دارد، كه يكي از مقدمات و اسباب فعل آدمي، توانايي و اراده و قدرت خود انسان است به طوري كه ميشود گفت اختيار براي انسان يك امر ضروري است.[4]
در آخر به نكتة مهمي كه در اين مسئله شايان ذكر است بايد توجه كرد كه ما نبايد علم و آگاهي خدا را با خودمان مقايسه كنيم، چراكه خداوند موجودي غير زماني و فوق زمان و مكان است، براي او حال و گذشته و آينده مطرح نيست. موجودات مادي اگرچه در افق زمانند و نسبت به گذشته و آيندة خود و ديگران به صورت مستقيم در جهالت و بيخبري به سرميبرند و حوادث به صورت تدريجي براي آنها واقع ميشود ولي در مورد خدا كه فراتر از زمان و مكان است، حركت و زمان معني ندارد و كليت و تماميت هستي براي آو آشكار و هويدا است علم خداوند به حوادث گذشته و آينده همانند علم ما به حوادث حال و پيش روي ماست. او همة هستي و سلسلة حوادث را يكجا و يكباره مشاهده ميكند و به يك معني علم پيش از تحقق و حين تحقق و بعد از تحقق براي او معنا ندارد در نتيجه همان گونه كه علم ما به اينكه فلان شخص در حضور ما كار نيكي را انجام ميدهد سبب مجبور بودن آن شخص نميشود علم خدا به قبل از تحقق اين كار نيك از منظر ما نيز سبب مجبور بودن آن شخص نميشود.[5]
اما اين که کسی مانند ابن زیاد دريك خانواده بی دين يا ولدالزنا به دنيا بيايد ؟
در پاسخ مقدمتاً عرض ميشود كه: تمام انسانها در پيشگاه عدل الهي يكسانند و يكي از شعارهاي دين اسلام اين است كه "خداوند هر كسي را به اندازه توان و قدرت و عقل و فهمش تكليف ميكند"(1) و طبعاً ثواب و پاداش و يا عذاب و عقوبتش هم به اندازه تكليفي ا ست كه از او خواسته شده است. با توجه به مقدمه بالا، فرزندي كه در كشور غير اسلامي و خانواده غير مسلمان يا غير متدين متولد ميشود تا زماني كه به بلوغ جسمي و رشد عقلي نرسيده تكليفي ندارد، لذا عقوبت و عذابي هم ندارد تا مخالف عدل الهي باشد، و اينكه پدر و مادر يا جامعهاش او را تحت تعاليم الهي و اسلامي قرار نميدهد گناهي است كه آنها مرتكب شدهاند و عقوبت و عذاب هم متوجه آنهاست.
و از زماني كه به حد بلوغ شرعي و رشد عقلي ميرسد و قدرت تصميمگيري و تشخيص حق و باطل پيدا ميكند، اينجا خودش مكلف است و طرف حساب تكاليف الهي است. منتهي همين شخص دو حالت تصور دارد.
حالت اول - نداي اسلام به گوشش نرسيده باشد، تعاليم اسلامي در جامعه و سرزمينش نفوذ نكرده باشد و متوجه نشده كه محمدصلي الله عليه وآله آخرين پيامبر و دين اسلام آخرين اديان است، چنين شخصي را "جاهل قاصر" ميگويند و او را معذور ميدانند. يعني هر چند تكليف دارد اما چون جاهل بوده و در جهلش هم تقصير نداشته و كوتاهي از ناحيه خودش نبوده او را معذور ميدانند. چنانكه قرآن مجيد هم تأييد ميكند: "و ما كساني را كه رسول بر آنها نفرستادهايم عذاب نميكنيم."(2)
به عبارت ديگر جاهل قاصر اگر مواخذه و عقاب شود حجة و عذر و دليل دارد و خداوند هم چنين شخصي را به خاطر اينكه اسلام نياوره و طاعات و عبادات را انجام نداده مؤاخذه نميكند، چون اين حق را دارد كه بگويد "خداوندا، كسي مرا هدايت نكرد، اطلاعي از اسلام نداشته وگرنه ايمان ميآوردم، قرآن كريم همين معني را تأييد ميكند."
و رسولان را فرستاديم كه نيكان را به رحمت ابدي بشارت دهد و بدان را از قهر و عذاب حق بترسانند تا آنكه پس ازفرستادن رسولان مردم بر خدا حجتي نداشته باشند كه خدا مقتدر و حكيم است.(3) پس در اين حالت هم چيزي خلاف عدالت الهي نبوده.
حالت دوم - اينكه شخص مذكور در محيطي به بلوغ و رشد عقلي برسد كه نداي اسلام آنجا رسيده و اين حقيقت معلوم شده كه در جهان ديني و آييني هست كه مدعي است آخرين دين و دين بر حق است، قدرت تحصيل و كسب معرفت را داشته ولي مخالفت كرده، دنبال تحقيق نرفته، به نداي حق پاسخ نگفته، چنين شخصي را "جاهل مُقصر" مينامند و عُقلا مواخذه و مذمت چنين شخصي را زشت و خلاف عذالت نميدانند، مواخذه و عذاب الهي هم بر طبق عدالت خواهد بود، چون يكي از معاني عدالت همين است كه هر موجودي را به حقش و استحقاقش نايل گرداند، مؤمن صالح مستحق ثواب و پاداش است. كافري كه با آگاهي و عمداً اسلام نياوره مستحق عقاب است. قرآن ميفرمايد: "... تا آنگاه كه از جانب من رهنمايي براي شما آيد پس هر كسي پيروي او كند، بيمناك و اندوهگين نخواهد گشت و آنانكه كافر شدند و تكذيب آيات ما كردند البته اهل دوزخند"(4)
اكثر كفار امروزي و مخالفان حق از همين قسم هستند.
تا اينجا اصل سؤال شما دوست عزيز پاسخ داده شد لكن پاسخ يك سؤال ديگر كه ممكن است در ذهن خطور كند باقي ماند و آن اينكه: بالاخره كسي كه در خانواده غير مسلمان يا مسلمان ولي غير متدين يا از طريق نامشروع به دنيا آمده باشد توفيق و استعداد رسيدن به سعادت و ثواب و رضوان الهي را نسبت به كسي كه در خانواده مذهبي متدين متولد شده كمتر دارد؛ آنچه گفتيم تا حدودي پاسخ اين سؤال هم ميشود ولي براي تكميل جواب عرض ميشود كه: وقتي صحبت از يك صفت خدا ميشود بايد صفات ديگر خدا را نيز در نظر بگيريم. مثلاً رحمت الهي شامل تمام مخلوقات است. لكن در مورد ظالمين و كفار معاند قهر خدا و انتقام الهي مطرح است. در نتيجه اين دو صفت ضد هم نيستند. همينطور عدالت الهي را در كنار حكمت و سنت و قانون الهي بايد مطالعه كرد؛ حكمت و سنت الهي اين است كه اكثريت انسانها پس از ازدواج و يكي شدن زن و مرد داراي فرزند شوند. سنت الهي شامل تمام افراد است چه كافر چه مسلمان، عدالت الهي هم همين را اقتضا ميكند كه تمام انسانها داراي چنين موهبتي باشند. حالا اگر خداوند صرفاً به خاطر رعايت عدالت در فرزندان نوزادان را فقط در خانواده هايمذهبي متدين به دنيا آورد آيا خلاف حكمت و سنت نيست؟ آيا جاي اين سؤال نيست كه چرا عدالت وسنت الهي شامل تمام انسانها نشده؟
علاوه اگر قانون و سنت الهي در مواردي بدون كلام مانعي اجراء نشود اصلِ قانون و نظام بندي جهان مخدوش ميشود و در نتيجه از جهان و عالم ممكنات خبري نخواهد بود.5))
خلاصه:
خداوند هر انساني را به قدر توانش تكليف ميكند، كسي كه در كشور يا خانواده غير مسلمان و بيتدين متولد شده تا وقتي صغير و غير بالغ است تكليف و عذابي ندارد، بعد از بلوغ اگر صداي اسلام و تعليمات الهي به گوشش نرسيده باشد معذور است و عذابي ندارد و اگر نه مكلف است و چنانكه دنبال تحقيق و كسب معرفت نرفته باشد مواخذه ميشود؛ و اين خلاف عدالت الهي نخواهد بود.
كساني كه در محيط غير اسلامي متولد شدهاند هر چند سعادت رسيدن به ثواب را كمتر دارند لكن حكمتو سنت الهي اقتضا ميكند كه اكثر انسانها داراي فرزند باشند.
تذكر: در اين جهان هر كسي كه به خاطر اعمال ديگران از فيضي محروم شود خداوند در آخرت براي او عوض ميدهد تا مايه ظلم بر او نشود و عوض به اندازهاي است كه جبران آن محروميت دنيايي را ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.سعيدي مهر، محمد، علم پيشين الهي و اختيار انسان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1375.
2. مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، ص 130 ، 124، چ 17، انتشارات صدرا، تهران: 1377.
3. ملاصدرا، شيرازي، صدرالدين، رساله جبر و اختيار، خلق الاعمال، اصفهان، بي تا، 1340.
4. رباني گلپايگاني، علي، جبر و اختيار، ص 50، 55، انتشارات سيدالشهداء.
پی نوشتها:
[1] . ر.ك: مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، ص124و125، چاپ 17، انتشارات صدرا، تهران 1377،رباني گلپايگاني،علي جبر و اختيار، ص50، مؤسسه تحقيقاتي سيدالشهداء قم، 1368.
[2] . مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، ص130ـ125 همان، طباطبايي، محمدحسين، نهاية الحكمة، مرحله 12،فصل 14.
[3] . صدرالمتألهين، اسفار اربعة، ج6، ص385.
[4] . حكيم سبزواري، شرح منظومه، ص176.
[5] . رجبي، محمود، انسانشناسي، ص144،145، چاپ چهارم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، زمستان 1380.
منبع: اندیشه قم
ابتدا براي اينكه شبهه را خوب تقرير كنيم، ميتوانيم اينگونه آن را مطرح كنيم كه يكي از انگيزههايي كه اشاعره را به عقيدة جبر سوق داده است مسئله علم گسترده و پيشين خداست كه بر تمامي موجودات جهان و از آن جمله افعال و رفتار آدمي احاطه دارد. چنين علمي از نظر اشاعره و همفكران آنان ماية سلب اختيار و مجبور بودن بشر در كارهاست.
لذا شبهه را چنين مطرح كردهاند كه: از طرفي خداوند متعال از ازل به كلية حوادث و رخدادهايي كه در جهان واقع ميشود، علم و آگاهي تام دارد. او از ابتدا و ازل ميداند كه فلان پديده و فعل خاص در كدام روز و در چه شرائطي محقق و عملي ميشود. از طرفي علم الهي نه تغييرپذير است و نه خلافپذير، زيرا تغيير با تماميت و كمال ذات واجب الوجود، منافات دارد. لذا ممكن نيست آنچه او از ازل ميداند با آنچه واقع ميشود، مخالف و مغاير باشد زيرا لازم ميآيد كه علم او علم نباشد بلكه جهل باشد و اين با كمال وجود مطلق منافي است. پس اگر در ازل در علم الهي چنين بوده است كه فلان شخص در فلان ساعت فلان معصيت را ميكند و يا فلان پيشامد (مرض، تصادف، مرگ و..) در روز خاص براي او پيش ميآيد، پس جبراً و قهراً بايد آن معصيت و آن واقعه براي آن شخص به وجود آيد و هيچ راه فراري و گريزي از آن نيست و خود شخص بلكه هيچ قدرتي قادر نخواهد بود آنرا تغيير دهد و الا علم خداوند جهل خواهد بود.[1]
من مي خورم و هركه چو من اهل بود
مي خوردن من به نزد او سهل بود
مي خوردن من حق ز ازل ميدانست
گر مي نخورم علم خدا جهل بود
در جواب به اين شبهه بايد گفت: اين شبهه از آنجا پيدا شده كه ما براي هر يك از علم ازلي الهي و مسئله نظام اسباب و مسببي اين جهان حساب جداگانهاي باز كردهايم و آنها را از هم جداگانه فر ض كردهايم. به اين معنا كه چنين فرضي كردهايم كه علم الهي در ازل به طور گزاف و تصادف به وقوع حوادث و كائنات تعلق گرفته است. آنگاه براي اينكه اين علم با واقع مطابقت كند و خلافش واقع نشود، لازم است كه وقايع و حوادث جهان كنترل شود و تحت مراقبت قرار گيرد، تا با تصور و نقشه قبلي مطابقت كند. لذا از انسان نيز بايد اختيار و آزادي و قدرت و اراده سلب گردد، تا اعمالش كاملاً تحت كنترل درآيد و علم خدا جهل نشود. اين چنين تصوري درباة علم الهي منتهاي جهل و بيخبري است. علم ازلي الهي از نظام سببي و مسببي جهان جدا نيست. علم الهي علم به نظام علي و معلوي نظام است؛ يعني خداوند به صدور معلولات و حوادث و افعال آدمي، از علل خاص آنها علم و آگاهي تام دارد.
پس علم ازلي كه به افعال انسان تعلق گرفته است با تمام خصوصيات و ويژگيهاي خاص خودش تعلق گرفته است به اين معنا كه او از ازل ميداند كه انسان با همين ويژگي قدرت و اختيار خود فلان فعل را در فلان روز و ساعت خاص انجام ميدهد و ميداند كه چه كسي به موجب آزادي و اختيار خود اطاعت ميكند و چه كسي معصيت و آنچه علم الهي اقتضاء دارد اين است كه به آن كسي كه اطاعت ميكند به اراده و اختيار خود اطاعت ميكند و آنكه معصيت ميكند به اراده و قدرت خود معصيت ميكند و آن واقعة خوب يا بدي هم كه براي انسان پيش ميآيد طبق آن قاعدة علّي و معلولي نظام طبيعت است كه قدرت و اراده و اختيار انسان هم در آن دخيل است كه خداوند به همگي آنها با تمام خصوصيات ويژگيهايش علم و آگاهي تام داشته و دارد. اين است معناي سخن برخي كه گفتهاند «انسان مختار بالاجبار است»يعني نميتواند مختار نباشد پس علم ازلي خدا در سلب آزادي و اختيار انسان هيچ دخالتي ندارد.[2]
صدرالمتألهين پس از طرح اين شبهه اين چنين پاسخ ميدهد كه: «علم و آگاهي خدا هر چند در سلسلة اسباب صدور فعل از انسان قرار دارد، ولي مقتضاي علم الهي اين است كه فعل انسان با قدرت و اختيار او انجام گيرد، زيرا قدرت و اختيار او نيز در سلسلة اسباب و علل آن فعل قرار گرفته است.[3]
جواب شبهه را به طور خلاصه ميتوان اين چنين بيان كرد كه: خداوند متعال نه تنها به صدور فعل از انسان علم و آگاهي پيشيني دارد، بلكه از خصوصيات و ويژگيهاي خاص آن، مبادي و مقدمات، دور و نزديك آن نيز علم و آگاهي تام دارد، كه يكي از مقدمات و اسباب فعل آدمي، توانايي و اراده و قدرت خود انسان است به طوري كه ميشود گفت اختيار براي انسان يك امر ضروري است.[4]
در آخر به نكتة مهمي كه در اين مسئله شايان ذكر است بايد توجه كرد كه ما نبايد علم و آگاهي خدا را با خودمان مقايسه كنيم، چراكه خداوند موجودي غير زماني و فوق زمان و مكان است، براي او حال و گذشته و آينده مطرح نيست. موجودات مادي اگرچه در افق زمانند و نسبت به گذشته و آيندة خود و ديگران به صورت مستقيم در جهالت و بيخبري به سرميبرند و حوادث به صورت تدريجي براي آنها واقع ميشود ولي در مورد خدا كه فراتر از زمان و مكان است، حركت و زمان معني ندارد و كليت و تماميت هستي براي آو آشكار و هويدا است علم خداوند به حوادث گذشته و آينده همانند علم ما به حوادث حال و پيش روي ماست. او همة هستي و سلسلة حوادث را يكجا و يكباره مشاهده ميكند و به يك معني علم پيش از تحقق و حين تحقق و بعد از تحقق براي او معنا ندارد در نتيجه همان گونه كه علم ما به اينكه فلان شخص در حضور ما كار نيكي را انجام ميدهد سبب مجبور بودن آن شخص نميشود علم خدا به قبل از تحقق اين كار نيك از منظر ما نيز سبب مجبور بودن آن شخص نميشود.[5]
اما اين که کسی مانند ابن زیاد دريك خانواده بی دين يا ولدالزنا به دنيا بيايد ؟
در پاسخ مقدمتاً عرض ميشود كه: تمام انسانها در پيشگاه عدل الهي يكسانند و يكي از شعارهاي دين اسلام اين است كه "خداوند هر كسي را به اندازه توان و قدرت و عقل و فهمش تكليف ميكند"(1) و طبعاً ثواب و پاداش و يا عذاب و عقوبتش هم به اندازه تكليفي ا ست كه از او خواسته شده است. با توجه به مقدمه بالا، فرزندي كه در كشور غير اسلامي و خانواده غير مسلمان يا غير متدين متولد ميشود تا زماني كه به بلوغ جسمي و رشد عقلي نرسيده تكليفي ندارد، لذا عقوبت و عذابي هم ندارد تا مخالف عدل الهي باشد، و اينكه پدر و مادر يا جامعهاش او را تحت تعاليم الهي و اسلامي قرار نميدهد گناهي است كه آنها مرتكب شدهاند و عقوبت و عذاب هم متوجه آنهاست.
و از زماني كه به حد بلوغ شرعي و رشد عقلي ميرسد و قدرت تصميمگيري و تشخيص حق و باطل پيدا ميكند، اينجا خودش مكلف است و طرف حساب تكاليف الهي است. منتهي همين شخص دو حالت تصور دارد.
حالت اول - نداي اسلام به گوشش نرسيده باشد، تعاليم اسلامي در جامعه و سرزمينش نفوذ نكرده باشد و متوجه نشده كه محمدصلي الله عليه وآله آخرين پيامبر و دين اسلام آخرين اديان است، چنين شخصي را "جاهل قاصر" ميگويند و او را معذور ميدانند. يعني هر چند تكليف دارد اما چون جاهل بوده و در جهلش هم تقصير نداشته و كوتاهي از ناحيه خودش نبوده او را معذور ميدانند. چنانكه قرآن مجيد هم تأييد ميكند: "و ما كساني را كه رسول بر آنها نفرستادهايم عذاب نميكنيم."(2)
به عبارت ديگر جاهل قاصر اگر مواخذه و عقاب شود حجة و عذر و دليل دارد و خداوند هم چنين شخصي را به خاطر اينكه اسلام نياوره و طاعات و عبادات را انجام نداده مؤاخذه نميكند، چون اين حق را دارد كه بگويد "خداوندا، كسي مرا هدايت نكرد، اطلاعي از اسلام نداشته وگرنه ايمان ميآوردم، قرآن كريم همين معني را تأييد ميكند."
و رسولان را فرستاديم كه نيكان را به رحمت ابدي بشارت دهد و بدان را از قهر و عذاب حق بترسانند تا آنكه پس ازفرستادن رسولان مردم بر خدا حجتي نداشته باشند كه خدا مقتدر و حكيم است.(3) پس در اين حالت هم چيزي خلاف عدالت الهي نبوده.
حالت دوم - اينكه شخص مذكور در محيطي به بلوغ و رشد عقلي برسد كه نداي اسلام آنجا رسيده و اين حقيقت معلوم شده كه در جهان ديني و آييني هست كه مدعي است آخرين دين و دين بر حق است، قدرت تحصيل و كسب معرفت را داشته ولي مخالفت كرده، دنبال تحقيق نرفته، به نداي حق پاسخ نگفته، چنين شخصي را "جاهل مُقصر" مينامند و عُقلا مواخذه و مذمت چنين شخصي را زشت و خلاف عذالت نميدانند، مواخذه و عذاب الهي هم بر طبق عدالت خواهد بود، چون يكي از معاني عدالت همين است كه هر موجودي را به حقش و استحقاقش نايل گرداند، مؤمن صالح مستحق ثواب و پاداش است. كافري كه با آگاهي و عمداً اسلام نياوره مستحق عقاب است. قرآن ميفرمايد: "... تا آنگاه كه از جانب من رهنمايي براي شما آيد پس هر كسي پيروي او كند، بيمناك و اندوهگين نخواهد گشت و آنانكه كافر شدند و تكذيب آيات ما كردند البته اهل دوزخند"(4)
اكثر كفار امروزي و مخالفان حق از همين قسم هستند.
تا اينجا اصل سؤال شما دوست عزيز پاسخ داده شد لكن پاسخ يك سؤال ديگر كه ممكن است در ذهن خطور كند باقي ماند و آن اينكه: بالاخره كسي كه در خانواده غير مسلمان يا مسلمان ولي غير متدين يا از طريق نامشروع به دنيا آمده باشد توفيق و استعداد رسيدن به سعادت و ثواب و رضوان الهي را نسبت به كسي كه در خانواده مذهبي متدين متولد شده كمتر دارد؛ آنچه گفتيم تا حدودي پاسخ اين سؤال هم ميشود ولي براي تكميل جواب عرض ميشود كه: وقتي صحبت از يك صفت خدا ميشود بايد صفات ديگر خدا را نيز در نظر بگيريم. مثلاً رحمت الهي شامل تمام مخلوقات است. لكن در مورد ظالمين و كفار معاند قهر خدا و انتقام الهي مطرح است. در نتيجه اين دو صفت ضد هم نيستند. همينطور عدالت الهي را در كنار حكمت و سنت و قانون الهي بايد مطالعه كرد؛ حكمت و سنت الهي اين است كه اكثريت انسانها پس از ازدواج و يكي شدن زن و مرد داراي فرزند شوند. سنت الهي شامل تمام افراد است چه كافر چه مسلمان، عدالت الهي هم همين را اقتضا ميكند كه تمام انسانها داراي چنين موهبتي باشند. حالا اگر خداوند صرفاً به خاطر رعايت عدالت در فرزندان نوزادان را فقط در خانواده هايمذهبي متدين به دنيا آورد آيا خلاف حكمت و سنت نيست؟ آيا جاي اين سؤال نيست كه چرا عدالت وسنت الهي شامل تمام انسانها نشده؟
علاوه اگر قانون و سنت الهي در مواردي بدون كلام مانعي اجراء نشود اصلِ قانون و نظام بندي جهان مخدوش ميشود و در نتيجه از جهان و عالم ممكنات خبري نخواهد بود.5))
خلاصه:
خداوند هر انساني را به قدر توانش تكليف ميكند، كسي كه در كشور يا خانواده غير مسلمان و بيتدين متولد شده تا وقتي صغير و غير بالغ است تكليف و عذابي ندارد، بعد از بلوغ اگر صداي اسلام و تعليمات الهي به گوشش نرسيده باشد معذور است و عذابي ندارد و اگر نه مكلف است و چنانكه دنبال تحقيق و كسب معرفت نرفته باشد مواخذه ميشود؛ و اين خلاف عدالت الهي نخواهد بود.
كساني كه در محيط غير اسلامي متولد شدهاند هر چند سعادت رسيدن به ثواب را كمتر دارند لكن حكمتو سنت الهي اقتضا ميكند كه اكثر انسانها داراي فرزند باشند.
تذكر: در اين جهان هر كسي كه به خاطر اعمال ديگران از فيضي محروم شود خداوند در آخرت براي او عوض ميدهد تا مايه ظلم بر او نشود و عوض به اندازهاي است كه جبران آن محروميت دنيايي را ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.سعيدي مهر، محمد، علم پيشين الهي و اختيار انسان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1375.
2. مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، ص 130 ، 124، چ 17، انتشارات صدرا، تهران: 1377.
3. ملاصدرا، شيرازي، صدرالدين، رساله جبر و اختيار، خلق الاعمال، اصفهان، بي تا، 1340.
4. رباني گلپايگاني، علي، جبر و اختيار، ص 50، 55، انتشارات سيدالشهداء.
پی نوشتها:
[1] . ر.ك: مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، ص124و125، چاپ 17، انتشارات صدرا، تهران 1377،رباني گلپايگاني،علي جبر و اختيار، ص50، مؤسسه تحقيقاتي سيدالشهداء قم، 1368.
[2] . مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، ص130ـ125 همان، طباطبايي، محمدحسين، نهاية الحكمة، مرحله 12،فصل 14.
[3] . صدرالمتألهين، اسفار اربعة، ج6، ص385.
[4] . حكيم سبزواري، شرح منظومه، ص176.
[5] . رجبي، محمود، انسانشناسي، ص144،145، چاپ چهارم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، زمستان 1380.
منبع: اندیشه قم