امام جواد علیه السلام در منابع تاریخی
پرسش :
درباره زندگی و حوادث دوران حیات امام جواد (علیه السلام)، چه گزارشاتی در منابع تاریخی نقل شده است؟
پاسخ :
آگاهی های تاریخی درباره زندگی امام جواد (علیه السّلام) چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیّت های سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم (علیهم السّلام) می گردید، «تقیه» و شیوه های پنهانی مبارزه که برای حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد (علیه السّلام) چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا (علیه السّلام) به «خراسان» برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد.
در این که آیا در این مدت، امام جواد (علیه السّلام) به منظور دیدار پدر به «طوس» رفته است یا نه؟ تنها «ابن فندق» در «تاریخ بیهق» نقل کرده است که آن حضرت در سال 202 به «طوس» آمد و با پدر بزرگوارش دیدار کرد. متن گزارش «ابن فندق» در این باره چنین است: «و محمد بن علی بن موسی الرضا(علیهم السّلام) که لقب او تقی بود، از راه طبس مسینا، دریا عبرت کرد - (1) که آن وقت راه قومس [دامغان] مسلوک نبود و آن راه را در عهدی نزدیک مسلوک گردانید - به ناحیت بیهق آمد و در دیه ششتمد نزول کرد و از آنجا به زیارت پدر خویش علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) رفت در سنه 202».(2)
این گزارش در مصادر دیگر نیامده و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا (علیه السّلام) چنین برمی آید که امام جواد(علیه السّلام) آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در «طوس» حضور یافت. البته محتمل است که پیش از آن، یک بار به «طوس» آمده باشد. با دقت در خبر مذکور، چنین به نظر می رسد که «ابن فندق»، به احتمال، گزارش خود را از «تاریخ نیشابور» حاکم نیشابوری گرفته است.
هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا (علیه السّلام) در سال 204 به «بغداد» بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود؛ ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا (علیه السّلام) فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر هم چنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم (علیه السّلام) توسط پدرش را -که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یاد داشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا (علیه السّلام) در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریب کارانه؛ به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد (علیه السّلام) فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی در آورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.
بر اساس برخی نقل ها، مأمون پس از ورود به «بغداد» -در سال 204- بلافاصله امام جواد (علیه السّلام) را از «مدینه» به «بغداد» فرا خواند.(3) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا (علیه السّلام) را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود. این نکته نیز باید مورد توجه قرار گیرد که طبق برخی از روایات تاریخی، مأمون از آن هنگام که ولایت عهدی خود را به امام رضا (علیه السّلام) واگذاشت، دختر خود «ام الفضل» را به عقد امام جواد (علیه السّلام) در آورد و یا نامزد او کرد. به نوشته «طبری» و «ابن کثیر»، در سال 202 که «امّ حبیب» دختر مأمون به عقد امام رضا(علیه السلام) در آمد، دختر دیگرش «ام فضل» را نیز به عقد امام جواد (علیه السّلام) داد.(4) شاید این موضوع خود قرینه ای بر درستی گزارش صاحب «تاریخ بیهق» باشد که امام جواد (علیه السّلام) در سال 202 برای دیدن پدرش به «طوس» آمده است.
از روایتی که شیخ «مفید» از «ریّان بن شبیب» نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج «ام فضل» با امام جواد (علیه السّلام) گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی بر گردد، چنانکه درباره امام رضا (علیه السّلام) هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند(5)؛ ولی به طوری که از دو روایت فوق بر می آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی در می آورد که: «لم یتفقّه فی دین الله و لا یعرف حلاله من حرامه و لا فرضا من سنّته»؛ (کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد). مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد (علیه السّلام) را به مناظره علمی با «یحیی بن اکثم»، بزرگترین دانشمند و فقیه سنّی آن عصر، فرا خواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(6) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج «ام فضل» با امام جواد(علیه السّلام) هنوز به آن حضرت «صبی» اطلاق می شده است.
بنابر روایتی که از «ابن طیفور»، «ابن اثیر» و برخی دیگر نقل شده و درستی آن کاملاً محتمل است: هنگامی که مأمون در سال 215 به «تکریت» وارد شد، امام جواد (علیه السّلام) نیز از «مدینه» به «بغداد» رسیده بود. آن حضرت برای ملاقات با مأمون به شهر «تکریت» رفت و در آنجا بود که «ام فضل» بدو پیوست. سپس آن حضرت تا فرارسیدن موسم حج، در «بغداد»، در منزل «احمد بن یوسف»، که در کنار «دجله» بنا شده بود، اقامت فرمود و آنگاه با خانواده خویش برای انجام مراسم حج به مکّه رفت و از آنجا به «مدینه» بازگشت و در آنجا ماندگار شد.(7)
بر اساس این روایت، امام تنها همین مدت کوتاه را در «بغداد» اقامت گزیده است؛ گرچه احتمال اقامت آن حضرت در «بغداد» در زمان های دیگر منتفی نیست. در این زمینه و نیز درباره آمدن آن حضرت در کودکی به «بغداد»، روایت دیگری از «اربلی» در دست داریم: هنگامی که مأمون به «بغداد» آمد، از امام جواد (علیه السّلام) خواست تا به آن شهر آید و در همانجا بود که روزی امام را در میان همگنانش دید که مشغول بازی است. با نزدیک شدن موکب مأمون، بچه ها همگی خود را از سر راه او کنار کشیده و فرار کردند؛ ولی امام در کناری همچنان بی حرکت و با آرامش و ابّهت خاصی ایستاد. این وضع، مأمون را به شگفتی انداخت و از امام پرسید: چرا تو مثل دیگران فرار نکردی؟
امام پاسخ داد: من مرتکب گناهی نشده ام که از ترس مجازات فرار کنم و از طرف دیگر، راه آنچنان تنگ نیست که مانع عبور موکب شما شود. مأمون پرسید: شما کیستید؟ فرمود: من محمد بن علی بن موسی الرضا (علیهم السلام) هستم ... به دنبال این روایت مطالب دیگری آمده که محل چند و چون برخی از محققان قرار گرفته و از جمله استاد بزرگوار ما علّامه «سید جعفر مرتضی» در تأیید آن کوشیده است.(8) با این حال برخی اعتراضات پاسخ درستی نیافته است.
در صورت درست بودن روایت، باید موقعی که مأمون در سال 204 به بغداد آمده، بلافاصله و یا اندکی بعد امام جواد (علیه السّلام) را به «بغداد» فراخوانده باشد. این تنها روایتی است که اشاره به آمدن امام جواد (علیه السّلام) در کودکی به «بغداد» دارد. اگر روایت مزبور را نپذیریم، باید اظهار کنیم که، طبق آنچه در مصادر در دسترس آمده، امام (علیه السلام) تنها در سال 215 یک بار به «بغداد» آمده و تا قبل از آن که «معتصم» آن حضرت را در سال 220 به «بغداد» احضار کند، در «مدینه» زندگی می کرده است؛ در حال حاضر گزارش دیگری مبنی بر آن که امام (علیه السلام) در فاصله سال های 215 تا 220 به بغداد سفر کرده است در دست نداریم. درباره آمد و شد امام (علیه السلام) در «مدینه» و احترام مردم نسبت آن حضرت، اطلاعات مختصری در پاره ای از روایات آمده است.(9)
فراخوانی آن حضرت به بغداد، در سال 220 هجری توسط معتصم عباسی، آن هم درست در همان اولین سال حکومت خود، نمی توانست بی ارتباط با جنبه های سیاسی قضیّه باشد. به ویژه که درست همان سال که حضرت جواد (علیه السّلام) به «بغداد» آمد، رحلت کرد؛ این در حالی بود که تنها 25 سال از عمر شریفش می گذشت. عناد عباسیان با آل علی (علیه السّلام) به ویژه با امام شیعیان که در آن زمان جمعیت معتنابهی تابعیت مستقل آنها را پذیرفته بودند، شاهدی است بر توطئه حکومت در شهادت امام جواد (علیه السّلام). همچنین خواستن آن حضرت به «بغداد» و درگذشت وی در همان سال در «بغداد»، همگی شواهد غیر قابل انکاری بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل عباسی می باشد.
مرحوم شیخ «مفید»، با اشاره به روایتی درباره مسمومیت و شهادت امام (جواد علیه السّلام)، رحلت آن حضرت را مشکوک دانسته است.(10) افزون بر روایات مذکور که در مصادر متعدد آمده،(11) قرائنی هم که گذشت، دلالت بر این امر دارد. بنا به روایت مستوفی، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است.(12) پاره ای از منابع اهل سنت، اشاره بر این دارند که امام جواد(علیه السّلام) به میل خود و برای دیداری از معتصم عازم بغداد شده است.(13) در حالی که منابع دیگر، حاکی از آنند که معتصم به «ابن زیّات» مأموریت داد تا کسی را برای آوردن امام به «بغداد» بفرستد.(14) «ابن صبّاغ» نیز با عبارت «اشخاص المعتصم له من المدینة»،(15) این مطلب را تأیید کرده است.
«مسعودی» روایتی نقل کرده که بنا بر آن، شهادت آن حضرت به دست «ام فضل»، در زمانی رخ داده که امام (علیه السلام) از «مدینه» به «بغداد» نزد معتصم آمده بود.(16) «ام فضل» پس از شهادت امام (علیه السلام)، به پاس این عمل خود به حرم خلیفه پیوست.(17) این نکته را نباید از نظر دور داشت که «ام فضل» در زندگی مشترک خود با امام جواد (علیه السّلام) از دو جهت ناکام مانده بود: نخست آن که از آن حضرت دارای فرزندی نشد. دوم آن که امام نیز چندان توجهی به وی نداشت و فرزندانش عموماً از ام ولدهای آن حضرت متولد شدند.
«ام فضل» یک بار (گویا از مدینه) نامه ای نگاشت و از امام نزد مأمون شکایت کرد و از این که امام (علیه السلام) چند کنیز دارد گِله نمود؛ ولی مأمون در جواب او نوشت: «ما تو را به عقد ابو جعفر در نیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم. دیگر از این شکایتها نکن».(18) به هر حال، «ام فضل» پس از مرگ پدر، امام (علیه السلام) را در «بغداد» مسموم کرد و راه یافتن او به حرم خلیفه و برخورداری از مواهب موجود در آن، نشانی از آن است که این عمل به دستور معتصم و به دستور او عنوان شده است.(19) شاهد دیگر آن است که امام جواد (علیه السّلام) هنگام سفر به «بغداد» در سال 215، جانشینی برای خود تعیین نفرمود؛ ولی در آستانه سفری که به دستور معتصم به «بغداد» رفت، جانشین خود را تعیین فرمود و این خود نشانه آن است که امام (علیه السلام) خطرناک بودن سفر را دریافته بود.
پینوشتها:
(1). عبارت در اصل چنین است.
(2). تاریخ بیهق، بیهقى، على بن زید، محقق/ مصحح: بهمنیار، احمد، کتابفروشی فروغی، تهران، 1361 ش، چاپ سوم، ص 46.
(3). الحیاة السیاسیة للامام الجواد (علیه السّلام)، عاملی، جعفر مرتضی، دارالاسلامیه، بیروت، بی تا، ص 65؛ این روایتی است که عده ای به نقل آن پرداخته اند؛ ولی آنچه بیشتر نقل شده همان نقل طبری و ... است مبنی بر این که امام جواد (علیه السّلام) در سال 215 به بغداد آمده است.
(4). تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، 1983 م، ج 7، ص 149؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، دار الفکر، بیروت، 1407ق/ 1986 م، ج 10، ص 260.
(5). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 319.
(6). همان، ص 319 - 320.
(7). تاریخ الطبری، همان، ج 7، ص 190، حوادث سال 215؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، احمد بن على، محقق/ مصحح: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417 ق، چاپ اول، ج 3، ص 54 - 55؛ مسند الامام الجواد (علیه السّلام)، عطاردى، عزیز الله، آستان قدس رضوى، مشهد، 1406 ق، چاپ اوّل، ص 55؛ الحیاة السیاسیة للامام الجواد (علیه السّلام)، همان، ص 79.
(8). الحیاة السیاسیة للامام الجواد (علیه السّلام)، همان، ص 68 - 75.
(9). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 1، ص 492 - 493.
(10). الارشاد، همان، ص 326.
(11). فصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم مالکى، ابن صباغ، منشورات الاعلمی، تهران، بی تا، ص 276.
(12). تاریخ گزیده، مستوفى قزوینى، حمد الله بن ابى بکر بن احمد، تحقیق: نوایى، عبد الحسین، تهران، امیر کبیر، 1362 ش، ص 205 - 206.
(13). الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)، ابن طولون، شمس الدین محمد، رضی، بی تا، ص 103؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، عبد الحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 2، ص 48.
(14). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 50، ص 8.
(15). الفصول المهمّه، همان، ص 275.
(16). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، دار الاندلس، بیروت، 1385 ق، ج 3، ص 464.
(17). الائمه الاثنی عشر (علیهم السلام)، همان، ص 104؛ الفصول المهمّه، همان، ص 276. ام فضل، خواهر زاده معتصم بود.
(18). الارشاد، همان، ص 323؛ بحار الانوار، همان، ج 50، ص 79 - 80.
(19). الکافی، همان، ج 1، ص 323.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، قم: موسسه انصاریان، 1381 ش.
آگاهی های تاریخی درباره زندگی امام جواد (علیه السّلام) چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیّت های سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم (علیهم السّلام) می گردید، «تقیه» و شیوه های پنهانی مبارزه که برای حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد (علیه السّلام) چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا (علیه السّلام) به «خراسان» برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد.
در این که آیا در این مدت، امام جواد (علیه السّلام) به منظور دیدار پدر به «طوس» رفته است یا نه؟ تنها «ابن فندق» در «تاریخ بیهق» نقل کرده است که آن حضرت در سال 202 به «طوس» آمد و با پدر بزرگوارش دیدار کرد. متن گزارش «ابن فندق» در این باره چنین است: «و محمد بن علی بن موسی الرضا(علیهم السّلام) که لقب او تقی بود، از راه طبس مسینا، دریا عبرت کرد - (1) که آن وقت راه قومس [دامغان] مسلوک نبود و آن راه را در عهدی نزدیک مسلوک گردانید - به ناحیت بیهق آمد و در دیه ششتمد نزول کرد و از آنجا به زیارت پدر خویش علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) رفت در سنه 202».(2)
این گزارش در مصادر دیگر نیامده و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا (علیه السّلام) چنین برمی آید که امام جواد(علیه السّلام) آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در «طوس» حضور یافت. البته محتمل است که پیش از آن، یک بار به «طوس» آمده باشد. با دقت در خبر مذکور، چنین به نظر می رسد که «ابن فندق»، به احتمال، گزارش خود را از «تاریخ نیشابور» حاکم نیشابوری گرفته است.
هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا (علیه السّلام) در سال 204 به «بغداد» بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود؛ ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا (علیه السّلام) فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر هم چنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم (علیه السّلام) توسط پدرش را -که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یاد داشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا (علیه السّلام) در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریب کارانه؛ به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد (علیه السّلام) فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی در آورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.
بر اساس برخی نقل ها، مأمون پس از ورود به «بغداد» -در سال 204- بلافاصله امام جواد (علیه السّلام) را از «مدینه» به «بغداد» فرا خواند.(3) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا (علیه السّلام) را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود. این نکته نیز باید مورد توجه قرار گیرد که طبق برخی از روایات تاریخی، مأمون از آن هنگام که ولایت عهدی خود را به امام رضا (علیه السّلام) واگذاشت، دختر خود «ام الفضل» را به عقد امام جواد (علیه السّلام) در آورد و یا نامزد او کرد. به نوشته «طبری» و «ابن کثیر»، در سال 202 که «امّ حبیب» دختر مأمون به عقد امام رضا(علیه السلام) در آمد، دختر دیگرش «ام فضل» را نیز به عقد امام جواد (علیه السّلام) داد.(4) شاید این موضوع خود قرینه ای بر درستی گزارش صاحب «تاریخ بیهق» باشد که امام جواد (علیه السّلام) در سال 202 برای دیدن پدرش به «طوس» آمده است.
از روایتی که شیخ «مفید» از «ریّان بن شبیب» نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج «ام فضل» با امام جواد (علیه السّلام) گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی بر گردد، چنانکه درباره امام رضا (علیه السّلام) هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند(5)؛ ولی به طوری که از دو روایت فوق بر می آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی در می آورد که: «لم یتفقّه فی دین الله و لا یعرف حلاله من حرامه و لا فرضا من سنّته»؛ (کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد). مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد (علیه السّلام) را به مناظره علمی با «یحیی بن اکثم»، بزرگترین دانشمند و فقیه سنّی آن عصر، فرا خواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(6) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج «ام فضل» با امام جواد(علیه السّلام) هنوز به آن حضرت «صبی» اطلاق می شده است.
بنابر روایتی که از «ابن طیفور»، «ابن اثیر» و برخی دیگر نقل شده و درستی آن کاملاً محتمل است: هنگامی که مأمون در سال 215 به «تکریت» وارد شد، امام جواد (علیه السّلام) نیز از «مدینه» به «بغداد» رسیده بود. آن حضرت برای ملاقات با مأمون به شهر «تکریت» رفت و در آنجا بود که «ام فضل» بدو پیوست. سپس آن حضرت تا فرارسیدن موسم حج، در «بغداد»، در منزل «احمد بن یوسف»، که در کنار «دجله» بنا شده بود، اقامت فرمود و آنگاه با خانواده خویش برای انجام مراسم حج به مکّه رفت و از آنجا به «مدینه» بازگشت و در آنجا ماندگار شد.(7)
بر اساس این روایت، امام تنها همین مدت کوتاه را در «بغداد» اقامت گزیده است؛ گرچه احتمال اقامت آن حضرت در «بغداد» در زمان های دیگر منتفی نیست. در این زمینه و نیز درباره آمدن آن حضرت در کودکی به «بغداد»، روایت دیگری از «اربلی» در دست داریم: هنگامی که مأمون به «بغداد» آمد، از امام جواد (علیه السّلام) خواست تا به آن شهر آید و در همانجا بود که روزی امام را در میان همگنانش دید که مشغول بازی است. با نزدیک شدن موکب مأمون، بچه ها همگی خود را از سر راه او کنار کشیده و فرار کردند؛ ولی امام در کناری همچنان بی حرکت و با آرامش و ابّهت خاصی ایستاد. این وضع، مأمون را به شگفتی انداخت و از امام پرسید: چرا تو مثل دیگران فرار نکردی؟
امام پاسخ داد: من مرتکب گناهی نشده ام که از ترس مجازات فرار کنم و از طرف دیگر، راه آنچنان تنگ نیست که مانع عبور موکب شما شود. مأمون پرسید: شما کیستید؟ فرمود: من محمد بن علی بن موسی الرضا (علیهم السلام) هستم ... به دنبال این روایت مطالب دیگری آمده که محل چند و چون برخی از محققان قرار گرفته و از جمله استاد بزرگوار ما علّامه «سید جعفر مرتضی» در تأیید آن کوشیده است.(8) با این حال برخی اعتراضات پاسخ درستی نیافته است.
در صورت درست بودن روایت، باید موقعی که مأمون در سال 204 به بغداد آمده، بلافاصله و یا اندکی بعد امام جواد (علیه السّلام) را به «بغداد» فراخوانده باشد. این تنها روایتی است که اشاره به آمدن امام جواد (علیه السّلام) در کودکی به «بغداد» دارد. اگر روایت مزبور را نپذیریم، باید اظهار کنیم که، طبق آنچه در مصادر در دسترس آمده، امام (علیه السلام) تنها در سال 215 یک بار به «بغداد» آمده و تا قبل از آن که «معتصم» آن حضرت را در سال 220 به «بغداد» احضار کند، در «مدینه» زندگی می کرده است؛ در حال حاضر گزارش دیگری مبنی بر آن که امام (علیه السلام) در فاصله سال های 215 تا 220 به بغداد سفر کرده است در دست نداریم. درباره آمد و شد امام (علیه السلام) در «مدینه» و احترام مردم نسبت آن حضرت، اطلاعات مختصری در پاره ای از روایات آمده است.(9)
فراخوانی آن حضرت به بغداد، در سال 220 هجری توسط معتصم عباسی، آن هم درست در همان اولین سال حکومت خود، نمی توانست بی ارتباط با جنبه های سیاسی قضیّه باشد. به ویژه که درست همان سال که حضرت جواد (علیه السّلام) به «بغداد» آمد، رحلت کرد؛ این در حالی بود که تنها 25 سال از عمر شریفش می گذشت. عناد عباسیان با آل علی (علیه السّلام) به ویژه با امام شیعیان که در آن زمان جمعیت معتنابهی تابعیت مستقل آنها را پذیرفته بودند، شاهدی است بر توطئه حکومت در شهادت امام جواد (علیه السّلام). همچنین خواستن آن حضرت به «بغداد» و درگذشت وی در همان سال در «بغداد»، همگی شواهد غیر قابل انکاری بر شهادت آن بزرگوار به دست عوامل عباسی می باشد.
مرحوم شیخ «مفید»، با اشاره به روایتی درباره مسمومیت و شهادت امام (جواد علیه السّلام)، رحلت آن حضرت را مشکوک دانسته است.(10) افزون بر روایات مذکور که در مصادر متعدد آمده،(11) قرائنی هم که گذشت، دلالت بر این امر دارد. بنا به روایت مستوفی، عقیده شیعه بر این است که معتصم آن حضرت را مسموم نموده است.(12) پاره ای از منابع اهل سنت، اشاره بر این دارند که امام جواد(علیه السّلام) به میل خود و برای دیداری از معتصم عازم بغداد شده است.(13) در حالی که منابع دیگر، حاکی از آنند که معتصم به «ابن زیّات» مأموریت داد تا کسی را برای آوردن امام به «بغداد» بفرستد.(14) «ابن صبّاغ» نیز با عبارت «اشخاص المعتصم له من المدینة»،(15) این مطلب را تأیید کرده است.
«مسعودی» روایتی نقل کرده که بنا بر آن، شهادت آن حضرت به دست «ام فضل»، در زمانی رخ داده که امام (علیه السلام) از «مدینه» به «بغداد» نزد معتصم آمده بود.(16) «ام فضل» پس از شهادت امام (علیه السلام)، به پاس این عمل خود به حرم خلیفه پیوست.(17) این نکته را نباید از نظر دور داشت که «ام فضل» در زندگی مشترک خود با امام جواد (علیه السّلام) از دو جهت ناکام مانده بود: نخست آن که از آن حضرت دارای فرزندی نشد. دوم آن که امام نیز چندان توجهی به وی نداشت و فرزندانش عموماً از ام ولدهای آن حضرت متولد شدند.
«ام فضل» یک بار (گویا از مدینه) نامه ای نگاشت و از امام نزد مأمون شکایت کرد و از این که امام (علیه السلام) چند کنیز دارد گِله نمود؛ ولی مأمون در جواب او نوشت: «ما تو را به عقد ابو جعفر در نیاوردیم که حلالی را بر او حرام کنیم. دیگر از این شکایتها نکن».(18) به هر حال، «ام فضل» پس از مرگ پدر، امام (علیه السلام) را در «بغداد» مسموم کرد و راه یافتن او به حرم خلیفه و برخورداری از مواهب موجود در آن، نشانی از آن است که این عمل به دستور معتصم و به دستور او عنوان شده است.(19) شاهد دیگر آن است که امام جواد (علیه السّلام) هنگام سفر به «بغداد» در سال 215، جانشینی برای خود تعیین نفرمود؛ ولی در آستانه سفری که به دستور معتصم به «بغداد» رفت، جانشین خود را تعیین فرمود و این خود نشانه آن است که امام (علیه السلام) خطرناک بودن سفر را دریافته بود.
پینوشتها:
(1). عبارت در اصل چنین است.
(2). تاریخ بیهق، بیهقى، على بن زید، محقق/ مصحح: بهمنیار، احمد، کتابفروشی فروغی، تهران، 1361 ش، چاپ سوم، ص 46.
(3). الحیاة السیاسیة للامام الجواد (علیه السّلام)، عاملی، جعفر مرتضی، دارالاسلامیه، بیروت، بی تا، ص 65؛ این روایتی است که عده ای به نقل آن پرداخته اند؛ ولی آنچه بیشتر نقل شده همان نقل طبری و ... است مبنی بر این که امام جواد (علیه السّلام) در سال 215 به بغداد آمده است.
(4). تاریخ الأمم و الملوک، طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار الاعلمی بیروت، 1983 م، ج 7، ص 149؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، دار الفکر، بیروت، 1407ق/ 1986 م، ج 10، ص 260.
(5). الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، محقق/ مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 319.
(6). همان، ص 319 - 320.
(7). تاریخ الطبری، همان، ج 7، ص 190، حوادث سال 215؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، احمد بن على، محقق/ مصحح: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417 ق، چاپ اول، ج 3، ص 54 - 55؛ مسند الامام الجواد (علیه السّلام)، عطاردى، عزیز الله، آستان قدس رضوى، مشهد، 1406 ق، چاپ اوّل، ص 55؛ الحیاة السیاسیة للامام الجواد (علیه السّلام)، همان، ص 79.
(8). الحیاة السیاسیة للامام الجواد (علیه السّلام)، همان، ص 68 - 75.
(9). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 1، ص 492 - 493.
(10). الارشاد، همان، ص 326.
(11). فصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم مالکى، ابن صباغ، منشورات الاعلمی، تهران، بی تا، ص 276.
(12). تاریخ گزیده، مستوفى قزوینى، حمد الله بن ابى بکر بن احمد، تحقیق: نوایى، عبد الحسین، تهران، امیر کبیر، 1362 ش، ص 205 - 206.
(13). الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)، ابن طولون، شمس الدین محمد، رضی، بی تا، ص 103؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، عبد الحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 2، ص 48.
(14). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 50، ص 8.
(15). الفصول المهمّه، همان، ص 275.
(16). مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، دار الاندلس، بیروت، 1385 ق، ج 3، ص 464.
(17). الائمه الاثنی عشر (علیهم السلام)، همان، ص 104؛ الفصول المهمّه، همان، ص 276. ام فضل، خواهر زاده معتصم بود.
(18). الارشاد، همان، ص 323؛ بحار الانوار، همان، ج 50، ص 79 - 80.
(19). الکافی، همان، ج 1، ص 323.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، قم: موسسه انصاریان، 1381 ش.