حضرت علی (ع)، برادر، وصى و خلیفه رسول خدا (ص)
پرسش :
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)، حضرت على (علیه السلام) را در «یوم الدار» با چه عناوینى معرفى فرمود؟
پاسخ :
کسانى که از سیره و تاریخ زندگانى پیامبر (صلى الله علیه و آله) آگاهى داشته باشند، و کسى که تأسیس دولت اسلامى، تشریع احکام، آماده و مهیا ساختن پایه هاى آن، نزول قوانین و تنظیم شئون آن از ناحیه خداوند را به خوبى بداند و به آن احاطه پیدا کند، مى یابد که على (علیه السلام) وزیر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در امور، پشتیبان او در برابر دشمن، ظرف علم او، وارث حکم و فرمانش، ولیعهد وى و صاحبِ امر خلافت پس از آن حضرت مى باشد. و آن کس که بر گفتار و کردار پیامبر، در سفر و حضر، دست یابد، نصوص متواتر و پى در پى آن حضرت را، در این باره خواهد یافت، که نمونه آن در ماجراى یوم الدار بود.
هنگامى که آیه «وَ أَنْذِرْ عَشِیْرَتَکَ الأَقْرَبِیْنَ»(1)؛ (قوم و خویشان نزدیکت را انذار فرما)، نازل شد، آنها را به خانه عمویش، ابوطالب، جمع کرد. در آن روز چهل نفر بدون کم و زیاد بودند و در بین آنها عموهایش، ابوطالب، حمزه، عباس، و ابولهب نیز وجود داشتند. این حدیث از احادیث صحیح و مأثور است.
در آخر این حدیث آمده است که پیامبر(صلى الله علیه و آله) به آنها خطاب فرمود: «اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، من جوانى را در عرب سراغ ندارم که براى قوم و قبیله اش، برتر از آنچه من براى شما آورده ام، براى آنها آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام و خداوند مرا فرمان داده است که شما را به سوى آن دعوت کنم.»
[سپس فرمود:] «فَأَیُّکُمْ یُوازِرُنِى عَلى أَمْرِى هذا عَلى أَنْ یَکُونَ أَخِى وَ وَصِیِّى وَ خَلِیْفَتِى فِیْکُمْ؟»؛ (کدام یک از شما حاضر است در این راه با من همکارى کند و پشتیبانم گردد تا برادر، وصى و خلیفه من در میان شما باشد؟)
همه از او روى برتافتند به جز على (علیه السلام) ـ با این که از همه کم سن و سال تر بود ـ که به پا خاست و گفت: «أَنَا یا نَبِىَّ اللّهِ أَکُونُ وَزِیْرَکَ عَلَیْهِ»؛ (من، اى پیامبر خدا، در این کار وزیر تو خواهم بود).
پیامبر(صلى الله علیه و آله) دست بر دوشش گذاشت و فرمود: «اِنَّ هذا أَخِى وَ وَصِیِّى وَ خَلِیْفَتِى فِیْکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیْعُوا»؛ (این برادر، وصى و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و اطاعتش کنید).
افراد با خنده از جاى خود بلند شده، به ابوطالب مى گفتند: «به تو امر کرد که سخن فرزندت را بشنوى و اطاعتش نمایى»!
عده زیادى از علماى اهل تسنن این حدیث را با همین الفاظ نقل نموده اند. مانند: ابن اسحاق، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن مردویه، ابونعیم، بیهقى در کتاب سنن و در دلایل خود، ثعلبى و طبرى در تفسیر سوره شعرا، در دو تفسیر کبیر خودشان، و باز طبرى در جزء دوم کتابش، تاریخ الامم و الملوک(2) و ابن اثیر در جزء دوم کامل(3)، در آنجا که جریان فرمان خداوند به پیامبر در اظهار دعوتش را مى نگارد؛ با قاطعیت نقل کرده است.
ابوالفدا در جزء اول تاریخش(4)، آنجا که سخن از نخستین مسلمان به میان مى آورد، و امام ابوجعفر اسکافى معتزلى در کتابش، نقض العثمانیه، با تصریح به صحت روایت،(5) و حلبى در سیره خود، باب مخفى بودن (جلسات) پیامبر و اصحابش در خانه ارقم آن را نقل کرده اند.(6)
این حدیث را به همین معنى، و تقریباً شبیه از نظر الفاظ، عده اى از بزرگان و دانشمندان حدیث ذکر نموده اند، همچون طحاوى، ضیاء مقدسى، در المختاره، و سعید بن منصور در السنن.
این حدیث را نویسنده اجتماعى مصرى، محمّد حسنین هیکل، در ستون دوم جریده «السیاسة»، صفحه پنجم، ملحق به شماره 2751، که در 12 ذى القعده سال 1350 هجرى قمرى منتشر شد، آورده است، به آنجا رجوع کنید، به طور مفصل آمده است. و هر گاه به ستون چهارم، صفحه 6 از ملحقات شماره 2785 این مجله (السیاسة) مراجعه کنید، خواهید یافت که وى این حدیث را از مسلم در صحیح، احمد در مسند، عبداللّه بن احمد در زیادات مسند، ابن حجر هیثمى در جمع الفوائد، ابن قتیبه در عیون الاخبار، احمد بن عبدربه در عقد الفرید، عمرو بن بحر جاحظ در رساله اش از بنى هاشم و امام ابواسحاق ثعلبى در تفسیرش، نقل نموده است.
این حدیث را جرج انگلیسى در کتابش که نام ترجمه عربى آن «مقالة فى الاسلام» است، آورده است و این مقاله را همان ملحد پروتستانى که خود را هاشم عربى نامیده، به عربى ترجمه کرده است. این حدیث را در صفحه 79 ترجمه آن، چاپ ششم، مى توان یافت. به خاطر شهرت این حدیث، عده اى از فرنگى ها آن را در کتاب هاى فرانسوى، انگلیسى و آلمانى آورده اند. توماس کارلیل نیز مختصر آن را در کتاب «الابطال» آورده است.
کافى است که به آنچه احمد بن حنبل از حدیث على در صفحه 111 و 159، جزء اول مسند آورده است، مراجعه فرمایید.
وى در اول صفحه 331 جزء اول مسندش باز حدیث پر ارزشى را از ابن عباس نقل نموده که متضمن این نص است. در این حدیث ابن عباس ده امتیاز براى على(علیه السلام) بر دیگران مى شمارد.
نسایى نیز این حدیث پر ارزش را از ابن عباس، در صفحه 6 از کتاب خصائص العلویه و حاکم، در صفحه 132، جزء سوم مستدرک نقل نموده اند.
ذهبى هم در تلخیص خود آن را آورده و به صحت آن اعتراف نموده است.
و در جزء ششم کنز العمال نیز این حدیث، آمده است(7). لازم است به منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند امام احمد چاپ شده، مراجعه کنید. (به حاشیه صفحه 41 تا 43، جزء 5، نگاه کنید)، که مفصلا آمده است. همین براى ما کافى و بهترین دلیل است.
پینوشتها:
(1). سوره شعراء، آیه 214.
(2). صفحه 217 از طرق مختلف.
(3). کامل، صفحه 22.
(4). تاریخ ابوالفداء، صفحه 116.
(5). چنان که در صفحه 263، جلد سوم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، چاپ (قدیم) مصر آمده است. اما کتاب نقض العثمانیه از کتاب هاى بى نظیر است که بر هر بحث کننده اى که در جستوجوى حق است، لازم است به آن مراجعه کند. این مطلب در صفحه 257 تا 281، جلد سوم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، آخر خطبه «قاصعه» نیز موجود است.
(6). به صفحه چهارم از این باب یا صفحه 381، جزء اول، سیره حلبى مراجعه فرما! و اعتنایى به گزاف گویى و زورگویى هاى ابن تیمیه که تعصب مشهورش به او وحى کرده منما، که عادلانه نیست.
(7). به حدیث 6008، در صفحه 392 مراجعه فرمایید که آن را از ابن جریر نقل نموده است. حدیث 6045، صفحه 396 را نیز بنگرید که آن را از احمد در مسند از ضیاء مقدسى در المختاره و طحاوى و ابن جریر نقل کرده و آن را صحیح شمرده است. اگر به حدیث 6056 در صفحه 397 رجوع کنید، مى یابید که آن را ابن اسحاق، ابن جریر، ابن حاتم، ابن مردویه، ابونعیم و بیهقى در شعب الایمان و دلائل نقل کرده اند. مراجعه به حدیث 6102، صفحه 401 روشن مى سازد که از ابن مردویه و به حدیث 6155 در صفحه 408 روشن مى سازد که از احمد در مسندش و ابن جریر و ضیاء در المختاره نقل شده است. کسى که کنز العمال را بررسى کند، این حدیث را در جاهاى دیگر آن نیز خواهد یافت و هر گاه به صفحه 255، از جلد 3 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید یا اواخر شرح خطبه «قاصعه» از این کتاب را ملاحظه نمایید، این حدیث را به همان طویلى خواهید یافت.
منبع: المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی، ترجمه محمد جعفر امامی، انتشارات شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ ششم، ص 207.
کسانى که از سیره و تاریخ زندگانى پیامبر (صلى الله علیه و آله) آگاهى داشته باشند، و کسى که تأسیس دولت اسلامى، تشریع احکام، آماده و مهیا ساختن پایه هاى آن، نزول قوانین و تنظیم شئون آن از ناحیه خداوند را به خوبى بداند و به آن احاطه پیدا کند، مى یابد که على (علیه السلام) وزیر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در امور، پشتیبان او در برابر دشمن، ظرف علم او، وارث حکم و فرمانش، ولیعهد وى و صاحبِ امر خلافت پس از آن حضرت مى باشد. و آن کس که بر گفتار و کردار پیامبر، در سفر و حضر، دست یابد، نصوص متواتر و پى در پى آن حضرت را، در این باره خواهد یافت، که نمونه آن در ماجراى یوم الدار بود.
هنگامى که آیه «وَ أَنْذِرْ عَشِیْرَتَکَ الأَقْرَبِیْنَ»(1)؛ (قوم و خویشان نزدیکت را انذار فرما)، نازل شد، آنها را به خانه عمویش، ابوطالب، جمع کرد. در آن روز چهل نفر بدون کم و زیاد بودند و در بین آنها عموهایش، ابوطالب، حمزه، عباس، و ابولهب نیز وجود داشتند. این حدیث از احادیث صحیح و مأثور است.
در آخر این حدیث آمده است که پیامبر(صلى الله علیه و آله) به آنها خطاب فرمود: «اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، من جوانى را در عرب سراغ ندارم که براى قوم و قبیله اش، برتر از آنچه من براى شما آورده ام، براى آنها آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام و خداوند مرا فرمان داده است که شما را به سوى آن دعوت کنم.»
[سپس فرمود:] «فَأَیُّکُمْ یُوازِرُنِى عَلى أَمْرِى هذا عَلى أَنْ یَکُونَ أَخِى وَ وَصِیِّى وَ خَلِیْفَتِى فِیْکُمْ؟»؛ (کدام یک از شما حاضر است در این راه با من همکارى کند و پشتیبانم گردد تا برادر، وصى و خلیفه من در میان شما باشد؟)
همه از او روى برتافتند به جز على (علیه السلام) ـ با این که از همه کم سن و سال تر بود ـ که به پا خاست و گفت: «أَنَا یا نَبِىَّ اللّهِ أَکُونُ وَزِیْرَکَ عَلَیْهِ»؛ (من، اى پیامبر خدا، در این کار وزیر تو خواهم بود).
پیامبر(صلى الله علیه و آله) دست بر دوشش گذاشت و فرمود: «اِنَّ هذا أَخِى وَ وَصِیِّى وَ خَلِیْفَتِى فِیْکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیْعُوا»؛ (این برادر، وصى و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و اطاعتش کنید).
افراد با خنده از جاى خود بلند شده، به ابوطالب مى گفتند: «به تو امر کرد که سخن فرزندت را بشنوى و اطاعتش نمایى»!
عده زیادى از علماى اهل تسنن این حدیث را با همین الفاظ نقل نموده اند. مانند: ابن اسحاق، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن مردویه، ابونعیم، بیهقى در کتاب سنن و در دلایل خود، ثعلبى و طبرى در تفسیر سوره شعرا، در دو تفسیر کبیر خودشان، و باز طبرى در جزء دوم کتابش، تاریخ الامم و الملوک(2) و ابن اثیر در جزء دوم کامل(3)، در آنجا که جریان فرمان خداوند به پیامبر در اظهار دعوتش را مى نگارد؛ با قاطعیت نقل کرده است.
ابوالفدا در جزء اول تاریخش(4)، آنجا که سخن از نخستین مسلمان به میان مى آورد، و امام ابوجعفر اسکافى معتزلى در کتابش، نقض العثمانیه، با تصریح به صحت روایت،(5) و حلبى در سیره خود، باب مخفى بودن (جلسات) پیامبر و اصحابش در خانه ارقم آن را نقل کرده اند.(6)
این حدیث را به همین معنى، و تقریباً شبیه از نظر الفاظ، عده اى از بزرگان و دانشمندان حدیث ذکر نموده اند، همچون طحاوى، ضیاء مقدسى، در المختاره، و سعید بن منصور در السنن.
این حدیث را نویسنده اجتماعى مصرى، محمّد حسنین هیکل، در ستون دوم جریده «السیاسة»، صفحه پنجم، ملحق به شماره 2751، که در 12 ذى القعده سال 1350 هجرى قمرى منتشر شد، آورده است، به آنجا رجوع کنید، به طور مفصل آمده است. و هر گاه به ستون چهارم، صفحه 6 از ملحقات شماره 2785 این مجله (السیاسة) مراجعه کنید، خواهید یافت که وى این حدیث را از مسلم در صحیح، احمد در مسند، عبداللّه بن احمد در زیادات مسند، ابن حجر هیثمى در جمع الفوائد، ابن قتیبه در عیون الاخبار، احمد بن عبدربه در عقد الفرید، عمرو بن بحر جاحظ در رساله اش از بنى هاشم و امام ابواسحاق ثعلبى در تفسیرش، نقل نموده است.
این حدیث را جرج انگلیسى در کتابش که نام ترجمه عربى آن «مقالة فى الاسلام» است، آورده است و این مقاله را همان ملحد پروتستانى که خود را هاشم عربى نامیده، به عربى ترجمه کرده است. این حدیث را در صفحه 79 ترجمه آن، چاپ ششم، مى توان یافت. به خاطر شهرت این حدیث، عده اى از فرنگى ها آن را در کتاب هاى فرانسوى، انگلیسى و آلمانى آورده اند. توماس کارلیل نیز مختصر آن را در کتاب «الابطال» آورده است.
کافى است که به آنچه احمد بن حنبل از حدیث على در صفحه 111 و 159، جزء اول مسند آورده است، مراجعه فرمایید.
وى در اول صفحه 331 جزء اول مسندش باز حدیث پر ارزشى را از ابن عباس نقل نموده که متضمن این نص است. در این حدیث ابن عباس ده امتیاز براى على(علیه السلام) بر دیگران مى شمارد.
نسایى نیز این حدیث پر ارزش را از ابن عباس، در صفحه 6 از کتاب خصائص العلویه و حاکم، در صفحه 132، جزء سوم مستدرک نقل نموده اند.
ذهبى هم در تلخیص خود آن را آورده و به صحت آن اعتراف نموده است.
و در جزء ششم کنز العمال نیز این حدیث، آمده است(7). لازم است به منتخب کنز العمال که در حاشیه مسند امام احمد چاپ شده، مراجعه کنید. (به حاشیه صفحه 41 تا 43، جزء 5، نگاه کنید)، که مفصلا آمده است. همین براى ما کافى و بهترین دلیل است.
پینوشتها:
(1). سوره شعراء، آیه 214.
(2). صفحه 217 از طرق مختلف.
(3). کامل، صفحه 22.
(4). تاریخ ابوالفداء، صفحه 116.
(5). چنان که در صفحه 263، جلد سوم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، چاپ (قدیم) مصر آمده است. اما کتاب نقض العثمانیه از کتاب هاى بى نظیر است که بر هر بحث کننده اى که در جستوجوى حق است، لازم است به آن مراجعه کند. این مطلب در صفحه 257 تا 281، جلد سوم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، آخر خطبه «قاصعه» نیز موجود است.
(6). به صفحه چهارم از این باب یا صفحه 381، جزء اول، سیره حلبى مراجعه فرما! و اعتنایى به گزاف گویى و زورگویى هاى ابن تیمیه که تعصب مشهورش به او وحى کرده منما، که عادلانه نیست.
(7). به حدیث 6008، در صفحه 392 مراجعه فرمایید که آن را از ابن جریر نقل نموده است. حدیث 6045، صفحه 396 را نیز بنگرید که آن را از احمد در مسند از ضیاء مقدسى در المختاره و طحاوى و ابن جریر نقل کرده و آن را صحیح شمرده است. اگر به حدیث 6056 در صفحه 397 رجوع کنید، مى یابید که آن را ابن اسحاق، ابن جریر، ابن حاتم، ابن مردویه، ابونعیم و بیهقى در شعب الایمان و دلائل نقل کرده اند. مراجعه به حدیث 6102، صفحه 401 روشن مى سازد که از ابن مردویه و به حدیث 6155 در صفحه 408 روشن مى سازد که از احمد در مسندش و ابن جریر و ضیاء در المختاره نقل شده است. کسى که کنز العمال را بررسى کند، این حدیث را در جاهاى دیگر آن نیز خواهد یافت و هر گاه به صفحه 255، از جلد 3 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید یا اواخر شرح خطبه «قاصعه» از این کتاب را ملاحظه نمایید، این حدیث را به همان طویلى خواهید یافت.
منبع: المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی، ترجمه محمد جعفر امامی، انتشارات شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ ششم، ص 207.