ذوالقرنین امت اسلام
پرسش :
در روایات اسلامى چه کسى به عنوان «ذوالقرنین» امّت اسلام معرفى شده است؟
پاسخ :
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله)، امیر مؤمنان على (علیه السلام) را ذو القرنین نامیده و در حضور مردم فرمود: «یا أیّها الناس اُوصیکم بحبِّ ذی قرنیها أخی وابن عمّی علیّ بن أبی طالب؛ فإنّه لا یحبّه إلاّ مؤمن، ولا یبغضه إلاّ منافق، من أحبّه فقد أحبّنى، ومن أبغضه فقد أبغضنی»(1)؛
(اى مردم به شما سفارش مى کنم که ذو القرنین یعنى برادر و پسر عمویم على بن ابى طالب را دوست بدارید؛ زیرا فقط مؤمن او را دوست مى دارد وتنها منافق به او بغض مى ورزد. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر کس به او بغض ورزد به من بغض ورزیده است).
و نیز خطاب به على (علیه السلام) فرمود: «إنّ لک فی الجنّة بیتاً ـ ویروى : کنزاً ـ وأنت لذو قرنیها»؛ (براى تو در بهشت خانه اى ـ و بنا به روایتى: گنجى ـ است و تو ذو القرنینِ بهشت هستى).
شارحان حدیث گفته اند: یعنى صاحب دو طرف بهشت، و مُلک با عظمت آن، که همه بهشت را در بر مى گیرد آن گونه که همه زمین در اختیار ذوالقرنین قرار گرفت. یا به این معناست که او ذو القرنین امّت است گر چه به جاى واژه امّت ضمیر آمده بدون اینکه پیش از آن، نامى از امّت برده شده باشد; مانند سخن خداى تعالى: «حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ»(2)؛
(تا خورشید در پس پرده ظلمت و تاریکى پنهان شد و غروب کرد) ، که خداوند از ضمیر مستتر در «تَوارَتْ» خورشید را اراده کرده(3) بدون اینکه پیش از آن، نامى از خورشید به میان آمده باشد. ابو عبید مى گوید: من تفسیر دوم یعنى برگشت ضمیر به «اُمّت» را بر اوّلى ترجیح مى دهم.
گفته اند: از على (رضی الله عنه) درباره ذو القرنین روایت شده است که فرمود: «دعا قومه إلى عبادة الله تعالى فضربوه على قرنه ضربتین وفیکم مثله»؛ ( او قوم خود را به پرستش خدا فرا خواند ولى آنان دو ضربه بر پیشانى او وارد آوردند، و در میان شما نیز مانند ذو القرنین وجود دارد).
به نظر مى رسد امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این روایت، خودش را اراده کرده است؛ یعنى من مردم را به سوى حقّ فرا مى خوانم تا این که دو ضربه بر سر من زده مى شود و به سبب آن کشته مى شوم.
و از ثعلب نقل شده است: منظور این است که على پدر دو شخصیّت بسیار بزرگوار امّت، حسن و حسین ـ فرزندان پیامبر ـ رضى الله عنهما مى باشد (و ذوقرنیها یعنى: ذو جبلیها).
و یا ذو القرنین بدین معناست: «ذو شجنتین فی قرنی رأسه»؛ یعنى دو شکاف و شکستگى که در سرش به وجود آمده بود یکى از ضربت عمرو بن عبدوُدّ در جنگ خندق، و دیگرى از ضربت ابن ملجم لعنة الله علیه . ابو عبید مى گوید: و این صحیح ترین قول است (4)
پینوشتها:
(1). الریاض النضرة، ج 2، ص 214 [ج3، ص166] ؛ تذکرة السبط، ص 17 [ص 28] ; شرح ابن أبی الحدید، ج 2، ص 451 [ج 9، ص 172 ، خطبه 154].
(2). سوره ص، آیه 32.
(3). و حاصل معناى آیه این است : حضرت سلیمان مى گوید: من به قدرى اسبان را دوست داشتم، که وقتى اسبان را بر من عرضه کردند، نماز از یادم رفت تا وقتش فوت شد و خورشید غروب کرد. البتّه علاقه سلیمان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را به اسبان علاقه مند مى کرد؛ چون مى خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربیت کند. البتّه برخى از مفسّران گفته اند : ضمیر در «توارت» به واژه «خیل» برمى گردد و معناى آیه این است: سلیمان از شدّت علاقه اى که به اسبان داشت، پس از سان دیدن از آنها، همچنان به آنها نظر مى کرد، تا آنکه اسبها در پس پرده بُعد و دورى ناپدید شدند؛ تفسیر المیزان، ج 17، ص 203].
(4). نوادر الاُصول، حکیم ترمذی ، ص 307 [ ج2، ص 187، اصل 241] ؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 123 [ج3، ص133، ح 4623]؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 210 [ج3، ص161]؛ النهایة، ابن أثیر، ج 3، ص 278 [ج 4، ص 51]؛ لسان العرب، ج 17، ص 210 [ج 11، ص 136]؛ کنز العمّال، ج 1، ص 254 [ج 2، صص 457 ـ 456، ح 4493 ـ 4491].
منبع: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 573.
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله)، امیر مؤمنان على (علیه السلام) را ذو القرنین نامیده و در حضور مردم فرمود: «یا أیّها الناس اُوصیکم بحبِّ ذی قرنیها أخی وابن عمّی علیّ بن أبی طالب؛ فإنّه لا یحبّه إلاّ مؤمن، ولا یبغضه إلاّ منافق، من أحبّه فقد أحبّنى، ومن أبغضه فقد أبغضنی»(1)؛
(اى مردم به شما سفارش مى کنم که ذو القرنین یعنى برادر و پسر عمویم على بن ابى طالب را دوست بدارید؛ زیرا فقط مؤمن او را دوست مى دارد وتنها منافق به او بغض مى ورزد. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر کس به او بغض ورزد به من بغض ورزیده است).
و نیز خطاب به على (علیه السلام) فرمود: «إنّ لک فی الجنّة بیتاً ـ ویروى : کنزاً ـ وأنت لذو قرنیها»؛ (براى تو در بهشت خانه اى ـ و بنا به روایتى: گنجى ـ است و تو ذو القرنینِ بهشت هستى).
شارحان حدیث گفته اند: یعنى صاحب دو طرف بهشت، و مُلک با عظمت آن، که همه بهشت را در بر مى گیرد آن گونه که همه زمین در اختیار ذوالقرنین قرار گرفت. یا به این معناست که او ذو القرنین امّت است گر چه به جاى واژه امّت ضمیر آمده بدون اینکه پیش از آن، نامى از امّت برده شده باشد; مانند سخن خداى تعالى: «حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ»(2)؛
(تا خورشید در پس پرده ظلمت و تاریکى پنهان شد و غروب کرد) ، که خداوند از ضمیر مستتر در «تَوارَتْ» خورشید را اراده کرده(3) بدون اینکه پیش از آن، نامى از خورشید به میان آمده باشد. ابو عبید مى گوید: من تفسیر دوم یعنى برگشت ضمیر به «اُمّت» را بر اوّلى ترجیح مى دهم.
گفته اند: از على (رضی الله عنه) درباره ذو القرنین روایت شده است که فرمود: «دعا قومه إلى عبادة الله تعالى فضربوه على قرنه ضربتین وفیکم مثله»؛ ( او قوم خود را به پرستش خدا فرا خواند ولى آنان دو ضربه بر پیشانى او وارد آوردند، و در میان شما نیز مانند ذو القرنین وجود دارد).
به نظر مى رسد امیرالمؤمنین (علیه السلام) از این روایت، خودش را اراده کرده است؛ یعنى من مردم را به سوى حقّ فرا مى خوانم تا این که دو ضربه بر سر من زده مى شود و به سبب آن کشته مى شوم.
و از ثعلب نقل شده است: منظور این است که على پدر دو شخصیّت بسیار بزرگوار امّت، حسن و حسین ـ فرزندان پیامبر ـ رضى الله عنهما مى باشد (و ذوقرنیها یعنى: ذو جبلیها).
و یا ذو القرنین بدین معناست: «ذو شجنتین فی قرنی رأسه»؛ یعنى دو شکاف و شکستگى که در سرش به وجود آمده بود یکى از ضربت عمرو بن عبدوُدّ در جنگ خندق، و دیگرى از ضربت ابن ملجم لعنة الله علیه . ابو عبید مى گوید: و این صحیح ترین قول است (4)
پینوشتها:
(1). الریاض النضرة، ج 2، ص 214 [ج3، ص166] ؛ تذکرة السبط، ص 17 [ص 28] ; شرح ابن أبی الحدید، ج 2، ص 451 [ج 9، ص 172 ، خطبه 154].
(2). سوره ص، آیه 32.
(3). و حاصل معناى آیه این است : حضرت سلیمان مى گوید: من به قدرى اسبان را دوست داشتم، که وقتى اسبان را بر من عرضه کردند، نماز از یادم رفت تا وقتش فوت شد و خورشید غروب کرد. البتّه علاقه سلیمان براى خدا بوده، و علاقه به خدا او را به اسبان علاقه مند مى کرد؛ چون مى خواست آنها را براى جهاد در راه خدا تربیت کند. البتّه برخى از مفسّران گفته اند : ضمیر در «توارت» به واژه «خیل» برمى گردد و معناى آیه این است: سلیمان از شدّت علاقه اى که به اسبان داشت، پس از سان دیدن از آنها، همچنان به آنها نظر مى کرد، تا آنکه اسبها در پس پرده بُعد و دورى ناپدید شدند؛ تفسیر المیزان، ج 17، ص 203].
(4). نوادر الاُصول، حکیم ترمذی ، ص 307 [ ج2، ص 187، اصل 241] ؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 123 [ج3، ص133، ح 4623]؛ الریاض النضرة، ج 2، ص 210 [ج3، ص161]؛ النهایة، ابن أثیر، ج 3، ص 278 [ج 4، ص 51]؛ لسان العرب، ج 17، ص 210 [ج 11، ص 136]؛ کنز العمّال، ج 1، ص 254 [ج 2، صص 457 ـ 456، ح 4493 ـ 4491].
منبع: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 573.