دلیلِ عدم تواتر قرائات قُرّا
پرسش :
چه کسانی از بزرگان با قرائات سبع مخالفت کرده اند و مخالفت آنها چه مفهومی دارد؟
پاسخ :
استوارترین دلیلى که ما را بر عدم اعتراف بزرگان پیشین به تواتر قرائت ها راهبرى مى کند، مخالفت آنان با بسیارى از قُرّاء معروف و حتى «قُرّاء سبعه» است. چگونه یک مسلمانِ محافظه کار جرأت مى کند قرائتِ متواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را مورد انکار قرار دهد؟
امام «احمد بن حنبل» با بسیارى از قرائت هاى «حمزه» مخالفت مى نمود و از خواندن نماز با امام جماعتى که حمد و سوره را به قرائت «حمزه» مى خواند پسند نداشت. اگر قرائت «حمزه» - که یکى از «قرّاء سبعه» است - متواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد و پیامبر(ص) به همین نحو قرائت کرده و به تواتر قطعى به «حمزه» رسیده است، چه کسى مى تواند آن را ناپسند بداند؟ «ابوبکر بن عیاش» مى گفت: «از نظر ما قرائت حمزه، بدعت است». «ابن درید» مى گوید: «من علاقه مند بودم که قرائت حمزه را در کوفه ممنوع کنم». «ابن المهدى» گفته است: «اگر من قدرت داشتم بدن کسانى را که قرآن را بر وفق قرائت حمزه مى خوانند، داغ مى کردم». «یزید بن هارون» نیز نسبت به قرائت «حمزه»، کراهت شدیدى داشت.(1)
دانشمندانِ نحو و ادب در مورد غلط بودن بسیارى از قرائت هاى قُرّاء بزرگ سخنانى دارند. «مُبَرّد» با قرائت «حمزه» که «الأَرْحام» را مجرور و «مُصرخى» را به کسر یاء خوانده مخالفت کرده است. «ابن عصفور»، قرائت «ابن عامر» را که آیه: «قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ»(2) را به رفع «قتل» و نصب «أولادهم» و جرّ «شرکاؤهم» خوانده است، مخالف قواعد مى داند.(3) «فارسى» نیز قرائت «ابن عامر» را نسبت به «ارجئه» غلط تلقى کرده است(4)، که در این باره در کتاب «التمهید» به تفصیل سخن گفته شده است.(5)
آیا مسلمانى جرأت مى کند با قِرائتى که متواتر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است مخالفت ورزد و یا نسبت غلط بدهد؟! هرگز چنین نیست. اینان با قرائت متواتر از پیامبر(ص) مخالفت نکرده اند؛ بلکه با آنچه که به خود قُرّاء منسوب است مخالفت ورزیده اند. اینان گاه علتِ مخالفت خود را بیان کرده اند و این خود نشان مى دهد که مخالفتِ آنان با خطاها و اشتباهاتِ قاریان است. «ابوالعباس مبرّد» با قرائت اهل مدینه که کلمه «اطهر» در آیه «هَٰؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ»(6) را منصوب مى خوانده اند، مخالفت کرده و در علت مخالفت خود مى گوید: «این قرائت ابن مروان است که در دانش و ادب عربى آگاهى نداشته است».(7) البته از این قبیل نمونه ها بسیار است.
«ابن قتیبه»، در فصلى از کتاب خود، نمونه هایى از خطاها و غلط هاى قُرّاء معروف را، از جمله «حمزه» و «نافع» - که از «قُرّاء سبعه» هستند - جمع آورى کرده و مى گوید: «کمتر کسى از این طبقه است که دچار غلط و اشتباه نشده باشد».(8) چنان که «محمد عضیمه» بسیارى از اشتباهات و خطاهاى نحویان را که برخى از آنان نیز قارى بوده اند، در این زمینه جمع آورى کرده و آنان را به ضعف درک و شناختِ کم متهم کرده است. از «ابن جنّی» نقل مى کند که وى در کتاب خود به نام «الخصائص» به طور کلى، قُرّاء را به ضعف درایت(9) و در کتاب دیگر خود به نام «المنصف» آنان را به داشتنِ اشتباهات و خطاها وصف مى کند(10)؛ زیرا آنان مبنایى براى قیاس ندارند.(11)
در کتاب «المرشد الوجیز» بابى است پیرامون ایرادات ارباب لغت و ادب(12) بر برخى از قرائت هاى قُرّاء که از جمله آنها موارد زیر است:
1. ایراد بر «البزىّ» که در 31 مورد از قرآن، «تاءِ» اولِ افعال مستقبل را در حال وصل، مشدّد خوانده است، مانند: «وَ لَا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ».(13)
2. ایراد بر «ابوعمرو» در مورد ادغام؛ وى اگر دو حرف همانند را که در دو کلمه مجاور یکدیگر قرار گیرند، اعم از آنکه ماقبل آن ساکن باشد و یا متحرّک، ادغام مى کند؛ مانند: «شَهْرُ رَمَضانَ»(14) و «ذاتِ الشَّوکَةِ تَکُونُ».(15)
3. ایراد بر «حمزه» در مورد قرائت «فَمَا اسْطَاعُوا»(16) که آن را به صورت «فما اسطاعوا» به تشدید «طاء» خوانده است، یعنى «تاء» را در «طاء» ادغام کرده است.(17) در این باب از این قبیل خطاهاى قُرّاء بسیار آورده شده و آنان را به توهّم و ضعف درایت وصف کرده است.(18)
ایرادهاى عامّه مردم بر بسیارى از قرائت هاى هفت گانه نیز قابل ذکر است. چه بسا اعتراضات عامّه مردم، قُرّاء را بر آن مى داشت تا از قرائتِ مورد نظرِ خود عدول کرده و قرائتِ مورد قبولِ آنان را بپذیرند و این خود دلیل بر آن است که آنان قرائتى را که پذیرفته بودند از روى اجتهادِ خودشان بوده است!
از جمله اعتراض مردم بر «کسائى» است. طبق نقل «ابن اثیر» در «نهایه»، سالى که «مهدى» خلیفه عبّاسى به حجّ رفت، در مدینه به «کسائى» گفت: که امامتِ جماعت را به عهده گیرد. او در نماز، «نبىّ» را با اشباع و تولیدِ همزه قرائت کرد.(19) مردم به او اعتراض کردند که در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را این چنین مى خوانى، در حالى که قریش این قرائت را نپذیرفته است، چنان که مردى پیامبر(ص) را به عنوان «یا نَبیءَ الله» خطاب کرد و پیامبر(ص) او را نهى کرد و گفت: «ما جماعت قریش، نبى را با اشباع همزه نمی خوانیم»(20) و در روایت دیگر آمده که پیامبر(ص) گفت: «نام مرا به این گونه تلفّظ نکنید».(21)
«ابن مجاهد» گوید: «قنبل[یکى از راویان ابن کثیر] براى من نقل کرد که «القواس» در سال 237 به وى گفت: با «البزّى»(یکى دیگر از راویان ابن کثیر) ملاقات کن و به او بگو که تو «وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ»(22) را مُخفّف مى خوانى؛ در حالى که با قرائت ما منطبق نیست. وى این موضوع را با «البزّى» در میان مى گذارد و او نیز از این قرائت باز مى گردد».(23) اگر «بزّى» این قرائت را به اجتهاد خود نپذیرفته؛ بلکه متواترا از پیامبر(ص) دریافت کرده بود، بازگشتِ وى از آن معقول نبود و نیز اعتراض بر او مورد نداشت.
هم او [ابن مجاهد] نقل مى کند که «محمد بن صالح» می گوید: «شنیدم مردى به ابوعمرو ابن العلاء مى گفت: کلمه «لا یعذّب» از آیه «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَ لَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»(24) را چگونه مى خوانى؟ وى گفت: آن را به کسر ذال مشدّد قرائت مى کنم. آن مرد گفت: چرا؟ در حالى که از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده وى آن را به فتح ذال مى خوانده است. ابوعمرو به او گفت: اگر کسى بگوید من از پیامبر(ص) قرائتى را شنیده ام، آن را نمى پذیرم، آیا مى دانى چرا؟ زیرا گفته کسى را که بر خلاف قرائت عامّه مردم است، باور ندارم و گفته یک فرد، مورد شک و تردید است».(25) سخن «ابوعمرو» در اینجا قابل ملاحظه است تا چگونه بر آنچه عامّه مسلمانان پذیرفته اند، اعتماد مى کند و نقل واحد را ردّ مى کند و مورد توجه قرار نمى دهد؛ در حالى که «کسائى» از «قُرّاء سبعه» و «یعقوب» از «قُرّاء عشره» و «حسن» از «قُرّاء اربعه»، «لَا یُعَذَّب» را به فتح ذال مشدّد خوانده اند.(26)
آیا معقول است که روایت متواترى وجود داشته باشد و در اختیار «کسائى» - که در آخر قرن دوّم مى زیسته - قرار گیرد و «ابوعمرو» - که در آغاز این قرن زندگى می کرده است - از آن بى خبر باشد؟! «ابن جزرى» معتقد است: «برخى از قرائت هایى را که شخص مورد وثوقى نقل کرده است، اگر با توجه به قواعد عربى قابل توجیه نباشد، قابل قبول نیست گرچه با رسم الخط مُصحف منطبق باشد. چنین قرائتى قطعا ناشى از اشتباه و فراموشى و عدم ضبط صحیح آن است. این بر اهل تحقیق و حافظانِ درستکار پوشیده نیست گرچه اندک است و شاید یافت نشود».
گوید: «برخى، روایت خارجه را از نافع در مورد «معائش» با همزه، از این قبیل دانسته اند. روایت «ابن بکار» از «ایوب» از «یحیى» و از «ابن عامر» درباره «أَدْرِی أَ قَرِیبٌ»(27) به فتح یاء و اثبات همزه نیز از همین قبیل است، و روایت «ابوعلى عطار» از «عباس» از «ابوعمرو» درباره «سِحْرَانِ تَظَاهَرا»(28) به تشدید ظاء نیز این چنین است، و نیز آنچه را که برخى از شارحان شاطبیّه درباره وقف «حمزه» نقل کرده اند، در مورد «اسمایهم» و «اولیک» (با یاء) و یا مانند «شرکاوهم» و «احبّاوه» (با واو) و مثل «بداکم» و «اخاه»(29) (با الف) از همین مقوله است. نیز قرائت «را» به جاى «رأى» و «ترا» به جاى «تراءى» و «اشمزت» به جاى «اشمأزت» و «فادارتم» به جاى «فادّارأتم» که آنها را «تخفیف رسمى» مى نامند، در زبان عرب وجهى ندارند». «ابن جزرى» اضافه مى کند: «این موارد ولو آنکه از شخص موثّقى هم نقل شده باشد، قابل قبول نیست؛ زیرا وجهى براى صحّت آن وجود ندارد».(30) بنابراین باید گفت: این گفتار قوى ترین دلیل بر آن است که قرائت هاى هفت گانه به تواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل نشده است وگرنه ردّ آن هرگز جایز نبود و مى بایست بدون چون و چرا آن را پذیرفت.
پینوشتها:
(1). تهذیب التهذیب، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبوالفضل، دار الفکر، بیروت، 1404 هـ ق / 1984 م، چاپ اول، ج 3، ص 27 و 28.
(2). قرآن کریم، سوره انعام، آیه 137.
(3). البرهان فی علوم القرآن، الزرکشى، محمد بن عبد الله، دار المعرفة، بیروت، 1410 هـ ق/ 1990 م، چاپ اوّل، ج 1، ص 466.
(4). البحر المحیط فى التفسیر، اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف، تحقیق: صدقی، محمد جمیل، دار الفکر، بیروت، 1420 هـ ق، ج 5، ص 135.
(5). ر. ک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، محمد هادى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1415 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 67.
(6). قرآن کریم، سوره هود، آیه 78.
(7). المقتضب، المبرد، أبو عباس محمد بن یزید، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1999 م/ 1420 هـ ق، چاپ اول، ج 4، ص 391.
(8). تأویل مشکل القرآن، ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم، المحقق: إبراهیم شمس الدین، دار الکتب العلمیة، بیروت، بی تا، بی نا، ص 61.
(9). الخصائص، ابن جنی أبی الفتح عثمان، تحقیق: محمد علی النجار، عالم الکتب، بیروت، بی تا، بی نا، ج 1، ص 73.
(10). المنصف، ابن جنی الموصلی، أبو الفتح عثمان، دار إحیاء التراث القدیم، 1373 هـ ق، الطبعة الأولى، ص 98 به بعد.
(11). دراسات لأسلوب القرآن الکریم، محمد عبد الخالق عضیمة، المحقق: محمود محمد شاکر، دار الحدیث، القاهرة، بی تا، بی نا، ج 1، ص 32 به بعد.
(12). المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، ابو شامه مقدسى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424 هـ ق/ 2003 م، چاپ اوّل، ص 51.
(13). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 267؛ ر. ک: المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 135؛ التیسیر فی القراءات السبع، أبو عمرو الدانی، عثمان بن سعید بن عثمان بن عمر، المحقق: اوتو تریزل، دار الکتاب العربی، بیروت، 1404 هـ ق/ 1984 م، الطبعة الثانیة، ص 83.
(14). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 185.
(15). همان، سوره انفال، آیه 7؛ ر. ک: التیسیر، همان، ص 20؛ المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 73.
(16). قرآن کریم، سوره کهف، آیه 97.
(17). التیسیر، همان، ص 146؛ المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 89.
(18). المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 51.
(19). اصطلاحا به آن «نبر» مى گویند که مورد نهى قرار گرفته است.
(20). «إنّا معاشر قریش لا نَنْبُرُ».
(21). «لا تَنْبُر باسْمی» النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن اثیر جزرى، مبارک بن محمد، محقق / مصحح: طناحى، محمود محمد، زاوى، طاهر احمد، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1367 هـ ش، چاپ چهارم، ج 5، ص 7.
(22). قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 17.
(23). مناهل العرفان فی علوم القرآن، محمد عبد العظیم الزرقانى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى تا، بى نا، ج 1، ص 446؛ منجد المقرئین و مرشد الطالبین، شمس الدین أبو الخیر ابن الجزری، محمد بن محمد بن یوسف، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1420 هـ ق / 1999 م، الطبعة الأولى، ص 79.
(24). قرآن کریم، سوره فجر، آیات 25 و 26.
(25). مناهل العرفان فی علوم القرآن، همان، ص 445؛ منجد المقرئین و مرشد الطالبین، همان.
(26). اتحاف فضلاء البشر فی القراءات الأربعة عشر، احمد بن محمد بن عبدالغنى الدمیاطى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1422 هـ ق/ 2001 م، بى نا، ص 585.
(27). قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 109 و سوره جنّ، آیه 25.
(28). همان، سوره قصص، آیه 48.
(29). همان، سوره اعراف، آیه 111 و سوره شعراء، آیه 36.
(30). النشر فی القراءات العشر، ابن الجزرى، ابوالخیر محمد بن محمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، بى تا، چاپ بى نا، ج 1، ص 16 و 17.
منبع: علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، 1381 ش، صص 183-179.
استوارترین دلیلى که ما را بر عدم اعتراف بزرگان پیشین به تواتر قرائت ها راهبرى مى کند، مخالفت آنان با بسیارى از قُرّاء معروف و حتى «قُرّاء سبعه» است. چگونه یک مسلمانِ محافظه کار جرأت مى کند قرائتِ متواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را مورد انکار قرار دهد؟
امام «احمد بن حنبل» با بسیارى از قرائت هاى «حمزه» مخالفت مى نمود و از خواندن نماز با امام جماعتى که حمد و سوره را به قرائت «حمزه» مى خواند پسند نداشت. اگر قرائت «حمزه» - که یکى از «قرّاء سبعه» است - متواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد و پیامبر(ص) به همین نحو قرائت کرده و به تواتر قطعى به «حمزه» رسیده است، چه کسى مى تواند آن را ناپسند بداند؟ «ابوبکر بن عیاش» مى گفت: «از نظر ما قرائت حمزه، بدعت است». «ابن درید» مى گوید: «من علاقه مند بودم که قرائت حمزه را در کوفه ممنوع کنم». «ابن المهدى» گفته است: «اگر من قدرت داشتم بدن کسانى را که قرآن را بر وفق قرائت حمزه مى خوانند، داغ مى کردم». «یزید بن هارون» نیز نسبت به قرائت «حمزه»، کراهت شدیدى داشت.(1)
دانشمندانِ نحو و ادب در مورد غلط بودن بسیارى از قرائت هاى قُرّاء بزرگ سخنانى دارند. «مُبَرّد» با قرائت «حمزه» که «الأَرْحام» را مجرور و «مُصرخى» را به کسر یاء خوانده مخالفت کرده است. «ابن عصفور»، قرائت «ابن عامر» را که آیه: «قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ»(2) را به رفع «قتل» و نصب «أولادهم» و جرّ «شرکاؤهم» خوانده است، مخالف قواعد مى داند.(3) «فارسى» نیز قرائت «ابن عامر» را نسبت به «ارجئه» غلط تلقى کرده است(4)، که در این باره در کتاب «التمهید» به تفصیل سخن گفته شده است.(5)
آیا مسلمانى جرأت مى کند با قِرائتى که متواتر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است مخالفت ورزد و یا نسبت غلط بدهد؟! هرگز چنین نیست. اینان با قرائت متواتر از پیامبر(ص) مخالفت نکرده اند؛ بلکه با آنچه که به خود قُرّاء منسوب است مخالفت ورزیده اند. اینان گاه علتِ مخالفت خود را بیان کرده اند و این خود نشان مى دهد که مخالفتِ آنان با خطاها و اشتباهاتِ قاریان است. «ابوالعباس مبرّد» با قرائت اهل مدینه که کلمه «اطهر» در آیه «هَٰؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ»(6) را منصوب مى خوانده اند، مخالفت کرده و در علت مخالفت خود مى گوید: «این قرائت ابن مروان است که در دانش و ادب عربى آگاهى نداشته است».(7) البته از این قبیل نمونه ها بسیار است.
«ابن قتیبه»، در فصلى از کتاب خود، نمونه هایى از خطاها و غلط هاى قُرّاء معروف را، از جمله «حمزه» و «نافع» - که از «قُرّاء سبعه» هستند - جمع آورى کرده و مى گوید: «کمتر کسى از این طبقه است که دچار غلط و اشتباه نشده باشد».(8) چنان که «محمد عضیمه» بسیارى از اشتباهات و خطاهاى نحویان را که برخى از آنان نیز قارى بوده اند، در این زمینه جمع آورى کرده و آنان را به ضعف درک و شناختِ کم متهم کرده است. از «ابن جنّی» نقل مى کند که وى در کتاب خود به نام «الخصائص» به طور کلى، قُرّاء را به ضعف درایت(9) و در کتاب دیگر خود به نام «المنصف» آنان را به داشتنِ اشتباهات و خطاها وصف مى کند(10)؛ زیرا آنان مبنایى براى قیاس ندارند.(11)
در کتاب «المرشد الوجیز» بابى است پیرامون ایرادات ارباب لغت و ادب(12) بر برخى از قرائت هاى قُرّاء که از جمله آنها موارد زیر است:
1. ایراد بر «البزىّ» که در 31 مورد از قرآن، «تاءِ» اولِ افعال مستقبل را در حال وصل، مشدّد خوانده است، مانند: «وَ لَا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ».(13)
2. ایراد بر «ابوعمرو» در مورد ادغام؛ وى اگر دو حرف همانند را که در دو کلمه مجاور یکدیگر قرار گیرند، اعم از آنکه ماقبل آن ساکن باشد و یا متحرّک، ادغام مى کند؛ مانند: «شَهْرُ رَمَضانَ»(14) و «ذاتِ الشَّوکَةِ تَکُونُ».(15)
3. ایراد بر «حمزه» در مورد قرائت «فَمَا اسْطَاعُوا»(16) که آن را به صورت «فما اسطاعوا» به تشدید «طاء» خوانده است، یعنى «تاء» را در «طاء» ادغام کرده است.(17) در این باب از این قبیل خطاهاى قُرّاء بسیار آورده شده و آنان را به توهّم و ضعف درایت وصف کرده است.(18)
ایرادهاى عامّه مردم بر بسیارى از قرائت هاى هفت گانه نیز قابل ذکر است. چه بسا اعتراضات عامّه مردم، قُرّاء را بر آن مى داشت تا از قرائتِ مورد نظرِ خود عدول کرده و قرائتِ مورد قبولِ آنان را بپذیرند و این خود دلیل بر آن است که آنان قرائتى را که پذیرفته بودند از روى اجتهادِ خودشان بوده است!
از جمله اعتراض مردم بر «کسائى» است. طبق نقل «ابن اثیر» در «نهایه»، سالى که «مهدى» خلیفه عبّاسى به حجّ رفت، در مدینه به «کسائى» گفت: که امامتِ جماعت را به عهده گیرد. او در نماز، «نبىّ» را با اشباع و تولیدِ همزه قرائت کرد.(19) مردم به او اعتراض کردند که در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را این چنین مى خوانى، در حالى که قریش این قرائت را نپذیرفته است، چنان که مردى پیامبر(ص) را به عنوان «یا نَبیءَ الله» خطاب کرد و پیامبر(ص) او را نهى کرد و گفت: «ما جماعت قریش، نبى را با اشباع همزه نمی خوانیم»(20) و در روایت دیگر آمده که پیامبر(ص) گفت: «نام مرا به این گونه تلفّظ نکنید».(21)
«ابن مجاهد» گوید: «قنبل[یکى از راویان ابن کثیر] براى من نقل کرد که «القواس» در سال 237 به وى گفت: با «البزّى»(یکى دیگر از راویان ابن کثیر) ملاقات کن و به او بگو که تو «وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ»(22) را مُخفّف مى خوانى؛ در حالى که با قرائت ما منطبق نیست. وى این موضوع را با «البزّى» در میان مى گذارد و او نیز از این قرائت باز مى گردد».(23) اگر «بزّى» این قرائت را به اجتهاد خود نپذیرفته؛ بلکه متواترا از پیامبر(ص) دریافت کرده بود، بازگشتِ وى از آن معقول نبود و نیز اعتراض بر او مورد نداشت.
هم او [ابن مجاهد] نقل مى کند که «محمد بن صالح» می گوید: «شنیدم مردى به ابوعمرو ابن العلاء مى گفت: کلمه «لا یعذّب» از آیه «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ * وَ لَا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ»(24) را چگونه مى خوانى؟ وى گفت: آن را به کسر ذال مشدّد قرائت مى کنم. آن مرد گفت: چرا؟ در حالى که از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده وى آن را به فتح ذال مى خوانده است. ابوعمرو به او گفت: اگر کسى بگوید من از پیامبر(ص) قرائتى را شنیده ام، آن را نمى پذیرم، آیا مى دانى چرا؟ زیرا گفته کسى را که بر خلاف قرائت عامّه مردم است، باور ندارم و گفته یک فرد، مورد شک و تردید است».(25) سخن «ابوعمرو» در اینجا قابل ملاحظه است تا چگونه بر آنچه عامّه مسلمانان پذیرفته اند، اعتماد مى کند و نقل واحد را ردّ مى کند و مورد توجه قرار نمى دهد؛ در حالى که «کسائى» از «قُرّاء سبعه» و «یعقوب» از «قُرّاء عشره» و «حسن» از «قُرّاء اربعه»، «لَا یُعَذَّب» را به فتح ذال مشدّد خوانده اند.(26)
آیا معقول است که روایت متواترى وجود داشته باشد و در اختیار «کسائى» - که در آخر قرن دوّم مى زیسته - قرار گیرد و «ابوعمرو» - که در آغاز این قرن زندگى می کرده است - از آن بى خبر باشد؟! «ابن جزرى» معتقد است: «برخى از قرائت هایى را که شخص مورد وثوقى نقل کرده است، اگر با توجه به قواعد عربى قابل توجیه نباشد، قابل قبول نیست گرچه با رسم الخط مُصحف منطبق باشد. چنین قرائتى قطعا ناشى از اشتباه و فراموشى و عدم ضبط صحیح آن است. این بر اهل تحقیق و حافظانِ درستکار پوشیده نیست گرچه اندک است و شاید یافت نشود».
گوید: «برخى، روایت خارجه را از نافع در مورد «معائش» با همزه، از این قبیل دانسته اند. روایت «ابن بکار» از «ایوب» از «یحیى» و از «ابن عامر» درباره «أَدْرِی أَ قَرِیبٌ»(27) به فتح یاء و اثبات همزه نیز از همین قبیل است، و روایت «ابوعلى عطار» از «عباس» از «ابوعمرو» درباره «سِحْرَانِ تَظَاهَرا»(28) به تشدید ظاء نیز این چنین است، و نیز آنچه را که برخى از شارحان شاطبیّه درباره وقف «حمزه» نقل کرده اند، در مورد «اسمایهم» و «اولیک» (با یاء) و یا مانند «شرکاوهم» و «احبّاوه» (با واو) و مثل «بداکم» و «اخاه»(29) (با الف) از همین مقوله است. نیز قرائت «را» به جاى «رأى» و «ترا» به جاى «تراءى» و «اشمزت» به جاى «اشمأزت» و «فادارتم» به جاى «فادّارأتم» که آنها را «تخفیف رسمى» مى نامند، در زبان عرب وجهى ندارند». «ابن جزرى» اضافه مى کند: «این موارد ولو آنکه از شخص موثّقى هم نقل شده باشد، قابل قبول نیست؛ زیرا وجهى براى صحّت آن وجود ندارد».(30) بنابراین باید گفت: این گفتار قوى ترین دلیل بر آن است که قرائت هاى هفت گانه به تواتر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل نشده است وگرنه ردّ آن هرگز جایز نبود و مى بایست بدون چون و چرا آن را پذیرفت.
پینوشتها:
(1). تهذیب التهذیب، العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبوالفضل، دار الفکر، بیروت، 1404 هـ ق / 1984 م، چاپ اول، ج 3، ص 27 و 28.
(2). قرآن کریم، سوره انعام، آیه 137.
(3). البرهان فی علوم القرآن، الزرکشى، محمد بن عبد الله، دار المعرفة، بیروت، 1410 هـ ق/ 1990 م، چاپ اوّل، ج 1، ص 466.
(4). البحر المحیط فى التفسیر، اندلسى، ابو حیان محمد بن یوسف، تحقیق: صدقی، محمد جمیل، دار الفکر، بیروت، 1420 هـ ق، ج 5، ص 135.
(5). ر. ک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، محمد هادى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1415 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 67.
(6). قرآن کریم، سوره هود، آیه 78.
(7). المقتضب، المبرد، أبو عباس محمد بن یزید، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1999 م/ 1420 هـ ق، چاپ اول، ج 4، ص 391.
(8). تأویل مشکل القرآن، ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم، المحقق: إبراهیم شمس الدین، دار الکتب العلمیة، بیروت، بی تا، بی نا، ص 61.
(9). الخصائص، ابن جنی أبی الفتح عثمان، تحقیق: محمد علی النجار، عالم الکتب، بیروت، بی تا، بی نا، ج 1، ص 73.
(10). المنصف، ابن جنی الموصلی، أبو الفتح عثمان، دار إحیاء التراث القدیم، 1373 هـ ق، الطبعة الأولى، ص 98 به بعد.
(11). دراسات لأسلوب القرآن الکریم، محمد عبد الخالق عضیمة، المحقق: محمود محمد شاکر، دار الحدیث، القاهرة، بی تا، بی نا، ج 1، ص 32 به بعد.
(12). المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، ابو شامه مقدسى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424 هـ ق/ 2003 م، چاپ اوّل، ص 51.
(13). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 267؛ ر. ک: المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 135؛ التیسیر فی القراءات السبع، أبو عمرو الدانی، عثمان بن سعید بن عثمان بن عمر، المحقق: اوتو تریزل، دار الکتاب العربی، بیروت، 1404 هـ ق/ 1984 م، الطبعة الثانیة، ص 83.
(14). قرآن کریم، سوره بقره، آیه 185.
(15). همان، سوره انفال، آیه 7؛ ر. ک: التیسیر، همان، ص 20؛ المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 73.
(16). قرآن کریم، سوره کهف، آیه 97.
(17). التیسیر، همان، ص 146؛ المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 89.
(18). المرشد الوجیز إلى علوم تتعلق بالکتاب العزیز، همان، ص 51.
(19). اصطلاحا به آن «نبر» مى گویند که مورد نهى قرار گرفته است.
(20). «إنّا معاشر قریش لا نَنْبُرُ».
(21). «لا تَنْبُر باسْمی» النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ابن اثیر جزرى، مبارک بن محمد، محقق / مصحح: طناحى، محمود محمد، زاوى، طاهر احمد، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1367 هـ ش، چاپ چهارم، ج 5، ص 7.
(22). قرآن کریم، سوره ابراهیم، آیه 17.
(23). مناهل العرفان فی علوم القرآن، محمد عبد العظیم الزرقانى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بى تا، بى نا، ج 1، ص 446؛ منجد المقرئین و مرشد الطالبین، شمس الدین أبو الخیر ابن الجزری، محمد بن محمد بن یوسف، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1420 هـ ق / 1999 م، الطبعة الأولى، ص 79.
(24). قرآن کریم، سوره فجر، آیات 25 و 26.
(25). مناهل العرفان فی علوم القرآن، همان، ص 445؛ منجد المقرئین و مرشد الطالبین، همان.
(26). اتحاف فضلاء البشر فی القراءات الأربعة عشر، احمد بن محمد بن عبدالغنى الدمیاطى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1422 هـ ق/ 2001 م، بى نا، ص 585.
(27). قرآن کریم، سوره انبیاء، آیه 109 و سوره جنّ، آیه 25.
(28). همان، سوره قصص، آیه 48.
(29). همان، سوره اعراف، آیه 111 و سوره شعراء، آیه 36.
(30). النشر فی القراءات العشر، ابن الجزرى، ابوالخیر محمد بن محمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، بى تا، چاپ بى نا، ج 1، ص 16 و 17.
منبع: علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، قم، 1381 ش، صص 183-179.