پرسش :
نوعی از تفكر سكولاريزم مىگويد: دين دربارهٔ جهان و انسان پيام دارد ولى پيامدش محدود به وظايف شخصى، تهذيب نفس و رابطهٔ خلق و خالق است و براى تنظيم روابط سياسى ـ اجتماعى، هيچ برنامهاى ندارد.
پاسخ :
مهمترين منشأ اين شبهات اين است كه آنها در انسانشناسى قاصرند و خيال مىكنند انسان در بخشى از كارها نيازى به راهنمايى وحى ندارد. در دليلشناسى هم قاصرند و خيال مىكنند دليل دين فقط نقل است و برهان عقلى هرگز دليل دين نيست. غافل از اينكه دليل معتبر ـ اعم از عقلى و نقلى ـ دليل دين است و برهان عقلى در برابر برهان نقلى است، نه در برابر شرع.
اين سخن كه مطلب عقلى است يا شرعى، عقلى است يا دينى، سخنى ناصواب است و بايد گفت: اين مطلب عقلى است يا نقلى، عقلى است يا سمعى. عقل با مبادى خاص خودش ارادهٔ خدا را كشف مىكند و لذا بسيارى از مسائل اصول و فقه به عقل تكيه مىكنند. البته منظور از اين عقل همان عقل برهانى است كه شرايطش را در كتابهاى منطق بيان كردهاند. قياس، دليل عقلى معتبر نيست، زيرا قياس را قبل از آنكه فقه بگويد حجت نيست، اصول گفته حجت نيست و قبل از آن كه اصول فقه عهدهدار بىاعتباريش باشد علم منطق آن را مسلوب الحجّية دانست و حداقل سههزار سال است كه اين فكر پيش صاحبنظران منطقى روشن شده است كه قياس (تمثيل منطقى) معتبر نيست و معلوم مىشود كه از زمان انبياى پيشين هم اينگونه بود كه هر چيزى كه يقينآور نباشد، حجت نخواهد بود. لذا منطق مىگويد تمثيل ـ قياس فقهى ـ بىاعتبار است. پس عقل با همان مبادى خاص كه مبدأ، معاد، وحى، نبوت، عصمت و اعجاز را ادراك مىكند، اگر مطلبى را اثبات كند، حجت دينى و از ادلهٔ شرع خواهد بود.
اگر كسى اين عقل را از حوزهٔ دليلِ دين بودن خارج كرد، وقتى سخن از دين به ميان مىآورد تمام همّش دليل نقلى ـ قرآن و روايات ـ است و به آنها مراجعه مىكند و مىبيند از متون نقلى سيستم سلطنتى يا دموكراتيك و جمهورى مصطلح فهميده نمىشود و يا پارلمان را نمىيابد، وقتى هيچكدام از اينها را در منابع نقلى نيافت، مىگويد دين سيستم حكومتى ندارد. چنين فردى دربارهٔ علومى چون جامعهشناسى، روانشناسى، اقتصاد و ... هم داورى اينچنينى دارد كه ناصواب است.
مأخذ: (فصلنامه حكومت اسلامى، شماره 21، ص 58، 59)
مهمترين منشأ اين شبهات اين است كه آنها در انسانشناسى قاصرند و خيال مىكنند انسان در بخشى از كارها نيازى به راهنمايى وحى ندارد. در دليلشناسى هم قاصرند و خيال مىكنند دليل دين فقط نقل است و برهان عقلى هرگز دليل دين نيست. غافل از اينكه دليل معتبر ـ اعم از عقلى و نقلى ـ دليل دين است و برهان عقلى در برابر برهان نقلى است، نه در برابر شرع.
اين سخن كه مطلب عقلى است يا شرعى، عقلى است يا دينى، سخنى ناصواب است و بايد گفت: اين مطلب عقلى است يا نقلى، عقلى است يا سمعى. عقل با مبادى خاص خودش ارادهٔ خدا را كشف مىكند و لذا بسيارى از مسائل اصول و فقه به عقل تكيه مىكنند. البته منظور از اين عقل همان عقل برهانى است كه شرايطش را در كتابهاى منطق بيان كردهاند. قياس، دليل عقلى معتبر نيست، زيرا قياس را قبل از آنكه فقه بگويد حجت نيست، اصول گفته حجت نيست و قبل از آن كه اصول فقه عهدهدار بىاعتباريش باشد علم منطق آن را مسلوب الحجّية دانست و حداقل سههزار سال است كه اين فكر پيش صاحبنظران منطقى روشن شده است كه قياس (تمثيل منطقى) معتبر نيست و معلوم مىشود كه از زمان انبياى پيشين هم اينگونه بود كه هر چيزى كه يقينآور نباشد، حجت نخواهد بود. لذا منطق مىگويد تمثيل ـ قياس فقهى ـ بىاعتبار است. پس عقل با همان مبادى خاص كه مبدأ، معاد، وحى، نبوت، عصمت و اعجاز را ادراك مىكند، اگر مطلبى را اثبات كند، حجت دينى و از ادلهٔ شرع خواهد بود.
اگر كسى اين عقل را از حوزهٔ دليلِ دين بودن خارج كرد، وقتى سخن از دين به ميان مىآورد تمام همّش دليل نقلى ـ قرآن و روايات ـ است و به آنها مراجعه مىكند و مىبيند از متون نقلى سيستم سلطنتى يا دموكراتيك و جمهورى مصطلح فهميده نمىشود و يا پارلمان را نمىيابد، وقتى هيچكدام از اينها را در منابع نقلى نيافت، مىگويد دين سيستم حكومتى ندارد. چنين فردى دربارهٔ علومى چون جامعهشناسى، روانشناسى، اقتصاد و ... هم داورى اينچنينى دارد كه ناصواب است.
مأخذ: (فصلنامه حكومت اسلامى، شماره 21، ص 58، 59)