چهارشنبه، 24 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

دين بستر آزادى انديشه و انتخاب و اختيار است و با اكراه و اجبار سازگارى ندارد، در حالى كه لازمه ى حكومت، تمركز قدرت و تماميت خواهى است. با توجه به اين ويژگى ها، آيا دخالت دين در سياست، مايه ى ناكارآمدى حكومت و يا دين گريزى نمى شود؟


پاسخ :
با تبيين مفهوم حكومت و ويژگى هاى حاكميت اسلامى روشن و ثابت خواهد شد كه لازمه ى حكومت، تماميت خواهى نيست و اساساً براى تحقق دين، حكومت لازم است؛ البته در حكومت اسلامى آزادى هاى اجتماعى محترم است.
حكومت
در كلمات انديشمندان سياسى، تعاريف متعددى از حكومت يافت مى شود؛ از باب نمونه، ژان ژاك روسو مى گويد:
حكومت واسطه اى است بين رعايا و هيئت حاكمه كه آنها را به يكديگر مربوط مى سازد و اجراى قانون و حفظ آزادى سياسى را به عهده مى گيرد.[1]
بر اساس اين تعريف، تأمين آزادى هاى سياسى، هم چون آزادى بيان و آزادى انتخاب و آزادى انديشه، جزو وظايف حكومت است.
حكومت بدين معنا حكم فرمايىِ نظم يافته است؛ يعنى فرايند يا فعاليت ناظر بر وضع قواعدى براى گروهى معين از اشخاص و اجراى آن قواعد در مورد آنها.[2] گاه حكومت به معناى قوه ى مجريه به كار مى رود[3] و گاه به معناى دولت. دولت يك تماميت ارضى است كه حكومت (به معناى قوه ى مجريه) نهاد اجرايى آن است. دولت، بزرگ تر و جامع تر از حكومت است. يك دولت داراى يك قانون اساسى و نظام نامه ى حقوقى است كه حكومت در چهارچوب آن عمل مى كند[4] و متشكل از چهار عنصر سرزمين، جمعيت، حكومت و حاكميت است.[5] به هرحال، مراد از حكومت در اين جا، همان قوه ى مجريه و قدرت سياسى اى است كه در پى تحقق بخشيدن به برنامه ها و قوانين و دست يابى به اهداف يك جامعه به كار گرفته مى شود و اصطلاح رايج حكومت بدين معناست و اقسامى دارد: حكومت دموكراتيك يا مردمى، حكومت استبدادى كه از راه زور به دست آمده است و...[6]
بنابراين، حكومت مى تواند اقسام مختلفى داشته باشد و آزادى در هر قسم از حكومت داراى قلمرو خاصى است؛ مثلا در حكومت ديكتاتورى يا استبدادى، دايره ى آزادى هاى انسان گسترده نيست؛ حال آن كه در حكومت هاى دموكراتيك و پارلمانى، آزادى هاى بيش ترى وجود دارد. در نتيجه، تماميت خواهى و تمركز قدرت، به معناى در انحصار در آوردن قدرت، از ويژگى هاى هر نوع حكومتى نيست و در برخى حكومت ها توزيع قدرت سياسى بسيار چشم گير است.
حدود آزادى حكومت اسلامى
با توجه به آنچه گذشت، اكنون ببينيم كه در حكومت اسلامى چه ميزان آزادى به شهروندان اعطا شده است و بررسى كنيم كه آيا حكومت اسلامى نوعى حكومت استبدادى و توتاليتر است، يا حكومتى مبتنى بر قانون با رعايت آزادى هاى شهروندى است؟ مرورى بر آيات و روايات و سيره ى پيشوايان دينى نمايان مى كند كه حكومت اسلامى حكومتى مبتنى بر قانون الهى با اعطاى آزادى هاى گسترده در عرصه ى بيان، عقيده، عمل و سياست است كه اين مطلب در بندهاى ذيل ارائه مى شود:
1. آيه اى از قرآن مى فرمايد:
(كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم)؛[7] مردم در آغاز يك دسته بودند؛ خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. فقط كسانى كه كتاب را دريافته بودند و نشانه هايى روشن به آن ها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. خداوند، آن هايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش رهبرى نمود، و خدا هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.
اين آيه دلالت مى كند كه انبيا تعاليمشان را براى تحقق در ميان مردم آورده اند و حاكمان همان انبياى الهى هستند؛ بدين ترتيب نه تنها حكومت با دين منافاتى ندارد، بلكه انبيا موظف به حاكميت ميان مردم بر اساس آموزه هاى دينى بوده اند.
2. خداوند در قرآن مى فرمايد:
(وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ)؛[8] و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، بر مى دارد.
اين آيه دلالت دارد كه نه تنها دين و حاكميت دينى، كه رسالت انبياست، با آزادى منافات ندارد و مستلزم اجبار و اكراه نيست، بلكه رسالت انبيا آن است كه با حاكم كردن قانون و تعاليم الهى، انسان ها را از غل و زنجيرهايى كه آنها را در بند كرده اند آزاد سازند.
3. حضرت على(عليه السلام) به مالك اشتر كه والى مصر شده بود نوشت:
و اَشْعِر قلبك الرحمة للرعيّة و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم شيعاً ضارياً اكلهم فانهم صنفان: اِمّا اخ لك فى الدين او نظير لك فى الخلق؛ قلب خود را از مهربانى و دوستى و لطف به مردمان لبريز ساز و مبادا نسبت به آنان چون جانور درنده ى آزاردهنده اى باشى كه خوردن آنها را غنيمت شمارى؛ زيرا مردمان دو دسته اند: دسته اى برادر دينى تو و دسته ى ديگر در آفرينش با تو همانندند.
بر اساس اين فرمايش، لازمه ى حكومت، رحمت و محبت و مهربانى به مردم و شهروندان است، نه استبداد و خودرأيى و منفعت طلبى.
4. حكومت اسلامى براى احقاق حق و دفع باطل است. نه براى قدرت طلبى؛ از اين رو مبتنى بر تماميت خواهى نيست. امام على(عليه السلام)مى فرمايد:
حكومت نزد من از كفش كهنه ام كم ارزش تر است، مگر آن كه با حكومت بتوانم حقى را اقامه يا باطلى را دفع كنم.[9]
5. حكومت اسلامى براى زنده كردن دين و اصلاحات اجتماعى است. حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:
اللهم إنّك تعلمُ أنّه لم يَكُنِ الذى كان منّا منافَسةً فى سلطان و لا التماسَ شىء من فضول الحطامِ ولكن لِنَرِدَ المعالمَ من دينِكَ و نُظهِرَ الاصلاحَ فى بلادِكَ فيأمَنَ المظلُومُونَ من عبادِكَ و تُقامَ المعطّلة من حدودِك؛[10] بار خدايا تو آگاهى كه آنچه از ما صادر شد، نه براى ميل و رغبت در سلطنت و حكومت بود و نه براى به دست آوردن چيزى از متاع دنيا، بلكه براى اين بود كه نشانه هاى دين تو را باز گردانيم و در شهرهايت اصلاح و آرامش برقرار نماييم تا بندگان ستم ديده ات در امن و آسودگى باشند و احكام تو كه ضايع مانده جارى شود.
بنابراين، حكومت اسلامى براى احياى دين و تأمين آرامش و امنيت اجتماعى و احقاق حقوق مردم است نه براى زورگويى.
6. حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد:
حق على الامام ان يحكم بما انزل الله؛[11] بر امام لازم است كه بر اساس قوانين الهى حكم كند.
و بدين ترتيب اساس حكومت خودِ دين است و اين كمال پيوند دين و حكومت است و از جهتى منع خودرأيى و سودجويى را مى رساند.
7. در حكومت اسلامى انواع آزادى ها، از جمله آزادى بيان، وجود دارد. حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد:
پس با من چنان كه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد و چنان كه از آدم هاى خشمگين كناره مى گيريد، دورى نجوييد و با ظاهرسازى با من رفتار نكنيد و گمان مبريد اگر حقى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد...؛ پس، از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت آميز خوددارى نكنيد.[12]
و به مالك اشتر، كارگزار خود در مصر مى گويد:
سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخن گوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن، با تو گفتوگو كند.[13]
تا اين جا روشن شد كه لازمه ى حكومت تماميت خواهى و انحصار قدرت نيست و حكومت اسلامى حكومتى است در جهت احقاق حق و عدالت طلبى و اجراى دين و تضمين آزادى هاى اجتماعى و سياسى.
پی نوشتها:
[1]. فاستر مايكل برسفورد، خداوندان انديشه ى سياسى، ترجمه ى محمد جواد شيخ الاسلامى، ج 2، ص 389 و نيز باقر ساروخانى، درآمدى بر دايرة المعارف و علوم اجتماعى، ج 1، ص 32.
[2]. جوليوس گولد، فرهنگ علوم اجتماعى، ص 365.
[3]. همان، ص 366.
[4]. سى. ا. ليدز، مقدمه اى بر علم سياست، ترجمه ى منصور رحمانى و هادى خزاعى، ص 33.
[5]. آندرو وينسنت، نظريه هاى دولت، ترجمه ى حسين بشيريه، ص 45.
[6]. نهج البلاغه، ترجمه ى فيض الاسلام، نامه ى 53.
[7]. سوره ى بقره، آيه ى 213.
[8]. سوره ى اعراف، آيه ى 157.
[9]. نهج البلاغه، خطبه ى 33.
[10]. همان، خطبه ى 131.
[11]. جمعى از نويسندگان، حكومت و سياست از ديدگاه امام على(عليه السلام)، ص 131.
[12]. نهج البلاغه، خطبه ى 216.
[13]. همان، نامه ى 53.
منبع: تبيين و تحليل سكولاريسم، سيد محمد على داعى نژاد، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1382) .


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.