سه‌شنبه، 1 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

از دموكراسى[1] چه تعريف هايى ارائه شده و مشهورترين آن كدام است؟


پاسخ :
تاكنون، على رغم تلاش دانشمندان، تعريف جامعى از دموكراسى ارائه نشده است. «دموكراسى واژه اى يونانى است كه در قرن شانزدهم از طريق فرانسوى دموكراتى وارد زبان انگليسى شد.»[2] دموس[3] در زبان يونانى به معناى مردم و كراتئين[4] به معناى حكومت كردن است.[5] عده اى عام ترين تعريف دموكراسى را «برابرى فرصت ها براى افراد يك جامعه به منظور برخوردارى از آزادى ها و ارزش هاى اجتماعى»[6] دانسته اند. به نظر مى رسد اين تعريف، همان برداشت چپ گرايانه از دموكراسى و نگاه شرقى به آن است؛ چرا كه شعار كهن سوسيال ـ دموكراسى، تلاش براى برابرى است. گذشته از اين مسئله كه اين شعار پرجاذبه تا چه اندازه توفيق عمل يافته است، مفهوم كلماتى هم چون «فرصت ها»، «مردم يا افراد يك جامعه»، «آزادى ها» و «ارزش هاى اجتماعى»، يعنى اركان اين تعريف، نيازمند توضيح است.
از آن جا كه در دهه هاى اخير دموكراسى بيش از هر زمان ديگرى مطرح شده و قداست ويژه اى به خود گرفته است، هر بلوك و جناحى، بدون توجه به كاستى هاى آن، مى كوشد خود را به آن، يا آن را به خود منتسب نمايد؛ تا آن جا كه بعضى از رژيم هاى ديكتاتورى، توتاليتر و استبدادى نيز واژه ى دموكراتيك را، به منظور حل مشكل خود، پسوند يا پيشوند نام خويش قرار داده اند؛ حال آن كه ممكن است مشكل دو چندان شود. دو مثال روشن و برجسته ى كاربرد اين واژه عبارت اند از: «سوسيال ـ دموكراسى» و «ليبرال ـ دموكراسى» كه هر كدام موارد استعمال فراوان دارند.
مائوتسه تنگ، رهبر انقلاب چين، بر اين باور است كه رفتارهاى ليبراليستى حداقل در ده گونه از موارد نفاق به طرز غيرصادقانه اى ظاهر مى شود.[7]
خلاصه اين كه به گفته ى برخى «در ادبيات چپ، ليبرال به كسى گفته مى شود كه طرفدار آشتى طلبى غيراصولى به ضرر انديشه هاى ماركسيستى، نرمش بى جا در مقابل خطا، رفتار غيراصولى، سازشكارى و رياكارى باشد».[8]
اما تعريف غرب گرايانه و ليبرال دموكراسى به گونه ى ديگرى است. كارل كوهن،[9] دموكراسى را «حكومت به وسيله ى مردم» مى داند و همان گونه كه معروف است، آبراهام لينكن آن را «حكومت مردم، به وسيله ى مردم، براى مردم» مى دانست. پريكلس[10] مى گفت: «حكومت ما دموكراسى ناميده مى شود؛ زيرا اداره ى آن در دست بسيار است، نه در كف اندك.» عبدالفتاح شهاده نيز در كتاب دموكراسى، ساده ترين شكل دموكراسى را «حكومت مردم به وسيله ى مردم» لحاظ كرده، درباره ى نسبت آن با آزادى بحث مى كند.[11] ديويد بيتهام و بويل معتقدند كه «دموكراسى مفهومى مطلق نيست و كشورى را مى توان دموكراتيك ناميد كه حكومت آن از طريق رقابت در انتخابات به مسند قدرت رسيده و مسئول پاسخ گويى به مردم باشد و تمامى افراد بزرگ سال آن كشور از حق مساوى انتخاب كردن و كانديدا شدن برخوردار باشند و در آن قانون متضمن حفظ حقوق مدنى و سياسى باشد.»[12] در عين حال، جووانى سارتورى[13] معتقد بود: «دموكراسى نام پرطمطراق چيزى است كه هرگز وجود نداشته است».[14]
از چكيده ى تعريف هاى بالا مى توان به مشهورترين تعريف دموكراسى پى برد كه عبارت است از: «حكومت اكثريت»؛ بنابراين از ميان تعاريف موجود براى اين واژه، اين تعريف را مناسب تر يافتيم. برخى نخواسته اند تعريف دموكراسى به حكومت اكثريت را بپذيرند، امّا بى درنگ در دام آن گرفتار آمده اند.
بيتهام و بويل مى گويند:
عموماً اين تصور غلط بين مردم وجود دارد كه دموكراسى را با حكومت اكثريت برابر مى دانند. اگر دموكراسى را به معناى دقيق كلمه، حكومت مردم بدانيم، بايد معنايش حكومت كل مردم باشد، نه حكومت بخشى از مردم بر بخشى ديگر؛ به عبارت ديگر، مى توان گفت ويژگى مهم دموكراسى، حق تصميم گيرى اى است كه همه به تساوى از آن برخوردارند، در حالى كه تصميم گيرى اكثريت تنها تمهيدى آيين نامه اى براى حل و فصل اختلافات در زمانى است كه ديگر روش ها (مثل: مذاكره، تجديد نظر و مصالحه) به نتيجه نرسيده اند. بى شك، گردن نهادن به تصميم اكثريت، دموكراتيك تر از اين است كه به اقليت امكان داده شود كه در مورد خواسته هاى اكثريت حكم كنند يا مانع تحقق آن شوند؛ امّا حكومت اكثريت از اين جهت كه باعث ناتوانى اقليت مى شود و هيچ حقى براى مشاركت در تصميم گيرى براى آن ها قايل نمى گردد، بايد تمهيدى ابتدايى و فورى براى تصميم گيرى قلمداد شود، نه حدّ اعلاى آنچه دموكراسى مى طلبد.[15]
چنان كه مشاهده شد اين نگارندگان ابتدا حكومت كل مردم را به عنوان يك ايده آل مطرح كردند، امّا بلافاصله اعتراف نمودند كه اين يك تصور ايده آليسيتى و مدينه ى فاضله از دموكراسى است، در حالى كه در عمل چيزى جز حكومت اكثريت نيست. كسان ديگرى با زيركى بيشتر به اين تعريف پرداخته اند ولى در عين حال حاكميت اكثريت از لابه لاى اين تعريف نمايان است: «دموكراسى، بر حسب يكى از تعاريف آن، مجموعه اى از نهادهاست كه هدف آن به حداقل رساندن خطاهاى ادارى و سياسى جامعه از طريق به حداكثر رساندن مشاركت عامه و تقليل نقش شخصى فرد در اتخاذ تصميمات سياسى است».[16] در كتاب فرهنگ علوم سياسى، در تعريف دموكراسى آمده است:
دموكراسى (يا) مردم سالارى، از انواع حكومت است و وجه مشخصه ى آن اعلام رسمى اصل تبعيت اقليت از اكثريت و به رسميت شناختن آزادى و حقوق مساوى افراد جامعه است. رژيم حكومتى كه در آن، قدرتْ ناشى از ملت است.[17]
بنابراين معناى مشهور دموكراسى همان «حاكميت اكثريت» است. در عين حال، نه انديشمندان بر اين معنا اجماع نظر دارند و نه اين معنا را همگى خوش تر دارند! در صفحات بعدى به پاسخ اين پرسش كه «آيا حكومت دموكراسى حقيقتاً همان حاكميت اكثريت است؟» خواهيم پرداخت، لكن در اين قسمت چنين نتيجه مى گيريم كه شفاف ترين پاسخى كه مى توان براى پرسش از ماهيت دموكراسى بدان دست يافت، «حكومت همه» است و چون اين مسئله در عمل محال است، بايد در مقام اجرا به رأى اكثريت تن داد، هر چند اين اكثريت عبارت باشد از نصف به علاوه ى يك، در مقابل نصف منهاى يك، كه اقليت نام دارد.
آن گاه اتفاق تازه اى روى خواهد داد؛ يعنى حملات بر دموكراسى بى اندازه مى گردد و دفاع ها نيز از آن بى جان مى شود؛ به عبارت بهتر، تنها وجه دفاع در اين صورت آن است كه به ديگران گفته شود كه چنانچه شما راه بهترى مى شناسيد ارائه كنيد وگرنه دموكراسى بهترين طريق استيفاى حقوق جامعه است؛ يعنى حكومت به شيوه ى دموكراسى، از باب ناچارى و به دليل نيافتن راهى بهتر، ضرورى به نظر مى رسد؛ در حالى كه اگر شيوه ى پسنديده ترى يافت شود، استفاده از دموكراسى غيرعاقلانه و حتّى ظالمانه خواهد بود.
پی نوشتها:
[1]. democracy
[2]. ديويد هيلد، مدل هاى دموكراسى، ترجمه ى عباس مخبر، ص 14.
[3]. DEMOS
[4]. Kratein
[5]. كارل كوهن، دموكراسى، ترجمه ى فريبرز مجيدى، ص 21.
[6]. داريوش آشورى، فرهنگ سياسى، ص 78.
[7]. على آقا بخشى و مينو افشارى راد، فرهنگ علوم سياسى، ص 345، ش 1682.
[8]. همان.
[9]. CARL COHEN.
[10]. Pericles.
[11]. abdulfattah shahada. democracy, p. 9.
[12]. ديويد بيتهام و كوين بويل، دموكراسى چيست؟، ترجمه ى شهرام نقش تبريزى، ص 18.
[13]. Givani Sartori
[14]. گى ارمه، فرهنگ و دموكراسى، ترجمه ى مرتضى ثاقب فر، ص 20.
[15]. ديويد بيتهام و كوين بويل، دموكراسى چيست؟، ص 39.
[16]. عبدالكريم سروش، فربه تر از ايدئولوژى، ص 269.
[17]. على آقا بخشى، فرهنگ علوم سياسى، ص 76.
منبع: اسلام و دموكراسى، نصرالله سخاوتى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.