جمعه، 4 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آيا اين كه گفته شود «اسلام نسبت به اديان قبلى و آنچه قبل از اسلام بوده چند گام به پيش رفته و انسانى تر شده است و حال بايد سعى كنيم آن ها را هر چه بيش تر انسانى تر كنيم، چون همه ى تغييرات در جهت حقوق انسانى نبوده و يا اين كه دين متولّى خاص ندارد،[1]» صحيح است؟


پاسخ :
اين نظريه ـ كه آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورده تا حدى مسير جامعه را انسانى نموده، لذا ما بايد آن را روز به روز انسانى تر كنيم ـ با ضروريات دين ناسازگار است. صريح قرآن، اكمال و اتمام نعمت و صريح روايات به بيان نيازهاى بشر به وسيله ى اسلام اشاره دارد. بهترين، انسانى ترين و كامل ترين تحفه ى الهى، قرآن و سنّت يا ثقلين است.
امام رضا(عليه السلام) مى فرمايند:
اِنَّ الله عَزَ وَ جَّل لَم يَقبِض نبيهُ(صلى الله عليه وآله)حتّى اَكمَلَ الدّين وَاَنزلَ القرآن فيه تبيانُ كلّ شىء... فمن زعم ان الله عزوجل لم يكمل دينه، فقد ردَّ كتاب الله ومَن ردَّ كتاب الله فهُوَ كافِرٌ به.[2]
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:
والله ما مِن عَمَل يُقَرِّبُكُم مِنَ النّار الاّ وَ قَد نَبَأْتُكُمْ بِه وَ نَهيتُكُم عَنه و ما مِن عَمَل يُقَرِبُّكُمْ اِلَى الجَّنَةِ وَ قَدْ نَبَأتَكُم به وَ اَمَرْتُكُمْ بِه.[3]
احكام اسلام روى مظاهر متغيّر زندگى نرفته تا روزمرّه و مانند آيين نامه ها ـ كه هميشه احتياج به تغيير دارند ـ باشد، بلكه دستورهاى اسلام، اساسى و كلّى اند و با تمام مظاهر متغيّر زندگى، سازگارند و قابل نسخ نيستند؛ لذا هرچه جلوتر برود، باز هدف را در جلوى خود مى بيند، نه اين كه آن را پشت سر اندازد و دنبال چيز بهترى باشد، بلكه اين تعاليم براى هميشه مى تواند زنده باشد.
نظريّه ى نسبيّت معرفت كه مبناى تولرانس است، علاوه بر پارادوكس و تناقض ذاتى و منتهى شدن به شكاكيّت مطلق و اشكالات عديده ى آن، با بديهيات دينى چون: وجوب امر به معروف و نهى از منكر، تواصى به حقّ و صبر، جهاد عليه باطل، تقسيم جهان به دو جبهه ى حقّ و باطل و... ناسازگار است؛ هم چنان كه قول به حقوق مساوى انسان ها ـ از هر مذهب و مرام و داراى هر عمل و اخلاقى كه باشند ـ با انديشه ى اسلامى سازگارى ندارد؛ مثلاً آيه ى شريفه ى زير نافى اين سخن است:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا)؛[4] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاك اند؛ پس نبايد بعد از امسال نزديك مسجدالحرام شوند.
چون نظريّه ى تكثّرگرايى فرهنگى بدون لحاظ مذهب ارائه شده، مردود است، مگر اين كه صاحب آن نظريّه ملزم به هيچ مذهبى نباشد؛ امّا يك فرد مسلمان چگونه مى تواند تكثّرگرايى فرهنگى و اين كه همه ى فرهنگ ها بايد مانند يك لحاف چهل تكّه در كنار هم مجموعه ى فرهنگ انسانى را بسازند، بپذيرد؛ درحالى كه قرآن كريم مى فرمايد:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ)؛[5] به وسيله ى حق، پوزه ى باطل را به خاك مى ماليم.
(وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً)؛[6] و بگو: حق آمد، و باطل نابود شد؛ يقيناً باطل نابود شدنى است.
فرهنگ قرآن فرهنگ حق است و باطل را نابودشدنى دانسته، بلكه سعى در نابودى آن دارد نه اين كه طرف دار هم زيستى و برادرى فرهنگ ها باشد. اگر با تكثّرگرايى فرهنگى بخواهند سنت گرايى را نفى كنند با اين روش، خود نظريه ى تكثرگرايى نقض مى شود؛ زيرا سنت گرايى نيز نوعى فرهنگ است و نبايد نابود شود پس معلوم مى شود تلاش اصلى براى راندن فرهنگ حق و به ميدان آوردن فرهنگ هاى باطل جاهلى است.
تعليم و تعلّم، تهذيب و تزكيه ى نفس، عدالت فردى و اجتماعى، انصاف، بهداشت جسمى و روحى و فكرى جامعه، خدامحورى و مردم گرايى و... از جمله شاخص هاى فرهنگى و اجتماعى اسلام است كه پيش رفت هاى علمى، صنعتى و تكنولوژى روز هم نمى تواند جاى گزين مناسبى براى آنها به وجود آورد.
جامعه ى اسلامى يك هدف مشخص و ثابت دارد و آن دست يابى به سعادت و نيك بختى جامعه در پرتو حاكميت تعاليم وحيانى است كه براى تحقق اين هدف راهكارها و دستورالعمل هاى لازم را به بشر رسانيده است و چون اين هدف براى همه ى جوامع بشرى و در تمام اعصار در نظر گرفته شده است، شاخص و معيارهاى ارائه شده ى آن نيز بايد ثابت و تغييرناپذير باشد.
اين كه گفته اند دين متولّى خاصّى ندارد، اولاً، در زمان غيبت، خود ائمه(عليهم السلام)علما و فقها را متولّى تفسير دين قرار داده اند؛ ثانياً، اگر نصب ائمه هم نبود، عقل انسانى حكم مى كرد كه در هر فنّى بايد به متخصّص همان فن رجوع كرد و هركسى بدون اين كه روش و متدهاى تفسير و مقدمات اجتهاد را طى كرده باشد حقّ اظهار نظر در مسائل دينى را ندارد چه اين كه در هر فنّى اين چنين است.
پی نوشتها:
[1]. روزنامه ى زن، محمد مجتهد شبسترى، (22ـ24/9/77).
[2]. كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 284.
[3]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 139.
[4]. سوره ى توبه، آيه ى 28.
[5]. سوره ى انبياء، آيه ى 18.
[6]. سوره ى اسراء، آيه ى 81.
منبع: اسلام و اقليّت هاى مذهبى، محمد باقر طاهرى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.