آسیب هاى خرافه گرایی بر باورهاى دینى (بخش دوم)

گسستن امت از امام، از آسیب هاى خرافه و خرافه اندیشى است. پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بشر هستند و مورد خطاب پروردگار و مکلف به انجام واجبات و پرهیز از محرمات. پس هرکس بینگارد آنان تکلیفى ندارند و یا این که در مقامى قرار دارند که نزدیک شدن به آن و در جهت و در آن مسیر قرار گرفتن، براى انسان هاى معمولى ممکن نیست، خرافه است. در این مطلب به آسیب هاى خرافه گرایی بر باورهاى دینى اشاره خواهیم کرد.
دوشنبه، 19 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب هاى خرافه گرایی بر باورهاى دینى (بخش دوم)
فلسفه زیارت و توسل به اولیاى دین، بیعت با رهبران مکتب و ابراز پیوند با آنان و الگو گرفتن از راه و رسم پرچمداران راه است.
 

آسیب هاى خرافه گرایی بر باورهاى دینى

1. زمینه ساز جدایى امت از امام
گسستن امت از امام، از دیگر آسیب هاى خرافه و خرافه اندیشى است. پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بشر هستند و مورد خطاب پروردگار و مکلف به انجام واجبات و پرهیز از محرمات. پس هرکس بینگارد آنان تکلیفى ندارند و یا این که در مقامى قرار دارند که نزدیک شدن به آن و در جهت و در آن مسیر قرار گرفتن، براى انسان هاى معمولى ممکن نیست، خرافه است و این نوع نگاه، سبب مى شود که آن بزرگواران از اسوه بودن براى انسان خارج شوند، در حالى که آنان اسوه اند. اسوه بودن فردى براى فردى، وقتى به حقیقت مى پیوندد که سنخیتى بین آنان باشد. اگر بین نبى مکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) با مردم سنخیتى نباشد، آنان در مقامى غیردسترسى باشند و براى هیچ کس توان نزدیک شدن به رفتارها، عبادت ها و تکلیف مدارى آن بزرگواران نباشد، اسوه قرار دادن آنان براى مردم ممکن نیست. معصومان باید به گونه اى باشند که مردمان بتوانند از راه و منش، عبادت و چگونگى انجام تکالیف و... آنان پیروى کنند.

غلو و نشاندن پیامبر و ائمه در جایگاه فوق بشرى و دور از دسترس فرزندان آدم، صف آنان را از امت جدا مى سازد و نقش اسوه و امامت و الگو بودن را از آنان سلب مى کند؛ چه اگر رهبر امت موجودى باشد ماوراء بشرى و پیچیده در هاله اى از قداست، نه بمیرد و نه سایه داشته باشد، نه گرسنه شود و نه درد و رنجى احساس کند، مردم نمى توانند با او هم گام شوند. کسانى که در دو دنیاى جداگانه اندیشیده و زندگى مى کنند، چگونه مى توانند راهبر و راهرو یکدیگر شوند.
 
همنشینى مسلمانان با ترسایان سبب شد برخى مسلمانان، مانند مسیحیان، گمان برند فرستاده خدا از جنس مردمان خاکى نیست و او در حقوق و تکالیف، راهى جداگانه دارد. قرآن بر این باورهاى ویران گر راه بست و با نزول کریمه زیر بر آنها خط بطلان کشید: «قل انما انا بشر مثلکم یوحى الىّ» 1 بگو: من نیز بشرى مانند شمایم که به من وحى مى شود.
 
علامه طباطبایى در ذیل این شریفه مى نویسد: «[خداوند] به مسلمانان هشدار داد: پیامبر، فردى از جنس بشر است و چیزى زائد بر آنان ندارد. و زیادتى براى خود ادعا نمى کند و مردم نباید از او انتظار بى جا داشته باشند و هرکس مى خواهد راه خدا را طى کند، باید کار نیک انجام دهد و از شرک بپرهیزد. » 2
 
نمونه ای از مبارز پیامبر با خرافه گرایی :
در همین راستا، یعنى جداانگارى رسول خدا از مردم، در زندگى و مرگ و براساس این پندار خرافى که رسول خدا، از جنس دیگرى و با مردم متفاوتاست :

1. هنگامى که فرزند رسول خدا، ابراهیم، فوت کرد و خورشید هم در همان روز گرفت، باورهاى منسوخ جاهلیت به سراغ مسلمانان عزادار در مرگ پیامبرزاده خود آمد. گفتند: خورشید، از آن روى گرفته است که رسول خدا ابراهیم را از دست داده است و در اندوه او به سر مى برد.
 
پیامبر، پیش از انتشار این سخن خرافى و جاهلى در برابر آن به سرعت واکنش نشان داد، مردم را در مسجد گرد آورد، بر فراز منبر رفت و فرمود: «کسوف خورشید و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداست. آن دو به فرمان خدا در حرکت هستند و فرمانبردار او. براى مرگ و زندگى کسى رخ نهان نمى کنند. در وقت کسوف نماز بگزارید.»

در این هنگام حضرت از منبر فرود آمد، اقامه نماز کرد و مردم به آن حضرت اقتدا کردند.۱۵ با همه روشنگری هاى پیامبر و تأکید همانندى آن حضرت در مرگ و زندگى با دیگران، عادت هاى جاهلى، از بسیارى از دلها، ریشه کن نشد و بسیارى رسوبات آن را در ته دل خویش داشتند. از جمله، پس از مرگ رسول خدا، پاره اى از آن بروز یافت و دیده شد.

2. هنگام مرگ رسول خدا(ص) مردم براى دفن آن حضرت و آگاهى از وظیفه خود، در خانه رسول خدا گرد آمدند. همگان سر در جیب غم فرو برده بودند که عمر برخاست و ادعا کرد: «همانا گروهى از منافقان مى پندارند که پیامبر خدا (ص) درگذشته است. او، نمرده، بلکه مانند موسى بن عمران به نزد پروردگار خویش رفته است. به خدا سوگند که بى گمان پیامبر خدا (ص) بازخواهد گشت و بى چون و چرا دست و پاى آنان را که گمان مى برند وى مرده است خواهد برید.» 3 عثمان بن عفان نیز بر این پندار خرافى پاى فشرد که: «ان رسول اللّه لم یمت ولکنه رفع کما رفع عیسى بن مریم.» 4 رسول خدا نمرده، او مانند عیسى بن مریم به آسمان برده شده است.

عباس، عموى پیامبر که در آخرین ساعت زندگى پیامبر بر بالین حضرت حاضر و شاهد مرگ پیامبر بود، در برابر این غلو و سخن خرافى و جاهلى واکنش نشان داد و در سخنى روشنگر، حقیقت مسأله را نمایاند و بر جنبه بشرى بودن پیامبر و مرگ و زندگى آن حضرت تأکید کرد و فتنه را از میان برداشت. به گزارش ابن عباس، در این هنگام، عباس بلند شد و به مردم گفت: «اى مردم، همانا پیامبر مرده است، آن حضرت را دفن کنید. براى خدا دشوار نیست، اگر چنانکه گمان مى برند نمرده او را از خاک برانگیزاند. به خدا سوگند پیامبر پس از آن که راه را روشن و حلال و حرام را بیان کرد و مانند دیگر مردم ازدواج کرد ... و جنگید و صلح کرد. به خدا سوگند هیچ کس از مردم... سامان بخش تر و پرتلاش تر از پیامبر خدا یافت نمى شود. اى مردم پیامبر خود را به خاک سپارید.» 5 روشنگرى عباس بن عبدالمطلب، به فتنه و خرافه اى هولناک که مى توانست مسیر دعوت اسلامى را تغییر دهد، پایان داد.
 
نمونه ای از خرافه گرایی در دوران بنی امیه : 
بنى امیه، چون به جاهلیت برگشته بودند، از خرافه براى رام کردن مردم، بهره مى گرفتند. این گروه رجعت طلب، درباره صحابه پیامبر، کرامت هایى تراشیده و نشر دادند. چنان مقام آنان را بالا بردند که کسى جرأت نکند اندیشه و کارکرد آنان را به بوته نقد بگذارد. مقام آنان را دور از دسترس دیگران قرار دادند و یا این گونه وانمود کردند. در مثل حجاج بن یوسف درباره خلیفه سوم، بر این پندار خرافى پاى فشرد که: «مثل وى مانند عیسى بن مریم است. چنان که عیسى نمرده و به سوى خدا بالا رفته عثمان نیز زنده است.» 6 این سخن سخیف، از سوى کسى ایراد مى شد که زیارت و بوسیدن منبر پیامبر را خرافه مى خواند و مى گفت: مردم چوب ها و استخوان هاى پوسیده را احترام مى گذارند. 7 البته این یاوه ها از سوى مسلمانان تیزنگر و هوشمند بى پاسخ نماند، ولى آثار منفى خود را در جامعه اسلامى و فرهنگ عمومى برجاى گذاشت.
 
غلو درباره اهل بیت :
چهره پردازی هاى غیرواقعى از ائمه(ع) نیز، در جدا کردن شیعیان از راه و رسم اهل بیت، اثرگذار بوده است. باور غلوآمیز و غیر واقعى به ائمه (ع) در طول تاریخ، از اوج و فرود برخوردار بوده و در میان شمارى از مردم تا مرز الحاد پیش رفته است. در روزگار خلافت على (ع) شمارى کم ظرفیت با دیدن کرامت ها و بزرگی هاى على(ع) به او جامه فوق بشرى پوشاندند که امام با همه وجود، با این گروه غالى برخورد کرد.
 
رگه هایى از این جریان، باور و فکر سخیف، اکنون در میان پاره اى از فرقه هاى علویان، بویژه گروه «بکتاشیّه» 8 دیده مى شود که به جاى پیروى از على (ع) در عبادت، جهاد و اطاعت از خداوند، تنها به ستایش کفرآمیز او مى پردازند و هرگونه همانندى میان خود و على (ع) را ناروا مى شمردند. که البته این گروه ها در دهه هاى اخیر به تعدیل باورهاى خود نزدیک شده اند.
 
شمارى از هواداران اهل بیت، امامان را بشر مى دانند، ولى بر این پندارند که: آنان از جایگاه و از طهارت و عصمت ویژه الهى بهره مندند که دست بشر از رسیدن به آن جایگاه کوتاه است و هیچ گونه همانندى میان ما و آنان وجود ندارد. آنان از راه غیب مأمور به تکالیفى ویژه بوده اند که ما نه دسترسى به آنها داریم و نه توان انجام آنها را. از این روى، وظیفه اى نیز در انجام آنها نداریم!
 
روشن است این نگاه، نقش الگو و اسوه و رهبرى را از ائمه مى گیرد. کسى که وجه مشترکى با پیروان خود ندارد و در امور زندگى و راه و رسم اجتماعى، تنها از غیب فرمان مى گیرد، چگونه مى تواند براى دیگران اسوه راه باشد و رفتار او براى امت تکلیف ایجاد کند و حرکت بیافریند و مردم ملزم باشند از رفتارهاى فردى و اجتماعى او تکلیف شرعى استنباط کنند.

شهید مطهرى مى نویسد: <این که مى گویند: <عارفا بحقه> معرفت امام لازم است، براى این است که فلسفه امامت پیشوایى و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام انسان مافوق است، نه مافوق انسان و به همین دلیل مى تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان مى بود، به هیچ وجه، سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت ها و حادثه را جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانى بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم. براى سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است؛ اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس مى دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکی ها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود.>9

پیوند این افراد با امام حسین و کربلا، نه پیوندى عاشقانه به هدف استفاده از جاذبه شخصیت و زیبائى و راه و رسم پیشوایان دین، که رابطه این کسان با ائمه به گونه رابطه ارباب و رعیت است که باید با آه و ناله هاى رقت آور، نظر آنان رابه خود جلب کرد و دل امام را به دست آورد و در وقت عمل و مجاهدت و ایثار و شهادت شعار ما کجا و آنان کجا سر داد.
  
2. زمینه ساز سست باورى و دین گریزى
عقائد، که زیربناى دین باورى اند بایستى بر استوانه هاى خلل ناپذیر بنا گردند. باورهاى روییده بر بستر ظن و وهم و خواب و خیال، ره به جائى نمى برند و نمى توان به استناد آنها چیزى را به خدا نسبت داد.10 تاکید قرآن بر معرفت و بصیرت دینى موجب شد که بن مایه هاى ایمانى مسلمانان بر اساسى استوار بنا شوند و ریزش و ارتداد کم تر در میان شان رخ دهد و جاذبه آن دانشمندان و عالمان را بیش از توده عوام به سوى خود بکشاند.
 
باورهاى خرافى و غیرمنطقى و برداشت هاى نابخردانه از دین، در برابر باورها و اندیشه هاى نو تر، رنگ مى بازند و یا دشواری هایى را سبب مى شوند و خرافه گرایان که خرافات را دین مى انگارند و آموزه هاى دینى، از دین جدا مى سازند. تصویر غیرعقلانى از دین در دهه هاى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى و تحریف گری ها در کنار کم کارى سخنگویان اسلام در پاسخ گویى به شبهه هاى جوانان، راه را بر نفوذ مکتب مارکسیسم در میان نسل جوان مصر، عراق، ایران و... هموار ساخت. این خطر، ویژه دیروز نبوده و نیست. امروز نیز جز در پرتو تصویرى خردمندانه و روشن از دین و فلسفه باورها و آیین ها، نمى توان مشعل دین را در دل جوانان، روشن نگه داشت.

فلسفه زیارت و توسل به اولیاى دین، بیعت با رهبران مکتب و ابراز پیوند با آنان و الگو گرفتن از راه و رسم پرچمداران راه است. روا شدن حاجت، بسته به حکمت خدا دارد که تنها خداوند از آن آگاه است. شمارى از مردم در پى ناآگاهى از حکمت زیارت و توسل، انتظار دارند خداوند بى درنگ به همه خواسته هاى آنان پاسخ دهد. این افراد پیوسته اولیاى خدا را واسطه رسیدن به اهداف حقیر دنیوى خود قرار مى دهند و چه بسا اگر به سرعت برآورده نگردد، قهر مى کنند! باید توجه داشت که عوام زدگى و سطحى نگرى در تبلیغات دینى، خطر ریزش و دین گریزى را در پى دارد. افراد که در جاذبه تبلیغات تند و احساساتى جوگیر مى شوند به همان سرعت دین را رها مى کنند.
 
مسئله مهدویت :
شمارى از مبلغان درباره ائمه و برآورده شدن نیازهاى کسانى که حلقه بر در خانه آنان بزنند، زیاد روى مى کنند و تند مى روند که مردم را به گمان هایى مى اندازند و انتظاراتى را در دلِ آنان شعله ور مى سازند که برآورده شدن آنها چه بسا ممکن نباشد و نیز در مسأله امام زمان(عج) راه هایى را فرا روى مردم مى گذارند که چه بسا سرانجام خوش نداشته باشند. اعتقاد به ظهور موعود از اصول مکتب تشیع است. در ترسیم مساله انتظار، دیدار امام زمان، نباید از فرمان خود و فرامین خود ائمه سرپیچید که پیرایه هاى نابخردانه و دور از واقعیت به این مساله مهم، خطر موعود گریزى را در پى دارد.

جامعه اسلامى، در سال هاى اخیر، شاهد رواج خرافه ها و پندارهاى غیرمنطقى درباره موضوع موعود شده است. کسانى پیاپى براى بازارگرمى و یا از سر سادگى و ساده لوحى، یا دنیاگرایى، یا وابستگى به قدرت هاى خارجى ادعاى مشاهده و یا بابیت امام زمان مى کنند و با کارهاى شگفت انگیز و روان کاوانه، افراد ساده دل و گرفتار را، که بیش تر از بانوان هستند، به خود جذب مى کنند. ماجراى پیدا شدن دست خطى از امام زمان در یکى از مساجد لبنان، آن هم بدون «بسم اللّه» و همراهى با اشتباه ادبى در متن دست نوشته که با آب و تاب در یکى از نشریه ها منتشر شد11، از این دست است.

دعوى دیدن امام زمان به وسیله گروهى در شهر رى و انتساب ترور شمارى از افراد متدین به دست آن حضرت، 12 از دیگر ماجراهاى خرافى بود که در جامعه اسلامى ما، سر باز کرد که باید در آن درنگ ورزید و هشیارانه پیرامون آن را بررسى کرد، تا سرنخ هاى آن را به دست آورد و زمینه ها و انگیزه ها را شناخت.

تنور برخى از محافل مذهبى، برافروخته از خبرهاى ملاقات با امام زمان و اوراد و اذکار ویژه دیدار با امام زمان است. شمارى از مداحان کژ اندیشى در اجتماعات مردم مشتاق و دردمند، وعده دیدار آقا را مى دهند. امرى که بسیار خطرناک و سبب بى اعتقادى و روى گردانى مردم از این موضوع مهم مى گردد. روشن است درآمیختن حقایق با خرافه و پندارهاى واهى، نه تنها به دین باورى نخواهد انجامید که زمینه ساز سست باورى خواهد بود.
 
توصیه رهبری در مقابله با سودجویان مفهوم انتظار :
رهبر معظم انقلاب اسلامى، در سخنانى، با اشاره به لزوم هوشیارى همه مردم در مقابله با سودجویان و دکان دارانى که مفهوم انتظار را دست مایه فریب مردم قرار داده اند، بر زدودنِ پیرایه ها و خرافه ها و کژ فهمی ها از موضوع انتظار تأکید مى ورزد: <ادعاى رؤیت، ارتباط و تشرف، دستور گرفتن از حضرت حجت و اقتداى به آن حضرت در نماز، ادعایى حقیقتاً شرم آور و پیرایه هاى باطلى است که ممکن است حقیقت روشن انتظار را در چشم و دل انسان هاى پاک نهاد، مشوب کند... البته ممکن است، سعادت مندى این ظرفیت را پیدا کند که چشم دلش به نور جمال مبارک حضرت حجت روشن شود؛ اما چنین کسانى، اهلِ ادعا و بازگو کردنِ این مسائل نیستند و همان گونه که بزرگان و برجستگان نیز چنین ادعاهایى نکرده اند. >13

پی نوشت: 
 ۱. سوره کهف، آیه ۱۰۸.
 2. تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، سیدمحمدباقر موسوى، ج ۵۵۷/۱۰، دفتر نشر اسلامى.
 3. کتاب المحاسن، ابى جعفر برقى/۳۱۳، دارالکتب الاسلامیه.
 4. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج ۳۲۳/۲، دارصادر بیروت.
 5. انساب الاشراف، بلاذرى، تحقیق دکتر سهیل ذکار، ج ۲۴۲/۲، دارالفکر، ۱۴۲۰ ق.
 6. همان/۲۴۳.
 7. عقد الفرید، ج ۳۱۰/۵.
 8. همان.
 9. دائرة المعارف تشیع، ج ۳۸۸/۳ - ۳۸۹.
 10. مجموعه آثار شهید مطهرى، ج ۶۱۲/۱۷.
 11. سوره یونس، آیه ۳۶.
 12. نشریه خورشید مکه، شماره ۲/۲۲، مهر ۱۳۸۳ و نیز شماره ۱۷ همین نشریه.
 13. هفته نامه صبح صادق، شماره ۸/۳۶۲.

منبع: مجله حوزه، شماره ۱۵۳-۱۵۴


سبک زندگی مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.