آسیب هاى خرافه گرایی بر ارزش هاى دینى

سطحى نگرى به مفاهیم و آموزه هاى دین، به خرافه گرایى مى انجامد و به تفسیرها و برداشت هاى سطحى و خرافى از ارزش ها و آموزه هاى دینى. تفسیرهاى سطحى نگرانه و خرافى از زهد، تدین، جایگاه رسول خدا، ائمه اطهار و علماى دین، مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، اخلاقى و عبادى اسلام، جامعه دینى را به بُن بست مى کشاند. در این مطلب به آسیب هاى خرافه گرایی بر ارزش هاى دینى اشاره کرده ایم.
دوشنبه، 19 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب هاى خرافه گرایی بر ارزش هاى دینى
بسیارى از کسانى که به وادى خرافه فرو افتاده اند، از آن روى بوده که منطق و روحِ دین را براى زمان و دوره خود درنیافته و درک نکرده اند.
 

 آسیب هاى خرافه در حوزه ارزش هاى دینى

 ۱. بى توجهى به زمان در تفسیر دین
درک و فهمِ روحِ دین، که براى هر زمان و دوره اى، برابر نیازهاى مردم، برنامه و دستور دارد، انسان را از گراییدن به پندارها، دیدگاه هاى سست و غیربنیادین، خرافه ها، برداشت هاى نابخردانه و من درآوردى از دین، باز مى دارد. درک پیام هاى دین براى هر زمان و دوره اى، بدونِ درک منطق و روح دین، ممکن نیست. اگر روح و منطق دین، به درستى و روشنى درک شود، در هر دوره و زمانى براى انسان پیام دارد و پیام خود را فراروى انسان براى حرکت براساس و مدار آن، قرار مى دهد.

 بسیارى از کسانى که به وادى خرافه فرو افتاده اند، از آن روى بوده که منطق و روحِ دین را براى زمان و دوره خود درنیافته و درک نکرده اند. و به تفسیرى از دین، گاه گوش جان سپرده و پاى فشرده اند که به زمانى خاص مربوط مى شده است و تفسیر آن را براى زمانى دیگر برنتابیده اند. وقتى روح، منطق و ژرفاى دقیق و همه سویه دین به درستى درک نشود، انسان مسلمان، نمى تواند براى زمانى که مى زید از آموزه هاى آن، برنامه بیرون آورد و زندگى خود را بر آن اساس، در زمان جدید، سامان دهد.

 پس درکِ درست دین و شناختِ زمان، لازمه حرکت و زندگى در فضاها و زمان هاى جدید، بر روش و اسلوب دین است.  نشناختن زمان و همراه نشدن با آداب و رسوم پسندیده آن، از پیامدهاى خرافه گرایى است و این خود ریشه در ظاهربینى و تعریف نادرست مفاهیم ارزشى دینى، از جمله: زهد، قناعت، ساده زیستى و... دارد.

امامان، با آداب و رسوم پسندیده روزگار خود همراه بودند. از این روى، شمارى از ظاهربینان و سطحى نگران، که از اسلام، درک و فهمى سطحى داشتند، بر آنان خرده مى گرفتند که چرا این سان زندگى مى کنید و یا این گونه لباس مى پوشید؟ این گونه لباس پوشیدن و زندگى کردن، با سیره على(ع) سازگارى ندارد و... حتى شمارى از اینان از علاقه مندان به ائمه بودند؛ اما سطحى نگرانه با مسائل برخورد مى کردند.

 حماد بن عثمان مى گوید: نزد امام صادق (ع) بودم که مردى رو کرد به حضرت و گفت: شما گفتید: على بن ابى طالب، جامه درشت و خشن مى پوشید؛ پیراهن کرباس چهار قرانى مى پوشید و از این گونه حرف ها. و اینک مى بینیم شما خود، جامه هاى نرم و لطیف بر تن مى کنید. امام فرمود: على بن ابى طالب(ع) در روزگارى لباس خشن مى پوشید که مردم به آن گونه پوشش اعتراض نمى کردند و لباس شهرت به شمار نمى آمد. و اما اینک و در این روزگار، آن گونه پوشش، شهرت به شمار مى رود و انسان انگشت نما مى شود. بهترین پوشش در هر عصرى، پوشش مردمان همان عصر است 1 .
 
سطحى نگرى به مفاهیم و آموزه هاى دین، به خرافه گرایى مى انجامد و به تفسیرها و برداشت هاى سطحى و خرافى از ارزش ها و آموزه هاى دینى. تفسیرهاى سطحى نگرانه و خرافى از زهد، تدین، جایگاه رسول خدا، ائمه اطهار و علماى دین، مسائل سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، اخلاقى و عبادى اسلام، جامعه دینى را به بُن بست مى کشاند و به عقب برمى گرداند و به شخصیت سازی هایى مى انجامد که بسیار زیان آور و خسران بار است و دین را کم فروغ و ناکارآمد مى کند. شگفت این که برداشت ها و تفسیرهاى خرافى، چنان در روح و روان، نگاه ها و بینش ها اثر گذارند که شمارى بى خبرى از روزگار و بى خبرى از اوضاع سیاسى اجتماعى را ارزش مى پندارند و در نظر اینان، عالمِ دینى هرچه ساده لوح تر و از جامعه و مردم بى خبرتر باشد، متدین تر است و عالمِ آگاه به زمانه، دور از معنویت است.

 در میان این کسان، عالمانِ بى خبر، گوشه گیر، ژنده پوش، مهم اند و از جایگاهِ معنوى بالا برخوردار. امام خمینى، از این سطحى نگرى که به خرافه گرایى بسیار زیان آورى انجامیده بود، این سان شِکوه مى کند و از ارتجاعى که چتر خویش را گسترانده بود و جامعه را به بن بست مى کشید، پرده برمى دارد: حماقت روحانى در معاشرتِ با مردم فضیلت شد. به زعم بعضى افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد والا عالم سیاسى و روحانى کاردان و زیرک، کاسه اى زیر نیم کاسه داشت و این، از مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه مى رفت، متدین تر بود ۲.
 
۲. تأثیر متقابل خرافه و عافیت طلبى
خرافه و عافیت طلبى اثرگذاری هاى متقابلى نسبت به یکدیگر دارند. خرافه، بیش تر با پوشش شرعى که مزورانه بر تن مى کند، بسترى مناسب براى عافیت طلبى فراهم مى سازد. راه حق و مبارزه با باطل و نفاق بى خطر نیست. مسؤولیت گریزان، براى تن ندادن به دشواری هاى راه به پندارها و افسانه هاى مجعول چنگ مى زنند. در گذشته، بیش ترین خرافه در میان یهودیان رواج داشت و عافیت طلبى نیز در میان این گروه، بیش از دیگران بود.

به روایت قرآن کریم، موسى(ع) در صحراى سینا به پیروان خود فرمان داد با دشمنان خدا (عمالقه) بجنگند، ولى آنان از توانائی هاى عمالقه به هراس افتادند و به موسى گفتند: تو با خدایت برو و با آنان بجنگ، ما در این جا نشسته ایم: قالوا یا موسى انا لن ندخلها ابداً ماداموا فیها فاذهب انت وربک فقاتلا انا هاهنا قاعدون 3 . سپس یهودیان، در توجیه علمکرد نیاکان خود به ساختن داستان هاى خرافى رو آورده اند و گفتند: رهبر عمالقه، عوج بن عنق، فردى غیرعادى بود و ۱۵ هزار متر درازا داشته است، از ابرها آب مى گرفت و ماهى را در جلوى خورشید مى گرفت تا سرخ مى شد. آب طوفان نوح، به ساق پایش نرسید و... 4.  

شمارى از مسلمانان عافیت طلب نیز در توجیه مسؤولیت گریزى خود، از بنى اسرائیل رنگ گرفتند. این کسان، براى توجیه کار خود به روایت هاى مجعول و غیرواقعى روى آوردند تا آنان را از رنج و زحمت دستورهاى شریعت آزاد سازد و بى رنج و حساب به بهشت بروند. از امام صادق(ع) نقل شده که درباره سلمان فارسى فرمود: سلمان از ما خاندان است. او، هماره مى گفت: از قرآن، به احادیث پناه آورید، زیرا دریافتید قرآن دقیق است و براى هر کارِ ناچیز، و آن ذره که در حساب ناید، و تارِ نازکِ شکاف روى هسته خرما، حساب مى کشد. سپس این بر شما دشوار آمد و به روایاتى چنگ زدید، تا راه را بر شما باز کند 5 .

 عافیت طلبان، بر آن همه آیه هاى محکم و روایات شفاف در اهمیت جهاد و مبارزه در راه خدا، رویارویى با فتنه گران و برهم زنندگان امنیت جامعه، ستم ستیزى و دفاع از مظلوم، اقامه عدل، پشتیبانى همه سویه از امام عادل و... چشم فروبسته و براى توجیه زندگى عافیت طلبانه خود، به روایت هاى ساختگى و یا تحریف شده و برداشت هاى غلط و سست از معارف و احکام دینى و سیره نبوى چنگ مى زدند.
 
نمونه ای از راحت طلبی در صدر اسلام :
در مثل، شمارى از شخصیت هاى معروف و اثرگذار، با این که با حضرت امیر(ع) بیعت کرده بودند و بیعت آن حضرت را بر گردن داشتند، از شرکت در نبرد با بیعت گسلان و سرکشان که در بصره آتش جنگ افروخته بودند، با توجیه هایى واهى، سر باز زدند که شرح ماجرا را از زبان راویان اخبار و سیره نقل مى کنیم: چون امیرالمؤمنین آهنگ بصره کرد، آگاه شد که سعد بن ابى وقاص، اسامه، محمد بن مسلمه و عبداللّه بن عمر، از حرکت با او خوددارى مى کنند. کسى پیش آنان فرستاد و چون آمدند، فرمود: از قول شما سخنانِ سبکى شنیده ام که خوش نمى دارم و در عین حال، با این که بیعت من بر گردن شماست، شما را مجبور نمى کنم که همراه من بیایید. گفتند: چنین است. فرمود: چه چیز موجب شده است از همراهى با من خوددارى کنید؟  سعد بن ابى وقاص گفت: من خوش ندارم در این جنگ شرکت کنم که مى ترسم مبادا مؤمنى را بکشم و اگر به من شمشیرى بدهى که مؤمن را از کافر بازشناسد، همراه تو جنگ خواهم کرد. اسامه گفت: تو گرامى ترین خلق خدا در نظر منى، ولى من با خدا پیمان بسته و عهد کرده ام، با کسى که لا اله الا اللّه مى گوید، جنگ نکنم...  عبداللّه بن عمر گفت: من در این جنگ چیزى را از درست نمى شناسم و از تو مى خواهم مرا به کارى که نمى شناسم، مجبور نکنى.  امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هر شیفته و به فتنه در افتاده را نمى توان سرزنش کرد. مگر شما در بیعت من نیستید؟ گفتند: آرى.  فرمود: بروید که به زودى خداوند مرا از شما بى نیاز خواهد کرد. 6

 امام خمینى، بارها نظریه خودساخته جدایى دین از سیاست را از علل مبارزه گریزى، شمارى از مقدس نماها و روحانیان ناآگاه برشمرده و تأکید کرده است: این کسان به بهانه هاى واهى، از وظیفه شرعى سرباز زده و شانه از زیر بار مسؤولیت خالى و راحت طلبى پیشه کرده اند: از صدر اسلام تاکنون، دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت طلب که تمام همّ شان به این است که یک طعمه اى پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم، آنهایى که مسلمان بودند، مى کردند. اما مقدم بر هر چیزى در نظر آنها راحت طلبى بود. در صدر اسلام از این اشخاص بودند. وقتى که حضرت سیدالشهداء، سلام اللّه علیه، مى خواستند مسافرت کنند به این سفر عظیم. بعضى از اینها نصیحت مى کردند که براى چه؟ شما این جا هستید مأمون اید. حاصل، بنشینید و بخورید و بخوابید و از همان ها، بعضى قماش ها بودند که اشکال هم مى کردند که یک قدرت بزرگى را، در مقابل اش چرا یک عده کمى قیام مى کنند. این، در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامى، ما شاهد اشخاصى که به این وضع بوده اند، راحت را بر هر چیزى مقدم مى داشته اند، تکلیف را این مى دانستند که نمازى بخوانند و روزه اى بگیرند و بنشینند در منزل شان و ذکر بگویند و فکرى بکنند... [بودیم]. 7

... شیاطینى که مطالعه کردند در همه مسائل ملتها و این را یافتند که اگر چنانچه قشر روحانى وارد بشود در صحنه سیاست، با داشتنِ پشتوانه عظیمى از ملتها، کلاه آنها پس معرکه است، باید چه بکنند؟ باید به طور عموم، این مطلب را القا بکنند که اهل علم را به سیاست چه کار؟ اهل علم وظیفه اش این است که عبایش را سرش بکشد و اول ظهر برود نمازش را بخواند و بعد هم برود منبر، چند تا مسأله بگوید، نه مسائلى که مربوط به سیاست و مربوط به گرفتاری هاى ملت است. همان مسائلى که دیدید، متعارف بود، مى گفتند. تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود...8 .
 
تصاویر واقعى از عاشورا، درس شور و نشاط و حرکت مبارزه در راه خدا را به مردم مى دهد. اما مقدس نماها، روحانیان ناآگاه و عالمان گرفتار پندار جدایى دین از سیاست و راحت طلبان، این حماسه بزرگ را واژگونه نمایاندند و با برداشت و تفسیر و تحلیل خرافى، فلسفه قیام را گرفتند، دور آن را حصار کشیدند و نگذاشتند مردم از آن در زمان خودشان نیز الگو بگیرند و آنان را از هرگونه الگوگیرى بازداشتند. در حالى که برابر آموزه هاى دینى نباید این حرکت در مکان و زمانى خاص مى ماند، بلکه باید هر زمانى و هر مکانى را دربر مى گرفت و در زمان ها و مکان هاى گوناگون به زندگی ها معنى مى بخشید.

تفسیر و تحلیل خرافى از این واقعه تاریخ ساز، دگرگون آفرین و مشعل افروز، آن را به دستگاهى براى آمرزش گناهان دگر ساخت. شمارى از بلعم و باعورها، با دانش خود به میان مردم رفتند و به تلاش برخاستند تا دین را از سیاست جدا سازند. یعنى در حقیقت روح دین را بگیرند و کنارى افکنند و پوسته آن را براى مردم باقى بگذارند. جداسازى سیاست از دین، بدین معنى است که دین هیچ نقشى در زندگى انسان مسلمان نداشته باشد، نه در اداره، نه در جهت دهى و نه در سالم سازى. قیام امام حسین(ع) یعنى جلوه گر شدن دین، کامل و همه سویه. هیچ کس نمى تواند از قیام امام حسین(ع) نام ببرد، آن را پاس بدارد، اما سیاسى نباشد، در صحنه و عرصه هاى سیاسى نقش آفرینى نکند و انزوا گزیند. از این روى، شمارى خرافه اندیش، راحت طلب، عافیت جو، بپاخاستند و به تحریف این قیام کمر بستند و سیاست را که روح آن بود، از آن جدا ساختند. گریه بر حسین(ع) را، در عمل، فلسفه شهادت آن بزرگوار قلمداد کردند.

پی نوشت :
 1. کافى، ج ۴۴۴/۶.
 ۲. صحیفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، ج ۲۱، ۹۱، وزارت ارشاد اسلامى.
 3. سوره مائده، آیه ۲۴.
 4. تفسیر روح البیان، اسماعیل حقى برسوى، ج ۳۶۳/۲، داراحیاء التراث العربى.
 5. رجال کشى، شیخ طوسى/۱۸، شماره ۴۲، دانشگاه فردوسى مشهد.
 6. کتاب الجمل، یا نَبَرد جمل، شیخ مفید، ترجمه و تحشیه دکتر محمود مهدوى دامغانى/۵۲-۵۱، نشر نى، تهران ۱۳۶۷.
 7. صحیفه نور، ج ۴۵/۱۵، وزارت ارشاد اسلامى.
 8. همان/۵۶.

منبع: مجله حوزه، شماره ۱۵۳-۱۵۴


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما