يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

علی شریعتی

علی شریعتی
دكتر شریعتى در تاریخ (مقاله‏ى حاضر مفصلترین سالشمار زندگى دكتر شریعتى و اجمالى از تحقیق نویسنده درباره‏ى زندگى اوست كه در سال 1365 نوشته و سپس تكمیل شد. در نگارش این مقاله، علاوه بر رجوع به همه‏ى منابع زندگینامه‏ى شریعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزدیك شریعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزدیك شریعتى استفاده شده است. از این رو پاره‏اى از اطلاعات مندرج در این مقاله در هیچیك از منابع نیامده و جدید است. گفتنى است منابع زندگینامه‏ى شریعتى خالى از كاستى و نادرستى نیست و گاه اطلاعات ارائه شده در آنها متناقض است.این گونه اطلاعات در مقاله‏ى حاضر نیامده و یا صورت درست آن آمده است. آخرین نكته اینكه در مقاله‏ى حاضر به انتشار كتابها و ایراد سخنرانیهاى شریعتى اشاره نشده است.). زندگى من، مجموعا، عبارت است از چندین برنامه‏ى پنج ساله. همیشه كارى شروع مى‏كرده‏ام و به اوج مى‏رسانده‏ام و آخر پنج سال درهم مى‏ریخته، هر بار از سر. از اول نوجوانى تا 28 مرداد 32 و سقوط دكتر مصدق و آغاز دیكتاتورى، پنج سال. از این دوره تا تشكیل نهضت مقاومت ملى مخفى، كه از 1337 به هم خورد و دستگیر شدیم، پنج سال. از 38 تا 43؛ در اروپا پنج سال. از 43 تا 48؛ دوره‏ى خاص آوارگى و زندان و مقدمه‏چینى و زمینه‏سازى دانشكده، پنج سال. دوره‏ى كنفرانسهاى دانشگاهها و ارشاد، پنج سال، تا 51. پس از آن زندان و خانه‏نشینى و خفقان پنج سال. با مخاطبهاى آشنا، ص 262. 1312 پنجشنبه دوم آذر ماه، در روستاى كاهك، از توابع سبزوار، و در حاشیه‏ى كویر، زاده شد. زادگاه او را مزینان نیز گفته‏اند، از آن رو كه در مزینان بالید و نام‏خانوادگى او، در اصل، «مزینانى» است. مادرش زهرا امینى و پدرش محمدتقى نام داشت. پدر و اجداد پدرى او در شمار عالمان و مدرسان دینى بودند. 1319 ورود به دبستان ابن یمین در مشهد. 1325 ورود به دبیرستان فردوسى در مشهد. 1327 به عضویت در كانون نشر حقایق اسلامى، كه پدرش پایه‏گذار آن بود، در آمد و از طریق آن با حقایق اسلامى آشنا شد. 1329 سیكل اول دبیرستان (كلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و به دانشسراى مقدماتى (تربیت معلم) وارد شد. 1331 دوره‏ى دانشسرا را به پایان رساند و با دریافت دیپلم آن، به عنوان معلم در مدرسه كاتب‏پور، در منطقه‏ى احمدآباد مشهد، به تدریس پرداخت. 1331 انجمن اسلامى دانش‏آموزان و دانشجویان را پایه‏گذارى كرد و به مدت هشت سال، تا هنگام خروج از كشور براى ادامه‏ى تحصیل، مسؤولیت جلسات هفتگى آن را، كه سخنرانى و بحث و تحقیق درباره‏ى مسائل عقیدتى و مكتبهاى فلسفى و اجتماعى بود، برعهده داشت. 1331 در حمایت از نهضت ملى شدن صنعت نفت و دولت دكتر محمد مصدق و اعتراض به روى كار آمدن دولت قوام السلطنه، در یكى از روزهاى دهه‏ى آخر تیر ماه دستگیر و سپس آزاد شد. 1332 عضویت و فعالیت در نهضت مقاومت ملى. 1332 ثبت‏نام و شركت در كلاس ششم دبیرستان در رشته‏ى ادبى 1333 پایان تحصیلات دبیرستانى و دریافت دیپلم ادبى. 1334 هر هفته دوبار در رادیو مشهد به سخنرانى پرداخت، عصر روز سه‏شنبه و جمعه. 1334 یا 1335 ورود به دانشكده‏ى ادبیات و علوم انسانى مشهد و تحصیل در رشته‏ى ادبیات فارسى. 1335 پایه‏گذارى انجمن ادبى و تصدى مسؤولیت آن. در این انجمن بود كه شعر نو براى نخستین بار در محیط راكد و بسته‏ى خراسان قامت برافراشت. 1335 ازدواج با بى‏بى فاطمه (پوران) شریعت رضوى، خواهر شهید على‏اصغر شریعت رضوى (در مقابله با ارتش روس در سال 1320) و شهید مهدى (آذر) شریعت رضوى (در اعتراض به سفر نیكسون به ایران، در 16 آذر 1332). 1336 در پى حمایت نهضت مقاومت ملى از دكتر مصدق و اعتراض به معاملات نفتى تنى چند از اعضاى نهضت در تهران و مشهد، از مجمله شریعتى و پدرش، دستگیر شدند. شریعتى به مدت دو ماه در زندان قزل قلعه‏ى تهران حبس شد. 1337 تدریس در دبیرستان دخترانه‏ى مهستى در مشهد. 1337 با كسب مقام اول از دانشكده‏ى ادبیات و علوم انسانى موفق به دریافت لیسانس شد. پایان‏نامه‏ى تحصیلى او ترجمه‏ى كتاب در نقد و ادب، تألیف محمد مندور، بود. 1338 سفر به فرانسه براى ادامه‏ى تحصیل. 1338 به جوانان نهضت ملى ایران پیوست و با كمك دوستانش در این گروه كوچك، اعلامیه‏هاى افشاگرانه‏اى علیه رژیم شاه منتشر ساخت. 1338 به سازمان آزادیبخش الجزایر پیوست و براى رهایى الجزایر از استعمار فرانسه به مجاهدت پرداخت. در نتیجه روزى پلیس فرانسه به وى حمله و مضروبش كرد و بدین علت سه هفته در بیمارستان بسترى شد. 1338 تولد نخستین فرزندش، احسان. 1341-1339 همكارى با استادش لوئى ماسینیون، در گردآورى و ترجمه‏ى متون فارسى درباره‏ى حضرت فاطمه. 1339 به ایران بازگشت و همسر و فرزندش را به پاریس برد. 1340 در پى كشته شدن پاتریس لومومبا، رهبر آزادیخواهان كنگو، تظاهراتى از سوى سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیك در پاریس برگزار شد. شریعتى در این تظاهرات شركت كرد و با حمله‏ى پلیس فرانسه دستگیر و به زندان سیته افكنده شد. در آغاز دولت فرانسه قصد اخراج او را از آن كشور داشت، اما با حمایت قاضى دادگاه، اجراى حكم اخراج او را به حال تعلیق گذاشت. 1340 شركت در كنگره‏ى كنفدراسیون دانشجویان ایرانى خارج از كشور در پاریس. 1341 در پى مرگ مادرش، زهرا، براى شركت در مجلس ترحیم او به ایران بازگشت و پس از چند روز دوباره به پاریس رفت. 1341 با انتشار مقاله‏اى به افشاگرى علیه انقلاب سفید شاه پرداخت. 1341 با كمك دوستانش جبهه‏ى ملى ایران (جبهه‏ى ملى دوم) را در خارج از كشور پایه‏گذارى كرد. سپس مسؤولیت انتشار مجله‏ى جبهه‏ى ملى به او واگذار شد و او مدتى مسؤول مجله‏ى ایران آزاد بود. شریعتى مقالات خود را در این مجله با نام مستعار شمع، كه از سه حرف اول نام‏خانوادگى و نامش تشكیل شده بود، (شریعتى مزینانى، على) امضا مى‏كرد. 1341 با كمك دوستانش نهضت آزادى ایران در خارج از كشور پایه‏گذارى كرد. 1341 شركت و فعالیت در دومین كنگره‏ى كنفدراسیون دانشجویان ایرانى در خارج از كشور (كنگره‏ى وحدت)، در شهر لوزان سویس. 1341 تولد دومین فرزندش، سوسن. 1342 پایان تحصیلات دانشگاهى و گذراندن كلاسهاى جامعه‏شناسى در مدرسه‏ى تتبعات عالى و دریافت مدرك دكترا در تاریخ. برخى از استادان او عبارت بودند از: لوئى ماسینیون، ژرژگورویچ، ژاك برك و هانرى لوفور. پایان‏نامه‏ى دكتراى او تصحیح كتاب فضائل بلخ بود. 1342 تولد سومین فرزندش، سارا. 1343 به ایران بازگشت و در مرز بازرگان دستگیر شد. خانواده‏ى او را در سر مرز به حال خود رها كردند و او را به اداره‏ى ساواك ماكو و سپس به زندان خوى و بعد از آن به زندان رضائیه بردند. سرانجام او را به تهران روانه كردند و مدت شش ماه در زندان قزل قلعه حبس شد. 1343 تقاضایش براى تردیس در دانشگاه رد شد. سرانجام با رتبه‏ى آموزگارى به تدریس در هنرستان كشاورزى (در روستاى طرق مشهد)، دبیرستان پسرانه‏ى ملكى و دبیرستان دخترانه‏ى ایراندخت پرداخت. 1344 به عنوان كارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با دكتر بهشتى، دكتر باهنر و سید رضا برقعى، كه از مسؤولین بررسى كتب دینى بودند، همكارى كرد. 1344 سرانجام تقاضایش براى تدریس در دانشگاه پذیرفته شد و پس از موفقیت در امتحان استادیارى به سمت استادیار رشته‏ى تاریخ دانشكده‏ى ادبیات مشهد منصوب شد. 1345 آغاز تدریس در دانشگاه مشهد و استقبال بى‏نظیر دانشجویان از درس‏هاى او، این در حالى بود كه شریعتى در كلاس حضور و غیاب نمى‏كرد. مهمترین درس او در دانشگاه، تاریخ تمدن و اسلام‏شناسى بود. كسى پیش از او از اصطلاح اسلام‏شناسى استفاده نكرده بود. 1347 سفر به روستاى كاهه و احداث پاركى در آن منطقه با همكارى مردم و كمك به روستاییان براى خرید وسایل كشاورزى. 1347 به كمك زلزله زدگان جنوب خراسان شتافت و تا یك هفته بدین كار مهم، اهتمام كرد. 1347 ممانعت ساواك از مسافرت شریعتى به عراق با دانشجویان. 1351-1347 به ایراد سخنرانى در دانشگاه‏هاى مختلف كشور دعوت و با استقبال بى‏مانند دانشجویان روبرو شد. 1351-1347 به تدریس و سخنرانى در مؤسسه‏ى حسینیه‏ى ارشاد دعوت و با استقبال فوق‏العاده‏ى مردم، بویژه جوانان و دانشجویان، مواجه شد. در درس‏ها و سخنرانى‏هاى شریعتى حدود چهار هزار نفر شركت مى‏كردند كه این تعداد جمعیت بى‏سابقه بود. بر پایه‏ى برنامه‏ریزى شریعتى، حسینیه‏ى ارشاد داراى سه بخش (تحقیق، آموزش و تبلیغ) و نه واحد سازمانى و هر بخش شامل چند گروه بود. 1348 نخستین سفر به حج و زیارت بیت‏الله الحرام با كاروان حسینیه‏ى ارشاد. در این سفر دانشجویان خارج از كشور با شریعتى ملاقات و درباره‏ى فلسطین و نهضتهاى آزادى‏بخش با او مشورت كردند. سرانجام تصمیم گرفته شد براى كمك به فلسطین پول جمع‏آورى شود. 1349 دعوت از شریعتى براى شركت در كنگره‏ى بین‏المللى مذهب و صلح در ژاپن و عدم موافقت رئیس دانشكده ادبیات و علوم انسانى مشهد. 1349 با همكارى و تشویق دكتر شریعتى نمایش ابوذر در تالار رازى دانشگاه فردوسى مشهد اجرا و با استقبال فراوان مردم روبرو شد. متن این نمایش اقتباس از كتاب ابوذر غفارى خداپرست سوسیالیست، ترجمه و تألیف دكتر شریعتى، بود و به قلم رضا دانشور و با همكارى ایرج صغیرى فراهم شده بود. كارگردان این نمایش داریوش ارجمند وبازیگر اصلى آن (در نقش ابوذر)، ایرج صغیرى بود. نمایش ابوذر نخستین مذهبى در ایران بود. 1349 دومین سفر به حج و زیارت بیت‏الله الحرام با كاروان حسینیه‏ى ارشاد. 1350 به دستور ساواك درسهاى شریعتى در دانشگاه در آستانه‏ى برگزارى جشنهاى دو هزار و پانصد ساله‏ى شاهنشاهى تعطیل شد. پس از برگزارى‏ها جشن‏ها نیز از تدریس شریعتى در دانشگاه جلوگیرى و او به بخش تحقیقات وزارت علوم و آموزش عالى منتقل شد. سپس حضور او در وزارت علوم نیز خطرناك دانسته شد و از او خواستند دیگر به محل كار نیاید و در خانه به تحقیق بپردازد. 1350 براى چندمین بار به ساواك احضار و از او خواسته شد شرح حالش را بنویسد. 1350 سفر به مصر براى دیدن اهرام سه‏گانه. (كتاب آرى این چنین بود برادر رهاورد این سفر است.) 1350 تولد چهارمین فرزندش، مونا. 1350 سومین وآخرین سفر به حج و زیارت بیت‏الله الحرام با كاروان حسینیه‏ى ارشاد. شریعتى در این سفر به ایراد سخنرانى در كنگره‏ى اسلامى مكه دعوت شد، ولى سرانجام به اتهام شیعه‏ى غالى بودن از ایراد سخنرانى او ممانعت گردید. 1350 در پى اعدام چند تن از جوانان انقلابى، از جمله مسعود احمدزاده و مجید احمدزاده و امیرپرویز پویان، كه شریعتى آنها را از نزدیك مى‏شناخت، دو سخنرانى با عنوان شهادت و پس از شهادت، در حسینیه‏ى ارشاد و مسجد جامع نارمك ایراد كرد. در سخنرانى پس از شهادت اشاراتى به در خون تپیدن مبارزان و دعوت مردم به قیام شده است. پس از این سخنرانى تظاهراتى در اطراف مسجد صورت گفت و پلیس عده‏اى را دستگیر كرد و شریعتى هم متوارى شد. 1351 نمایش ابوذر، با عنوان یك بار دیگر ابوذر، در حسینیه‏ى ارشاد اجرا و مانند قبل با استقبال فراوان مردم روبرو شد. چند دقیقه پیش از اجراى این نمایش فردى ناشناس به حسینیه‏ى ارشاد تلفن زد و گفت زیر سن نمایش بمب گذاشته شده است. آنگاه دكتر شریعتى پیش از اجراى نمایش به ایراد سخنرانى پرداخت و سخنان خود را چندان طول داد كه اگر بمبى در زیر سن كار گذاشته شده باشد تنها او را از پا در آورد و به دیگران صدمه‏اى نرساند. پس از اجراى این نمایش مردم به خیابان ریختند و شعار الله‏اكبر و با حسین و دیگر شعارهاى مذهبى دادند. این نمایش را دهها هزار نفر دیدند و حتى عده‏اى از رادیو و تلویزیون براى ضبط آن به حسینیه‏ى ارشاد آمدند. اما دكتر شریعتى با آن مخالفت كرد و گفت ابوذر متعلق به ایمان ماست، راهى به تلویزیون شاهنشانى نباید داشته باشد. 1351 نمایش سربداران، به اهتمام گروه هنرى حسینیه‏ى ارشاد، در یك شب در حسینیه‏ى ارشاد اجرا شد و ساواك از تكرار آن جلوگیرى كرد. 1352-1351 مخالفت شخصیتهاى واپسگرا با افكار و آثار شریعتى، چه از طریق نگارش كتاب و چه در سخنرانى‏هاى عمومى، بیش از پیش شدت یافت. واپسگراها چنین مى‏نمودند كه شریعتى فردى منحرف، اهل بدعت، منكر امامت و ولایت است و در حسینیه‏ى ارشاد دست بسته نماز مى‏خوانند و شهادت به ولایت على - ع - را از اذان و اقامه حذف كرده‏اند. 1351 سرانجام رژیم شاه تصمیم گرفت حسینیه‏ى ارشاد را تعطیل كند، بویژه این‏كه از چندى پیش به مناسبت ماه رمضان در پاره‏اى از مساجد تهران تبلیغات وسیعى علیه شریعتى آغاز شده و زمینه‏ى مناسبى فراهم بود. بدین ترتیب پلیس به محاصره‏ى حسینیه‏ى ارشاد پرداخت و پس از درگیرى با شاگردان و دانشجویان، عده‏اى را دستیگر و حسینیه‏ى ارشاد را تعطیل كرد. 1351 به اهتمام پاره‏اى از روشنفكران بازار و با حضور برخى از شخصیت‏هاى برجسته‏ى اسلامى مجلس جشنى در روز عید فطر براى بزرگداشت دكتر شریعتى تشكیل شد. در این مجلس یك جلد كتاب فاطمه، فاطمه است و سند و كلید یك دستگاه اتومبیل پیكان به او هدیه شد. 1352-1351 در پى تعطیلى حسینیه‏ى ارشاد، شریعتى از تور ساواك گریخت و از آبان 1351 تا تیر 1352 در خانه‏ى یكى از بستگانش در سر آسیاب دولاب در تهران مخفى شد. 1352 ساواك در یك روز به منزل شریعتى و پدرش در مشهد و منزل برادر همسرش در تهران، حمله كرد. در حمله به منزل شریعتى مقدارى از كتابهاى او را به یغما بردند و در حمله به منزل پدر و برادر همسر شریعتى آن دو را دستگیر كردند تا محل اختفاى شریعتى را از طریق آن‏ها بیابند و یا آنها را گروگان بگیرند تا شریعتى خود را معرفى كند. 1352 اقامت خانواده‏اش در تهران. 1352 سرانجام دكتر شریعتى تنها چاره را در این دید كه خود را معرفى كند. بدین ترتیب در مهر ماه خود را به مركز ساواك تهران معرفى كرد و مدت هجده ماه در زندان بسر برد كه پانزده ماه آن را در سلول انفرادى بود و سه ماه دیگر آن با كسى همسلول بود كه رژیم او را براى كسب اطلاعات از شریعتى در سلول گماشته بود (بدین ترتیب دكتر شریعتى، روى هم رفته، پنج بار و به مدت دو سال و دو ماه بازداشت و زندانى شد. بازداشتگاه او در مشهد و ماكور، و زندان او در تهران و پاریس و خوى و رضائیه بود. همچنین وى، چنانكه گفته خواهد شد،همین مدت از عمر خود را، یعنى دوسال و دو ماه، از آغاز سال 1354 تا اردیبهشت 1356، تحت مراقبت و نظر ساواك بود. بیفزاییم كه وى به مدت نه ماه، از آبان 1351 تا تیر 1352، مخفیانه زندگى مى‏كرد. بنابراین شریعتى، به روى هم، پنج سال و یك ماه از عمر كوتاه خویش را در بازداشتگاه و مخفیانه و زندان و تحت مراقبت گذراند.). 1352 چند ماه پس از زندانى شدن، از دانشگاه بازنشسته شد. سابقه‏ى خدمت او بیست و یك سال بود. 1356-1353 كتابهاى شریعتى از سوى رژیم شاه گمراه كننده و ممنوع دانسته شد و در پى آن از كتابخانه‏ها جمع‏آورى گردید. بعد از این (تا اواسط سال 1356)، به كتابهاى او اجازه‏ى چاپ داده نمى‏شد و با نامهاى مستعار على علوى، على سبزوارى، على سربدارى، على شریفى، على مزینانى، على زمانى، على سبزوارى‏زاده، شیخ على اسلام‏دوست، محمدعلى آشنا، محمدعلى اثنى‏عشرى، محمد عبدالخطیب مصرى، م. رفیع‏الدین، شمع، احسان خراسانى، رضا پایدار، كمال‏الدین مصباح و...چاپ مى‏شد. 1353 سرانجام استاد محمدتقى شریعتى، پس از تحمل یك سال زندان، تنها به جرم پدر دكتر شریعتى بودن! از زندان آزاد شد. 1353 در آخرین روزهاى این سال از زندان آزاد شد. آزادى او به علت فعالیتهاى دفاعى دوستان و شاگردانش در محافل بین‏المللى و تقاضاى ژاك برك از شاه بود. ژاك برك، استاد دانشگاه سوربن، كه شریعتى در پاریس شاگردش بود، با شاه در سویس، كه براى گذراندن تعطیلات زمستانى رفته بود، ملاقات كرد و از او خواست كه شریعتى از زندان آزاد شود. 1354 رژیم كه از دستگیرى و حبس شریعتى طرفى نبسته و نتیجه‏اى نگرفته بود، بر آن شد تا با او به طرز «علمى»! برخورد كند. بدین منظور كمیته‏اى به نام «شریعتى شناسى» درست كرد كه در آن افرادى چون رضا عطارپور، معروف به حسین‏زاده، از مهره‏هاى برجسته و فعال ساواك، و تنى چند از محققان رژیم و زندانیان سیاسى بریده، عضو بودند. كار این كمیته مطالعه‏ى آثار شریعتى و شنیدن نوار سخنرانى‏هاى او براى جعل كتاب و نوار به نام شریعتى بود. 1354 رژیم شاه براى وانمود كردن همكارى شریعتى با رژیم و براى تحقق هدف كمیته‏ى شریعتى شناسى، كه مخدوش كردن چهره‏ى او به طرز علمى! بود، یك سلسله از درسهاى شریعتى را كه پیشتر با عنوان انسان، اسلام و مكتبهاى مغرب زمین منتشر شده بود، با عنوان مجعول «ماركسیسم، ضد اسلام» در روزنامه‏ى كیهان به چاپ رساند. در پى این توطئه، شریعتى از طریق دكتر احمد صدر حاج سید جوادى به مسؤولان روزنامه‏ى كیهان اعتراض كرد و آنها عذر آوردند كه تقصیرى ندارند و ساواك این مقاله را فرستاده است. سرانجام با اعتراض انجمن اسلامى دانشجویان آمریكا و كانادا و افشاگرى دوستان و شاگردان شریعتى این توطئه‏ى رژیم افشا و خنثى شد. 1356-1354 تحت مراقبت و نظر ساواك قرار داشت و امكان فعالیت و سخن گفتن و منتشر كردن كتابهایش از وى سلب شد. خود مى‏گفت: نوع زندانم تغییر كرده و از زندانى دولتى به زندان خانه منتقل شده‏ام. در این مدت چند بار به ساواك احضار شد و یا مقامات بلند مرتبه‏ى ساواك به صورت سرزده به خانه‏اش مى‏رفتند. 1355 پسرش را، كه از نظر امنیتى به علت ارتباط با جوانان مبارز به مخاطره افتاده بود و ممكن بود در پرونده‏ى او هم تأثیر بگذارد، براى ادامه‏ى تحصیل به خارج از كشور فرستاد. 1356 به علت هجرتى كه در پیش داشت از عضویت در هیئت مدیره‏ى صندوق خیره‏ى فاطمه‏ى زهرا در روستاى كاهه استعفا خواست. همچنین دو قطعه زمین را، كه در آن روستا داشت، از طریق آن صندوق، به مردم آنجا واگذار كرد. 1356 بر آن شد، به هر گونه كه شده است، از ایران هجرت كند. از این رو چون دانست كه از كشور ممنوع الخروج است، سه راه را براى هجرت پیش‏بینى كرد: گرفتن دعوتنامه‏اى رسمى از مقامات دانشگاهى الجزایر براى تدریس در آنجا، خروج مخفیانه از مرز؛ گرفتن گذرنامه با نامى دیگر. هر سه راه به سعى دوستان شریعتى بررسى و، سرانجام، مشخص شد كه همه‏ى پرونده‏هاى شریعتى به نام على شریعتى یا على شریعتى مزینانى است و نه على مزینانى. حال آن كه نام خانوادگى او، در اصل، و چنان كه در شناسنامه‏اش بود، مزینانى است و نه شریعتى یا شریعتى مزینانى. بدین ترتیب شریعتى از راه سوم وارد عمل شد و با تدبیر ویژه‏اى به نام على مزینانى گذرنامه گرفت. 1356 در 26 اردیبهشت ماه به مقصد بلژیك هجرت خود را آغاز كرد. به هنگام توقف هواپیما در آتن، بدون هیچ برنامه‏ى قبلى و باحتمال قوى براى رعایت تدابیر امنیتى، از هواپیما پیاده شد و پس از یك روز با یك شبانه‏روز توقف در آتن با هواپیماى دیگرى به بلژیك رفت. سپس دو یا سه روز در بروكسل توقف كرد و از آنجا به انگستان رفت تا از همسر و فرزندانش، كه قصد پیوستن به او را داشتند، استقابل كند. در این مدت چند روز به فرانسه رفت و سپس در شب 26 خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانواده‏اش ماند كه قرار بود 28 خرداد از تهران به مقصد انگلستان هجرت كنند. 1356 سه روز پس از هجرت شریعتى از كشور ساواك از غیبت او مطلع شد و سخت به تكاپو و تلاش افتاد تا شاید او را بیابد. سرانجام ساواك در اواسط خرداد ماه كشف كرد كه شریعتى با گذرنامه‏ى على مزینانى از كشور خارج شده است. از این رو ساواك براى وادار كردن شریعتى به بازگشت و یا امتیاز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگیرى كرد. در روز 28 خرداد همسر و فرزندان شریعتى به قصد خروج از كشور روانه‏ى فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد كه خانم شریعت رضوى (همسر شریعتى)، ممنوع الخروج است. بدین ترتیب وى با فرزند خردسالش (مونا)، در ایران ماندند و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا)، به مقصد انگلستان و پیوستن به شریعتى از ایران خارج شدند. 1356 در 28 خرداد دو فرزند شریعتى به لندن رسیدند و شریعتى در فرودگاه به استقبال آنها شتافت و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح یكشنبه 29 خرداد پیكر دكتر شریعتى را در آستانه‏ى در ورودى اتاق، كه پنجره‏اش باز شده بود، به پشت افتاده و در حالى كه بینى‏اش سیاه شده و باد كرده بود افتاده و بى‏جان یافتند. 1356 سرانجام روزنامه‏هاى اطلاعات و كیهان پس از چند روز سكوت درباره‏ى درگذشت دكتر شریعتى، در سال 31 خرداد ماه اعلام كردند: مرحوم دكتر على شریعتى كه براى درمان ناراحتى چشم و كسالت قلبى خود به انگلستان رفته بود در آن جا بر اثر سكته‏ى قلبى درگذشت. همچنین در روزنامه‏ى كیهان دوم تیر ماه آمده بود: دكتر شریعتى از مدتى قبل از بیمارى قلبى در رنج بود و سرانجام در 56/3/29 بر اثر آخرین حمله‏ى قلبى بدرود حیات گفت. حال آنكه شریعتى در سراسر عمر خود حتى یك بار هم به پزشك قلب رجوع نكرده بود. او نه براى «كسالت قلبى» خود به انگلستان رفته بود و نه از «مدتى قبل» بیمارى قلبى داشت. شریعتى پس از آزادى از آخرین زندان، به اصرار برخى از دوستانش، كه از سیگار كشیدن او نگران بودند، نوارى از ضربان قلب او توسط دكتر محمود فرهودى، كه اینك گواه هستند، برداشته شد. نتیجه‏ى كاردیوگرافى رفع هر گونه نگرانى كرد و نشان داد كه شریعتى از ناحیه‏ى قلب كاملا سالم است. 1356 گروهى از اعضاى ساواك، به سرپرستى یك افسر امنیتى، براى تصاحب پیكر شریعتى و انتقال آن به ایران، وارد لندن شدند. نقشه‏ى رژیم شاه این بود كه پیكر شریعتى را در برنامه‏اى «دولتى» و با حضور مقامات رسمى كشور به ایران حمل كنند و با برگزارى مجلس بزرگداشت او و احترام صورى، خود را بى‏گناه نشان دهند. سرانجام به همت خانواده و دوستان شریعتى و دانشجویان خارج از كشور و اعضاى نهضت آزادى ایران در خارج از كشور، كلیه‏ى نقشه‏هاى رژیم نقش بر آب شد و وكیل احسان شریعتى از دولت انگلیس خواست پیكر پدرش به مأموران ایران تحویل داده نشود. 1356 پیكر شریعتى در بعدازظهر جمعه سوم تیر ماه، با مشاركت صادق قطب‏زاده، عبالكریم سروش و كمال خرازى، غسل داده و كفن شد. آنگاه امام جماعت مسجد هامبورگ، حجت‏الاسلام محمد مجتهد شبسترى، و تنى چند از دوستان شریعتى، بر پیكر او نماز گزاردند. 1356 خانواده و دوستان شریعتى، پس از گفتگوهاى فراوان، بر آن شدند پیكر شریعتى را در زینبیه دفن كنند. بدین ترتیب در روز یكشنبه، پنجم تیر، پیكر شریعتى از لندن به دمشق منتقل شد. در آنجا امام موسى صدر، دوستان شریعتى و بزرگان سورى و لبنانى و فلسطینى بر پیكر او بار دیگر نماز گزادند و پس از طواف در حرم حضرت زینب - س - در كنار آن حضرت به خاك سپردند.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.