او گفته بود که «فرانسه در قرن ۱۸ به واسطه جنبش روشنگری، بریتانیا در قرن 19 بهدلیل انقلاب صنعتی و آمریکا در قرن 20 به دلیل جنگهای بزرگ و تسلط اقتصادی بر دنیا حاکم بودند [اما] همه چیز تغییر میکند.» او در همین جلسه به سفیران فرانسه گفت که «نظم جدیدی درحال حاکم شدن بر دنیاست و غرب سلطه خود را از دست داده است.» مکرون تنها راه پیش روی فرانسه در فضای کنونی را ایفای نقش «قدرت موازنهگر» برای بازی در زمین سیاست و اقتصاد خوانده بود ولی اکنون به نظر میرسد، حداقل راهبرد سیاست خارجی فرانسه در لبنان، بدون توجه به واقعیات قرن 21 و مبتنیبر خاطرات قرن هجدهمی فرانسویهاست.
رئیسجمهور فرانسه، ظهر روز پنجشنبه و کمتر از 48 ساعت پس از انفجار روز سهشنبه در انبار نیترات آمونیوم در بندر بیروت که بیش از 150 کشته و 5 هزار زخمی در بر داشت، بهعنوان نخستین مقام خارجی وارد این کشور شد. با توجه به چند قرن روابط فرانسه و مسیحیان لبنان، سفر فوری به این کشور پس از هر حادثه بزرگ به نوعی یک رسم و سنت در بین روسای جمهور فرانسه بوده است. در دهه 80 میلادی، تنها ساعاتی پس از انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت، فرانسوا میتران، رئیسجمهور فرانسه به این کشور سفر کرد. پس از ترور رفیق حریری در سال ۲۰۰۵ نیز ژاک شیراک، به لبنان سفر کرد. نیکلا سارکوزی و فرانسوا اولاند هم پس از بحران سال 2008 لبنان و بحران پناهجویان به این کشور سفر کردند. سفر امانوئل مکرون به لبنان، چیزی بیش از یک رسم و سنت دیرینه بود. او در بیروت علاوهبر دیدار و گفتوگو با مقامات لبنانی، به محل حادثه در بندر بیروت نیز سری زد و در جمع مردم اظهاراتی را بر زبان راند که بیش از امروز، یادآور نیمه قرن گذشته میلادی و دوران استعمار فرانسه بر لبنان بود.
مکرون پس از اینکه در فرودگاه بیروت، هرگونه حمایتی از این کشور را منوط به اصلاحات در ساختار این کشور کرد، در بازدید از مناطق آسیبدیده خطاب به مردم لبنان گفت که به دنبال یک پیمان سیاسی جدید در لبنان است و پیشنهاد خود را با رهبران لبنانی در میان میگذارد. او تاکید کرد: «درصورتیکه اصلاحات اساسی در لبنان تا پیش از اول سپتامبر یعنی 11 شهریور انجام نشود، خود مسئولیت تغییرات سیاسی در لبنان را برعهده خواهم گرفت.» مکرون همچنین خطاب به مردم گفته بود که از «یک ابتکار سیاسی جدید در بعد از ظهر امروز» پردهبرداری خواهد کرد. پس از بازدید از مناطق آسیبدیده، مکرون با میشل عون رئیسجمهور، حسان دیاب نخستوزیر و نبیه بری رئیس مجلس لبنان دیدار و گفتوگو کرد. او همچنین در سفارت فرانسه دیدارهایی نیز با رهبران گروههای مختلف سیاسی در لبنان، ازجمله سعد حریری، رهبر گروه المستقبل، سمیر جعجع، رهبر گروه نیروهای لبنان، جبران باسیل، رهبر جنبش آزاد میهنی، سلیمان فرنجیه، سیاستمدار مارونی و محمد رعد، سیاستمدار لبنانی و عضو گروه حزبالله لبنان، داشت.
پس از این دیدارها، مکرون در یک نشست خبری وعده داد بهزودی نشستی برای جمعآوری کمکهای بینالمللی برای لبنان بحرانزده برگزار میشود. او گفت که این کنفرانس در روزهای آینده و با همکاری کشورهای خاورمیانه، آمریکا و اروپا برگزار خواهد شد و هدف از آن جمعآوری پول برای کمکهای فوری، غذا، سرپناه و دارو خواهد بود. آنطور که مکرون اعلام کرده، این کمکها به دست دولت لبنان نخواهد رسید و مستقیما به مردم، سازمانهای امدادی و گروههایی که به این کمک نیاز دارند ارائه خواهد شد. مکرون گفته که دیگر چکهای سفیدامضا برای سیستمی که از اعتماد مردم برخوردار نیست، نخواهد کشید و خواستار اصلاحات سیاسی در این کشور شد. او در تلاش برای دستیابی به یک پیمان سیاسی جدید در لبنان است و گفته که پیشنهاد خود را با رهبران لبنانی در میان میگذارد.
جورج مالبورنو، روزنامهنگار فرانسوی به نقل از یک منبع حاضر در نشستهای روز گذشته «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه با برخی چهرههای سیاسی در بیروت خبر داد که او برخی مقامات لبنانی را تهدید به تحریم کرده است. این منبع در این خصوص گفت مکرون «تهدید کرد درصورتیکه اصلاحات اجرایی نشوند، برخی مقامات را تحریم میکند.»
در آرزوی حریری
امانوئل مکرون در لبنان، بیش از آنکه بهدنبال بهبود وضعیت و اصلاحات باشد، بهدنبال ایستادن در یک کفه ترازو و سنگینتر کردن آن بهنفع جریانهای همسو با غرب علیه جریانهای مقاومت و دولت فعلی لبنان است. او اکنون که سعد حریری از قدرت کنار گذاشته شده و جریانهای همسو با غرب در قدرت نیستند، از ضرورت اصلاحات در ساختار لبنان سخن میگوید و دولت را فاسد میخواند. مشخص است که بحران فعلی لبنان حاصل عملکرد کمتر از یک سال حسان دیاب نیست و این بحران ریشه در دولتهای قبلی و بهویژه دولت سعد حریری دارد ولی با این حال جستوجویی در دیدارهای مکرون و حریری بهخوبی نشان میدهد که انگیزه او از موضعگیری علیه دولت لبنان در شرایط فعلی چیست.درباره آخرین دیدار مکرون و حریری با توجه به اینکه او چند ماه پیش و پس از سفری 3 ماهه از فرانسه به لبنان بازگشت، نمیتوان گمانهزنی کرد، اما آخرین دیدار رسمی دو طرف مربوط به شهریورماه سال گذشته بود که در آن دیدار فرانسه یک وام 400 میلیون یورویی به لبنان داد. حریری سال گذشته پس از انتخاب حسان دیاب به نخستوزیری، به فرانسه رفت و اردیبهشت ماه امسال پس از 3 ماه همزمان با ایان وعده نخستوزیر برای تهیه طرح نجات اقتصادی، به بیروت بازگشت. کمتر از دو هفته پس از بازگشت او، ارز قیمت صعودی یافت و دامنه اعتراضات علیه دولت وسعت پیدا کرد. اصلاحات مدنظر مکرون در لبنان، بسط قدرت جریان حریری و مارونیهای مسیحی و کاستن از قدرت و نفوذ حزبالله و جریانهای همسو با آن است.
واکنش به خط و نشان مکرون
اظهارات مکرون در لبنان مصیبتزده، اگرچه هیچ واکنشی را به همراه نداشت اما در فرانسه، گفتههای ماجراجویانه رئیسجمهور و خط و نشان کشیدن او برای لبنان، واکنشهایی را بهدنبال داشت. ژانلوک ملانشون، رهبر حزب چپگرای «فرانسه تسلیمناپذیر» و کاندیدای سابق ریاستجمهوری، ساعاتی پس از سخنان مکرون، در توئیتی از اظهارات «مداخلهجویانه» امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه در لبنان انتقاد کرد. ملانشون در این اظهارنظر که در حساب توئیتر خود منتشر کرده گفته است: «من نسبت به مداخله در حیات سیاسی لبنان هشدار میدهم. این مورد پذیرش نخواهد بود. لبنان تحت قیومیت فرانسه نیست. من به لبنانیها درباره اصلاحات مورد اشاره مکرون هشدار میدهم. از خواستهای انقلاب شهروندیتان محافظت کنید.» ماجد نعمه، سردبیر نشریه «آفریقا و آسیا» در پاریس، در گفتوگو با لمیادین گفته مکرون در لبنان بهگونهای سخن گفت که به نظر میرسید او تصور میکند این کشور هنوز در دوره استعمار فرانسه قرار دارد. او گفته سخنان مکرون که حتی بعضی از تحلیلگران و سیاستمداران در فرانسه را هم به واکنش واداشته، خطرناک و غیردیپلماتیک بود. نعمه افزود: «مکرون خواستار قانون اساسی، ساختار و ترکیب جدید سیاسی در لبنان شد، درحالی که این مسائل هیچ ارتباطی به او و فرانسه ندارد.»لبنان مستعمره سابق نیست
هم فرانسه و هم لبنان نسبت به سالهای پس از جنگ جهانی اول، تغییر کردهاند. در آن زمان فرانسه بهعنوان یکی از قدرتهای فاتح جنگ جهانی اول، توانست بر بخشهایی از امپراتوری عثمانی حکومت کند و جریانهای همسو با خود را تثبیت کند. اکنون اما اوضاع فرانسه بسیار با قرن گذشته تغییر کرده است. این کشور اگرچه دارای قدرت نظامی است اما قابلیت اثرگذاری موثر در هیچ جنگی را ندارد. کشور لیبی نمونه یکی از دخالتهای خارجی فرانسویهاست. آنها توانستند به بحران در این کشور دامن بزنند اما تاکنون موفق نشدهاند آنچه را که میخواهند جایگزین آن کنند. جدا از بعد نظامی، در حوزه اقتصادی فرانسه اوضاع سابق را ندارد و در حوزه سیاسی نیز بحرانهای داخلی، دامان پاریس را رها نخواهد کرد. اما مهمتر از ناتوانی فرانسه، تغییرات در لبنان است که حائز اهمیت است. در دورانی که این کشور مستعمره فرانسه بود، شیعیان از طبقات ضعیف در این کشور بودند. شیعیان خصوصا در قرن نوزدهم میلادی که لبنان یک تحول سیاسی، اجتماعی و فکری را پشتسر گذاشت، از صحنه سیاسی به دور بودند و هیچ حامی بینالمللی نیز نداشتند.در این قرن مارونیها با فرانسه، دروزیها با بریتانیا، ارتدوکس یونانی با روسیه و سنیها با خلافت عثمانی روابط نیکویی داشتند. تنها شیعیان بودند که از حمایت بیگانگان بهرهای نداشتند و از هرگونه حمایت خارجی محروم بودند. فقط گاهی حکام قاجاریه علاقهای نسبت به وضع آنها نشان میدادند که آن علاقه هم بهشدت ضعیف بوده و نفوذ چندانی نداشتند. چند دهه بعد اما با شکل گرفتن جریان مقاومت در لبنان و تشکیل جنبش حزبالله در این کشور، معادلات در غرب آسیا دچار تغییر شد و این تغییر با اخراج رژیمصهیونیستی از جنوب لبنان خودر ا بهخوبی نشان داد. در سالهای پس از آن و بهویژه پس از جنگ 33روزه، حزبالله بهعنوان لنگر ثبات در لبنان بحرانهای این کشور را مدیریت کرده است. حضور این نیرو در لبنان، بزرگترین مانع برای تبدیل شدن لبنان به کشوری مطلوب برای غرب است. بر همین اساس هم آنها در حادثه اخیر تمام تلاش خود را معطوف به مقصر دانستن حزبالله لبنان کردند، اما با توجه به اظهارات عصر روز جمعه سیدحسن نصرالله مبنیبر اینکه حزبالله در بندر بیروت حتی یک فشنگ نیز ندارد و گزارشی که طی روزهای آینده منتشر خواهد شد، این جوسازیها نتیجهای نخواهد داشت.
فرانسه در پی ساخت لبنان مسیحی
آزادیهای اعطا شده به گروههای غیرمسلمان در اواخر قرن پانزدهم و اعتبار بخشیدن به آنها از سوی حاکمان عثمانی، زمینه برای رشد این گروهها را فراهم کرد. سلطان محمد عثمانی به دیرهای مسیحی در ولایت سوریه امتیازات خاصی داد و آنها جز در برابر سلطان، در برابر هیچکس دیگر پاسخگو نبودند. امتیازات ویژه اعطا شده به مسیحیان، زمینهساز ظهور جنبشها و احساسات استقلالطلبانه در مناطق مسیحینشین تحت سلطه عثمانی شد و امارت جبل (لبنان) را که صاحب خودمختاری بود، به امارتی مارونی (مسیحی) تبدیل کرد. عامل بیرونی این تغییرات، دولتهای اروپایی بهویژه فرانسه بودند. گفته میشود در میانه همین قرن، فردی به فلسطین و لبنان سفر کرد تا مسیحیان آنجا را به اتحاد با روم فراخواند.در همین راستا، امپراتوری عثمانی و جان دلافورست، سفیر فرانسه در سال 1536 میلادی پیمانی را به امضا رساندند که براساس آن امتیازات سیاسی و تجاری به تبعه فرانسه در امپراتوری عثمانی اعطا شد که چند ماه بعد، به انعقاد پیمانی بین سلطان سلیمان قانونی و فرانسوای اول، پادشاه فرانسه انجامید؛ پیمانی که بعدها به پیمان «امتیازات بیگانگان» معروف شد. چند سال بعد در ١٥٨٠م. بریتانیا نیز به امتیازات مشابهی دست یافت. خارجیها به موجب این پیمان میتوانستند آزادانه به تجارت دریایی و سکونت در مناطق تحت سیطره عثمانی بپردازند. این پیمان و پیمانهای بعدی زمینه را برای ارتباط گستردهتر اروپاییها و بهویژه فرانسویها، با مسیحیان ساکن این مناطق و ازجمله مارونیهای لبنان و بلکه حمایت از آنها فراهم کرد. بهدنبال این شرایط اتریشیها به حمایت از کاتولیکها، روسها به حمایت از ارتدوکسها و فرانسویها هم به حمایت از کاتولیکها و همچنین، موارنه پرداختند. امپراتوری عثمانی امتیازات اعطا شده به فرانسه را بین سالهای ١٥٣٦ تا ١٧٤٠م. هشتبار متوالی تمدید کرد. پس از این سالها یک ارتباط ویژه بین فرانسویها و مارونیها شکل گرفت.
فرانسویها خود را حامی اصلی مارونیهای لبنان، و مارونیها هم فرانسه را مهمترین دوست و یاور خود میدانستند. در ١٦٤٩ مارونیها تحتالحمایه فرانسه قرار گرفتند و فرانسه سفارتخانهای در بیروت برای حمایت از آنان تأسیس کرد. در نتیجه این حمایتها، برخی مسیحیان دچار آسیب شدند. نزدیک یک قرن بعد، مارونیها برای استحکام بخشیدن به موقعیت مذهبی و سیاسیشان، اطاعت کامل خود را نسبت به کلیسای روم اعلام کردند و از نگرانیهای ناشی از ضعیف بودن نجات پیدا کردند. مارونیها با خرید زمینهایی از شیعیان لبنان، شروع به حرکت در سمت جنوب و بهسوی منطقه دروزیها (شاخهای از فرقه اسماعیلیه) کردند و بهمرور به قشر غالب جمعیتی در لبنان تبدیل شدند.
در قرن 18 تعداد زیادی از«دروزیها» به جنوب سوریه مهاجرت کردند و چند دهه بعد نیز در دهه 1860، یک جنگ داخلی بین دروزیها و مارونیها شکل گرفت. در اولین مرحله دروزیها دشمنان خود را شکست دادند، ولی فرانسه بهعنوان ناجی مارونیها به میدان آمد و با دخالت نیروی اعزامی فرانسه، مارونیها را نجات داد. دخالت فرانسویها و فشار دولتهای اروپایی باعث ایجاد حکومت خودمختار لبنان در داخل امپراتوری عثمانی شد. در این حکومت -که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بهوجود آمد- مسیحیان اکثریت قاطعی داشتند. با این وجود پس از پایان جنگ جهانی اول و شکست حکومت عثمانی، لبنان از امپراتوری عثمانی جدا و تبدیل به مستعمره حامی قدیمی مارونیها یعنی فرانسه شد.
بخش اعظم جامعه مارونی به لبنان کوچک (منطقه جبل لبنا و المتن) راضی نبودند و بهدنبال تصرف تمامی بخشهای «امارت» سابق (شامل منطقه شمال و بقاع و جنوب و بیروت) در لبنان جدید بودند. زمان مناسب برای این گروه از مارونیها بعد از 1918 بهوجود آمد، یعنی زمانی که فرانسه قیومیت لبنان و سوریه را بهدست گرفت. درست در همان زمان که انگلیسیها بهدنبال بخشش سرزمین فلسطینیها به صهیونیستها بودند، تعدادی از دستاندرکاران سیاست فرانسه در شرق مدیترانه نیز بهدنبال سند زدن لبنان برای شبهنظامیان مارونی بودند. مقامات فرانسوی معتقد بودند جمعیت کاتولیکمذهب لبنان تنها متحد قابل اعتماد فرانسه علیه دشمنان ملیگرای عرب و مسلمانان در کرانه ساحلی بهشمار میروند. آنها با این استدلال میگفتند پس لازم است که اقتصاد لبنان را سرپا نگه داشت، بدین ترتیب هنگامی که در اول سپتامبر 1920 فرانسه بخشهایی از امپراتوری عثمانی را در سوریه به سرزمین اصلی لبنان «کوچک» اضافه کرد، کشور مشخصی بنام «لبنان بزرگ» (لبنان کنونی) بهوجود آمد.
در دوران استعمار، مارونیها بیشترین نفوذ را در لبنان داشتند و فرانسه نیز تلاش داشت با تشکیل چنین حکومتی در خاورمیانه مسلمان، مسیحیان منطقه را در قالب کشوری کوچک گردهم آورد. اما خروج نیروهای استعماری و مهاجرت بسیاری از مارونیها اوضاع را بهگونهای دیگر تغییر داد و فرانسویها نتوانستند آرزوی دیرینه خود را برای ایجاد کشوری مسیحی و دستنشانده در خاورمیانه محقق کنند. درعوض بریتانیاییها که در آن زمان قدرت بیشتری نسبت به فرانسویها داشتند، موفق شدند در فلسطین یک رژیم جعلی ایجاد کنند. لبنان پس از سالها تحت قیمومیت، در سال ١٩٤٣ مستقل شد. باوجود استقلال لبنان، مسیحیان مارونی همچنان در قدرت بودند و امتیازات ویژه سیاسی را در اختیار داشتند. آنها علاوهبر منصب ریاستجمهوری با حمایت فرانسه، اکثریت کرسیهای مجلس را نیز در اختیار داشتند. این برتری پس از جنگهای داخلی و درگیریهای فرقهای، با قانون اساسی سال ١٩٩٠ اصلاح شد. همچنین نشستی در شهر طائف عربستان در سال ١٩٩١ برگزار شد، براساس آن قوای سهگانه بین سه طایفه اصلی (مسیحی مارونی- مسلمان سنی- مسلمان شیعه) تقسیم شد.
بر پایه این ارتباط چند قرنی، با وجود 23 سال استعمار فرانسه، لبنانیهای مسیحی نگاه بسیار مثبتی به فرانسه بهعنوان قیم خود دارند. همین ارتباط نیز باعث شده تا در پی هر حادثهای در لبنان، روسای جمهور فرانسه جزء اولین مقاماتی باشند که به لبنان سفر میکنند.
منبع: «نقش مارونیها در سهمبندی قدرت مسلمانان و مسیحیان در لبنان عصر عثمانی» نوشته جمال رزمجو و عبدالله فرهی
فرهیختگان