بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن

مذهب به معنای راهی است برای پی بردن به حقیقت و نیز صیانت جوامع بشری، واژه ی مذهب به معنای رفتن و روش مشتق گشته است. در زبان لاتین نیز به معنی اتفاق، اتحاد و سلسله ی است که عموم مردم را به یکدیگر متصل نماید و همین واژه به مفهوم کلی مذهب در زبان های دیگر ملل اروپایی مستعمل شده است.
يکشنبه، 10 اسفند 1399
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سهیلا قصیل زاده
موارد بیشتر برای شما
بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن

پر سه نمایی: «چکیده»

تعامل، تجانس، نزدیکی، هم گامی، همکاری، همگرایی، وحدت و تقریب، واژگان پهلو پدیده ی یکدیگرند؛ و از احترام ویژه ای در اذهان ابنای بشر در فضاها و زمانه های گوناگون تاریخی برخوردار بوده اند. این اهمیت به نوبه ی خود، سرآمدان جوامع گوناگون را به سمت مفهوم شناسی تقریب، جایگاه شناسی تقریب، بنیادهای تقریب ساختارشناسی و بنیان شناسی تقریب و امثال آن، رهنمون ساخته است. پیامد چنین تلاش هایی ارایه ی نقطه نظراتی در باب عوامل زمینه ساز و زمینه پرور تقریب و شاخصه های مؤثر در استحکام و استمرار آن در چارچوب اصول، ارزش ها و سیاست های تقریب بوده است. پرسه ی «مقاله ی» حاضر بر آن است که در فضای ناشی از توجه به مقام این مؤلفه ها در مقام تأکید بر «مبانی تقریب» به ارایه ی استراتژی تقریب مذاهب اسلامی بپردازد. هر چند که اعتقاد دارد کاربرد دانشواژه ی استراتژی، رسالت سنگینی را به همراه دارد؛ اما تلاش دارد با ارایه ی شناسه ای در حد تلاش حاضر از این مفهوم، از چارچوب علمی تعریف ناظر بر این مفهوم خارج نشود و در حد بضاعت نگارنده و تعریف استراتژی در چارچوب یک مقاله ی علمی نه یک رساله ی پژوهشی از رسالت ناشی از کاربرد این مفهوم خارج نشود.
 

پرسه گشایی: «پیش گفتار»

هجدهمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی؛ که هر ساله به همت مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی برگزار می گردد، در نظر دارد تا به موضوع مهم «استراتژی تقریب مذاهب اسلامی» بپردازد. نگارش مقاله ی آگاهی سیاسی مطلوب در جوامع اسلامی به قلم نگارنده، در هفدهمین نشست سالانه ی این مجمع تلاش داشت تا این نیاز را به عنوان یک اصل مهم، گوشزد نماید و اکنون خشنود است که قلم را به هدف ارایه ی هر چند خام و مقدماتی استراتژی تقریب، به کمک بخواهد و گامی هر چند کوچک در ارایه ی سیاه قلمی از پورتره - چهره - تقریب مذاهب، بردارد.
 
اهمیت این مهم زمانی دو چندان می شود که در آستانه ی دهه ی نخست هزاره ی سوم میلادی، جهان شاهد ترکتازی قدرت بین المللی برخاسته از قرن های پایانی هزاره ی دوم میلادی و تلاش این قدرتمند برای تبدیل جایگاه قدرتی خود به عنوان یک ابر قدرت به هژمون نظام بین الملل است.
 
جغرافیای هژمون جهانی، براساس آرای استراتژیسین های بزرگ جهان، چون مکیندر خاورمیانه بزرگ، شامل خاورمیانه عربی و خاورمیانه ی اصیل – خلیج فارس و فلات ایران است، که کشورهای اسلامی با مذاهب گوناگون مندرج در چارچوب اسلام در معنای مصطلح آن یعنی پیروان آیین محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) - را در بر می گیرد.
 
جاذبه های این منطقه ی مهم که قلب تپنده ی قدرت در نظام بین الملل است، هر قدرت خواهان دستیابی به استیلای جهانی را به طرف خویش جلب و جذب می نماید و به واسطه ی اهمیت عنصر مذهب در ایجاد همگرایی و به تبع آن قدرت مقاومت در برابر هر گونه استیلای نیروهای فرامنطقه ای، تلاش آنها را در سمت و سوی تفرقه مذهبی از یک سو و مذهب زدایی از سوی دیگر، هدایت می نماید. با توجه به نقش تفرقهی مذهبی به طور مستقیم - از طریق اختلال در کارآمدی مذهب به واسطهی اتلاف انرژی ناشی از رودررویی های مذهبی - در ایجاد فضای ضدمذهبی، اگر چه مذهب زدایی از اولویت برخوردار است، اما تفرقهی مذهبی از اولویت رفتاری تبعیت می کند و به عنوان زمینه ساز و زمینه پرور مذهب زدایی، مورد توجه قرار می گیرد.
 
به واسطه ی چنین رویکردی است که تقریب مذاهب در جغرافیای «خاورمیانه بزرگ» و در ساحت اسلام از اهمیتی دو صد چندان برخوردار می گردد و با برخورداری از «ضریب سیاست» آن هم در عرصه ی رقابت قدرت های بزرگ برای تبدیل شدن به هژمون جهانی از اهمیتی در خور توجه جهانی برخوردار می گردد. پای از خاورمیانه بزرگ بیرون می گذارد و ذهن آزاداندیشان جهان را به خود مشغول می دارد.
 
در پرسه گشایی «پیشگفتار» پرسه ی حاضر بر خود لازم می داند که از آیت الله تسخیری دبیر کل محترم مجمع جهانی تقریب و مشاور ایشان جناب دکتر محمد حسن تبرائیان - دبیر هیأت علمی کنفرانس هجدهم - که با حسن ظن خود به شایستگی های علمی نگارنده در نگارش پرسه ی حاضر اعتماد و احترام نهادند، کمال تشکر خود را تقدیم دارد و به نمایندگی از دانشگاه عالی دفاع ملی، در مقام مشاور هیأت رییسه ی این دانشگاه، پرسه ی حاضر را تقدیم حضور نماید.

بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن
 

پیش پرسه: (مقدمه)

تعامل، تجانس، نزدیکی، همگامی، همکاری، همگرایی، وحدت و تقریب واژگان پهلو پدیده ی یکدیگرند و از احترام ویژه ای در اذهان ابنای بشر در فضاها و زمانه های گوناگون تاریخی برخوردار بوده اند. این اهمیت به نوبه ی خود، سرآمدان جوامع گوناگون را به سمت مفهوم شناسی تقریب، جایگاه شناسی تقریب، ساختارشناسی و بنیان شناسی تقریب و امثال آن، رهنمون می سازد و شاخصه های مؤثر در استحکام و استمرار آن در چارچوب اصول، ارزش ها و سیاست های تقریب را مطرح می نماید.
 
اگر تعامل اجتماعی را محل تلاقی فرد با فرد در راستای ایجاد و ارتباط دوجانبه و افراد با افراد در چارچوب ارتباطات گستردهی جمعی در نظر آوریم، تقریب؛ محصول تجانس اجتماعی افراد نامتجانسی است که به واسطه ی قرار گرفتن در جمع، حول محور همگرایی اجتماعی، درخواست های متعارض و متباین با حیات جمعی و استمرار این حیات را به کناری گذاشته، برای دستیابی به اهداف متعالی فردی قابل دستیابی در زندگی جمعی، به نظم و نظام زندگی اجتماعی گردن نهاده اند. در این فرایند، عقلانیت؛ نمایانگر «منفعت» در گردن نهادن به نظم و انتظامات ناشی از زندگی اجتماعی است که در ساحت «هستی شناسی جامعه» ’’Social ontology“ مطرح می شود.
 
همگرایی و تقریب در فضای هستی شناختی زندگی جمعی در مقام یک بنیان یا ساماندهی معنی دار بر بنیادهای خاصی استقرار پیدا می کند. به بیان ساده تر، اگر همگرایی اجتماعی و تقریب میان افراد و گروه های اجتماعی را در نهایت معنا «هم بختی» افراد در قالب زندگی اجتماعی بدانیم که به مثابه ی یک «بنیان» در مقام تمثیل ساختمانی عظیم را به نمایش می نهد که بر «بنیادهای خاصی استوار است، پرسش اصلی پرسه ی حاضر با عنایت به ساحت مورد نظر یعنی «مذهب» و حوزه ی مورد عنایت «مذاهب اسلامی» آن است که:
 
بنیادها و بنیان تقریب مذاهب اسلامی کدام اند؟
در پاسخ گویی به این پرسش است که پرسش های فرعی ذیل مطرح می شود؟
بنیادهای تقریب کدام اند و از چه شاخصه هایی برخوردارند؟
بنیان تقریب دارای چه مؤلفه ها و چه اجزایی است؟
بنیادهای تقریب مذاهب کدام اند و از چه شاخصه هایی برخوردارند؟
بنیان تقریب مذاهب از چه اجزایی بهره مند و از چه ارتباطی میان اجزا برخوردار است؟
 
در راستای شفاف سازی بیشتر موضوع، پاسخگویی به پرسش های انضمامی اصلی و فرعی ذیل ضرورت پیدا می کند:
پرسش های انضمامی عبارتند از: مراد از مذهب و مذاهب اسلامی چیست؟
 

پرسش های انضمامی فرعی

١ - بنیاد به چه معنی و مفهومی است؟ دارای چه شاخصه هایی است؟
۲- بنیان به چه معنی و مفهومی است؟ و دارای چه مؤلفه هایی است؟
 
مهندسی پاسخ به پرسش های مذکور برای دستیابی به پاسخی قابل اطمینان در باب پرسش اصلی ایجاب می کند که با پاسخگویی به پرسش های انضمامی و سپس پرسش های فرعی؛ زمینه ساز ادراک عمیقی در پاسخ به پرسش اصلی باشیم.
 
بخش های مختلف پرسه ی حاضر، انعکاسی از پاسخ به همین پرسش ها خواهد بود.

 
پرسمان نخست: پا پاسخ یابی پرسش های انضمامی

پاسخ پرسه ی نخست: بنیاد و بنیان
بنیاد و بنیان؛ دو دانشواژهی هم نشین یک دیگرند که در محاورات روزمره و گاهی در ادبیات عالمانه و نگارش های حکیمانه، جانشین یکدیگر قرار می گیرند. این در حالی است که با وجود تمام قرابت های موجود میان این دو، حوزهی معنایی و ساحت مفهومی آنها از یکدیگر متمایز است و هر کدام در هم نشینی و هم زمانی کاربرد آنها با یکدیگر به معانی و تعاریف مجزایی ارجاع داده می شوند.
 
به نظر می رسد که این خلط معنا و یکسان پنداری بنیاد و بنیان به ریشه ی بیانی و همسانی نوشتاری آن بر می گردد. بنیاد و بنیان هر دو به ظاهر از ریشه ی «بن» یا «بنه) گرفته شده اند. بنه ( bon) به معنای بیخ درخت، اصل و ریشه آمده است. از همین رو در معنای بنیاد آورده اند: «بنیاد» bonyad - [ په . bon-dat ] (امز) ۱- شالده، پی دیوار، بنلاد. بنیان. ۲- بیخ، پایه، اساس، اصل، ریشه.. و در معنای بنیان bonyan  ١- بنیاد، بنلاد ۲- دیوار بست و ۳- بنا را قید نموده اند. (۱)
 
همسان سازی معانی این دو واژگان تحت تأثیر هم بنه بودن آنها، قرار دارد. این در حالی است که بنیاد به شالده، بیخ، اصل و ریشه ارجاع می دهد. به عمق، پایه و استحکام درونی اشاره دارد و بنیان به دیوار بست و بنا رجوع می کند و به ارتفاع، بناو استحکام ساختاری در ساماندهی ساختمانی اجزا بر می گردد. بنیاد عمق دارد و بنیان ارتفاع می پذیرد.
 
از این رو شناسه ی اصلی بنیاد، پی ریزی، آماده سازی، شالوده افکنی و زمینه سازی بنیان است و اصل و ریشه را تشکیل می دهد و در حالی که، مؤلفه های اصلی بنیان ساختار، سامانه و سازمانی است که بر «بنیاد» استقرار می یابد و با تکیه بر عمق حاصل از بنیادهای فراهم آمده به بنای بنیانی مستحکم می انجامد که ساختمانی معین را با تعریفی مشخص، عرضه می کند. زمانی که به «بنیاد» اشاره داریم؛ پایه ها و ریشه هایی را مدنظر قرار می دهیم که به هدف استقرار بنیانی خاص؛ حاصل آمده اند؛ و در جایی که به «بنیان» اشاره می کنیم؛ سامانه و ساختمانی را مستقر می سازیم که به سامانی تعریف شده؛ و شاکله مند از اجزا اشاره می کند. به همین واسطه «ان» - الف ونون- پسوندی است که در دانشواژگان متعدد مانند ساختمان و گفتمان؛ ذهن را به بنیان های مذهبی ارجاع می دهند.
 
شاخصه های اصلی بنیاد در استحکام عمق و ژرفایی است که مؤلفه های اساسی بنیان؛ یعنی پهنا و ارتفاع بر آن استقرار پیدا می کند. به عبارتی دیگر بنیاد به عمق و ژرفا؛ و بنیان به پهنا و ارتفاعی ارجاع می دهد که بر آن بنیاد؛ استقرار یافته است.

بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن
 

پاسخ پرسه ی دوم: مذهب و مذاهب اسلامی

دین، مکتب، آیین، شریعت و مذهب، جانشین و هم نشین یکدیگرند و اگر چه به سان بسیاری از دانش واژگان؛ بدون در نظر داشت ارتباط جانشینی یا هم نشینی آنها با یکدیگر به استخدام گرفته می شوند، اما آنها نیز هر کدام از معنا و تعریفی مشخص بهره مندند؛ که در ارتباط محتوایی با یکدیگر و در هم هویتی مفهومی با هم «هم مرادی»های مشترک برای بیان و نگارش همسان با هم، پیدا می کنند. از این جهت برای توضیح هر کدام از آنها باید دیگری را نیز به قالب شرح در آورد.
 
واژه ی دین، از الفاظ مشترک آریایی و سامی است. دین در لغت عرب به معنای: طاعت، ملت، عادت، روش، شأن، قهر و غلبه، خضوع، استیلا، حساب، حکم، ورع، معصیت، قضا و داوری و خدمت آمده است و کلمه ی دیان به معنی داور و قاضی است. واژه ی دین در فارسی پهلوی به معنی کیش و وجدان است. «فرهنگ معین»
 
در تبارشناسی واژه ی دین؛ سه خیز گاه تاریخی وجود دارد: نخست در مجموعه ی واژگان و آرامی «اقوام ساکن شمال بین النهرین» که به معنی حاکم و قضا به کار رفته و در اکدی به معنی قانون، حق و داوری استعمال شده است.
 
دوم، در لغات عرب قدیم به معنای رسم و عادت و شریعت آمده، چنان که در شعر امیة بن أبی الصلت: کل دین یوم القیامة عندالله «م» الا دین الحنفیة زور؛ به معنی شریعت استعمال شده است و در اصطلاح مذهب به یکی از تیره ها و شعب یک دین، چه تیره های اعتقادی؛ مانند اسماعیلیه و معتزله در اسلام، یا طرق سیر و سلوک؛ مانند نقشبندیه در صوفیه، یا روش های عملی نسبت به احکام؛ مانند: شافعیه و حنیفه در فقه، به کار می رود.
 
سوم، در لغت اوستایی نیز به معنای شریعت و مذهب آمده است، «لسان العرب». در اصطلاح متعارف، دین شریعتی است که توسط یکی از پیغمبران یا مدعیان نبوت آورده شده است و به معنایی وسیع تر، از ایمان به نیرویی برتر از طبیعت بشر و پرستش آن اشاره دارد.
 
مناسبت معنی اصطلاحی و لغوی دین - به هر یک از معانی یاد شده - ظاهر است زیرا بعض معانی دین با یکدیگر ملازمه دارند، مانند طاعت که نوع با قهر و غلبه ملازم است و اگر طاعت استقرار یابد عادت می شود؛ چنان که دین به معنای شریعت، ملزوم طاعت و خضوع در مقابل مقررات و تکالیف دینی است.
 
ورع و معصیت نیز لازمه ی فرمان پذیری یا نافرمانی است. قضا و داوری و به تبع حکم نیز از شؤون دینی بوده است.
 
اما مذهب به معنای روش و مسلک و طریقه آمده است که از «ذهب فلان الى رأی» یعنی دارای این عقیده گردیده، اخذ شده است. مذهب ارایه ی طریق است. راهی است برای پی بردن به حقیقت و نیز صیانت جوامع بشری، واژه ی مذهب در کلام عرب، از فعل ذهاب و ذهب به معنای رفتن و روش مشتق گشته است. در زبان لاتین نیز واژه ی  Religare به معنی اتفاق، اتحاد و سلسله ی است که عموم مردم را به یکدیگر متصل نماید و همین واژه به مفهوم کلی مذهب در زبانهای دیگر ملل اروپایی به صورت Religion در آمده و مستعمل شده است.
 
مذهب، دین را با دنیا پیوند می زند و با گذار از دنیای اکبر، راه عمل در جهان اصغر را ارایه می دهد. از این رو، جنبه ای باطنی و وجهی ظاهری را داراست. جنبه ی باطنی مذاهب، همان پیوند با نیروی گرداننده جهان است و جنبه ی ظاهری آن مسلک یا طریقه ی هدایت بشر به سوی یک زندگی سالم و سازش در این جهان است. از این دریچه ی نظر، دین به مبدأ می گراید و مذهب به امور دنیوی سو می کند. دین، بشر را به آسمان می برد. نخستین کتاب آسمانی بشر آسمانی است که آدمی تا بوده آن را بر فراز زمین و آدمی دیده است و روحش را لبریز از احساسات کرده است و دین آدمی را به آسمان متصل و از طریق ارایه طریق به انسان زمینی، رفتار آسمانی در امور دنیوی را در قالب مذهب یا مذاهب به انسان عرضه می دارد.
 
ورود دین به ساحت حیات بشری، گذار آن از کاپیولا یا تونلی به نام انسان است که به واسطه ی قدرت پردازشگری انسان به دلیل داشتن قوهى تعقل و همچنین سویه گیری مادی و منفعتی آدمی در بهره برداری از توجیه سازی های اخروی جهت دستیابی به منافع دنیوی به چند پاره گی می گراید و تحت تأثیر برخورد آن با مقتضیات زمینی جهت گیری های مختلف پیدا می کند.
 
با عنایت به آنچه گفته آمد، زمانی که می گوییم مذاهب اسلامی؛ منظورمان از آن، اشاره به فرق مختلفی است که تحت عنوان مذاهب گوناگون از دین اسلام در معنای اخص آن، برداشت ها و طرق مختلفی را عرضه داشته اند. همه ی این فرق در آیین محمدبن عبدالله، صلی الله علیه و آله و سلم ، ریشه می جویند و با حفظ رستنگاه خود در این ساحت دینی، در حوزه های گوناگون طریق و مشی دنیوی متفاوتی را بر مبنای فهم و ادراک خود از آیین محمدی عرضه می دارند.

بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن


پرسمان دوم: پاسخ یابی پرسش های فرعی «بنیادها و بنیانهای تقریب»

1 - پاسخ پرسه ی نخست
۲ - بنیادهای تقریب
در این جا بر آنم که به پرسش بنیادهای تقریب کدام اند و از چه شاخصه هایی برخوردارند؟ پاسخ گویم. در بخش قبل، به تعریف «بنیاد» توجه نمودیم و آن را شالوده ساز و زمینه پرور استقرار «بنیان»ی تعریف شده دانستیم. با توجه به این کارکرد از مفهوم بنیاد، به بنیادهای تقریب توجه می نماییم و شاخصه های آن را به کاوش می گذاریم بنابراین، در این جا اصول حاکم بر تقریب مدنظر است. جدای آن که این تقریب در میان چه مصادیق موضوعات و موجوداتی مدنظر باشد. به بیان دیگر عوامل «هم گرایی» به بحث می آید و مدنظر قرار می گیرد، فارغ از آن که این هم گرایی در میان چه موضوعی مدنظر باشد.
 
با توجه به پیامدهای «تفرقه» که در کل ایجاد کننده ی بی نظمی، هنجارشکنی، رودررویی، تضاد و تزاحم است؛ باید بپذیریم که پیامد Impact مورد درخواست از«تقریب»؛ نظم، هنجارسازی، همگامی، وحدت و رحمت نسبت به یکدیگر است. با وجود این برداشت، زمانی که می گوییم تقریب؛ به هم گرایی معناداری نظر داریم که ما را به «نفع مشترک» و «اقبال مشترک» هدایت می کند و پرتو «همبختی» حاصل از آن ما را به سوی ترد عوامل واگرایی و تفرقه تشویق و در مواضع هم گرایی، مستحکم می سازد.
 
در یک نگرش کلی، چهارشکل کارکردی عام برای هر گونه همگرایی تعریف شده ای در ساحت زندگی بشر قابل احصا است:
 
1- سطح هویت
۲- سطح هدف
۳- سطح انسجام
٤- سطح انطباق
 
در سطح هویت، چالش اصلی برای همگرایی و تقریب هراس نانوشته ای است که عوامل واجد استعداد همگرایی را از یکدیگر دور می سازد. این دغدغه و نگرانی وجود دارد که وحدت و همگرایی حاصل از تقریب هویت تعریف شده و تاریخمندی را که در بستر تاریخ حاصل شده است، مورد خدشه و تضعیف قرار می دهد.
 
در سطح هدف نیز، نگرانی حاصل از سطح هویت به حوزه ی اهداف، تسری پیدا می کند و پرسش های بازدارنده ای در برابر عوامل همگرا ایجاد می نماید. این که آیا همگرایی و تقریب، موجبات واگرایی از اهداف را به همراه خواهد داشت؟ آیا تقریب زمینه های حصول به اهداف را تحت الشعاع قرار نخواهد داد؟ آیا انرژی های بسیج شده در راستای اهداف تعریف شده، در فرایند تقریب و هم گرایی، کاهش نخواهد یافت؟ یا تغییر مسیر از اهداف تعریف شده به وجود نخواهد آمد؟
 
سطح انسجام، مهمترین سطح عام تقریب و هم گرایی است. هسته ی اصلی مسأله ی تقریب در کم و کیف انسجام هنجاری است؛ که مبتنی بر اصول مشترک ارزشی است. به بیان دقیق تر، در وهله ی اول، حل مسألهی تقریب و هم گرایی منوط است به تنظیم هنجاری روابط بین واحدها Interunit Relationship بر مبنای اصول مشترک ارزشی که از طریق نهادینه شدن اجتماعی و فرهنگی میسر می شود. این مهم، زمانی از اهمیت دو صد چندان برخوردار می گردد که؛ تنظیم هنجاری درون واحدی intraunit از طریق درونی کردن فرهنگ، استحکام پذیر می شود، و «تقریب» بر آن است که از طریق نهادینه شدن اجتماعی و فرهنگی، دو فرهنگ درونی شده را به یکدیگر نزدیک سازد و این خود سطح انطباق را تحت تأثیر قرار می دهد.
 
در سطح انطباق، تقریب و همگرایی در برابر چالش های ناشی از هویت های مقاوم در برابر تقریب قرار می گیرد. این هویت های مقاومت خیز؛ از درون محیط های خواهان تقریب بر ضد عوامل همگرایی و وحدت وارد عمل می شود و نیروها و عوامل همگرا را به چالش فرا می خوانند. در این جا وقوع دو نوع اختلال قابل پیش بینی است:
 
۱- فقدان پیش بینی رفتار.
۲- فقدان تعاون.
 
من این چالش ها را از نظریه ى الستر، استخراج کرده ام. الستر براساس گرایش فردگرایی روش شناختی "Methodological Individualism" دو نوع اختلال را از هم تغییر می دهد. در واقع این دو نوع اختلال اجتماعی "Social disorder" مبتنی بر دو پنداشت از نظم اجتماعی است. دو نوع نظم اجتماعی عبارتند از انگاره های منظم و پیش بینی پذیر رفتار و رفتار تعاونی. براساس این دو مفهوم نظم اجتماعی، دو نوع اختلال اجتماعی، مطرح می شود:
 
۱) فقدان پیش بینی رفتار
۲) فقدان تعاون.
 
به نظر الستر، پیش بینی رفتار کارگزاران در وضعیتی ممکن است که در آن هیچ کارگزاری، انگیزه ای برای متفاوت عمل کردن نداشته باشد، چنین وضعیتی را الستر وضعیت تعادلی» می نامد. به عبارت دیگر وضعیتی که در آن یک تعادل وجود داشته باشد.
 
او، سه دلیل را برای شکست در پیش بینی رفتارها ملاحظه می کند: اول این که، بعضی از وضعیت ها فاقد تعادل هستند. دوم، بعضی وضعیت ها دارای تعادلات چندگانه اند. و بالاخره سوم، در بعضی وضعیت ها، تعادل ها بی ثبات و ناپایدارند.
 
کانون توجه الستر، بیشتر روی اختلال نوع دوم، یعنی فقدان تعاون است. پنج نوع تعاون -همکاری- که عبارتند از:
 
1- خارجیت Externality
2- یاری Helping
3- میثاق Convention
4- خطر مشترک Joint venture
5- تنظیم شخصی Private Ordering
 
از هم تمییز داده می شود. در تحلیل نهایی از نظر الستر راه حل هر دو مشکل عمده ی نظم اجتماعی، یعنی عدم پیش بینی پذیری رفتار و فقدان همکاری تا حدی در کم و کیف هنجارهای اجتماعی نهفته است. او در همان ابتدای کتاب خود می گوید: «هنجارهای اجتماعی پیش بینی پذیری را خارج از تعادل تأمین می کند»
 
در سطح انطباق در تقریب و همگرایی نیز این سطوح قابل تعمق هستند. موضع گیری نیروهای رادیکال در درون جوامع همگرا، به گونه ای است که پیش بینی رفتار را مختل می سازد و رویکردهای تعاون ساز ناشی از بیگانگی «خارجیت»، یاری، میثاق، خطر مشترک و حتی تنظیم شخصی را تحت الشعاع قرار می دهد.
 
اگر در عناصر سازنده ی جامعه در سطح خرد، «فرد» و «تعامل» آن مطرح است، در سطح تقریب جوامع مختلف نیز، «جامعه» به مثابه ی یک شخصیت حقیقی از یک سو و«تعامل» میان جامعه ای از سوی دیگر از عناصر اساسی تقریب و همگرایی محسوب می شوند. در هر دو ساحت سازنده ی «جامعه» و «تقریب جوامع» از لحاظ تحلیلی تعامل بالقوه دارای دو وجه عمده است. یکی وجه «ابزاری» و دیگری «اظهاری»
 
در تعامل با وجه صرفأ ابزاری، دیگری «Other » و تعامل، برای کنشگر، جنبه ی ابزاری دارد. در معنای محدود کلمه، سنخ عالی چنین تعاملی، نوعی مبادله ی سرد است. چنین تعاملاتی به طور معمول زیاد انجام می شوند و بیشتر دارای خصلت تصادفی و مشروط هستند. این گونه تعاملات به تنهایی نمی توانند دوام بیاورند و خصلت تعاونی خود را از دست بدهند.
 
اما آن چه افراد را به هم پیوند می دهد و باعث تکرار و دوام و مشکل شدن تعاملات می گردد، «بعداظهاری» تعامل است. در بعد اظهاری؛ تعامل فرد یا جامعه با فرد و جوامع دیگر، جایز ارزش درونی یا مصرفی است. به بیان دیگر، تعامل، هدف است و نه وسیله از طریق تعامل اظهاری است که «ما» یا «اجتماع» یا گروه اجتماعی  Social Group شکل می گیرد.
 
در این جا، سنگ بنای «اجتماع» یا «ما» تعامل است، مشروط بر آنکه تعامل صبغه اظهاری به خود بگیرد. در چنین فرایندی، دو عنصر «فرد» و تعامل یا «جامعه» و تعامل و اثر ترکیبی آنها یعنی «ما» هر سه دست اندرکارند.
 
همان طور که فرد از طریق نظام شخصیتی خود با جمع رابطه برقرار می کند، در قالب «اجیل پارسونزی» به عنوان یک مدل تبیینی، می توان چهار قطب برای شخصیت قایل شد: هوش (A)، ظرفیت یا توانایی اجرا (G)، هویت - خود (L)، تعهد (1). و همین چهاربعد را در قالب این ویژگی های برای جامعه می توان در نظر داشت.
 
این چهار بعد در سطح روابط تعاملی، به صورت چهار نوع عمده از تعامل از هم تفکیک می شوند. این چهار نوع عمده عبارتند از: روابط مبادله ای (A)، روابط قدرت (G)، روابط گفتمانی (L) و روابط ارتباطی «اجتماعی» (I).

بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن
 
در روابط مبادله ای، کالا و خدمات مورد احتیاج، اطراف رابطه ردوبدل می شوند. در رابطه ی قدرت، دستورات ردو بدل می شوند. در روابط گفتمانی، اطلاعات و برداشت ها جهت رسیدن به فهم و تفاهم ردو بدل می شوند و بالاخره در روابط اجتماعی، حق و تکلیف و عاطفه مبادله می شوند. به همین ترتیب، برای «ما» نیز می توان در قالب اجیل چهار بعد قایل شد. بعد ابزاری (A) که در این بعد «ما»، رابطه ی خویش را با محیط خویش تنظیم می نماید. در بعد سیاسی (G) نقش رهبری در «ما» مطرح می شود. در بعد فرهنگی (L) نقش اطلاعات، انتقال آنها و یادگیری، عمده است. در بعد اجتماعی (I) که بعد محوری «ما» است، تعاملات صورت می گیرند.

بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن
 
جهت حفظ ما و بالطبع حفظ الگوهایی تعاملی، نظم اجتماعی خرد حداقل در چهار بعد یا چهار متشکل ماهوی مواجه است. این چهار مشکل عبارتند از:
 
1- هم فکری مشترک L) )
۲-هم گامی مشترک (G)
٣-همدلی مشترک (1)
4-هم بختی مشترک (A)
 
این چهار مشکل را می توان تحت عنوان «چهاره» نام گذاشت که حل آنها می تواند چهار گام اصلی تقریب و همگرایی را شکل دهد.
 
یکی از مقتضیات تقریب؛ فراهم کردن حداقل هم فکری «واعتصموا بحبل الله جمیعا» درک مشترک و ارزشیابی مشترک نسبی است. اگر این «هم فکری» ایجاد نشود، تعاملات حداقل در بعد ارتباطی دچار اختلال شده و کارکرد خود را از دست می دهند به دنبال آن، «ما» نیز استعداد انطباقی خود را با محیط خویش از دست می دهد و به تدریج حریم فرهنگی آن مخدوش و کمرنگ می گردد و بالاخره در صورتی که حداقل نوعی «هم ارزشی» مشترک اطلاعات ارزشی و هنجاری مشترک وجود نداشته باشد «جامعه» یا «ما»، فرایند «تعامل و ارتباط» تقریبی ناشی از تعامل، دچار اختلال می شوند. در چنین وضعیتی جوامع همگرا، تعهد و تعلق خود را نسبت به جامعه ی دیگر از دست می دهند و به تدریج دچار آنومی ارتباطی می شوند. سردرگمی رفتاری میان نخبگان این جوامع و احساس جدایی و واگرایی افراد این جوامع تعامل در بعد اظهاری را مابین آنها، مختل می گرداند.
 
مشکل دوم، مسأله ی هماهنگی مشترک است. تقریب نوعی سازش بیرونی External Conformity یا همان تعاون خارجی را طلب می نماید، چرا که عمدتا جوامع خواهان همگرایی، هر کدام در بعد ارگانیکی با ظرفیت اجرا، از توانایی های متفاوتی برخوردارند و هر کدام در فرایند همگرایی، در ارتباط با محیط های ارتباط تجربیات منحصر به فرد کسب می کنند. بنابراین قابل تصور است که عناصر خواهان تقریب، هر کدام خواسته ها و تمنیات به نسبت مختص به خود داشته باشند. در یک کلام، افراد ضمن این که نفع مشترک دارند، همزمان و به طور بالقوه، خواسته ها و تمنیات مختص به خود داشته باشند. در یک کلام، کنشگران ضمن آن که نفع مشترک دارند، همزمان به طور نسبی و بالقوه حایز منافع متضاد؛ به ویژه در موقعیت های ویژه هستند.
 
بدین ترتیب، جهت جلوگیری از بالفعل شدن تضاد و منافع و حادشدن آن لازم است، راه حلی پیدا شود، به طوری که از طریق سازش بیرونی، عملا به نوعی وحدت عمل و همگامی مشترک نایل آیند، بنابراین در چنین س طحی، یکی از ضرورت های تقریب؛ ایجاد «همگامی مشترک» است.
 
بدیهی است در صورتی که مسألهی همگامی مشترک سازش بیرونی دوجانبه و چند جانبه - حل نشود، مصالح جمعی و بلند مدت تحت الشعاع مصالح انفرادی و کوتاه مدت قرار می گیرد. نتیجه آن که، حداقل «ما» در ارتباط بیرونی، قدرت انطباقی خود را از دست می دهد و از لحاظ درونی، دچار مشکل انسجامی در ارتباط با همگرایی بیرونی می شود؛ و بدین شکل نیروی مقاوم با تعاون و همکاری برتری پیدا می کنند.
 
مسأله ی سوم، مسأله ی همدلی متقابل و احساس تعلق مشترک است. فی الواقع خمیر مایه ی اصلی «ما»، احساس تعلق مشترک جوامع خواهان تقریب به یکدیگر و به «ما» است. فقدان حداقل نوعی همدلی و احساس تعلق مشترک یعنی نبود «ما» و اضمحلال «ما» به «من» ها.
 
در چنین وضعیتی جوامع و کنشگران خواهان تقریب و هم گرایی در وجه «همدلی» دچار مشکل می شوند. نخست آن که «جوامع» منظور، تعهد و وابستگی عاطفی خود را نسبت به هم از دست می دهند دوم آن که «تعامل جمعی» مفهوم خود را از دست می دهد و سوم آن که «ما» با از دست دادن بعد اجتماعی خود و همزمان با از دست رفتن هویت جمعی افراد نسبت به ما، تبدیل به نوعی تجمع Aggregate می شود. به عبارت دیگر تقریب و همگرایی، به واگرایی و دورشدن روی می آورد.
 
آخرین چالش تقریب و همگرایی؛ «همبختی مشترک» است. مراد از همبختی مشترک، «نفع و اقبال مشترک» است. اساسا نفع مشترک در نیازهای مشترک و عام انسانی ریشه دارد. نیازهایی که تأمین آنها از طریق جمع و با مشارکت دیگران در جمع بیشتر ممکن است. تجلی راه جمعی برای رفع بعضی نیازهای مشترک در وضعیت تعادلی، یعنی تعادل های قراردادی - رعایت قواعد رفتاری پذیرفته شده و یا در میثاق ها- کنوانسیونها و قراردادها- نهفته است.
 
منظور از نیاز مشترک، نیاز متقابل افراد به تشریک مساعی فیزیکی است. مظهر عالی این تشریک مساعی، تقسیم کار است. تشریک مساعی ما بین کنشگران، مازاد تعاونی به وجود می آورند. مازادی که همه از آن بهره مند می شوند. در حالی که اگر این تشریک مساعی به وجود نیاید، مازادی حاصل نمی شود و به تبع آن کنشگران پاسخ مناسب نسبت به نیازهای خود دریافت نمی کنند، در بهره برداری از مازاد تعاونی، بی بهره می گردند، و بازدهی و ظرفیت اجرایی آنها کاهش پیدا می کند.
 
در فرایند تعامل، در وهله ی اول روابط مبادله ای دچار نقصان می شوند و در ارتباط با «ما» یا اجتماع قدرت انطباقی آن با محیط بیرونی و قدرت نظارتی و تنظیمی آن نسبت به محیط درونی هر دو کاهش می پذیرند.
 
بنابراین باید بپذیریم که همگرایی و تقریب مذاهب در سطح بنیادهای تقریب و در مقام «ملل و نحل» نیازمند گذار از:
 
- همفکری مشترک
- همگامی مشترک
- همدلی مشترک
-همبختی مشترک
یا همان «چهاره» مطرح برای حصول به تقریب هستند.
 
پاسخ پرسه ی دوم: بنیان تقریب
در کنار بنیادهای تقریب که به لایه های درونی زیربناهای همگرایی توجه دارد، در پاسخ به این پرسش فرعی که بنیانهای تقریب کدام اند و از چه شاخصه هایی برخوردارند؟ باید به لایه های بیرونی بنیادهای تقریب در مقام «بنیان»های همگرایی توجه نماید.
جهانی که در آن زندگی می کنیم شبکه ’’n ام از شبکه های روابط جمعی است. شبکه هایی با مراتب مختلف از افراد و «ماها» یا گره ها و تعاملات آنها مطرح می شوند. در سطح جامعهی فراگیر یا «جامعهی کل» "Total Society" به جهت گیری فراگیر تری نیاز است به طوری که بتواند در بر گیرنده ی جوامع منظور در سطح خرد باشد.
 
تقریب میان جوامعی که به نحوی تجربه ی تاریخی متفاوتی را پشت سر گذاشته اند، نیازمند توجه به چهار مؤلفه یا شاخصه ای است که در جامعه شناسی نظم، تحت عنوان چهارت» مطرح است:
 
۱-تفاهم نمادی (L)
۲-تنظیم سیاسی (G)
۳-تنظیم اجتماعی (I)
4 - تعمیم ساختاری (A)
 
بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن


یکی از لوازم انسجام کامل «عام» (Social (Global) Integration) و تشکل اجتماعی جامعه ای «عام» (Social (Universal) Integration) برای «ما» های متعدد و متفاوت و افراد، تفاهم نمادی یا وحدت نمادی است. گروه ها و «ما» های متفاوت در تعامل با یکدیگر احتیاج به منشأ و چارچوب نمادی مشترک دارند، نظم جامعه ای (Social Order) بدون وجود یک چارچوب نمادی مشترک، غیر قابل تصور است.
 
- افراد و گروه های مختلف احتیاج به منشأ، مرجع، ابزار و استانداردهای مشترک شناختی دارند. فلسفه ی نسبتا مشترک، استانداردهای شناختی مشترک در حوزه های آرمانی دینی و فلسفی و علمی از این دسته اند.
 
- افراد، گروه ها و ماهای مختلف نیاز به مرجع مشترک قانونی، یعنی هنجارها و رویه های قانونی مشترک - نظام حقوقی اعم از سنتی یا عقلانی دارند.
 
- تقریب کلان و هم گرایی عام، نیازمند منشأ و مرجع مشترک اجتماعی یعنی نظام هنجارهای اجتماعی برای افراد و گروه های مختلف است.
 
- تقریب باید بتواند منشأ و مرجع مشترک ارزشی و نظام اخلاقی نسبتا همگونی را برای افراد و گروه ها و ماهای مختلف فراهم نماید.
 
بنابر این تفاهم نمادی دارای چهار بعد اصلی است:
 
الف / تفاهم شناختی «بینشی»
ب/ تفاهم قانونی «حقوقی»
پ/ تفاهم اجتماعی «هنجاری»
ت/ تفاهم ارزشی «اخلاقی»
 
دومین مشکل در این سطح، «تنظیم سیاسی» یا به عبارتی نظارت بیرونی است که هم محور با «همگامی مشترک» در سطح بنیادهای تقریب است. در واقع تنظیم سیاسی بسط ضرورت همگامی مشترک بین «ما» ها در سطح کلان است. با تشدید تفکیک اجتماعی و تکثیر کنشگران، مسألهی همگامی مشترک بین گروهی و درون گروهی حادتر می شود و این خود، نظارت بیرونی تر را طلب می نماید. در این سطح نیز مسایلی از جنس تنظیم سیاسی مطرح است:
 
- فرایند تفکیک در بعد طولی و هم در بعد مقطعی، همواره زمینه ساز مشکل بسیج و تراکم قدرت جهت اعمال نظارت بیرونی است.
 
- به دنبال تراکم قدرت، مسأله ی تمرکز قدرت مطرح می شود، یعنی چه کسی یا کسانی به عنوان کنشگران بیرونی ضامن نظارت بر همگرایی درونی و به نمایندگی از مراکز قدرت درونی قرار دارند.
 
- به دنبال تراکم و تمرکز قدرت، مسألهی مشروع سازی قواعد بازی برای اعمال قدرت و نظارت بیرونی است. در این جا منظور از مشروعیت، میزان پذیرش بنیادها و بنیان های تقریب از جانب اکثریت است.
 
- در نهایت، مسألهی اعتقاد متقابل به کنشگران خواهان همگرایی و تقریب مطرح است. هر چه میزان این اعتماد فزاینده تر باشد؛ سطح تنظیم سیاسی ارتباط را غلیظ تر می سازد.
 
- در تقریب، مجموعه ی کثیری از گروه های کوچک و بزرگ با مرزهای فرهنگی و هویت های متفاوت را در بر می گیرد. در چنین وضعیتی دو نوع تعامل اساسی در سطوح درون گروهی و برون گروهی رخ نشان می دهد. تنظیم اجتماعی در این وضعیت از اهمیت برخوردار می گردد. تعاملات درون گروهی بیشتر صبغهی اظهاری و عاطفی دارند، در حالی که تعاملات بین گروهی بیشتر صبغه ی ابزاری دارند.
 
اما باید بر این نکته اذعان نماییم که مبادلات بین گروهی در استمرار خود، تولید نوعی تفاهم بین گروهی می کنند و به نوبه ی خود تفاهم بین گروهی موجب تکرار منظم مبادلات بین گروهی می شود.
 
تحکیم تعاملات بین گروهی و به تبع آن افزایش تفاهم بین گروهی ممکن است مقاومت های درون گروهی را شدید نماید. از این رو تنظیم اجتماعی باید به گونه ای صورت بگیرد که مقاومت های احتمالی را کاهش و در مسیر همگرایی و تقریب بین گروهی، آگاه سازی و مدیریت نماید.
 
آخرین گام در این راستا، تعمیم ساختاری است و معنای آن در ساحت تقریب و همگرایی، ساخت سامانه ای تعریف شده است که در آن جوامع همگرا، از ارتقای انطباقی بیشتری با یکدیگر و با محیط برای دستیابی به هدف یا اهداف تعریف شده برخوردار شوند. به گونه ای که نه تنها در این ساختار، کرامت رضایت و هویت گروهی در اجتماع گسترده حفظ شود، بلکه رابطه ی گروه ها در این ساختار تنها در بعد ابزاری و مبادله ای باقی نماند و به دنبال روابط مبادله ای و وابستگی متقابل در بعد ابزاری با یکدیگر، گروه ها و کثرتهای متعدد از لحاظ اظهاری - عاطفی و هنجاری به یکدیگر نزدیک شوند.
 
در این جا بعد دیگر ساختاری یعنی «تعمیم ارزشی» جلوه می نماید. در تقریب جوامعی که هر کدام تا حدی شاهد خرده فرهنگ های گروهی و تکثر فرهنگی بوده اند مسألهی تعمیم ارزشی در چارچوب ساختار تعریف شدهی تقریب، از اهمیتی به سزا برخوردار است.

بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن
 

پاسخ پرسه ی سوم: بنیادها و بنیان های تقریب مذاهب

بیان شد که منظور از مذاهب اسلامی، اشاره به فرق مختلفی است که تحت عنوان مذاهب گوناگون از دین اسلام در معنای اخص آن، برداشت ها و طرق مختلفی را عرضه داشته اند، همه ی این فرق در آیین محمد بن عبدالله صلوات الله و سلمه علیه و علی آله المطهرین، ریشه می جویند.
 
و از سوی دیگر بنیادها و بنیان های تقریب در سطوح خرد و کلان مطرح شد و فارغ از مصداق موردنظر تقریب در میان مذاهب اسلامی، مورد کنکاش قرار گرفت و اکنون زمان آن است که با توجه به بنیادها و بنیان های تقریب مذاهب، توجه داشته و سپس به پرسش اصلی پرسه ی حاضر پاسخ داده شود.
 
اگر به مبانی تقریب بیاندیشیم، و منظورمان از مبانی، اصول، اساس، ریشه ها و بنیادهای تقریب مذاهب باشد، باید «دین» را بنیاد اصلی بنیان مذهب و به تبع آن بنیاد تقریب مذاهب دانست. «جنبه ی باطنی مذاهب همان پیوند با نیروی گرداننده ی جهان است و جنبه ی ظاهری آن مسلک یا طریقه ی هدایت بشر به سوی یک زندگی سالم در این جهان ... دین به مبدأ می گراید و مذهب به امور دنیوی ...»
 
جدای آن که دین را در معنای اعم آن از آدم تا خاتم بدانیم یا منظورمان در معنای اخص آن به آیین محمدی «ص» باشد، بنیاد تقریب مذاهب در قبول دین و در مرکزیت آن، وحدت بر حول محور «عبودیت حضرت حق» است که بنیادافکن «آزادی و آزادگی» در مقام بنیاد «دین مداری» است که مسلمین همگی در نمازهای یومیهی خود اذعان می نمایند که: اشهد ان محمدا عبده و رسوله»؛ پیامبر ختمی مرتبت نخست بندهی خدا بود که به آزادی و آزادگی رسید و سپس به رسالت برگزیده شد.
 
براساس این نقطه ی گرهای بنیادی است که «کتاب و سنت» در مقام «بنیادهای هویتی تقریب در جایگاهی رفیع می نشینند و بر مسند «بداهت یقینی» در ایجاد همگرایی و تقریب تکیه می زنند. اگر دین بنیاد تقریب است که هست، کتاب و سنت، بنیادهای هویت ساز تقریب مذاهب با یکدیگرند که جوامع دین مدار بر اصالت جایگاه آنها یقین بدیهی دارند.
 
بر مبنای «بنیادهای هویتی» تقریب است که وحدت و برادری به عنوان دو اصل مسلم اساسی از مرجع کتاب و سنت مورد تأیید و ابرام قرار می گیرند، «المؤمنون اخوة» مطرح و بزرگان دین، همگی وحدت مسلمانان را تجویز می کنند و از پرچمدار بیداری اسلامی در جهان اسلام در سدهی اخیر سید جمال الدین اسدآبادی گرفته تا حضرت امام خمینی و تا اکنون رهبران اصیل جامعه ی اسلامی، «وحدت اسلامی» را آیین رهایی معرفی می نمایند.
 
در چنین چارچوبی، و با عنایت به مسأله ی ارتقای انطباقی و به هدف بالا بردن ظرفیت تولید عوامل وحدت و زمینه های تقریب، «مشروعیت اجتهاد و معیارهای آن» در مقام بنیادهای بداهت قطعی تقریب چهره نشان می دهند و با «معاصرت» بخشیدن به «اصالت» مسلمان بودن در تفسیر و تبیین ضوابط و معیارهای مسلمان بودن در فضاها و زمانه های مختلف، به حفظ اصالت اسلامی از طریق معاصرت بخشی مسلمانی در مقام بنیاد بنیان مسلمانی اقدام می کنند. در چنین چارچوبی است که خط مشی ها و رویه های بنیانی تقریب در شاخصه های ذیل مورد عنایت قرار می گیرند:
 
- همکاری در زمینه های مشترک و مورد اتفاق همفکری حاصل از تکیه بر بنیادهای تقریب از مرکزیت دین گرفته تا توجه به ضوابط و معیارهای ناشی از آن در تعریف مسلمان بودن»، موجبات همکاری و به تبع آن همگامی را فراهم می کند که خود زمینه ساز حل بحران هماهنگی مشترک در سطح خرد تقریب و تنظیم سیاسی در سطح کلان است. این همکاری و همگامی حتی اگر در حوزه ی تعاملات ابزاری شروع شود با تکیه بر وحدت دینی به تعامل اظهاری می انجامد.
 
- تکیه بر اصل گفتگوی قرآنی؛ در چارچوب ایجاد بنیاد محتوایی بنیان همکاری ایجاد کننده ی ادبیات مشترک و به تبع آن ایجاد کننده ی بنیان همگرایی زبانی و قدرت ارتباطی است.به گونه ای که با تمسک به آن می توان از اتلاف انرژی حاصل از بروز اختلافات دوری جست.
 
- برداشتن گام های چهارگانه در حوزه های «چهار ها» و «چهارت» در سطوح خرد و کلان همگرایی، در گرو قبول شخصیت متقابل کنشگران توسط یکدیگر است. این احترام به هویت متقابل در قالب گروه های مختلف مذهبی در شاخصه های ذیل و در دو گروه آرایه های شکلی و آرایه های محتوایی از اهمیت برخوردارند. این مؤلفه ها عبارتند از آرایه های شکلی، شامل مسایلی چون:
 
• پرهیز از تکفیر، تفسیق و انتساب بدعت به یکدیگر.
• پرهیز از مؤاخذهی یکدیگر در لوازم رأی در صورت روشن نبودن ملازمه.
• معذور داشتن یکدیگر در موارد اختلاف.
 می باشند و آرایه های محتوایی به مسایلی چون:
- آزادی انتخاب مذهب.
- آزادی پیروان مذاهب در اعمال شخصیه.
- آزادی مذاهب مختلف در بیان نظام مند دیدگاه های خود.
-آزادی تعاملات درون گروهی و میان گروهی مذاهب در صحنه ی تعامل با شرایع دیگر و... می پردازند.
 
بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن
 

پاسخ پرسه ی پرسش اصلی

با عنایت به آنچه گفته آمد؛ با عنایت به رعایت اجمال در بیان و خلاصه گویی در کلام می توان در مقام پاسخ به پرسش اصلی پرسه ی حاضر، ساماندهی این بنیادها و بنیان ها را در ساختار تعریف شده ای از سازماندهی سازمان صلاحیت داری در این ارتباط بازیافت. این همان بعد چهارم مسألهی تقریب و همگرایی در سطح کلان است که با عنوان «تعمیم ساختاری» مطرح شد. کار ویژه و اصلی این سازمان با رعایت مختصات و ویژگی های مذکور «تعمیم ارزشی» است. در جوامع معاصر اسلامی، خرده فرهنگ های گروهی و تکثر فرهنگی قابل توجهی وجود دارد. لذا، تعمیم ارزشی نه تنها در سطح درون گروهی بلکه در سطح میان گروهی از اهمیتی دو صد چندان بهره مند می شود.
 
مسأله ی اساسی آن است که چارچوب ارزشی در سطح نظام فرهنگی باید آن چنان کلی، تجریدی و تعمیمی و در عین حال متعالی گردد که بتواند به عنوان مرجع پوششی برای تمام گرایش های موجود در ساحت اسلامی، عمل نماید و به عبارت دیگر تمام مذاهب گوناگون بتوانند غایات ارزشی و آرمانی خود را چه در بعد عاطفی و چه در بعد شناختی در چنین چارچوبی ببینند. چارچوب ارزشی کلی تعمیم یافته و متعالی محل اتکا و وصل و منبع الهام تمام مذاهب است. تعمیم ارزشی، وفاق جامعه ای را آسان می سازد و از این طریق به تشکیل و حفظ تقریب و همگرایی کمک می نماید.
 
پرواضح است که این آغازی است بر یک کار مهم و تنها می توان آن را نخستین گام بنیادی در بنیان تقریب مذاهب اسلامی دانست که خود نیازمند استراتژی معینی است.
 
پی‌نوشت‌:
١- معین، محمد، فرهنگ فارسی، ص ۹و ص ۵۹۵.
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: دکتر مهدی مطهرنیا، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 162-141


مجله راسخون مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.