بینش و حکمت
روزى جابربن عبدالله انصارى به حضرت علّى علیه ‏السلام عرض کرد: چگونه صبح کردید؟ حضرت فرمودند:
أصْبَـحْنا وَ بِنـا مِنْ نِـعَمِ اللّهِ رَبِّنـا ما لانُـحْصیهِ مَـعَ کَـثْرَةِ ما نُعْصیهِ، فَـلانَـدْرى مانَشْـکُرُ اَجَمـیلَ ما یَنْـشُرُ أَمْ قَـبیحَ ما یَسْتُرُ؛
در حالى که با این همه گناه نعمت هاى بی شمارى از پروردگارمان داریم و نمى‏ دانیم کدامیک را شکر بگزاریم: خوبی هایى را که برملا مى کند، یا زشتی هایى را که مى‏ پوشاند.
تحف العقول، ص 210
جیش بن معتمر گوید: در حـالى که على علیه ‏السلام در رحبه [رحبه محله ‏اى در کوفه است.] تکیه داده بود حـضورشان رسیـدم و گفتم: سلام بر تو و رحـمت و برکات خدا بر تو باد، چگونه صـبح کردید؟
فَرفَعَ رَأسَهُ وَ رَدَّ عَلَىَّ وَ قالَ: اَصْبَحْتُ مُحِبّا لِمُحِبِّنا، مُبْغِضا لِمَنْ یُبْغِضُنا؛
حـضرت علی علیه السلام سرشان را بلند کردند و پاسـخ سـلام را دادند و فـرمودند: صبـح کردم در حـالى که با دوستـدارمـان دوستم و با د شـمنان دشـمن.
بحارالأنوار، ج 68، ص 38
راوى گفت به امیرالمؤمنین علیه ‏السلام گفتم: چـگونه صبـح کردى؟ حضرت در پاسخ فرمودند:
کَیْفَ یُصْبِحُ مَنْ کانَ لِلّه عَلَیْهِ حافِظانِ، وَ عَلِمَ أنَّ خَطایاهُ مَکْتُوبَةٌ فِى الدّیوانِ، اِنْ لَمْ یَرْحَمْهُ رَبُّهُ فَمَرجَعُهُ اِلىَ النیرانِ.
چگونه صبح مى‏کند کسى که خـداوند بر او دو نـگهبان گـمارده است، و مى‏دانـد کـه خطـاهایش در دفـتر ویژه نوشـته مى‏شود، و اگر پـروردگارش به او رحـم نکند بازگشتـش به سـوى آتش است.
بحارالأنوار، ج 76، ص 15
نقل شده است: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به گروهى از انصار که در خانه ‏اى بودند وارد شدند پس بر آنان سلام کردند و ایستادند و فرمودند:
کَیْفَ ‏اَنْتُمْ؟ قالُوا: مُؤْمِنُونَ یارَسُولَ‏اللّهِ، قالَ أفَمَعَکُمْ بُرْهانُ ذلِکَ؟ قالُوا: نَعَمْ. قالَ: هاتُوا، قالُوا: نَشْکُرُ اللّهَ فِى الرَّخاءٍ وَ نَصْبِرُ عَلَى الْبَلاءِ، وَ نَرْضى بِالْقَضاءِ، قالَ: اَنْتُمْ اِذا اَنْتُمْ؛
حال شما چطور است؟ آنان گفتند: اى رسول خدا ما مؤمن هستیم، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: آیا بر این گفتارتان برهانى دارید؟ آنان گفتند: بله، (سپس) حضرت فرمودند: برهان بیارید، آنان در پاسخ گفتند: خدا را در آسایش شکر و سپاس مى‏گوئیم، و در مقابل گرفتاریها شکیبا هستیم، و به قضا و قـدر الـهى راضـى هستیم، (آن گاه ) حضرت فرمودند: شما همان‏ طورید که گفتید.
بحارالأنوار، ج 82، ص 144
رسول خدا صلّی الله علیه و آله به حارث بن مالک فرمودند:
کَیْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقال: اَصْبَحْتُ وَ اللّهِ یا رَسُولَ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ، فَقالَ: رَسُولُ اللّهِ صلّی الله علیه و آله: لِکُلِّ مُؤْمِنٍ حَقیقَةٌ، فَما حَقیقَةُ اِیمانِکَ؟ قالَ: اَسْهَرْتُ لَیْلى، وَ اَنْفَقْتُ مالى، وَ عَرَفْتُ عَنِ الدُّنیا، وَ کَاَ نّى اَنْظُرُ اِلى عَرْشِ رَبّى ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ وَ قَدْ اَبْرَزَ لِلْحِسابِ، وَ کَاَنّى اَنْظُرُ اِلى اَهْلِ الْجَنَّةِ فِى الجَنَّةِ یَتَزاوَرُونَ، وَ کَاَنّى اَنْظُرُ اِلى اَهْلِ النّارِ یَتَعاوُونَ، فَقالَ رَسُولُ اللّه صلّی الله علیه و آله: هذا عَبْدٌ قَد نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ، قَد اَبْصَرْتَ فَالْزِمْ. فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ اُدْعُ اللّهَ لى بِالشَهادَةِ ، فَدَعالَهُ فَاستَشْهَدَ یَوْمَ الثامِنِ؛
چگونه صبح کردى؟ او گفت: اى رسول خدا به خدا قسم صبح کردم در حالى که از مؤمنان هستم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: براى هر مؤمن حقیقتى است، پس حقیقت ایمان تو چیست؟ حارث در پاسخ گفت: شبم را بیدارم، ثروتم را انفاق کردم، دنیا را طورى شناختم مثل این که به عرش پروردگار بزرگوارم نگاه مى ‏کنم در حالى که براى حساب ظاهر شده است، و گویا اهل بهشت را مى ‏بینم که همدیگر را دیدار مى ‏کنند، و گویا اهل دوزخ را مى‏ بینم که به سراغ هم رفته سرکش مى‏ کنند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: این شخص بنده‏ اى است که خدا دلش را روشن ساخته است، سپس به او فرمودند: تو روشن و بینا شده‏ اى پس ثابت باش. حارث گفت: اى رسول خدا براى من دعا کن تا شهید شوم، پس پیامبر بـراى او دعا کرد و او روز هشتم شهید شد.
بحارالأنوار، ج 22، ص 146
ابن عباس گوید:
وَ اللّهِ ما سَمّینا عَلىَّ بِنَ أَبى طالِبٍ اَمیرَالمُؤمِنینَ حَتَّى سَمّاهُ رَسُولُ اللّهِ صلّی الله علیه و آله، کُنّا مارّینَ اَزِقَّةَ الْمَدینةِ یَوْما اِذْ اَقْبَلَ عَلىُّ بْنُ أبى طالِبٍ فَقالَ: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللّهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ و بَرَکاتُهُ، فَقالَ: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ، کَیْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ: اَصْبَحْتُ وَ نَوْمى خَطَراتٌ وَ یَقْظَتى فَرَغاتٌ وَ فِکْرَتى فى یَوْمِ الْمَماتِ، قالَ ابْنُ عَبّاسٍ: فَعَجَبْتُ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللّهِ صلّی الله علیه و آله فى عَلّىٍ فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ مَا اَلذَّى قُلْتَ فى اِبْنَ عَمّى؟ أَحُبّا لَهُ اَمْ شَیْئـا مِنْ عِنْدِاللّهِ قالَ: لا وَ اللّهِ ما قُلْتُ فیهِ شَیْئا اِلاّ رَأیْتُ بِعَینى، قُلْتُ وَ مَا الَّذى رَأیْتَ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: لَیْلَةً اُسْرِىَ بى فِى السَّماءِ ما مَرَرْتُ بِبابٍ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ اِلاّ وَ رَأیْتُ مَکْتُوبا عَلَیْهِ: عَلىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ اَمیرُالمُؤمِنینَ مِنْ قَبْلِ أُنْ یُخْلَقَ آدَمُ بِسَبْعینَ اَلْفَ عامٍ؛
به خدا قسم نام امیرالمؤمنین را براى على بن ابى طالب علیه ‏السلام ما بر نگزیدیم بلکه (براى اوّلین بار) خود پیامبر اکرم صلى ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله او را به این نام‏خواند. روزى (به همراه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله) از کوچه‏هاى مدینه مى‏گذشتیم که على بن ابى طالب از مقابل رسید و گفت: سـلام و رحمت و برکات او برتو باد اى رسول خدا، رسول خدا در پاسخ فرمودند: درود بـرتو باد اى امیرالمؤمنین، چـگونه صـبح کردى؟ ایشان در پاسخ گفت: صبح کردم در حالى که خوابم رو به هلاکت (مرگ) است و بیداریم چرتهائى است و اندیشه‏ام در باره روزمرگ است. ابن عباس گفت: من از گفتار رسول خدا درباره على علیه ‏السلام تعجّب کردم و گفتم: اى رسول خدا درباره پسر عمویم چه چیزى فرمودید؟ آیا از روى دوستى و محبّت به او (امیرالمؤمنین) گفتى یا این که از پیش خداست؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: نه به خدا قسم من در باره على چیزى جز آنچه با چشم دیدم نگفتم، گفتم: اى رسول خدا چه چیزى دیدى؟ حضرت فرمودند: شبى که مرا به معراج بردند به هیچ درى از درهاى بهشت نگذشتم جز این که دیدم روى آن نوشته بود: على فرزند ابوطالب از هفتاد هزار سال قبل از آفرینش آدم امیرمؤمنان است.
بحارالأنوار، ج 37، ص 339
امام صادق علیه ‏السلام فرمودند:
کانَ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ صَلَواتُ اللّهُ عَلَیْهِما صَدیقٌ وَ کانَ ماجِنا فَتَباطى عَلَیْهِ اَیّاما فَجاءَهُ یَوْما فَقالَ لَهُ الْحَسَنُ علیه ‏السلام : کَیْفَ اَصْبَحْتَ؟ فَقالَ: یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَصْبَحْتُ بِخِلافِ ما اُحِبُّ وَ یُحِبُّ اللّهُ وَ یُحِبُّ الشَّیطانُ، فَضَحِکَ الْحَسَنُ علیه ‏السلام ثُمَّ قالَ: وَ کَیْفَ ذاکَ؟ قالَ: لاَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ اَنْ اُطیعَهُ وَ لا اَعْصِیَهُ وَ لَسْتُ کَذلِکَ، وَالشَّیطانُ یُحِبُّ اَنْ اَعْصِىَ اللّهَ وَ لا اُطیعَهُ وَ لَسْتُ کَذلِکَ، وَ أَنا اُحِبُّ اَنْ لا اَمُوتَ وَ لَسْتُ کَذلِکَ.
امام حسن فرزند على بن ابى طالب که درود خدا بر آنان باد، دوستى داشت خوش برخورد که پس از چند روز ندیدن خدمت امام رسید، امام حسن علیه ‏السلام به او فرمودند: چگونه صبح کردى؟ او در پاسخ گفت: برخلاف خواسته خود و خدا و شیطان صبح کردم، امام حسن علیه ‏السلام خندیدند و بعد فرمودند: چگونه؟ دوست امام در پاسخ گفت: چون خداى متعال دوست دارد، که اطاعت او را بکنم و معصیت او را انجام ندهم و من این طور نیستم، و شیطان علاقه دارد من معصیت خدا را انجام دهم و از او اطاعت نکنم و این طور نیستم، و خودم دوست دارم که نمیرم ولى این شدنى نیست.
بحارالأنوار، ج 6، ص 129
سفیان ثورى گوید: به امام صادق علیه ‏السلام وارد شـدم و گفتم: اى فرزند رسول خدا چگونه صبح کردید؟ حضرت فرمودند:
وَ اللّهِ اِنّى مَحْزُونٌ، وَ اِنّى لَمُشْتَغِلُ الْقَلْبِ فَقُلْتُ لَهُ: وَ ما اَحْزَنَکَ؟ وَ ما شَغَلَ قَلْبَکَ؟ فَقالَ علیه ‏السلام لى: یا ثَورىُّ اِنَّهُ مَنْ داخَلَ قَلْبَهُ صافِى خالِصِ دینِ اللّهِ شَغَلَهُ عَمَّا سِواهُ. یا ثَورىُّ مَا الدُّنْیا؟ وَ ما عَسَى اَنْ تَکُونَ؟ هَلِ الدُّنْیا اِلاّ اَکْلٌ اَکَلْتَهُ، اَوْ ثَوْبٌ لَبِسْتَهُ، اَوْمَرْکَبٌ رَکِبْتَهُ، اِنَّ الْمُؤمِنینَ لَمْ یَطْمَئِنُّوا فِى الدُّنیا وَ لَمْ یَأْمَنُوا قُدُومَ الاْخِرَةِ، دارُ الدُّنیا دارُ زَوالٍ وَ دارُ الاْخِرَةِ دارُ قَرارٍ، اَهْلُ الدُّنیا اَهْلُ غَفْلَةٍ ؛
به‏ خدا قسم من غمگینم، و قلبم مشـغول است. به امـام گفـتم چه چـیزى تو را غـمگین و دلـت را مشغول کرده است؟ حضرت فـرمودند: اى ثـورى! هـر کـسى که در قـلبش دین ناب خدا وارد شد او را از چیزهاى دیگر مشغول مى‏کـند، اى ثـورى دنیا چیست؟ و چه چیز مى‏تواند بـاشد؟ آیا دنیا چیزى جز خـوراکى که خـوردى یا پوشاکى که پوشیدى یا مرکبى که سوار شدى است؟ مؤمنان در دنیا آرامش ندارند، و از آمدن آخرت(قیامت) در امان نیستند، خانه دنیا خانه ناپایدارى است و خانه آخرت سراى پایدار، مردم دنیا اهل غفلت‏اند.
بحارالأنوار، ج 78، ص 262
امام صادق علیه ‏السلام فرمودند:
مَرِضَ اَمیرُالمؤمِنینَ علیه ‏السلام فَعادَهُ قَوْمٌ فَقالُوا لَهُ: کَیْفَ اَصْبَحْتَ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ؟ فَقالَ: اَصْبَحْتُ بِشَرٍّ. فَقالُوا لَهُ: سُبْحانَ اللّهِ هذا کَلامُ مِثْلِکَ؟ فَقالَ: یَقُولُ اللّهِ تَعالى «وَ نَبْلُو کُمْ بِالْخَیْرِ وَ الشَّرِّ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ [ انبیاء: 35] » فَالْخَیْرُ: اَلصِّحَةُ وُالْغِنا، وَ الشَرُّ: اَلْمَرَضُ وَالْفَقْرُ، اِبْتِلاءً وَ اِخْتِبارا.
امیرمؤمنان علیه ‏السلام مریض شد، گروهى از او عیادت کردند، به او گفتند: اى امیرمؤمنان چطورید؟ چه‏ طور صبح کردید؟ حضرت فرمودند: به بـدى صـبح کردم، آنان گفتند: سبحان اللّه آیا این سخن امثال شماست؟ حضرت فرمودند: خداوند (در قرآن) مى‏ فرماید: «ما شما را با خوبى و بدى به عنوان آزمایش گرفتار مى ‏کنیم و شما بسوى ما بر مى‏ گردید» پس خوبى عبارت است از سلامتى و بى‏ نیازى و بدى عبارتست از بیمارى و نیازمندى که هر دو آزمایش و امتحان است.
بحارالأنوار، ج 81، ص 209
از امام صادق علیه ‏السلام نقل شده است: حضرت عیسى علیه ‏السلام در خطبه‏اش فرمود:
اَصْبَـحْتُ فیـکُمْ وَ اِدامى اَلْجُوعُ وَ طَعامى ما تُنْبِتُ الاَرْضُ لِلْوُحُوشِ وَ الاَنْعـامِ وَ سِراجى اَلْقَمَرُ وَ فِراشى اَلتُّرابُ وَ وِسـادَتى اَلْحَجَـرُ؛
در میان شما صبح کردم (و زندگى مى‏کنم) در حالى که خورشت من گرسنگى و غذایم چیزى است که زمین براى حیوانات وحشى و چهارپایان مى‏رویاند و چراغ (وسیله روشنائى) من ماه و بسترم خاک و بالشم سنگ است.
سفینة البحار، ج 1، ص 700