0
مسیر جاری :
در پيرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر اوحدی مراغه ای

در پيرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر

در پيرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر شاعر : اوحدي مراغه اي کز چرخ پيرزن کمي، اي چرخ پرده در در پيرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر او تار پرده مي‌تند از شام تا سحر تو پود پرده...
دوش از نسيم گل دم عنبر به من رسيد اوحدی مراغه ای

دوش از نسيم گل دم عنبر به من رسيد

دوش از نسيم گل دم عنبر به من رسيد شاعر : اوحدي مراغه اي وز نافه بوي زلف پيمبر به من رسيد دوش از نسيم گل دم عنبر به من رسيد آن سر سر بمهر مستر به من رسيد دل چون ز سر محرم...
روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر شود اوحدی مراغه ای

روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر شود

روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر شود شاعر : اوحدي مراغه اي وين باد و بارنامه ز سرها بدر شود روزي قرار و قاعده‌ي ما دگر شود از هم جدا شوند و سخن مختصر شود اين جان و تن، که صحبت...
لاف دانش مي‌زني، خود را نمي‌داني چه سود؟ اوحدی مراغه ای

لاف دانش مي‌زني، خود را نمي‌داني چه سود؟

لاف دانش مي‌زني، خود را نمي‌داني چه سود؟ شاعر : اوحدي مراغه اي دعوي دل کرده‌اي، چون غافل از جاني چه سود لاف دانش مي‌زني، خود را نمي‌داني چه سود؟ دشمنان را دادن حلوا و برياني،...
قومي که ره به عالم تحقيق مي‌برند اوحدی مراغه ای

قومي که ره به عالم تحقيق مي‌برند

قومي که ره به عالم تحقيق مي‌برند شاعر : اوحدي مراغه اي مشکل به ترهات جهان سر بر آورند قومي که ره به عالم تحقيق مي‌برند من در تعجبم که غم او چرا خورند؟ چيزي که هيچ گونه...
چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند اوحدی مراغه ای

چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند

چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند شاعر : اوحدي مراغه اي درخت گل همه بيبرگ و بار خواهد ماند چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند که آب و سبزه به زير نثار خواهد ماند درين...
بس که بعد از تو خزاني و بهاري باشد اوحدی مراغه ای

بس که بعد از تو خزاني و بهاري باشد

بس که بعد از تو خزاني و بهاري باشد شاعر : اوحدي مراغه اي شام و صبح آيد و ليلي و نهاري باشد بس که بعد از تو خزاني و بهاري باشد کين نه ياريست که او را غم ياري باشد دل نگهدار،...
نگفتمت که: منه دل برين خراب آباد؟ اوحدی مراغه ای

نگفتمت که: منه دل برين خراب آباد؟

نگفتمت که: منه دل برين خراب آباد؟ شاعر : اوحدي مراغه اي که بر کف تو نخواهد شد اين خراب آباد نگفتمت که: منه دل برين خراب آباد؟ که: هم به دانه نظر کرد و هم به دام افتاد ...
مستان خواب را خبري از وصال نيست اوحدی مراغه ای

مستان خواب را خبري از وصال نيست

مستان خواب را خبري از وصال نيست شاعر : اوحدي مراغه اي دل‌مرده را سماع نباشد چو حال نيست مستان خواب را خبري از وصال نيست ياد خداي کن به زباني که لال نيست دينت خداي داد...
اين چرخ گرد گرد کواکب نگار چيست؟ اوحدی مراغه ای

اين چرخ گرد گرد کواکب نگار چيست؟

اين چرخ گرد گرد کواکب نگار چيست؟ شاعر : اوحدي مراغه اي وين اختر ستيزه گر کينه کار چيست؟ اين چرخ گرد گرد کواکب نگار چيست؟ تا منکشف شود که درين پود و تار چيست؟ هان! اي...