قراري چون ندارد جانم اينجا
دل خود را چه مي‌رنجانم اينجا؟ قراري چون ندارد جانم اينجا بنه کفشي، که من مهمانم اينجا سر عاشق کله‌داري نداند چه مي‌پرسي، که من حيرانم اينجا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
هر که صيد او شود با ديگري کارش نباشد
هر که صيد او شود با ديگري کارش نباشد شاعر : اوحدي مراغه اي وانکه داغ او گرفت از بندگي عارش نباشد هر که صيد او شود...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بايد که مال دنيا مسمار دل نباشد
بايد که مال دنيا مسمار دل نباشد شاعر : اوحدي مراغه اي کين مارها که بيني، جز مار دل نباشد بايد که مال دنيا مسمار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چون قد تو در چمن نباشد
چون قد تو در چمن نباشد شاعر : اوحدي مراغه اي چون روي تو ياسمن نباشد چون قد تو در چمن نباشد شيرين تر از آن دهن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
رنگين‌تر از رخ تو گل در چمن نباشد
رنگين‌تر از رخ تو گل در چمن نباشد شاعر : اوحدي مراغه اي چون عارض تو ماهي در انجمن نباشد رنگين‌تر از رخ تو گل در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سر عشق از خرد برون باشد
سر عشق از خرد برون باشد شاعر : اوحدي مراغه اي عشق را پيشرو جنون باشد سر عشق از خرد برون باشد پس تو پنداشتي که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بيدلان را چاره از روي دلارامي نباشد
بيدلان را چاره از روي دلارامي نباشد شاعر : اوحدي مراغه اي هر که عاشق گردد، او را در دل آرامي نباشد بيدلان را چاره...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم
چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم شاعر : اوحدي مراغه اي چو رفتي در پي دشمن، مرا بگذار، من رفتم چو دل در ديگري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم
خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم شاعر : اوحدي مراغه اي رستم ز خودي، رخ به خدا کردم و رفتم خود را ز بد و نيک جدا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
مسلمانان، سلامت به، چو بتوانيد، من گفتم
مسلمانان، سلامت به، چو بتوانيد، من گفتم شاعر : اوحدي مراغه اي دل بيچارگان از خود مرنجانيد، من گفتم مسلمانان، سلامت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي که رفتي و نرفتي نفسي از يادم
اي که رفتي و نرفتي نفسي از يادم شاعر : اوحدي مراغه اي خاک پاي تو چو گشتم چه دهي بر بادم؟ اي که رفتي و نرفتي نفسي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دگر رخت ازين خانه بر در نهادم
دگر رخت ازين خانه بر در نهادم شاعر : اوحدي مراغه اي دگر خاک آن کوچه بر سر نهادم دگر رخت ازين خانه بر در نهادم ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چمن پر گهر شد ز باران ژاله
چمن پر گهر شد ز باران ژاله شاعر : اوحدي مراغه اي زمين پر کواکب ز ياقوت لاله چمن پر گهر شد ز باران ژاله ز سنبل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله
دل جفت درد و غم شد زان ديلمي کلاله شاعر : اوحدي مراغه اي گل را قبول کم شد زان روي همچو لاله دل جفت درد و غم شد زان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
در سر و سراي خود نگذاشتم الاالله
در سر و سراي خود نگذاشتم الاالله شاعر : اوحدي مراغه اي وندر دل وراي خود نگذاشتم الاالله در سر و سراي خود نگذاشتم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي روشن از رخ تو زمين و زمان همه
اي روشن از رخ تو زمين و زمان همه شاعر : اوحدي مراغه اي تاريک بي‌تو چشم همين و همان همه اي روشن از رخ تو زمين و زمان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بر در مي‌خانه اين غلغل و آن طنطنه
بر در مي‌خانه اين غلغل و آن طنطنه شاعر : اوحدي مراغه اي چيست؟ بياور چراغ، پيش نه آتش‌زنه بر در مي‌خانه اين غلغل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
پديد نيست اسيران عشق را خانه
پديد نيست اسيران عشق را خانه شاعر : اوحدي مراغه اي کجاست بند؟ که صحرا گرفت ديوانه پديد نيست اسيران عشق را خانه ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سر در کف پايت نهم، اي يار يگانه
سر در کف پايت نهم، اي يار يگانه شاعر : اوحدي مراغه اي روزي که درآيي ز درم مست شبانه سر در کف پايت نهم، اي يار يگانه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گرد مغان گرد و بادهاي مغانه
گرد مغان گرد و بادهاي مغانه شاعر : اوحدي مراغه اي تا به کجا مي‌رسد حديث زمانه؟ گرد مغان گرد و بادهاي مغانه هر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390