اي مرغزار جانها لعل تو آب داده
اي مرغزار جانها لعل تو آب داده شاعر : اوحدي مراغه اي وي تب کشيده دل را زلف تو تاب داده اي مرغزار جانها لعل تو آب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي داده روي خوب تو از حسن داد ديده
اي داده روي خوب تو از حسن داد ديده شاعر : اوحدي مراغه اي ايزد ز آفرين فراوانت آفريده اي داده روي خوب تو از حسن داد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
نواي عشق بلبل را دلي بايد بلا ديده
نواي عشق بلبل را دلي بايد بلا ديده شاعر : اوحدي مراغه اي ز سوز و آه خود بسيار سرد و گرمها ديده نواي عشق بلبل را...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آن دل که مرا بود و توي ديده سلبوه
آن دل که مرا بود و توي ديده سلبوه شاعر : اوحدي مراغه اي و آن تن که کشيدي به کمنمدش جذبوه آن دل که مرا بود و توي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
يارب! تو دوش با که به شادي نشسته‌اي؟
يارب! تو دوش با که به شادي نشسته‌اي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي کامروز بي‌غم از در ما باز جسته‌اي يارب! تو دوش با که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ببر، اي باد صبح‌دم، بده اي پيک نيک‌پي
ببر، اي باد صبح‌دم، بده اي پيک نيک‌پي شاعر : اوحدي مراغه اي سخن عاشقان بدو، خبر بيدلان بوي ببر، اي باد صبح‌دم، بده...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خواستم بوسي ز لعلت دست پيشم داشتي
خواستم بوسي ز لعلت دست پيشم داشتي شاعر : اوحدي مراغه اي قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتي خواستم بوسي ز لعلت دست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
گر تو سري ميکشي تا نکني آشتي
گر تو سري ميکشي تا نکني آشتي شاعر : اوحدي مراغه اي ما ز تو سرکش‌تريم،پس تو چه پنداشتي؟ گر تو سري ميکشي تا نکني آشتي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اندر جهان حوالت هر کس به جانبيست
اندر جهان حوالت هر کس به جانبيست شاعر : اوحدي مراغه اي ما را به جانب تو زهي خوش حوالتي! اندر جهان حوالت هر کس به...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري
باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري شاعر : اوحدي مراغه اي آن کش ز در درآيد هر لحظه چون تو ياري باغ بهشت بيند بي‌داغ انتظاري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تو از رنگي که بر گردي کجا همرنگ ما باشي؟
تو از رنگي که بر گردي کجا همرنگ ما باشي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي که ما را مي‌رسد رندي و بي‌باکي و قلاشي تو از رنگي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
از چهره لاله سازي و از زلف سنبلي
از چهره لاله سازي و از زلف سنبلي شاعر : اوحدي مراغه اي تا از خجالت تو نرويد دگر گلي از چهره لاله سازي و از زلف سنبلي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حال دل شکسته را باز پديد ميکند
حال دل شکسته را باز پديد ميکند شاعر : اوحدي مراغه اي بر رخ زعفران و شم رنگ به قم که ميکني حال دل شکسته را باز پديد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تبم دادي،نميپرسي که: اي بيمار من چوني؟
تبم دادي،نميپرسي که: اي بيمار من چوني؟ شاعر : اوحدي مراغه اي دلت چونست در عشق و تو با تيمار من چوني؟ تبم دادي،نميپرسي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
عمر گذشت، اي دل شکسته، چه داري؟
عمر گذشت، اي دل شکسته، چه داري؟ شاعر : اوحدي مراغه اي چاره‌ي کاري نمي‌کني، به چه کاري؟ عمر گذشت، اي دل شکسته، چه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چو بشنيد اين حديث از هوش رفته
چو بشنيد اين حديث از هوش رفته شاعر : اوحدي مراغه اي بيفتاد اين سخن در گوش رفته چو بشنيد اين حديث از هوش رفته ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
جواني خار کن بر خار مي‌خفت
جواني خار کن بر خار مي‌خفت شاعر : اوحدي مراغه اي کسي گل بر سرش کرد، آن جوان گفت جواني خار کن بر خار مي‌خفت گل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
همانا، ديگري داري، نگارا
همانا، ديگري داري، نگارا شاعر : اوحدي مراغه اي که دور از خويش ميداري تو ما را همانا، ديگري داري، نگارا چرا بايد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
اي نخستينه فيض عالم جود
اي نخستينه فيض عالم جود شاعر : اوحدي مراغه اي اولين نسخه‌ي سواد وجود اي نخستينه فيض عالم جود ابد از مد مدتت روزي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ويحک! اي قبه‌ي زمرد رنگ
ويحک! اي قبه‌ي زمرد رنگ شاعر : اوحدي مراغه اي که ز جانم همي زدايي زنگ ويحک! اي قبه‌ي زمرد رنگ کس نداند که: از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390