تو از رنگي که بر گردي کجا همرنگ ما باشي؟ شاعر : اوحدي مراغه اي که ما را ميرسد رندي و بيباکي و قلاشي تو از رنگي که بر گردي کجا همرنگ ما باشي؟ جوالي موي در پوشي و مشتي پشم بتراشي بدين ريش تراشيده قلندر کي شوي؟ چون تو که تقصيري نکرد ايزد درين صورت به نقاشي ازين صورت چه ميخواهي؟ دواي سيرت بد کن که مانند نمکدان در قفاي سفرهي آشي کجا شيرين شود کام تو از حلواي خرسندي؟ به گرد نفس خود بر گرد، اگر در بند پرخاشي ترا با ديگران جنگست و دشمن در بن خانه...