در خرابات عاشقان کوييست شاعر : اوحدي مراغه اي وندرو خانهي پريروييست در خرابات عاشقان کوييست هر کجا بسته طاق ابروييست طوقداران چشم آن ماهند هر کرا از نسيم او بوييست به نفس چون نسيم جان بخشد زير هر توي آن سخن توييست ورقي باز کردم از سخنش پرده اندر ميان من و اوييست من ازو دور و او به من نزديک تا مرا رخ به سايه و موييست سوي او راهبر ندانم شد نام آن بت، که نازکش خوييست اوحدي، با کسي مگوي دگر