پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما

پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما شاعر : اوحدي مراغه اي نوبت اقبال برد بخت جوان گشته‌ي ما پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما باخته شد در نظري آن تن جان گشته‌ي ما تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر هم سبک انداخته شد بار گران گشته‌ي ما گرچه گران بار شديم از غم آن ماه ولي کاتش غم زود کشد اشک روان گشته‌ي ما ديده‌ي گريان به دلم فاش همي گفت خود اين: هم به کف آورد غرض پير جهان گشته‌ي ما پير خرد گرد جهان گشت بسي در طلبش تا همگي سود...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما
پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما
پرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما

شاعر : اوحدي مراغه اي

نوبت اقبال برد بخت جوان گشته‌ي ماپرده بر انداخت ز رخ يار نهان گشته‌ي ما
باخته شد در نظري آن تن جان گشته‌ي ماتن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر
هم سبک انداخته شد بار گران گشته‌ي ماگرچه گران بار شديم از غم آن ماه ولي
کاتش غم زود کشد اشک روان گشته‌ي ماديده‌ي گريان به دلم فاش همي گفت خود اين:
هم به کف آورد غرض پير جهان گشته‌ي ماپير خرد گرد جهان گشت بسي در طلبش
تا همگي سود نشد سود زيان گشته‌ي مانفس بفرمود بسي، من ننشستم نفسي
اين نفس از غم برهد مرد ضمان گشته‌ي ماضامن ما در غم او اوحدي شيفته بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط