نگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟

نگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟ شاعر : اوحدي مراغه اي که: آب ديده‌ي نظارگان ز سر بگذشت نگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟ رسيد بر فلکم آه و از قمر بگذشت ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسيد که خفته بودم و دولت ز پيش در بگذشت تو بخت بين که: نخفتم شبي جزين ساعت بدين طريق که آن ترک پرده در بگذشت کدام پرده بماند درست و پوشيده؟ که از مقابل او روي آن پسر بگذشت دگر به پند پدر گوش برنکرد کسي نديده‌ايم کز آن آستان در بگذشت مسافري، که به شهر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟
نگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟
نگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟

شاعر : اوحدي مراغه اي

که: آب ديده‌ي نظارگان ز سر بگذشتنگر: مگرد گر آن سر و سيم بر بگذشت؟
رسيد بر فلکم آه و از قمر بگذشتز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسيد
که خفته بودم و دولت ز پيش در بگذشتتو بخت بين که: نخفتم شبي جزين ساعت
بدين طريق که آن ترک پرده در بگذشتکدام پرده بماند درست و پوشيده؟
که از مقابل او روي آن پسر بگذشتدگر به پند پدر گوش برنکرد کسي
نديده‌ايم کز آن آستان در بگذشتمسافري، که به شهر آمد و بديد او را
سرشک ديده‌ي خونريزم از کمر بگذشتچو ديد آن سر زلف دراز در کمرش
که چند نوبتم اين ناوک از جگر بگذشتز من بپرس گزند جراحت دل ريش
هر آن شکسته که اين تيرش از سپر بگذشتچو اوحدي نشدش دل به هيچ نوع درست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط