دوش چون چشم او کمان برداشت

دوش چون چشم او کمان برداشت شاعر : اوحدي مراغه اي دلم از درد او فغان برداشت دوش چون چشم او کمان برداشت غيرتش بندم از زبان برداشت حيرت او زبان من در بست صبح چون ظلمت از جهان برداشت بنشينم به ذکر او تا صبح ساقي آن ساغر گران برداشت مطرب آن نغمه‌ي سبک برزد بت من پرده از ميان برداشت مي و مطرب چو در ميان آمد بنشست و قلم روان برداشت چون بديد اين تن روان رفته وز دلم نسخه‌ي دهان برداشت از تنم رسم آن کمر برزد تن آشفته دل ز جان برداشت ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوش چون چشم او کمان برداشت
دوش چون چشم او کمان برداشت
دوش چون چشم او کمان برداشت

شاعر : اوحدي مراغه اي

دلم از درد او فغان برداشتدوش چون چشم او کمان برداشت
غيرتش بندم از زبان برداشتحيرت او زبان من در بست
صبح چون ظلمت از جهان برداشتبنشينم به ذکر او تا صبح
ساقي آن ساغر گران برداشتمطرب آن نغمه‌ي سبک برزد
بت من پرده از ميان برداشتمي و مطرب چو در ميان آمد
بنشست و قلم روان برداشتچون بديد اين تن روان رفته
وز دلم نسخه‌ي دهان برداشتاز تنم رسم آن کمر برزد
تن آشفته دل ز جان برداشتجان و جانان چو هر دو دوست شدند
همه کامي که مي‌توان برداشتبر گرفت از لبش به زور و بزر
دست زاري بر آسمان برداشتاوحدي را چو زور و زر کم بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط