0
مسیر جاری :
از زندان ساواك تا زندان موساد سایر شهدا

از زندان ساواك تا زندان موساد

آشنايي بنده با حاج احمد متوسليان از سال 1356 در پادگان بدرآباد خرم‌آباد آغاز شد. من در بخش سرپرستي برق شركت «همكاري» كه سازنده ساختمان‌هاي سازماني پادگان بدرآباد بود، مشغول به‌كار بودم و حاج احمد هم به‌عنوان...
مين‌هاي خداوند در خليج فارس سایر شهدا

مين‌هاي خداوند در خليج فارس

با عرض ادب خدمت آقا امام زمان و نايب برحقش حضرت امام خميني. خدا را شكر مي‌كنم كه باز به بندة حقير توفيق داد كه خدمت آقايان برسيم و چند دقيقه‌اي از وقت گران‌قدر و با ارزش شما عزيزان را بگيريم. در يك چنين...
چه كسي پوتين‌هاي مرا واكس زد؟! علی صیاد شیرازی

چه كسي پوتين‌هاي مرا واكس زد؟!

«شهید صیاد پایه‌گذار وحدت در سپاه و ارتش بود. ما می‌گفتیم: «ارتش، سپاهی دو لشکر الهی.» ولی ایشان می‌گفتند: نه، بگویید: ارتش، سپاهی، یک لشکر الهی.» پس از عزل بنی‌صدر ملعون، و با انجام عملیات فرماندهی کل...
پرستوهاي مهاجر هاجر سایر شهدا

پرستوهاي مهاجر هاجر

سال‌ها این مادر بود که برای سه فرزند شهیدش مراسم یادبود برگزار می‌کرد، اما سال گذشته، در آستانة زمستان، روح بلند او میهمان شهيدان «آهن‌دوست» شد. مادری که با سوادی در حد خواندن قرآن، سه انسان آسمانی را...
بي بال پريدن سایر شهدا

بي بال پريدن

به هر بهانه‌اي مي‌آمد سراغ ما. موقع خيارچيني آمده بود كمك. همين‌طور كه كار مي‌‌كرد، سؤال هم مي‌پرسيد. ظهر شده بود. گفتم: «برو، ناهارت دير مي‌شود.» لجوجانه مي‌گفت: «نه باز هم بگوييد، مي‌خواهم بيش‌تر اسلام...
پلاک آشنا ؛ شیخ شریف سایر شهدا

پلاک آشنا ؛ شیخ شریف

«حسن کردم اين آدم چقدر با بقيه فرق مي کند... توي اين مدت بين بچه هاي شهر حسابي جا افتاده بود. همه او را مي شناختند و به حرف ها و کارهايش احترام مي گذاشتند. من هم ارادت خاصي به شيخ شريف داشتم
مرده‌هاي ايران قرباني نيستند؛ شهيدند سایر شهدا

مرده‌هاي ايران قرباني نيستند؛ شهيدند

رزمندگاني كه با سربندهاي قرمز «الله‌اكبر» به‌سوي خط مقدم حركت مي‏كنند، آرزو مي‏كنند هيچ‏گاه زنده برنگردند. در پاييز گذشته كه موج رزمندگان ايراني به سوي جبهه‏هاي جنوب سرازير شدند، گفته مي‏شد كه بيش از نُه...
لباسم را به بهشت بردند سایر شهدا

لباسم را به بهشت بردند

گفتم: چه عرض كنم. باشه. فقط يادت باشه اين رو كردستان داده بودن. نگه داشتم براي سفر بعدي. ديدي كه جنوب هم نبردمش. كلي دلش تنگ جنگه. تنگ جنوبه. دلش پوسيد توي كردستان.» خنديد و ريش‌هاي بور و كوتاهش را پيچوند...
لاين بودن و نبودن سایر شهدا

لاين بودن و نبودن

پايش را گذاشته بود روي مين. طرفش نبود؛ طرف چپش. از طرف راستش عكس انداخته بودند. عكسش روي دكور پذيرايي بود. مي‌گفت قبل رفتنش پنج روز مرخصي گرفته بود. مي‌گفت پنج بار (قبل از رفتن) ازش مي‌خواد سير نگاهش كنه....
شهيد نشديد، لااقل مرد باشيد سایر شهدا

شهيد نشديد، لااقل مرد باشيد

ستاره‌هاي پرفروغ و نوراني محلة مهدي‌آباد ساري، هميشه در آسمان اين شهر درخشيده‌اند. در جست‌وجوي يافتن يكي از اين ستاره‌ها وارد كوچه شهيد معلم كلايي مي‌شوي. نمي‌داني خانه مهدي كجاست. پاهايت بي‌اختيار تو...