0
مسیر جاری :
جلوه های اخلاص در خاطرات شهدا (1) ادبیات دفاع مقدس

جلوه های اخلاص در خاطرات شهدا (1)

یک روز عصر قرار بود با استفاده از تاریکی و در میان شب، عملیّات انجام شود تا دشمن را در جبهه ی «کوشک» به عقب برانیم و به این وسیله، جاده ی «اهواز - خرمشهر» از تیررس آن ها محفوظ بماند.
حتی اگر بکشیدم ادبیات دفاع مقدس

حتی اگر بکشیدم

یک روز خاطره ای از «کردستان» برایم تعریف کرد. گفت: «تو سنندج، سر پست نگهبانی ایستاده بودم. هوای اطراف را درست و حسابی داشتم. یکدفعه از روبه رو، سر و کلّه ی یک دختر کُرد پیدا شد. داشت راست می آمد طرف من.
هیچ چیز جز شهادت ادبیات دفاع مقدس

هیچ چیز جز شهادت

یک روز امام جمعه اصفهان برای بازدید آمد، او را بردیم طرف گمرک. تا هم آن منطقه را ببیند و هم نظرش را درباره بردن و استفاده کردن از دویست سیصد تا تویوتا کارینایی که در گمرک مانده بود بگیریم. ظاهراً عراقیها...
فریادهای بی صدا ادبیات دفاع مقدس

فریادهای بی صدا

ما در جابجایی هایی که داشتیم، برای پیاده شدن از اتوبوس، طبیعتاً باید سرمان را خم می کردیم. چرا که سقف اتوبوس کوتاه بود. همین طور که سرمان خم بود و پایین می آمدیم، دو طرفمان مأموران عراقی به ردیف ایستاده...
چون رود خروشان ادبیات دفاع مقدس

چون رود خروشان

نزدیکی های ظهر، همه به استراحت مشغول بودیم. من نزدیک شیر علی دراز کشیده بودم. او بر اثر خستگی مفرط، زودتر از همگان به خواب فرو رفته بود. هر از گاهی نسیمی می وزید. اما این بار، باد شدیدی شروع به وزیدن کرد....
گامهای استوار ادبیات دفاع مقدس

گامهای استوار

در عملیات کربلای پنج، مقرّ مهندسی، توسط دشمن شیمیایی شد و تعدادی از بچه ها شهید و مصدوم شدند. بعد از چند ساعت، ما را برای احداث یک جاده به کنار نهر جاسم، اعزام کردند. قرار بود جاده ای در کنار نهر احداث...
خنده با دیده ی تر! ادبیات دفاع مقدس

خنده با دیده ی تر!

اندک اندک بوی عملیات خیبر به مشام می رسید. رزمندگان در انتظار آهنگ عملیات و یورش جانانه، لحظه شماری می کردند. آن روزها در مهندسی تیپ نزد شهید «حمید شمایلی» بودم و عزمم را جهت شرکت در عملیّات، آن هم به
روزهای حماسه (3) ادبیات دفاع مقدس

روزهای حماسه (3)

یک شب که از خط برمی گشت، پشت فرمان از شدت خستگی خوابش می برد در فلکه اهواز ماشینش به درخت برخورد کرده و چپ می شود سیّد علی از شدت خستگی از خواب بیدار نمی شود. صبح متوجه می شود که چند ساعت قبل
سختی های اسارت ادبیات دفاع مقدس

سختی های اسارت

آخرین یگانی که دستور عقب نشینی را دریافت کرد ما بودیم. آن هم زمانی که با تمام نفرات در منطقه ی شیب نیسان (منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی) در محاصره کامل عراق افتاده بودیم، گروه ما سیصد نفر می شد. از ظهر...
روزهای حماسه (2) ادبیات دفاع مقدس

روزهای حماسه (2)

آتشی که عراقی ها روی بچه ها می ریختند، کلافه شان کرده بود. تو گویی از زمین و آسمان آتش می بارید. فشار بیش از حدی هم از لحاظ روحی و روانی، به بچه ها وارد می شد و در این وادی آتش و خون و جنگ اعصاب