0
مسیر جاری :
روي ناشسته چو ماهش نگريد محتشم کاشانی

روي ناشسته چو ماهش نگريد

چشم بي‌سرمه‌ي سياهش نگريد روي ناشسته چو ماهش نگريد جنبش پر کلاهش نگريد بر سر سرو ملايم حرکات غلط انداز نگاهش نگريد نگهش با من و رويش با غير
دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائي محتشم کاشانی

دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائي

حريفان مي‌کنيد امروز يا فردا تماشائي دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائي دوان عريان تني ژوليده موئي وحشي آسائي دگر خواهند ديد احباب در بازار رسوائي کزو در هر سر کو سر زند شوري و غوغائي دگر ديوانه‌اي...
چون جلوه‌گر گردد بلا از قامت فتان تو محتشم کاشانی

چون جلوه‌گر گردد بلا از قامت فتان تو

صد ره کنم در زير لب خود را بلاگردان تو چون جلوه‌گر گردد بلا از قامت فتان تو من کرده در زير زبان جان را فداي جان تو در جلوه‌ي تو نازک ميان کوشيده بهر من به جان من تير نازت خورده و گرديده‌ام قربان...
کسي هم بوده کز شوخي بزور يک نظر کردن محتشم کاشانی

کسي هم بوده کز شوخي بزور يک نظر کردن

کسي هم بوده کز شوخي بزور يک نظر کردن تواند صد هزاران خانه را زير و زبر کردن تواند در دل جن و ملک مهرش اثر کردن کسي هم بوده کز مردم اگر عالم شود خالي تواند تير عشقش از دل خارا گذر کردن کسي هم بوده...