0
مسیر جاری :
بزن اي ترک آهو چشم آهو از سر تيري منوچهری

بزن اي ترک آهو چشم آهو از سر تيري

که باغ و راغ و کوه و دشت پر ماهست و پرشعري بزن اي ترک آهو چشم آهو از سر تيري سيم چون حجره‌ي قيصر، چهارم قبه‌ي کسري يکي چون خيمه‌ي خاقان، دوم چون خرگه خاتون ز فردوس آمدند امروز سبحان‌الذي اسري گل...
چنين خواندم امروز در دفتري منوچهری

چنين خواندم امروز در دفتري

که زنده‌ست جمشيد را دختري چنين خواندم امروز در دفتري که تا اوست محبوس در منظري بود ساليان هفتصد هشتصد بمانده‌ست بر پاي چون عرعري هنوز اندر آن خانه‌ي گبرکان
از بوي بديع و از نسيم خوش منوچهری

از بوي بديع و از نسيم خوش

چون نافه‌ي مشک و عنبر تري از بوي بديع و از نسيم خوش چون قصر ملک محمد قصري وز رنگ و نگار و صورت نيکو قطب کرم و نتيجه حري مير اجل مظفر عادل
خواهم که بدانم من جانا که چه خوداري منوچهری

خواهم که بدانم من جانا که چه خوداري

تا از چه برآشوبي، يا از چه بيازاري خواهم که بدانم من جانا که چه خوداري صد کينه به دل گيري، صد اشک فروباري گر هيچ سخن گويم با تو ز شکر خوشتر بدخوتر ازين خواهي گشتن سرآن داري؟ بدخو نبدي چونين، بدخوت...
يا باش دشمن من، يا دوست باش ويحک منوچهری

يا باش دشمن من، يا دوست باش ويحک

نه دوستي نه دشمن، اينت سياهکاري يا باش دشمن من، يا دوست باش ويحک خود باز باز داند از مرغک شکاري آنکس که شاعرست او، او شاعران بداند زيرا که چون مني را تزويرگر شماري تزويرگر نيم من، تزويرگر تو باشي...
بيني آن بيجاده عارض لعبت حمري قباي منوچهری

بيني آن بيجاده عارض لعبت حمري قباي

سنبلش چون پر طوطي، روي چون فر هماي بيني آن بيجاده عارض لعبت حمري قباي زلف حلقه حلقه، برهم، همچو مشک اندوده ناي جعد پرده پرده در هم همچو چتر آبنوس بر جراحت برنهي راحت پديد آرد خداي دل، جراحت کردش...
خوشا قدح نبيذ بوشنجه منوچهری

خوشا قدح نبيذ بوشنجه

هنگام صبوح، ساقيا، رنجه خوشا قدح نبيذ بوشنجه نه محضر و نه قباله و بنجه نه نرد و نه تخته نرد پيش ما چون کافر روم بر در گنجه نظاره به پيش در کشيده صف
نبيذ پيش من آمد به شاطي برکه منوچهری

نبيذ پيش من آمد به شاطي برکه

به خنده گفتم: طوبي لمن يري عکه نبيذ پيش من آمد به شاطي برکه خوشم جواني و اين بوستان و اين برکه خوشم نبيذ و خوشا روي آنکه داد نبيذ حسود بر در و بسيار گوي در سکه من و نبيذ و به خانه درون سماع و رباب...
برخيز هان اي جاريه، مي در فکن در باطيه منوچهری

برخيز هان اي جاريه، مي در فکن در باطيه

آراسته کن مجلسي، از بلخ تا ارمينيه برخيز هان اي جاريه، مي در فکن در باطيه نارنج و نار و اقحوان، آورد از هر ناحيه آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان گلزارها چون گنگها، بستانها چون اوديه گلنارها: بيرنگها،...
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به منوچهری

ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به

عيد رمضان آمد، المنه لله ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به و آنکس که بود رفتني او رفته بده به آنکس که بود آمدني آمده بهتر ساقي بدهم باده، بر باغ و به سبزه برآمدن عيد و برون رفتن روزه